قسمت بیست و هفت جیران
خلاصه داستان و پاورقی سریال جیران قسمت ۲۷ بیست و هفتم
سیاوش که صورتش را پوشانده وارد قصر میرود و به باغ اندرونی شاه میرود سارا در حال قدم زدن در باغ است که سیاوش او را پشت درخت میکشد و در
جایی دور از چشم دیگران باهم صحبت میکنند.
سارا میگوید مجبور بود دروغ بگوید سیاوش میگوید معنای اجبار را خوب میفهمد و او را بخشیده سارا با گریه میگوید میداند سیاوش این حرف را به زبان میگوید و در دلش چیز دیگری است.
سیاوش میگوید بهزودی او را از قصر نجات میدهد ولی اول باید دینش را به فردی که نجاتش داده پرداخت کند .
سارا میگوید برادرش را هم در کلیسای پدر پیتر زندانی کردهاند سیاوش با تعجب میپرسد چه کسی او را زندانی کرده چون بهادر مرده .
سارا از مرگ بهادر خوشحال میرود و میگوید نقره و روشن او را زندانی کردهاند سپس میگوید به دلیل نامعلومی از خلوت شاه معاف شده و اینها همه باید نشانهای برای آن دو باشد . سیاوش که از معاف شدن سارا برای خلوت شاه خوشحال شده از او میخواهد که نشانهها را دنبال کند و میگوید تا چند وقت دیگر او و برادرش را نجات میدهد.
خواجهها و کارکنان حرمسرا در حیاط جمع شدهاند تا به کم بودن مواجبشان اعتراض کنند عزیزآقا که سروصدا را میشنود وارد حیاط میرود تا بفهمد چه خبر است که کوچول خان خواجه شکوه السلطنه یقهاش را میگیرد و میگوید جیران حقوق آنها را کم کرده تا به عزیزآقا و گل نسا پول بیشتری بدهد بحث بین آنها بالا میگیرد و کوچول خان شروع به کتک زدن عزیزآقا میکند .
همه در حرمسرا جمع شدهاند و دایه محمد میرزا و گل نسا به حیاط آمدهاند، نقره هم کناری نشسته و به دعوای آنها میخندد او با تکان دادن سر به نقره علامت میدهد که به اتاق جیران برود .
نقره باعجله وارد اتاق میرود و کنار گهواره میرود او شیشهی کوچکی را باز میکند و زهر را به دهان بچه میریزد وقتی که نقره در حال بیرون آمدن از اتاق است ، گلشن خواجه مهد اولیا او را میبیند و میپرسد در اتاق چه کار داشته، نقره میگوید مهد اولیا از او خواسته برایش از جیران خبر ببرد و برای همین وارد اتاق او شده .
سپس او را تهدید میکند که اگر مهد اولیا بفهمد به جای کمک کردن مزاحمش شده او را از قصر بیرون میاندازد .
در حیاط کاخ خواجهباشی ورود مهد اولیا را اعلام میکند ، مهد اولیا عصبانی است و دستور میدهد از مواجب به همه کارکنان غایب و حاضر یک ماه کم شود و هرکس هم که اعتراض کرد فلکش کنند .
گل نسا که برای کمک به عزیزآقا بیرون آمده بود کوکب را میبیند که در حیاط در حال صحبت با بقیه است، او با اضطراب فریاد میزند و میگوید بچه تنها مانده سپس به اتاق میدود و وقتی میبیند که محمد میرزا سالم است خدا را شکر میکند .
گلشن هم وارد اتاق میرود و کوکب را سرزنش میکند و میگوید اگر یکبار دیگر شاهزاده را تنها بگذارد مهد اولیا او را اخراج میکند . مدتی بعد عزیزآقا دنبال طبیب رفته چون محمد میرزا حالش بد است ، طبیب که بالای سر شاهزاده میرسد میگوید او مرده.
همه ناراحت میشوند حتی زنان عقدی شاه و مهد اولیا که دم اتاق جمع شدهاند هم گریه میکنند . مهد اولیا از طبیب میپرسد که دلیل مرگ شاهزاده چیست، طبیب میگوید یا طب نوبه است یا مسمومیت شدید . مهد اولیا از او میخواهد علت را تبنوبه ذکر کند تا دردسر بیشتری درست نشود.
روشن همراه برادرش گلشن به گرمابه میرود ، گلشن تعریف میکند فکر کرده نقره میخواهد به یکی از بچههای پادشاه آسیب بزند روشن میگوید نقره هرچه باشد قاتل نیست . آنها باهم صحبت میکنند و روشن میگوید تقدیر خواجهها خنثی بودن و بدون مقام و منصب زندگی کردن است، ناگهان روشن سر او را به زیرآب میبرد و خفهاش میکند و در این حین میگوید این تنها هدیهای است که از دایی خدابیامرزم به ارث بردم ، من یک مرد کاملم .
در همین زمان نقره باعجله وارد میرود تا خبر مرگ محمد میرزا را بدهد و حرفهای روشن را میشنود روشن متوجه حضور او میشود، نقره خبر را میدهد و میخواهد باعجله برود ، روشن از او میخواهد که صبر کند نقره با ترس میپرسد که چرا برادرش را کشته روشن میگوید یادته بهت گفتم عاشق شدم دیگر در امانی معشوقه من نقره با ترس میپرسد معشوقت منم او میگوید زیردست است و از او حقوق میگیرد، روشن میگوید من عاشق تو نشدم نقره من عاشق زنی شدم که قاتله و قهار ، تا دیروز زیردست من بودی از امروز میخواهم همدست و همسر من باشی .
نقره قبول میکند و میپرسد باید با جنازه چه کند ، روشن میگوید قبلاً فکرش را کرده و از او میخواهد در حمل آن کمک کند. جیران و شاه در حال برگشتن به کاخ هستند که پیک ویژه میرسد ، مدتی بعد شاه و جیران با نگرانی وارد حرمسرا میشوند ، همه لباس سیاه پوشیدهاند و در حال گریستن هستند و جست محمد میرزا کفن شده جلوی تخت حرمسرا گذاشته شده.
شاه گریه میکند و نزدیک است از اسب بیفتد که سلمان کمکش میکند جیران شروع به چنگ زدن صورتش میکند و جسد پسرش را در آغوش گل نسا و گلین خاتون هم او را در آغوش میگیرند و دلداری میدهند . چند ساعت بعد جیران پسرش را در آغوش گرفته و برایش لالایی میخواند و در اتاق را هم قفل کرده ، گل نسا و عزیزآقا به او التماس میکنند که در را باز کند و اجازه بدهد که جنازه را دفن کند، جیران فریاد میزند و میگوید فرزندش خواب است و اگر سروصدا کنند بیدار میرود .
شاه در اتاقش در حال گریستن است که سلمان پیش او میرود و میگوید طبیب علت مرگ شاهزاده را تبنوبه ذکر کرده . خواجهباشی هم باعجله خودش را میرساند و میگوید جیران خاتون مرگ شاهزاده را باور نکرده و جسد او را تحویل نمیدهد. شاه به سلمان میگوید خودش برای گرفتن جسد برود و از خواجهباشی هم میخواهد که علیخان را خبر کند، شاه به علیخان میگوید از تمام خواجههایی که مسئول کتک زنی در حیاط کاخ به پا شده و باعث حواسپرتی عزیزآقا و گل نسا شده بازجویی کند، شاید کلکی در کار باشد .
عزیزآقا و گل نسا پشت در اتاق جیران میروند و میگویند شیرخشت آوردند تا زردی شاهزاده خوب شود جیران در را باز میکند و آنها وارد اتاق میشوند ، ناگهان گل نسا محکم جیران را در آغوش میگیرد سلمان همراه دو قراول وارد میرود و جسد را میبرد.
جیران هم تمام مدت گریه میکند و پسرش را صدا میزند .
فردا صبح شاه همراه سلمان سر مزار شاهزاده میرود و فاتحه میخواند و میگوید این تله خاک سهم او از شیرینی عشق است او با خودش صحبت میکند و کفر میگوید سپس به صورتش خاک میپاشد که سلمان جلویش را میگیرد و او را در آغوش میگیرد .
گلین خاتون باعجله به خانه ننه آشوب میرود او به ننه آشوب میگوید گفته بود بعد از مرگ شاهزاده بعدی اسم قاتل را میگوید، چند شاهزاده دیگر باید بمیرد تا او کاری کند . ننه آشوب از گلین میخواهد که برایش شرط نگذارد سپس دستمالی به او میدهد و میگوید آن را به جیران بدهد .
قسمت بعدی - سریال جیران قسمت بیست و هفت 27 قسمت قبلی - سریال جیران قسمت بیست و شش 26 Next Episode - Jeiran Serial Part 27 Previous Episode - Jeiran Serial Part 26
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت بیست و هفت جیران
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران