قسمت پنجاه و چهار قضاوت
ایلگاز با برگه استعفایش وارد اتاق دادستان کل می شود؛ دادستان که در آن لحظه در حال گفتگو با پارس است رو به ایلگاز می گوید دیگر مجبورم علیه تو شکایت کنم و از تو بازجویی کنم. ایلگاز برگه را به دست دادستان می دهد و می گوید نیازی نیست. دادستان برگه را می خواند و می گوید مطمئنی می خواهی این کار را بکنی؟ از روی عصبانیت چنین تصمیمی نگرفته باشی؟ ایلگاز می گوید مطمئن است و دادستان ارشد می گوید استعفا نامه ات را می فرستم و خبرش را می دهم. ایلگاز از دفتر دادستان ارشد خارج می شود و پارس هم خیلی ناراحت شده دنبال او می رود و در سالن به او می گوید ایلگاز توروخدا بس کن ماها برای این که به این مقام برسیم، از هر چیزی گذشتیم چه سختی هایی کشیدیم، این کار را نکن بیا برویم بیرون قدم بزنیم، یک هوایی بخور فکر کن و بعد تصمیم بگیر. ایلگاز می گوید وقتی جیلین زندان است نمی توانم راست راست برای خودم بچرخم. شغل و مقام و اینها هم برایم مهم نیست. این که تو با عدالت باشی برای من کافی است.
سردار دوست اینجی و پارلا برای تفریح به قهوه خانه مردان می روند. چنار در قهوه خانه حسابدار است و توچه هم که همکلاسی قدیم پارلا است، همانجا بیلیارد بازی می کند. دوست اینجی، پارلا و توچه را به چنار معرفی می کند و همه آن ها با هم مشغول بازی و صحبت می شوند.
مردان در اتاق پشتی مکانش با سدا ملاقات می کند و دوباره شروع به تهدید کردن دختر سدا می کند. سدا می گوید چی از من می خواهی؟ چیکار کنم که دست از سرم برداری؟ مردان می گوید آن جنازه را برای من پیدا کن لابد یکتا می داند جنازه کجاست. یکجوری خودت را به او نزدیک کن و جای جنازه را بفهم. سدا برای انجام این کار به ناچار تصمیم می گیرد در استانبول بماند.
متین برای دیدن جیلین به زندان می رود. او با لحنی عصبانی از جیلین می پرسد تو انگین را کشتی؟ جیلین می گوید چیزی یادم نمی آید. متین می گوید باید بیاید خودت را که می شناسی باید بفهمی این کار از دستت بر می آید یا نه! تو کشتیش؟ جیلین می گوید چرا از دستم عصبانی هستید؟ متین می گوید چون داری پسرم را عوض می کنی و من دیگر نمیشناسمش و از اتاق بازجویی خارج می شود.
سدا به دفتر یکتا می رود و می گوید تصمیم گرفتم وکالت تو و لاچین را بر عهده بگیرم. یکتا لبخند می زند و به او دست می دهد. جوند که رقیب سدا محسوب می شود، از این موضوع ناراحت می شود و زیر چشمی به سدا نگاه می کند.
ایلگاز پیش قاضی شهور می رود و از او در رابطه با پرونده جیلین مشورت می گیرد. قاضی می گوید این که پالتوی جیلین در آزمایشگاه آتش گرفته خیلی بد شده است. حالا باید از راه های دیگر نشان دهی که یک نفر دیگر در صحنه قتل بوده وقتی شک وجود شخص سوم را در پرونده ایجاد کنی شاید قاضی به دادگاهی شدن بدون زندان رای دهد و فعلا جیلین را آزاد کند. ایلگاز به قاضی شهور می گوید می خواهد دادستانی را کنار بگذارد و وکیل جیلین شود. قاضی شهور دستش را روی دست او می گذارد و می گوید هر کاری کنی من پشتت هستم اما این را بدان وکالت برایت آسان نمی شود. آن امتیازهایی که یک دادستان دارد را دیگر در این پرونده نداری و باید قدم به قدم با سختی پیش بروی.
پارس به اتاق کمیسر متین می رود و به او می گوید این کمیسر جدید که پرونده انگین را دستش دادی خیلی گیج می زند، هر چه می پرسم مات و مبهوت در صورتم نگاه می کند. نمی خواهم در کارت دخالت کنم اما لطفا این پرونده را به ارن برگردان. او از اولش از جزئیات پرونده باخبر است و سرعت کار را بالا می برد شاید هم اگر زود پرونده را حل کنیم، دیگر نیازی نباشد ایلگاز استعفا دهد و اینگونه دوباره سرکارش برگردد.
متین پیش ارن می رود و می گوید از این به بعد تو می روی بالای سر پرونده انگین. ارن ریز ریز می خندد و خوشحال می شود.
سدا رو به گروهی از وکلا در مورد پرونده انگین و جیلین حرف می زند. او می گوید خود جیلین انگین را مسموم کرده و وقتی انگین نمرده نقشه دومش را پیاده کرده است. او را از بیمارستان دزدیده است، به هر حال دوست های قدیمی هستند و می دانسته چطور این کار را انجام دهد. در جنگل بالاخره به هدفش رسیده و انتقامش را گرفته است. ثابت می کنیم که جیلین چطور برای کشتن انگین قدم به قدم نقشه هایش را پیاده کرده است.
فرض می کنیم جیلین با لجبازی و صبوری برای پیاده کردن نقشه هایش تلاش کرده هر احتمالی برای ما با ارزش است چون حقیقت را نمی دانیم. صبح تا شب برای نگه داشتن جیلین در زندان تلاش می کنیم. به هر بند اظهار نامه و به هر نقطه ادعا نامه اعتراض می کنیم. قلم دادگاه باید از جواب دادن به سوالات ما خسته شود.
بعد از این جلسه، یکتا که با شور و شوق به سخنرانی سدا نگاه می کرد، از او می پرسد تو چقدر مشتاقی این جیلین را بفرستی زندان قبلا می گفتی کار او نیست چی شد؟ سدا می گوید قبلا می گفتنم کار جیلین نیست اما شواهد را بررسی کردم و دیدم کار خودش است.
ایلگاز در اتاق ملاقات جیلین را می بیند و او را در آغوش می گیرد. جیلین با نگرانی می گوید خبر تازه ای هست؟ ایلگاز گزارش هایی که از ارن گرفته را جلوی جیلین می گذارد و می گوید یک چیزهایی آوردم که می تواند به به یاد آوردنت کمک کند. جیلین تا چشمش به برگه ها می افتد می گوید این ها دست تو چه کار می کنند؟ تو نباید به این اطلاعات دسترسی داشته باشی جرم است. تو شوهر من هستی و این مساله ممکن است شغلت را به خطر بیاندازد. اگر شغلت را به خاطر من از دست دهی نمی توانم خودم را ببخشم. او دست ایلگاز را می گیرد و می گوید جلوی خودت را بگیر به من قول بده. ارن هست، پارس هم دادستان خوبی است. من به آن ها اعتماد دارم.
ایلگاز می گوید تو وقتی دنبال قاتل خواهرت بودی یک ثانیه هم متوقف نشدی جیلین می گوید شبیه من نشو ایلگاز شاید اگر من انقد دیوانه بازی نداشتم این اتفاق ها نمی افتاد. سوار ماشین انگین نمی شدم و کارم به زندان نمی کشید. در این رابطه اگر لازم است یک نفر تغییر کند، اون من هستم نه تو. ایلگاز به او قول نمی دهد و در عوض می گوید نگران من نباش من یک راهی پیدا می کنم.
در زندان بیشتر زندانی ها جلوی تلویزیون نشسته اند و به اخبار گوش می دهند. که یکدفعه گزارش قتل انگین از تلویزیون پخش می شود. گزارشگر به تصویر جیلین اشاره می کند و می گوید جیلین ارگوان به قتل دوست قدیمی خودش انگین تیلمن مضنون است. قبلا ثابت شده بود که انگین خواهر جیلین ارگوان را کشته است. زندانی ها با تعجب به جیلین نگاه می کنند و جیلین با ناراحتی و اضطراب به بند بر می گردد.
ایلگاز در خانه سر پرونده جیلین با متین بحث می کند و به او که نسبت به جیلین بدبین است می گوید چطور می توانی انقدر مطمئن باشی که کار جیلین است؟ مگر نمی بینی هیچ چیز به یاد ندارد؟ سال هاست کمیسری و با چندین مورد مواجه شدی که از ترومای حادثه حافظه شان را از دست داده اند. متین می گوید آره و با موارد زیادی هم مواجه شدم که دروغ می گفتند. بیشتر از همه هم می دانی چه افرادی دروغ می گویند؟ انسان های با وجدان. هم از گفتن این که کار آن ها بوده خجالت می کشند و هم نمی توانند دروغ بگویند که مرتکب جرم نشده اند برای همین هم هیچ چیز نمی گویند. جیلین هم دختر با وجدانی است.
سردار جلوی مکان مردان به چنار اصرار می کند که دوباره به کار قبلی اش برگردد و برای پخش مواد مخدر کمکش کند. اما چنار قبول نمی کند و می گوید ده بار به تو گفتم ولم کن. ولم نمی کنی دیگر نمی خواهم در این کار باشم.
پایان قسمت 54
قسمت بعدی - سریال قضاوت قسمت پنجاه و پنج 55 قسمت قبلی - سریال قضاوت قسمت پنجاه و سه 53 Next Episode - Ghezavat Serial Part 55 Previous Episode - Ghezavat Serial Part 53منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت پنجاه و چهار قضاوت
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران