یار دبستانی انقلاب‌ و خیابان/ مهرنوش نوع‌دوست

از بحران تنباکو تا انقلاب مشروطه

جنبش دانش‌آموزی در ایران از اولین مدرسه‌ی مدرن ایرانی آغاز شد؛ مدرسه‌ی عالی دارالفنون. هشت سال بعد از تأسیس این مدرسه که اولین دانش‌آموختگان آن پا به عرصه‌ی اجتماعی و سیاسی کشور گذاشتند، خواست تجدد را همراه خود به بیرون از مدرسه منتقل کردند. در اولین دهه‌ی فعالیت دارالفنون فهرست همه‌ی محصلان در این مدرسه باید به تأیید ناصرالدین‌شاه می‌رسید.(۱) دانش‌آموزان از اعیان و درباری‌های آن زمان انتخاب می‌شدند، اما برعکس آن‌چه شاه فکر می‌کرد، بسیاری از آن‌ها بعد از قرارگرفتن در محیط دانشگاهی دارالفنون به منتقدان وضعیت و حکومت تبدیل می‌شدند و تنها تعداد اندکی از آن‌ها به استخدام دربار درمی‌آمدند.

حدود پانزده ‌سال بعد از تأسیس دارالفنون مدرسه‌ی رشیدیه در تبریز، حشمتیه در کرمانشاه و شوکتیه در بیرجند راه‌اندازی شدند، مدارسی که هرکدام نقش مهمی در پیش‌برد جنبش مشروطه بازی کردند. اولین حرکت بزرگ اعتراضی دانش‌آموزان مدارس مدرن ایران در سال ۱۲۷۰ شکل گرفت. وقتی تالبوت امتیاز انحصاری پنجاه‌ساله‌ی توزیع و صدور تنباکو را به دست آورد، بازار شیراز که منطقه‌ی بزرگ کشت تنباکو به شمار می‌رفت، بسته شد.(۲) دانش‌آموزان و روشنفکران تازه فارغ‌التحصیل‌شده از دارالفنون با استفاده از شبکه‌ی جدید تلگراف توانستند این خبر را به گوش بازاریان تهران، قزوین، اصفهان، تبریز، مشهد، یزد و کرمانشاه برسانند و اعتصاب سراسری بازار در ایران به کمک محصلان مدرسه‌ی عالی شکل گرفت. بعد از اعتصاب سراسری اعتراض خیابانی به انحصار امتیاز تنباکو آغاز شد و طبقه‌ی روشنفکر که بخشی از آن‌ها تحصیل‌کرده‌ها و دانش‌آموزان دارالفنون بودند، با آخوندها و بازاریان متحد شدند و توانستند شاه را مجبور به لغو امتیاز تنباکو کنند.

بعد از بحران تنباکو ناصرالدین‌شاه از رشد دارالفنون جلوگیری و راه‌اندازی مدارس جدید را ممنوع کرد. هم‌زمان گروهی مذهبی مدرسه‌ی رشیدیه‌ی تبریز را به آتش کشیدند و شاه در مقابل این واقعه سکوت کرد. پنج سال بعد ناصرالدین‌شاه کشته شد و با آمدن مظفرالدین‌شاه سیاست خفقان تغییر کرد. شاه جدید که شیفته‌ی سیاست‌های لیبرالی غرب بود، فضای امنیتی و نظامی را کاهش داد، ممنوعیت سفر را لغو و اجازه‌ی انجمن‌های صنفی و آموزشی را صادر کرد. گروهی از روشنفکران در تهران «انجمن معارف» تشکیل دادند و با گردآوری کتاب‌های خود اولین کتابخانه‌ی ملی ایران را تأسیس کردند. انجمن معارف که در برابر آخوندهای محافظه‌کار از پشتیبانی دربار برخوردار بود، توانست در مدت کوتاهی پنجاه‌وهفت دبیرستان خصوصی در تهران راه‌اندازی کند. تغییرات سیاسی منجر به تشکیل پنج سازمان مخفی مهم انقلابی شد؛ مرکز غیبی، حزب اجتماعیون‌ــ‌عامیون، مجمع آدمیت، کمیته‌ی انقلابی و انجمن مخفی.

هرکدام از این پنج گروه نقش عمده‌ای در انقلاب مشروطه داشتند، اما همه‌ی اعضای کمیته‌ی انقلابی به واسطه‌ی دارالفنون و در ارتباط با دانش‌آموزان آن با تمدن غرب آشنا شده بودند. این گروه بیش‌ از سایر سازمان‌های انقلابی با مدرسه‌ی عالی ارتباط داشت. حاج میرزا‌ یحیی دولت‌آبادی یکی از رهبران سرشناس نهضت آموزش جدید و علی‌قلی خان سردار اسعد بختیاری در این کمیته فعال بودند که بعد از تشکیل آن مدرسه‌ای برای مطالعه‌ی «مزایای مشروطیت و معایب استبداد» در اصفهان تأسیس کردند. از طرفی روشنفکران تبریز نیز با تلاش میرزا حسن رشیدیه دوباره در ساختمان دیگری مدرسه‌ی رشیدیه را راه انداختند و به این صورت دانش‌آموزان و دانشجویان بخشی از جنبش مشروطه را به دست گرفتند.(۳)

در سال ۱۲۸۵ شمسی، ده سال بعد از کشته‌شدن ناصرالدین‌شاه بی‌بی‌خانم استرآبادی که در حرم‌سرای شاه نیز محبوبیت داشت، مدرسه‌ی دوشیزگان، یعنی اولین مدرسه‌ی مدرن دخترانه را در تهران تأسیس کرد. راه‌اندازی این مدرسه با انقلاب مشروطه هم‌زمان شد. گروه‌های سنتی و مذهبی به مدرسه حمله و آن را تخریب کردند. اوضاع مملکت به هم ریخته و اعتراض‌های خیابانی شدت گرفته بود. در یکی از این اعتراض‌ها طلبه‌ای کشته شد، مردم برای تشییع جنازه‌ی طلبه از بازار تهران تا مسجد جامع حرکت کردند و در نهایت قزاق‌ها بیست‌ودو نفر از معترضان را کشتند. بعد از این واقعه آخوند‌های سرشناس، از جمله طباطبایی و بهبهانی برای تحصن به سمت قم حرکت کردند. دو تن از اعضای انجمن مخفی شرایط تحصن در سفارت انگلیس را مهیا کردند و از بازاریان خواستند در حیاط سفارت خیمه بزنند. در کم‌تر از یک هفته بیش از پانصد چادر در سفارت برپا شد. یکی از بزرگ‌ترین چادرها به مدرسه‌ی دارالفنون تعلق داشت. مدرسه‌ی تازه‌تأسیس کشاورزی و علوم سیاسی هم چادرهای جداگانه‌‎ای داشتند. دانش‌آموزان و دانشجویان تنها گروهی از مردم متحصن بودند که می‌توانستند حتی بعد از هفته‌ی اول به سفارت ورود کنند. به گفته‌ی کارکنان سفارت انگلیس دانش‌آموزان دارالفنون در سخن‌رانی‌هایشان از مزیت‌های برپایی جمهوری حرف می‌زدند و مطالباتشان از مشروطه و تأسیس عدالت‌خانه گذشته بود. سخنانی که سفارت را به یک «مدرسه‌ی باز علوم سیاسی» تبدیل کرده بود. از طرفی بی‌بی‌خانم استرآبادی و شاگردانش همراه با زنان دیگر بیرون از سفارت بست‌ نشسته بودند؛ عملی که بعدها منجر شد دربار جلوی راه‌اندازی دوباره‌ی مدرسه‌ی دوشیزگان را بگیرد.(۴) در نهایت بعد از سه هفته تحصن در سفارت انگلیس مظفرالدین‌شاه اعلامیه‌ی تشکیل مجلس شورای ملی را امضا کرد، انقلاب پایان یافت و مبارزه برای مشروطه آغاز شد.

شش ماه بعد از انقلاب و با تأسیس مجلس شورا صد عنوان نشریه در ایران فعال شد که دانش‌آموزان بخشی از نویسندگان این نشریات را تشکیل می‌دادند. در این میان یکی از فارغ‌التحصیلان دارالفنون به نام میرزا جهانگیرخان صوراسرافیل با کمک میرزا علی‌اکبرخان قزوینی (دهخدا) روزنامه‌ی صوراسرافیل را راه‌اندازی کرد. میرزا جهانگیرخان در سال‌های آخر تحصیل به عضویت در انجمن مخفی اجتماعیون‌ــ‌عامیون درآمده و از همان سال‌های تحصیل مبارزه علیه استبداد را آغاز کرده بود. صوراسرافیل یکی از نشریاتی بود که از دانش‌آموزان و فارغ‌التحصیلان روشنفکر مدارس داخل ایران مقاله چاپ می‌کرد و نهضت مشروطه را پیش می‌برد. جنبش ادامه داشت و اعتراض‌ها و اعتصاب‌ها با جنگ داخلی بیش‎تر شده بود. احزاب جدید شکل می‌گرفتند و هر روز تعداد بیش‌تری به مشروطه‌خواهان می‌پیوستند تا در خرداد ۱۲۸۷شاه وقت مجلس را به توپ بست، جهانگیرخان صوراسرافیل را کشت و فعالیت انجمن‌ها و گردهمایی‌های عمومی را ممنوع کرد.

دارالفنون نه‌تنها اولین دبیرستان، که اولین دانشگاه ایران نیز محسوب می‌شود. آموزش دروس تخصصی از جمله پزشکی، موسیقی و نقاشی محیط این مدرسه را بیش از پیش به یک محیط دانشگاهی بدل کرده بود؛ هرچند که دوره‌ی ابتدایی و عمومی نیز در این مدرسه برگزار می‌شد؛ بنابراین نمی‌توان فعالیت دانش‌آموزان و دانش‌آموختگان مدرسه‌ی دارالفنون را صرفاً به حوزه‌ی فعالیت‌های دانشجویی یا دانش‌آموزی دسته‌بندی کرد. این مدرسه قبل از ظهور مدارس امروزی به شکل دبستان، دبیرستان و دانشگاه اولین مکان آموزش مدرن در ایران است که در صد سال اخیر نقش قابل‌توجهی در جنبش‌های سیاسی و اجتماعی ایفا کرده.

فراگیرشدن حزب توده در میان دانش‌آموزان

بعد از تشکیل مجلس شورای ملی مسیر تأسیس مدارس مدرن نسبت به گذشته بازتر شد. مجلس دوم که با زحمت بسیاری تشکیل شده بود، به احداث مدارس جدید برای دختران کمک کرد و با تأثیر انقلاب ۱۹۱۷ روسیه بر ایران احزاب سوسیالیستی پا گرفتند و مسئله‌ی آموزش به توده مورد توجه قرار گرفت. حزب سوسیالیست ایران در آستانه‌ی قرن جدید و از دل حزب دموکرات ایران در آذربایجان پا گرفت، در شهرهای بزرگ مانند رشت، اصفهان و تبریز دفتر زد، انجمن زنان وطن‌پرست به راه انداخت و کمیته‌ی سوادآموزی تشکیل داد. آموزش اجباری برای همه‌ی کودکان ابتدایی، آموزش زنان و منع کار کودکان از مطالبات این حزب بود که باعث محبوبیت آن در میان جوانان، مخصوصاً دانش‌آموزان شد.(۵) حزب به سرعت در مدارس پا گرفت و جنبش آگاهی و سوادآموزی را از طریق دانش‌آموزان در مدارس خصوصی تهران و تبریز پیش برد. از طرفی فرقه‌ی کمونیست نیز در تهران فعال شده بود و بعد از ائتلاف با حزب سوسیالیست ایران به راه‌اندازی نشریات و انجمن‌های جدید پرداخت؛ هم‌چنین فرقه‌ی کمونیست بخش مستقلی را به دانشجویان و دانش‌آموزان دارالفنون اختصاص داد. همه‌ی این رخدادها تا قبل از تشکیل مجلس چهارم و در روند جنبش مشروطه اتفاق افتاد، اما جنگ داخلی و اشغال ایران فرصت به‌قدرت‌رسیدن رضا خان را مهیا کرد. او با محافظه‌کاران اصلاح‌طلب ائتلاف کرد و توانست نظر مجلس چهارم و پنجم را به خود جلب کند. در این میان احزاب چپ که در میان قشر جوان پایگاه اجتماعی جدیدی یافته بودند، در مجلس قدرت سیاسی‌شان را از دست دادند؛ هم‌چنین نیروهای سنتی و مذهبی که از ابتدا با قدرت‌گرفتن این احزاب مخالف بودند، از مدرسه‌رفتن دختران جلوگیری کردند و فرزندانشان را برای دوری از آموزه‌های کمونیستی تحت فشار قرار ‌دادند.

رضاخان حدود پنج سال بعد از کودتای ۱۲۹۹ با نفوذ در مجلس توانست سلطنت قاجار را ساقط کند و خود بر تخت شاهی بنشیند. به این ترتیب از مجلس شورای ملی ششم به بعد تحت اختیار و فرمان شاه جدید قرار گرفت؛ هم‌چنین یکی از اقدامات او منحل‌کردن همه‌ی انجمن‌ها، احزاب و اتحادیه‌ها بود. فرقه‌ی کمونیست نیز که در میان دانش‌آموزان محبوبیت یافته بود، تحت شدیدترین سرکوب‌ها قرار گرفت و منحل شد، اما اولین شاه پهلوی در کنار سرکوب شدید و تشکیل ارتش نوین به اصلاحات مدنی و اجتماعی روی آورد. از سال ۱۳۰۴ تا ۱۳۲۰ میزان ثبت‌نام سالانه در مدارس دوازده ‌برابر افزایش یافت. بیش از هزاروپانصد مدرسه‌ی ابتدایی مدرن راه‌اندازی شد که همه‌ی آن‌ها زیر نظر وزارت آموزش و پرورش کار می‌کردند. قبل از به سلطنت‌رسیدن رضاخان ایران تنها شصت‌وسه دبیرستان داشت که در سال ۱۳۲۰ به سیصدوپنجاه‌ویک دبیرستان رسیده بود.

در دوره‌ی حکومت قبلی شش مؤسسه‌ی آموزش عالی مدرن و غیرمذهبی پزشکی، کشاورزی، تربیت معلم، حقوق، ادبیات و علوم سیاسی وجود داشت که پهلوی همه‌ی آن‌ها را ادغام و دانشگاه تهران را تشکیل داد و تا سال ۱۳۱۳ پنج دانشکده‌ی جدید دندان‌پزشکی، داروسازی، دام‌پزشکی، هنرهای زیبا و علوم را به آن اضافه کرد. به این ترتیب بعد از پانزده‌ سال جامعه‌ی آموزشی ایران چند برابر شد و همین‌جا بود که جنبش دانش‌آموزی و دانشجویی از هم مجزا شدند.

جنبش دانش‌آموزی در دوره‌ی قاجار و با آغاز مشروطه وابسته به آموزگاران و دانشجویانی بود که در مدارس عالی درس می‌خواندند. دبستان‌ها، دبیرستان‌ها و مدارس میسیونری خارجی که آموزش مدرن را دنبال می‌کردند، فقط در شهرهای بزرگ وجود داشتند و تعدادشان به پانصد مدرسه هم نمی‌رسید، اما در ارتباط مستقیم با مدرسه‌ی عالی دارالفنون و روشنفکران اداره می‌شدند و از همین رو احزاب سیاسی مانند فرقه‌ی کمونیست در بین آن‌ها نفوذ داشت. بعد از روی‌کارآمدن رضا میرپنج و منحل‌شدن احزاب و سرکوب شدید آن‌ها فعالیت سیاسی و حزبی نیز در مدارس تعطیل شد، اما در شهریور ۱۳۲۰، بعد از استعفای رضاشاه حزب توده آغاز به کار کرد؛ اولین حزبی که با راه‌اندازی سازمان جوانان مدارس و دانشگاه را تا حد زیادی تحت‌تأثیر قرار داد. در شهریور ۱۳۲۶ بیش از چهل‌درصد اعضای حزب از دانشجویان و دانش‌آموزان بودند. دانش‌آموزان توده‌ای وظیفه داشتند به مردم بی‌سواد خواندن و نوشتن یاد دهند، کتاب در اختیار آن‌ها بگذارند، نشریات حزب را برای عوام بخوانند و پایگاه اجتماعی آن را گسترش دهند. طبق آمار حکومتی در سال ۱۳۳۰ هفتادوپنج‌درصد دانشجویان تازه‌وارد دانشگاه کمونیست بودند و این نشان می‌داد پایگاه اجتماعی حزب جوانانند.(۶) یکی از مؤثرترین فعالیت‌های حزب در حوزه‌ی زنان بود. بخش قابل‌توجهی از افراد سازمان زنان حزب توده معلم‌هایی بودند که در دبستان‌ها فعالیت می‌کردند و به این شکل حزب با جلب نظر آموزگاران، دانش‌آموزان و دانشجویان بخش قابل‌توجهی از سیستم آموزشی را در اختیار داشت.

دانش‌آموزان سیاسی دهه‌ی بیست بیش‌تر به حزب توده گرایش داشتند؛ هرچند که عقاید به‌جامانده از احزاب مشروطه هم‌چنان در مدارس رواج داشت، اما بعد از فرقه‌ی کمونیست تنها حزب توده بود که فعالیت سیاسی دانش‌آموزان در مدارس را سازمان‌دهی می‌کرد. این دانش‌آموزان در برگزاری اجتماعات خیابانی، پخش اعلامیه و کمک به سامان‌دادن اعتصاب‌ معلمان حضور فعال داشتند. نفوذ حزب توده و به‌راه‌انداختن راهپیمایی‌های بزرگ، مخصوصاً در صنعت نفت منجر به سرکوب آن شد. دولت به توده، به ‌ویژه شعبه‌های استانی و اتحادیه‌های وابسته به آن و شورشیان مسلح ضربه‌ی شدیدی وارد کرد، اما آن را به صورت کامل منحل نکرد؛ بلکه به سازمان مرکزی حزب اجازه داد تا گردهمایی‌های غیرخیابانی برگزار و روزنامه منتشر کند و در بین دانش‌آموزان، زنان و روشنفکران فعال بماند. همین باعث شد شاخه‌ی دانش‌آموزی حزب نه‌تنها از بین نرود، بلکه فعال‌تر و البته به شکلی مخفیانه‌تر ادامه پیدا کند.

دانش‌آموزان در قیام سی ‌تیر

دهه‌ی سی با نخست‌وزیری مصدق آغاز شد. حزب جبهه‌ی ملی قدرت گرفته و بعد از توده‌ای‌ها در مدارس و دبیرستان‌ها طرفدارانی پیدا کرده بود. دانش‌آموزان دبیرستان‌های دولتی و خصوصی در بسیاری از شهرهای بزرگ بحث‌های سیاسی را جلو می‌بردند، اعلامیه پخش می‌کردند و روزهای تعطیل را برای سوادآموزی به روستاهای اطراف شهرشان می‌رفتند. موضوع ملی‌شدن صنعت نفت در مجلس، دولت و خیابان بالا گرفته بود. افکار عمومی به شدت شیفته‌ی مصدق شده بود. مردم به اصلاحات نخست‌وزیر امیدوار شده بودند و از او و حزبش حمایت می‌کردند. دانش‌آموزان توده‌ای این‌بار از دانش‌آموزان جبهه‌ی ملی حمایت می‌کردند و اتحاد این دو گروه نه فقط در مدرسه که در عرصه‌ی سیاست نیز به چشم می‌خورد. در تیر ۱۳۳۱، وقتی مصدق برای تعیین وزیر جنگ در مقابل شاه قرار گرفت و شاه وزیر پیشنهادی او را نپذیرفت، مصدق استعفا کرد و ناآرامی بالا گرفت. دانش‌آموزان با پخش اعلامیه به شکل‌گیری اعتصاب‌ها کمک کردند و در کنار مردم به خیابان آمدند. بیش از دویست‌وپنجاه نفر از تظاهرکنندگان در تهران، همدان، اهواز، اصفهان و کرمانشاه کشته شدند. بعد از این رخداد حزب توده در کنار جبهه‌ی ملی از مردم و همه‌ی کارگران و بازاریان خواست در روز سی تیر اعتصاب کنند و به تظاهرات سراسری خیابانی بپیوندند. دانش‌آموزان دبیرستانی در تهران به مدرسه نرفتند، اعتصاب کردند و در کنار بازاریان، کارگران و مردم به سوی مجلس به راه افتادند، اما در مسیرشان با تانک‌های ارتش روبه‌رو شدند و قیام سی تیر رخ داد. در این قیام بیست‌ونه نفر از معترضان کشته شدند که یکی از آن‌ها دانش‌آموز بود.

بعد از قیام سی ‌تیر مصدق بیش از پیش قدرت گرفت، جلوی شاه، سلطنت‌طلبان و انگلیسی‌ها ایستاد، نفت را ملی و اصلاحات را آغاز کرد. در همین دوره با بازشدن فضای سیاسی مدارس نیز ملتهب بود. دیگر نه فقط حزب توده یا جبهه‌ی ملی، بلکه احزاب سیاسی اسلامی نیز در مدارس پا گرفته بودند. کشته‌شدن یک دانش‌آموز در قیام سی ‌تیر به ایجاد فضای سیاسی در مدارس شهرهای بزرگ، مخصوصاً تهران دامن زده بود. مصدق به اصلاحات ادامه داد، اما به واسطه‌ی سپردن امور به غیرمذهبی‌ها و طرفداری از حق رأی زنان گروه‌های سنتی و مذهبی مانند قبل از او حمایت نمی‌کردند. وقتی شاه و نظامی‌هایش به کمک دولت‌های انگلیس و آمریکا در روز  ۲۸ مرداد کودتا کرد، حزب توده فراخوان تجمع داد که بسیاری از معترضان آن روز از دانش‌آموزان بودند. بعد از پشت‌‌کردن مصدق به توده و تلاش او برای پراکنده‌کردن مردم کودتاچیان پیروز شدند و مصدق سقوط کرد. بعد از این واقعه سرکوب شدید احزاب مختلف، مخصوصاً حزب توده و جبهه‌ی ملی آغاز شد، هر دو حزب متلاشی شدند، فعالیت احزاب ممنوع شد و تعداد زیادی از افراد دست‌گیر، شکنجه و کشته شدند. تعداد دانش‌آموزانی که در کودتای ۲۸ مرداد و بعد از آن کشته و دست‌گیر شدند، مشخص نیست، اما حزب توده همواره تأکید می‌کرد که در جریان دست‌گیری‌های بعد از کودتا تعدادی از افراد گم‌نامش که مسئولیت‌های بالایی نداشتند و کم‌‌سن‌وسال بودند، زیر شکنجه کشته شده‌اند.

«پس از کودتای ۱۳۳۲ پرده‌ی آهنینی به دور حوزه‌ی سیاست ایران کشیده شد. رهبران مخالف از پیروانشان، مبارزان از توده‌ی مردم و احزاب سیاسی از پایگاه‌های اجتماعی خود جدا شدند؛ بنابراین جامعه‌ی ایران که سیزده ‌سال صحنه‌ی جاروجنجال نیروهای سیاسی درگیر بود، در بیست‌وچهار سال بعد، به جز دوره‌ی کوتاه ۴۲-۱۳۳۹ زندگی سیاسی ساکت و آرامی داشت. سال‌هایی که در آن سیاست مبارزه‌ی اجتماعی کم‌کم به سیاست مهندسی اجتماعی تبدیل شد.»(۷) سرکوب و انحلال احزاب ادامه پیدا کرد و حزب توده که بیش‌ترین نفوذ در مدارس را داشت، با تبلیغات حکومتی و همین‌طور ترویج افکار مذهبی رفته‌رفته مقبولیتش در میان جوانان و دانش‌آموزان را از دست داد. به جای این حزب گروه‌های اسلام‌گرا در میان دانش‌آموزان رشد کردند؛ هرچند که احزاب دیگر چپ نیز به شکل زیرزمینی در مدارس و حوزه‌ی آموزش فعال بودند، اما بعد از کودتا تا اوایل سال ۱۳۵۰ هیچ حزبی نتوانست مانند توده در میان محصلان فراگیر شود.

انقلاب ۵۷ در مدرسه‌ها

دهه‌ی پنجاه با گسترش فعالیت گروه‌های زیرزمینی انقلابی آغاز شد. احزابی که حدود بیست ‌سال در لایه‌های زیرین جامعه فعال بودند، کم‌کم آشکار شدند. دانش‌آموزان هم در این سال‌ها به شکلی مخفیانه فعالیت می‌کردند. بعد از سرکوب قیام ۱۳۴۲ و شناسایی احزاب مخفی توسط ساواک خفقان بیش‌تر شد. جوانان بعد از بی‌اعتنایی دو حزب بزرگ توده و جبهه‌ی ملی به مبارزه‌ی مسلحانه ترغیب شدند و اولین گروه‌های چریکی مارکسیست و اسلامی تشکیل شدند. در سال ۱۳۴۳ پنجاه‌وهفت دانشجو و دانش‌آموز دبیرستانی به جرم خرید اسلحه و تشکیل گروه مخفی به نام «حزب ملل اسلامی» توسط ساواک دست‌گیر شدند.

مسعود احمدزاده یکی از دانش‌آموزانی بود که در دبیرستان، در حزب جبهه‌ی ملی فعال بود. او باشگاه دانش‌آموزان مسلمان را راه‌اندازی کرده بود و توانسته بود با دانش‌آموزان مدارس دیگر در حزب ارتباط بگیرد. همین‌طور امیرپرویز پویان نیز از دوره‌ی دبیرستان به جبهه‌ی ملی پیوسته بود. این دو نفر بعد از ورود به دانشگاه مارکسیست شدند و همراه بیژن جزنی، علی‌اکبر فراهانی، محمد آشتیانی، و حمید اشرف سازمان فدایی را تأسیس کردند. حمید اشرف هم از دوره‌ی دبیرستان در حزب خلیل ملکی فعال بود و جوان‌ترین عضو گروه به شمار می‌رفت. سازمان فدایی که در سال ۱۳۵۰ این نام را به خود گرفت، بعد از حزب توده اولین گروه سیاسی بود که در مدارس فعالیت گسترده‌ای داشت و توانسته بود دانش‌آموزان را جلب کند. در کنار این سازمان، سازمان مجاهدین اسلام با جذب دانش‌آموزان مذهبی که به جبهه‌ی ملی نیز نزدیک بودند، دومین گروه پرطرف‌دار در میان جوانان، به ‌ویژه محصلان را تشکیل می‌دادند.

اولین دانش‌آموز چریک در حماسه‌ی سیاهکل در سال ۱۳۴۹ کشته شد؛ هم‌چنین هشت نفر از دانش‌آموزان چریک در هفت ‌سال منتهی به انقلاب ۱۳۵۷ در اعتراض‌های خیابانی کشته شدند که یکی از آن‌ها عضو سازمان فدایی بود. فعالیت‌های سازمان‌های چریکی تا میانه‌ی دهه‌ی پنجاه ادامه داشت، اما حکومت توانسته بود تا حد زیادی آن‌ها را سرکوب کند. هیچ عملیات چریکی‌ای در سال‌ها منتهی به انقلاب توسط این گروه‌ها رخ نداد. از سال ۱۳۵۲ با افزایش تورم اقتصادی، سرکوب شدید معترضان و ایجاد خفقان سیاسی نارضایتی‌ها بیش‌‌تر شد و دوباره کنش‌های سیاسی به سطح جامعه گسیل شد.

 روز ۲۸ آبان ۱۳۵۶ ده‌هزار دانشجو و دانش‌آموز در شب شعر کانون نویسندگان ایران در دانشگاه صنعتی شریف جمع شدند. پلیس سعی کرد جمعیت را متفرق کند، گروهی از جوانان علیه حکومت شعار دادند و با پلیس درگیر شدند که یک دانشجو کشته و هفتاد نفر زخمی شدند.(۸) تا ده روز بعد از این واقعه تهران درگیر تظاهرات‌های دانشجویی بود که دانش‌آموزان را نیز به اعتراض ترغیب می‌کرد. تظاهرات‌های خیابانی ادامه داشت تا چهلمین روز کشتار مردم قم که یک دانش‌آموز دبیرستانی در تبریز توسط یک افسر پلیس کشته شد. بعد از کشته‌شدن این دانش‌آموز قیام تبریز شدت گرفت و تا دو روز ادامه داشت که در نهایت حکومت با استفاده از تانک و هلی‌کوپترهای جنگی حدود صد نفر را کشت و تبریز را آرام کرد. چهل ‌روز بعد اعتصاب‌های بزرگ سراسری همراه اعتراض‌های خیابانی شدت گرفت. دانش‌آموزان شهرهای بزرگ در دبستان و دبیرستان همراه با بازار و کارخانه‌ها اعتصاب می‌کردند، در مدارس حاضر نمی‌شدند و در راهپیمایی‌ها حضور فعال داشتند. کارخانه‌ها و صنایع بزرگ از خرداد ۱۳۵۷ اعتصاب سراسری را آغاز کردند، دانشگاه‌های بزرگ کشور صحنه‌ی نبرد سیاسی شده بود و در نهایت مدارس نیز تحت‌تأثیر این فضا قرار داشتند، اما اعتصاب بزرگ مدارس تهران، تبریز، اصفهان و رشت در ماه آخر منتهی به انقلاب شروع شد. دانش‌آموزان بسیاری عملاً از حضور در کلاس سر باز می‌زدند. بسیاری از آن‌ها که از قبل عضو حزب بودند، درگیر فعالیت انقلابی شده بودند و همراه با معلمان به اعتصاب‌ها می‌پیوستند.

در ۱۳ آبان ۱۳۵۷ فعالان دانش‌آموزی بزرگ‌ترین گردهمایی دانش‌آموزی را در دانشگاه تهران ترتیب دادند. اکثر دبیرستان‌های تهران به این فراخوان پیوستند و مردم نیز برای حمایت از دانش‌آموزان جلوی دانشگاه تهران تجمع کردند. بعد از شکل‌گیری تجمع مأموران دولتی به دانش‌آموزان حمله کردند و یک دانش‌آموز در جریان این درگیری کشته شد و تعداد بسیاری دیگر مجروح شدند؛ البته جمهوری اسلامی همواره تلاش کرده رخداد ۱۳ آبان را به نفع ایدئواوژی حاکم مصادره کند. در ماه‌های منتهی به انقلاب دانش‌آموزان حضور فعال و پررنگی در خیابان و در شکل‌گیری اعتصاب‌های دانش‌آموزی و تعطیلی مدارس داشتند.

فریاد زن، زندگی، آزادی بعد از چهل سال سکوت

بعد از انقلاب ۱۳۵۷ و انقلاب فرهنگی و تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی در پی آن مدارس و دانشگاه‌ها دست‌خوش تغییرات بزرگی شد. مدارس دیگر مثل گذشته شاهد نفوذ و گسترش حزب‌ها نبود، تشکلی بین دانش‌آموزان شکل نگرفت و آموزگاران و دانشجویان نیز نتواستند محیط مدرسه‌ها را مانند گذشته به شکلی فراگیر و گسترده صحنه‌ی اعتراض کنند. دانش‌آموزان و کودکان در خیزش‌های خیابانی مانند آبان ۹۸ کشته شدند، اما صدایشان در مدرسه بلند نشد. تنها سازمانی که بعد از انقلاب اجازه‌ی فعالیت در مدارس را داشت، انجمن اسلامی دانش‌آموزان بود که آن هم با فعالیت‌های هدف‌دار و اسلامی نتوانست دانش‌آموزان را جلب کند و تقریباً تعطیل شد. بسیج دانش‌آموزی به عنوان یک نهاد ایدئولوژیک حکومتی تنها عرصه‌ی فعالیت مدارس شد که آن هم فقط در میان پایگاه اجتماعی حاکمیت مقبولیت داشت.

اما با کشته‌شدن مهسا امینی و شدت‌گرفتن اعتراضات خیابانی و پیوستن اکثر دانشگاه‌ها به جنبش «زن، زندگی، آزادی» بعد از چهل‌وچهار سال دوباره مدرسه روح تازه‌ای گرفت. دانش‌آموزانی که تحت شدیدترین آموزش‌های ایدئولوژیک و اسلامی قرار داشتند، در خیابان سنگر بستند و جان دادند؛ مقنعه‌هایشان را در مدارس آتش زدند، عکس سیدعلی خامنه‌ای و روح‌الله خمینی را پایین کشیدند و به مبارزات پیوستند.

حالا دانش‌آموزان در تهران، سنندج، سقز، مریوان، کرمانشاه، شیراز، مشهد، شهر قدس، کرج و اردبیل نه‌تنها مدرسه را به مکان سیاسی بدل کرده‌اند، بلکه انضباط دیکته‌شده‌ی چهل سال انقیاد حکومت جمهوری اسلامی را شکستند. دانش‌آموزان امروز بدون هیچ تجربه‌ی سیاسی، حزب و تشکلی هم‌بسته با جنبش آزادی‌خواهی در صف اول مبارزان قرار گرفته‌اند. از ۲۶ شهریور تا ۲۶ مهر سی‌ودو (۹) کودک دانش‌آموز در اعتراضات اخیر توسط حاکمیت کشته شدند. جنبش دانش‌آموزی بیش از هر زمان دیگری در این چهل‌وچهار سال فعال شده، به خیابان بازگشته و قواعد مدرسه‌ی پادگانی نظام را بر هم زده است. دست‌آورد این جنبش هرچه باشد، بی‌شک بخش بزرگی از آن متعلق به نسلی است که جسارتش را در مدرسه و دانشگاه به جهان نشان داد.

پانوشت‌ها: ۱- کسروی، احمد، تاریخ مشروطه‌ی ایران، جلد اول، انتشارات امیرکبیر، تهران: ۱۳۵۷. ۲- آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، گل‌محمدی، احمد، فتاحی، محمدابراهیم، نشرنی، تهران: ۱۳۹۵. ۳- همان ۱. ۴- بامداد، بدرالملوک، زن ایرانی از انقلاب مشروطیت تا انقلاب سفید، ابن‌سینا، تهران: ۱۳۴۷. ۵- همان ۲. ۶- همان. ۷- همان. ۸- همان. ۹- آمار جانباختگان اعتراضات اخیر از شهریور ۱۴۰۱ تا ۲۶ مهرماه، خبرگزاری هرانا.

منبع خبر: هرانا

اخبار مرتبط: یار دبستانی انقلاب‌ و خیابان/ مهرنوش نوع‌دوست