ترس و کارکردهای اجتماعی آن، چیرگی بر ترس، کاظم کردوانی - Gooya News
توضیحی دربارهی بازنشر این مقاله:
این مقاله نخستین بار در دی ماه ۱۴۰۰ در شمارهی دوم نشریهی «سپهر اندیشه» منتشر شده است. موضوع ویژهی این شمارهی نشریهی «سپهر اندیشه» به «ترس، کارکردهای اجتماعی آن، چیرگی بر آن» اختصاص یافت که درحقیقت نخستین باری بود که در ایران به موضوعِ ترس و کارکردهای اجتماعی در عرصهیِ علوم اجتماعی در چنین گسترهای پرداخته میشد. دراین شماره مسعود اسماعیللو، سعید پیوندی، فرهاد خسروخاور، حسن فرشتیان، مهرانگیز کار، مژگان کاهن، کاظم کردوانی، محمد مبشری، محسن متقی، محمدرفیع محمودیان، علی میرسپاسی، فریدون وهمن، حسن یوسفی اشکوری به این موضوع پرداختند.
زمانی که در میهن ما زنان و جوانان و مردان دلیر ما دیوارهای ترس و ترسها را به سخره گرفتهاند و در پِی ساختن دنیای نویی هستند، بازنشر این مقاله را مناسب دانستم.
لینک نسخهی پی. دی. اف. این شمارهی نشریه در پایین آورده شده است.
«تکان نمیشد خورد، حتی خواب نمیشد دید؛ نشان دادن کوچکترین اثری از اندیشه، از نترسیدن، خطرناک بود؛ برعکس از انسان میخواستند نشان دهد که میترسد، میلرزد، حتی وقتی دلیلی هم وجود ندارد. این است آن چیزی که آن سالها در تودهی مردم روس پدید آوردهاند. ترس دائم... در هوا موج میزد، شعور اجتماعی را خُرد میکرد و هرگونه میل یا توانایی اندیشیدن را از آن میگرفت... در افق حتی یک نقطهی روشن هم به چشم نمیخورد. زمین و آسمان و باد و آب و انسان و حیوان فریاد میزدند که: از دست رفته اید؛ و همهچیز به خود میلرزید و از ترس فاجعه در نخستین سوراخ خرگوشی که پیدا میکرد پنهان میشد.»
از «خاطرات» نویسندهی نارودنیکِ روس گلب اوسپنسکی (Gleb Uspensky)، متفکران روس، آیزا برلین
ـــــــــــــــــــــ
«حکومت بیقانون که قدرت آن در دست یک فرد است، قدرت خودسرانه که محدود به قانون نباشد و بروفق مصلحت فرمانروای بیدادگر و برضد مصالح فرمانبران کار کند، برپایهی هراس مردم از فرمانروا و بیم فرمانروا از مردم استوار است.» (هانا آرنت)
«حکومت چیزی نیست که به مردم تعلق داشته باشد.»
جملهای از چارلز اول، پادشاه انگلستان، در پایِ چوبهی دار، ۳۰ ژانویه ۱۶۴۹
«نترسین، نترسین، ما همه باهم هستیم» (از شعارهای جنبش سبز)
پیشگفتار
جامعهیِ ایران، چه ازلحاظ تاریخی و چه امروز جامعهای است ترسخورده و از یکنگاه (بیآنکه بخواهیم از یاد ببریم دلاوریها و مبارزههای شجاعانهای که تاریخ دراز ما بر آنها گواهی میدهد) بندبند تاریخ ما و قدمبهقدم تاریخ معاصر ما را با ترس فرش کرده اند.
کافی است که نگاهی کوتاه به تاریخ دراز کشورمان بیافکنیم تا ردِ پای این بلایِ همهگیر را در سطرسطر این تاریخ بیابیم؛ تا بیابیم که تارعنکبوتِ ترس چنان به تاریخ ما چسبیده که گویی چون شریانِ دومِ جریانِ خونمان در ما جاری است.
تنها ایران نیست. تاریخ جهان اگر در چیزی بیکموکاست باشد در این عرصه است. میلیونها انسانی که در وضعیتهای کاملاً غیرانسانی اسیر شدند، گرسنگی کشیدند، بهاجبار کوچ داده شدند، تبعید شدند، خودسرانه اعدام شدند، به اردوگاههای کار یا کورههای آدمسوزی فرستاده شدند یا در قتلعامهای بزرگ (چون نسلکشی ارمنیان بهدست دولتمردان امپراتوری عثمانی و ترکان جوان یا نسلکشی در روآندا) جان باختند و... واقعیتهایی که با آن پودهای تاریخ جهان را بافتهاند، اغلب یا ازسرِ ترس بوده است یا برای ترساندن (که اغلب رابطهای ناگسستنی باهم دارند) که بدون سازماندهیِ روشمندِ تسلیم و انقیاد و تحمیلِ پذیرشِ بدترینها ممکن نبوده است. رژیمهای اقتدارگرا و نظامهای توتالیتر همواره کوشیدهاند با حفظ ترسی روزانه، ترس در هرلحظه، سلطهی خود را بر هرفردی تضمین کنند. اگر بر وحشتِ همهگیر همگان آگاهی داشتند و جمعی بود اما، به هرکس بهصورت فردی و جدا ازهم، گنگی و لالی و خاموشیِ ناشی از وحشت تحمیل میشد تا در ترس زندگی کند و بپذیرد هر آنچه برایش تصمیم گرفته میشد.
حتی در کشورهای دموکراتیک که براساسِ حقوق شهروندی و حقوقمدار بودن حکومتها استوار شدهاند کم نیستند دولتمردان و دولتها و جریانهای راست افراطی که میکوشند با استفاده از «ترس» (ترس از بیگانگان، مهاجران، دشمنهای فرضی و...) برای حکومت کردن و دامن زدن به آن برای منحرف کردن شهروندان از مسئلهها و مشکلهای اجتماعیِ واقعی و آگاهی یافتن آنان به راههای برونرفت از این مشکلها و بنبستها استفاده کنند. همواره ترس و ترساندن مردم وسیلهای بوده است در دستِ حکومتها برای «اداره»ی آنان.
از دیرباز بسیاری از دانشمندان و بزرگان فلسفه و سیاست و علوم اجتماعی از هابز (با اثر بسیار تعیینکنندهی خود «لویاتان» که «بهگفتهی ریچارد تاک بزرگترین و نخستین اثر فلسفهی سیاسی به زبان انگلیسی است.») تا مونتسکیو و آلکسی دو توکویل و در دوران ما هانا آرنت که به جنبههایی مهم و خاص این پدیده پرداخته است، دربارهیِ پدیدهی ترس اندیشیده و به آن پرداختهاند که موضوعِ این گفتار نمیتواند باشد و در فرصت دیگری باید به این موضوع پرداخت.
تاریخ کهن ما از نمونهای چون قتلعام مزدکیان تا آنچه در ورود اسلام و حملهی عربها به ایران و هجوم مغولان و... رُخ داد و وحشت و ترسی که بر کشور و روح و روان ایرانیان برای سالیان دراز سایه افکند بهرغم همهی ناگفتهها و نادانستهها تصویر روشنی به ما میدهد. سلطانها و شاهانی که بر ایران فرمانروایی کردهاند همواره از ترس بهعنوان جزء جداناپذیر حکومتشان بهره برده و بدترین شیوهها را برای ترساندن مردمِ زیرِ سلطهی خود به کار بردهاند. از کتابهای تاریخی دور ما و سیاستنامهها تا تاریخ بیهقی که در هر صفحهی آن این ترسهای چندرویه موج میزند تا «رستمالحکما» و تا... نمونههای شرحِحال این ترس اجتماعی کم نیست. و ازهمینرو ترسها باید در ریشههای مردمشناختیشان، رشدِ روانشناختیشان، ثبات و تداوم فرهنگیشان، تحول تاریخیشان فهمیده شوند.
این کلام هانا آرنت را شاید باید چکیدهیِ حکمرانیِ حکمرانانِ تاریخ ما دانست: «حکومت بیقانون که قدرت آن در دست یک فرد است. قدرت خودسرانه که محدود به قانون نباشد و بروفقِ مصلحت فرمانروای بیدادگر و برضد مصالح فرمانبران کار کند. برپایهی هراس مردم از فرمانروا و بیم فرمانروا از مردم استوار است. در سنت سیاسی ما، این هراس دو جانبه، نشانهی اصلی انواع حکومتهای بیدادگر بوده است.»
در این نوشته که بهعلت محدودیت صفحههای نشریه گزیدهای است از نوشتاری بلند تنها به این موضوعها میپردازیم: ترس در دوران رضا شاه (ص. ۲)، ترس و حکومت اسلامی (ص. ۹)، تکفیر و نقش آن در ایجاد ترس (ص. ۱۲)، چیرگی بر ترس (ص. ۱۴).
سه بخشِ «ترس و ادبیات» و «سانسور و ترس» و «ساواک نمادِ ترس در دوران شاه» را بهطور کامل کنار گذاشتهایم تا در فرصت دیگری امکان انتشار فراهم آید.
ترس در دوران رضا شاه
انتخاب دوران سلطنت رضا شاه در بررسی پدیدهی ترس انتخابی دلبخواهی نیست. تاریخ ایران پُر است از ترس و شیوههایی که شاهان و حکومتیان برای ترساندن مردم و سرکوب آنان به کار بردهاند. در رسالههای آیینِ حکمرانی بزرگان عرصهی سیاست و حکومت مکرر از ترس سخن گفته شده است. ازجمله ابن طقطقی در «آداب مُلکداری و دولتهای اسلامی» میگوید «ازآنجمله هیبت است که بهوسیلهٔ آن نظام کشور محفوظ میماند و از آزمندیهای رعیت جلوگیری میشود. درگذشتهٔ زمان پادشاهان در حفظ هیبت و حیثیت خویش مبالغه میکردند، تاآنجاکه تعدادی شیر و فیل و پلنگ نزد خود نگاه میداشتند، و بر درخانهٔ ایشان بوقهایی بزرگ مانند بوق آمادهباش و طبل و سنج مینواختند، و پرچم و علم بالای سرشان میافراشتند، و همهٔ اینها برای اثبات هیبت در دل رعیت و حفظ حیثیت کشور بود. چنانکه عضدالدوله هرگاه بر تخت مینشست چندین شیر و فیل و پلنگ را که به زنجیر بسته بودند نزد وی آورده، برای ترساندن مردم و ایجاد رعب در دل ایشان در کنار مجلس وی نگاه میداشتند.» و نیما یوشیج در «سفرنامه بارفروشِ» خود زمانی که از ورود رضا شاه به شهر بارفروش (بابل) صحبت میکند ازجمله میگوید «در اینجا من کلمهی ملت را بهجای کلمهی بازیچه استعمال میکنم.... میشنوند شاه میآید، فقط عظمت و مهابت مفروض، خاطرهی آنها را پُر میکند. بیجهت میترسند، ولی نمیفهمند چه چیز آنها را تا این حد به اضطراب تحریک کرده است. زیرا بارفروش یک شهر قدیمی است، سلطهی چندین قرن استبداد بهحسب وراثت در نسل آنها اطاعت و ترس و تملق را یادگار میگذارد و بقایای اثرات مختلفهی آن سلطه، هنوز در ذهن آنها حکمفرمایی میکند.» همچنین در سلسهای که پیش از رضا شاه بر ایران حکمرانی کردهاند نمونههای فراوان و ترسناک در سرکوب و زهرچشم گرفتن از مردم و ترساندن آنان وجود دارد؛ کافی است که تنها دو نمونه ازمیان صدها نمونه را ذکر کنیم: آقا محمد خان قاجار و فاجعهی کرمان و به توپ بستن مجلس و کشتار آزادیخواهان بهدست محمدعلی شاه. اما، در زمان رضا شاه است که بهعنوان نخستین دولت مدرن ایران با حکومتی بسیار متمرکز با تمام مشخصههای آن این «ترس» بهشیوهای کاملاً پلیسی و بهیکمعنا «صنعتی» سازماندهی میشود و در سازوکار آن دولت و دادگستری و قانون مملکت و قانون اساسی ایران (بیآنکه لغو گردد یا بیاعتبار اعلام شود) کاملاً به حاشیه رانده شده و درحقیقت پایمال میشود و مرکز سازماندهی در دست شاه و سازمان پلیسی او قرار میگیرد. دولت و تمام رکنهای آن دربرابر سازمان پلیسی و برخی نمادهای آن چون شهربانی و سرپاس مختاریها و پزشک احمدیها (که چون موم در دست شاه هستند) هیچکارهاند. در این دوران ترس از «غضب» شاه حتی همهی رکنهای حکومتی و دامن بزرگان آن را نیز میگیرد تابدانجاکه برخی را مجبور به فرار میکند یا خودکشی و یا باقی ماندن در خارج (نمونهیِ سید حسن تقی زاده با آن همه سابقهی مبارزاتی دورهی مشروطه و وزارت و سفارت در عهد رضا شاه که پس از غضب رضاشاهی آن هم بر سرِ مقالهای که تقی زاده درخصوص واژهگزینی نوشته بود از وزارت مختاری فرانسه برکنار شد و تا پایان حکومت رضا شاه جرئت نکرد به ایران برگردد). و آن گفتهی نویسنده روس که در بالای این نوشته آوردهایم بهتمامی دربارهی ترسِ ناشی از حکومت و سازمان پلیسی آن صدق میکند: «تکان نمیشد خورد، حتی خواب نمیشد دید؛ نشان دادن کوچکترین اثری از اندیشه، از نترسیدن، خطرناک بود؛ برعکس از انسان میخواستند نشان دهد که میترسد، میلرزد، حتی وقتی دلیلی هم وجود ندارد.... ترس دائم... در هوا موج میزد، شعور اجتماعی را خُرد میکرد و هرگونه میل یا توانایی اندیشیدن را از آن میگرفت... در افق حتی یک نقطهی روشن هم به چشم نمیخورد. زمین و آسمان و باد و آب و انسان و حیوان فریاد میزدند که: از دست رفته اید؛ و همهچیز به خود میلرزید و از ترس فاجعه در نخستین سوراخ خرگوشی که پیدا میکرد پنهان میشد.» بهجای بازگویی شیوههای اِعمال این ترس و نمونههای فراوانی که در تاریخ این دوره وجود دارد سراغ ادبیات ایران رفتهایم:
صادق چوبک راویِ ترسِ رضا شاهی
یکی از درخشانترین نوشتههایی که این ترس را بازنمایی کرده است، داستان یا نمایشنامهای است از صادق چوبک نویسندهی بزرگ ما. چوبک در «انتری که لوطیش مُرده بود» (که مجموعهای است از سه داستان کوتاه و یک نمایشنامه) نمایشنامهای دارد بهنام «توپ پلاستیکی» با نُه شخصیت (میرزا محمد خان دالکی - وزیر کشور؛ مهتاب - زن دوم وزیر؛ سرتیپ مهدی خان ژوبیننژاد - داماد دالکی؛ پوران - دختر دالکی از زن اول؛ فرهاد میرزا پینکی - مدیرکل وزارت پیشه و هنر، شوهر پوران؛ اسدالله خان سوسو - سرهنگ شهربانی، برادر مهتاب؛ خسرو - پسر دالکی؛ ننه - خدمتکار؛ حمزه - پاسبان). [ما بهاجبار آن را خلاصه کردهایم و بهعلت محدود بودن صفحههای نشریه بخشهای زیادی از آن را کنار گذاشتهایم. شیوهی نگارش خط کتاب را بهطورعمده حفظ کردهایم. و هرچه میان دو قلاب [ ] آوردهایم از ماست. ]
[صحنه با سالن خانهی میرزا محمدخان دالکی وزیر کشور باز میشود]
«دالکی تنها روی نیمکت جلو بخاری نشسته و دستهایش را زیر پیشانیاش روی میز گذاشته و خوابیده که... پس از لحظهای بهناگهان، پنداری سوزنی به تنش فرورفته، با وحشت از جایش میپرد و با ترس به عکس بالای درِ دستِ راست نگاه میکند. سپس وحشتزده نگاهش را از روی عکس برمیگرداند و مات مانند اینکه چیز ترسآوری در خاطرش میگذرد به تماشاییها نگاه میکند.... قیافهاش در این هنگام چنان وحشتآور است که گویی دارد فرود آمدن سقف خانه را روسر خودش مشاهده میکند.... مؤدب و دست به سینه زیرِ عکس میایستد.»
منبع خبر: گویا
اخبار مرتبط: ترس و کارکردهای اجتماعی آن، چیرگی بر ترس، کاظم کردوانی - Gooya News
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران