قسمت صد و بیست و شش صداقت سیز
در خانۀ هالوک، گونول مشغول تدارک میز شام است و از درین و دمیر میخواهد که حاضر شوند. درین با کلافگی میگویند سرجون و نیل میآیند و شخص خاصی نمیآید. گونول میگوید اولین بار است که هالوک میخواهد با همۀ بچههایش شام بخورد و میخواهد همهچیز خوب پیش برود. سرجون و نیل به سمت خانۀ هالوک میروند. هالوک در شرکت آماده شده تا به خانه برود. منشی خبر میدهد که آراز برای دیدن او آمده است. آراز با داد و فریاد با او دعوا میکند و میگوید بخاطر او بیپدر شده و 35 سال بیمادر بوده است. او هالوک را تهدید میکند و میگوید او را بدبخت میکند و تمام داراییاش را از او خواهد گرفت. هالوک احساس خفگی میکند و میگوید حالش خوب نیست. آراز او را جدی نمیگیرد و هالوک به سمت دستشویی میرود. آسیه وارد اتاق میشود و سراغ هالوک را میگیرد. آراز با حرص میگوید حتماً به دستشویی رفته تا پنهان شود. او از آسیه میخواهد که برود. بعد از رفتن آنها هالوک بیرون میآید و در اتاق استراحت روی زمین میافتد و از حال میرود.
گونول برای اینکه هالوک دیر کرده با او تماس میگیرد. منشی به اتاق میرود و جواب میدهد و با دیدن هالوک که در اتاق افتاده شوکه میشود و به گونول خبر میدهد. گونول هم شوکه میشود و با بچهها سریع به سمت بیمارستان میرود. در بیمارستان دکتر از اتاق بیرون میآید و هالوک را دیر آوردهاند و متأسفانه او را از دست دادهاند. همه شوکه میشوند و گریه میکنند.
آراز و آسیه بیرون هستند و آسیه از آراز میپرسد هالوک به او چه گفته. آراز میگوید چیزی برای گفتن نداشته. دریا با آسیه تماس میگیرد و خبر میدهد که هالوک مرده است. آسیه شوکه میشود. آراز هم تعجب میکند و یادش میآید که در شرکت هالوک گفته بود حالش بد است با اینحال به آسیه میگوید از این بابت ناراحت نیست و حتماً هالوک بخاطر سنگینی بیوجدانیهایش طاقت نیاورده و مرده. آسیه میخواهد به بیمارستان برود اما آراز میگوید دلش نمیخواهد برود.
در بیمارستان منشی به گونول میگوید آخرین بار آراز و آسیه به شرکت آمدند و با هالوک جروبحث کردند و چند دقیقه بعد او هالوک را روی زمین دید. همان لحظه آسیه به بیمارستان میآید. گونول با عصبانیت میگوید آنها هالوک را درحالیکه حالش بد بوده تنها گذاشتهاند و آسیه قاتل است. آسیه تعجب میکند و میگوید او اصلاً هالوک را ندید. ولکان آسیه را بیرون میبرد تا درگیری بالا نگیرد. او به آسیه میگوید مسبب این اتفاقات آراز است. آسیه میگوید ولکان به خانۀ آراز آمد و گفت هالوک باعث آتشسوزی بوده و باعث شد آراز سراغ هالوک برود. ولکان میگوید تقصیری ندارد و آسیه نباید او را درگیر این مسئله کند.
آسیه به خانه پیش آراز میرود. او از آراز میپرسد در شرکت حال هالوک چطور بود. آراز میگوید به هالوک دقت نکرد و آسیه بخاطر پزشک بودنش احساس عذاب وجدان دارد و فکر میکند اگر حال هالوک بد بود باید او را میدید و کمکش میکرد. آراز میگوید قاتل پدرش برای او اهمیتی نداشت. او از اهمیت دادن آسیه به هالوک عصبانی میشود.
ولکان خانوادۀ هالوک را به خانه میرساند. او میخواهد به خانۀ خودش برود. درین ناراحت میشود و از ولکان انتظار دارد که در این شرایط کنارش باشد. او به ولکان میگوید حالا او رییس این خانواده است. ولکان درین را بغل میکند و دلداریاش میدهد.
صبح روز بعد سرجون به خانۀ آراز میرود و بیمقدمه او را کتک میزند و او را قاتل پدرش میداند. او به آراز میگوید دیگر نباید سر راهش سبز بشود و از این به بعد دشمنش خواهد بود. بعد از رفتن سرجون آراز با غدیر تماس میگیرد و با عصبانیت میگوید خرید خانه را لغو کند چون او دیگر در این شهر نمیماند.
ممنون از اینکه با من همراه بودید، خدانگهدار.
قسمت بعدی - سریال صداقت سیز قسمت صد و بیست و هفت 127 قسمت قبلی - سریال صداقت سیز قسمت صد و بیست و پنج 125 Next Episode - Sedaghatsiz Serial Part 127 Previous Episode - Sedaghatsiz Serial Part 125منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت صد و بیست و شش صداقت سیز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران