قسمت نود و هشت صداقت سیز
ولکان جلوی بیمارستان به دیدن آسیه میرود و میگوید امشب علی از آنها خواسته برای شام به رستوران بروند. آسیه میگوید علی به او پیغام داده. ولکان میگوید علی حتماً میخواهد از آنها عذرخواهی کند. سپس با طعنه میگوید امشب آسیه با آراز برنامهای ندارد چون اگر داشت حتماً به او میگفت. آسیه تعجب میکند. ولکان میگوید آراز امروز به خانۀ او آمده بود تا هشدار بدهد که از آسیه دور باشد.
ملیح اتاق بهار میرود. او از بهار بهخاطر رفتارش عذرخواهی میکند و از او میخواهد که او را ببخشد. بهار از او میخواهد که دیگر ناراحتش نکند چون دیگر طاقت ندارد. آنها با هم آشتی میکنند. شب در هتل لیلا از مسئول هتل در مورد فردی به نام آراز آتش اوغلو که پسر یکی از خانوادههای قدیمی تکیرداغ بوده تحقیق میکند. مسئول هتل میگوید چنین کسی را نمیشناسد. همان لحظه ولکان پشت سر لیلاست و کنجکاو میشود که لیلا در مورد چه کسی تحقیق میکند.
شب علی و آسیه در ماشین هستند و به سمت رستوران میروند. آراز با آسیه تماس میگیرد تا از او خبری بگیرد و بگوید که یکدیگر را بگیرند. علی به عمد در این حین با ولکان تماس میگیرد و بلند صحبت میکند تا آراز متوجه بشود که آنها پیش ولکان میروند. آسیه به آراز میگوید که فعلاً کار دارد و آخر شب در صورت امکان به او خبر میدهد تا یکدیگر را ببینند. او سپس علی را بخاطر تماس بیدلیلش با ولکان سرزنش میکند. آراز با غدیر تماس میگیرد و از لیلا خبر میگیرد. غدیر میگوید هنوز نمیداند لیلا کجاست.
در خانه درین آماده شده و به گونول میگوید برای شام با جیران به رستوران میرود. لیلا با درین تماس میگیرد و از او در مورد آراز خبر میگیرد. درین میگوید داییاش هم اطلاعاتی در مورد آراز بهدست نیاورده. در رستوران علی از آسیه و ولکان به خاطر ماجرای رفتن به بار عذرخواهی میکند. در رستوران سرجون، آراز و غدیر نشستهاند و در مورد لیلا حرف میزنند. درین به رستوران میآید و با دیدن آراز با او سلام و علیک میکند. آراز با دیدن او یادش میآید که چند سال قبل، او و درین در رستورانی در لندن بودند و آخرین شبی بود که درین در لندن بود. درین در آنجا از زحمات آراز و لیلا تشکر میکرد.
آراز چیزی در این مورد به درین نمیگوید. وقتی درین پیش جیران میرود، آراز به غدیر میگوید درین او را میشناسد اما به عمد به روی خودش نیاورده. غدیر علت را میپرسد و آراز میگوید چون اینگونه به نفع درین است. او میگوید شوهر درین همسر سابق آسیه بوده و درین نمیخواهد شوهرش به آسیه نزدیک شود.
نیل با آسیه تماس میگیرد و میگوید آراز بههمراه دوست دریا به رستوران آمده. سرجون به رستوران میرود. درین او را صدا میزند و با او در مورد جیران صحبت میکند و میگوید بهخاطر اشتباه او آنها به مشکل خوردهاند و جیران تقصیری نداشته. سرجون با کلافگی از درین میخواهد که در کار آنها دخالت نکند. سپس به آشپزخانه پیش نیل میرود.
علی با آسیه از رستوران برمیگردند و به خانه میروند. صبح روز بعد نیل و آسیه هنگام خوردن صبحانه با هم در مورد آراز صحبت میکنند. آسیه میگوید تا زمانیکه حافظۀ آراز کاملاً برنگردد حس خوبی نسبت به این رابطه ندارد و از اینکه آراز بدون خبر دادن به او سراغ ولکان رفته هم دلخور است.
لیلا و درین به رستوران میروند. لیلا با ناراحتی و ناامیدی میگوید آراز را پیدا نکرده و امروز به لندن برمیگردد. درین خوشحال میشود. گونول با درین تماس میگیرد و درین از او میپرسد چه زمانی به خیریه میرود. لیلا با شنیدن اسم خیریه به درین میگوید در خیریهها معمولاً خانوادههای قدیمی و اصیل حاضر هستند و شاید آنها از خانوادۀ آراز خبری داشته باشند. درین میگوید اعضای خیریه همه جدیدند و به درد او نمیخورند.
در سالن خیریه علی و دوستانش در حال تحویل پروژههای درسی خود هستند. یکی از پسرها دوباره سراغ علی میآید و به او و مادرش توهین میکند. علی عصبانی میشود و بههمراه دمیر با آن پسر و دوستانش دعوا میکند. آراز با غدیر تماس میگیرد و میگوید در گزارشهای شرکت چیزهای ناخوشایندی دیده و از او میخواهد به خیریه بیاید تا با هم در این مورد صحبت کنند. آراز به خیریه میرسد و با دیدن دعوای علی و بقیه، پیش آنها میرود و جدایشان میکند.
درین و ولکان پیش وکلای خود میروند تا برگههای طلاق توافقی را امضاء کنند. ولکان درخواست حضانت زینب را میدهد و درین قبول نمیکند. آسیه به خیریه میرسد و با علی بهخاطر دعوایش بحث میکند. دمیر هم با گونول بحث میکند و بههمراه علی از سالن بیرون میروند. آسیه از آراز تشکر میکند. آنها حیاط خیریه میروند. لیلا که به درین مشکوک بوده به رانندهاش میگوید به خیریه شهر برود. ماشین او به حیاط میرسد و او با دیدن آراز و آسیه شوکه میشود. لیلا میخواهد به سمت آنها برود اما همان لحظه غدیر میرسد و جلوی او را میگیرد. لیلا میگوید او زن آراز است و باید پیشش برود. غدیر میگوید آراز حافظهاش را از دست داده و آن زن هم دکتر اوست و الان نباید لیلا جلو برود. ولکان همان لحظه به آنجا میرسد و از پشت ماشین لیلا حرفهای آنها را میشنود و خوشحال میشود.
آراز به آسیه میگوید میداند به زمان احتیاج دارد تا تصمیم بگیرد و میگوید منتظر آسیه میماند. ولکان با پوزخندی جلو میرود و آسیه را صدا میزند و میگوید میخواهد چیزی را به او بگوید.
ممنون از اینکه با من همراه بودید، خدانگهدار.
قسمت بعدی - سریال صداقت سیز قسمت نود و نه 99 قسمت قبلی - سریال صداقت سیز قسمت نود و هفت 97 Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part 99 Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part 97منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت نود و هشت صداقت سیز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران