قسمت دوازده بی‌گناه

   
سریال بی‌گناه قسمت دوازده 12Bi Gonah Serial Part 12

آن‌‌چه باید برای قسمت ۱۲ سریال بیگناه دانست:

 در گذشته بهمن و فروغ جوان به یک کافه رفته اند و مشغول صحبت هستند و بهمن می گوید که می خواهد از فروغ خواستگاری کند. فروغ می گوید کنکور دارد و الان وقتش نیست و پدر مادرش مخالف می کنند. بهمن می گوید ولی آن ها بزرگترهای او هم هستند و آن ها خودشان باید برایش قدم بردارند. پروین داخل کافه می آید و غر می زند که خسته شده و باید بروند خانه.

در زمان حال بهمن در زیر زمین مشغول زیر و رو کردن وسایل قدیمی اش است. عطا شوهر پروین به خانه فرشباف آمده و در مورد بهمن سوال می پرسد و فرشباف و مامان ابریشم از وضع او برایش می گویند. تلفن فرشباف زنگ می زند، سهراب خبر دزدی از انبار فرش را می دهد و می گوید پلیس آمده و فرشباف را خواسته است. ابریشم از رشید می خواهد مهمانی امشب را خراب نکند و نرود. عطا می خواهد همراهش برود که رشید قبول نمی کند و تنها می رود. 

سینا با کیانا و دوست هایش در یک کافه مشغول بازی هستند و در مورد عشق کاسکت به کیانا حرف می زنند. ناگهان تیتانی می آید و یقه سینه را می گیرد و سراغ کاسکت را می گیرد، کیانا دخالت می کند و سینا از دادن آدرس طفره می رود. تیتانی به سینا می گوید کیانا عاشق تو نیست و دنبال منفعت خودش است و التماس من کرده تا او را به کاسکت برسانم، من و تو برای او فرقی نداریم و هرکداممان او را به کاسکت برسانیم دنبال همان است. رنگ از روی کیانا می پرد، سینا عصبانی می شود و تیتانی را کتک می زند. 

در خیابان کیانا و سینا قدم می زنند و کیانا می گوید تو حرف های تیتانی را راجع من باور کردی؟ سینا می گوید چرا رفتی خانه تیتانی؟ کیانا می گوید چون فکر کردم تو مرا سر کار گذاشتی و تو رفیق من هستی، تو تا به حال در مورد من فکر بد نکردی و تیتانی مرا به خاطر چیز دیگری به خانه اش کشاند و چون به هدفش نرسیده کینه کرده است. سینا به او می گوید من از تو خوشم می آید و به تو علاقه دارم و نمی توانم دوست معمولی تو باشم. کیانا به او بی اعتنایی می کند و می رود. 

فرشباف در انبار است و پلیس به او می گوید باید در اینجا دوربین نصب کنند. فرشباف ارزش اموال به سرقت رفته را بالای 50 میلیون گزارش می کند و پلیس می گوید فردا به اداره آگاهی بروند تا فرش ها به فروش نروند. فرشباف می گوید این فرش ها در ایران راحت به فروش نمی روند مگر اینکه به خارج برده شده باشد. پلیس می گوید باید به هر کسی حتی خودش و پسرش هم شک کرد و اگر خودش به کسی مشکوک است بگوید و می رود. 

کیانا در حال رفتن به خانه است که صاحب بوتیک با موتور جلوی او سبز می شود و می گوید آن پسری که لپ تاپ مرا دزدید که بود؟ کیانا انکار می کند. مرد می گوید از همه چیزش حتی در ایسنتاگرام با خبر است، و می داند اسمش را از زهره به کیانا تغییر داده است. کیانا عصبانی می شود و می گوید چرا مرا سوال پیچ می کنی و مرد با طعنه می گوید که نگران اوست. کیانا بغض می کند و می گوید اگر می تواند پول به او بدهد تا دور اینستاگرام را خط بکشد و او از این طریق در حال کسب درآمد است. مرد به او می گوید دوستش دارد و کیانا می گوید که دوستش ندارد و بگردد دنبال کسی که به دردش بخورد. مرد می گوید بیخیالش نمی شود و می رود. 

کیانا وارد یک خانه قدیمی می شود و خواهر کوچیکش او را بغل می کند و به مادرش که در حال سرخ کردن حجم زیادی سبزی است، کمی خوراکی می دهد و می گوید فردا به ملاقات بابا می روی این ها را هم برایش ببر. 

بهمن در خانه فرشباف است و با ابریشم صحبت می کند. جانا از پشت دیوار آن ها را می پاید و بعد به آشپزخانه می رود. یلدا آنجا نشسته و جانا در مورد عشق فروغ و بهمن سوال می پرسد و یلدا چیز زیادی نمی گوید. جانا می گوید نامه های آن زمان آن ها را پیدا کرده و خیل عاشق هم بوده اند. یلدا می گوید خیلی گذشته و نشده و هر کدام ازدواج کردند و مادر پدر تو هم خیلی عاشق هم بودند همه می دانند. جانا می گوید پدرش آن نامه ها را خوانده بوده و سر این آقا تصادف کرده است. به یلدا می گوید کتاب های مادرش همش در مورد بهمن است و یلدا او را دعوا می کند و می گوید خجالت بکش همه چیز تمام شده و شاید پدرت حساسیت بی مورد داشته و داری از حد می گذرانی. 

رشید و سهراب به خانه می آیند سهراب ماجرای دزدی را به مادرش می گوید. رشید، سهراب را صدا می زند و با ابریشم می روند و سهراب را به بهمن معرفی می کنند. فروغ می آید. با استرس با پدرش و بهمن رو به رو می شود. بهمن به او خوش آمد می گوید و وقتی سکوت فروغ را می بیند می گوید یعنی انقدر پیر شدم که مرا نمیشناسی؟ فروغ می گوید تو صد سالت هم بشود من تو را می شناسم و خوشحالم که تورا می بینم. ابریشم با دستپاچگی همه را به داخل دعوت می کند. جانا با نگاه ناراحتی رفتن همه را دنبال می کند و بیش از همه به بهمن سوء ظن دارد. 

عطا و پروین به آدرسی می روند که دوست سارینا داده و گفته که در پارتی است. عطا می گوید دوست سارینا با او لج کرده و پروین می گوید عکسش را دیده و هر دو پیاده می شوند و می روند و وارد یک خانه می شوند و زنگ می زنند. دختری در را باز می کند و عطا داخل پارتی می شود و با فریاد سارینا را صدا می زند. پروین از لای در به داخل نگاه می کند سارینا با خجالت بیرون می آید و همه به او خیره شده اند. عطا به او سیلی می زند و بیرون می بردش و سوار ماشین می شوند. در ترافیک سارینا ناگهان از ماشین پایین می پرد و فرار می کند. 

در خانه فرشباف، رشید و ابریشم در طبقه بالا هستند و فرشباف از آمدن فروغ متعجب است ابریشم با ترس می گوید بهمن مجرد است و از زنش 6 سال پیش جدا شده، فرشباف متعجب و ناراحت می شود و می گوید مطمئنم فروغ و بهمن قبل از ما همدیگر را دیده اند از رفتارشان مشخص بود. ابریشم انکار می کند و می گوید اشتباه می کند. فرشباف می گوید ته ذهن بهمن را بفهم و به پروین زنگ بزن و سراغشان را بگیر. 

فروغ در حیاط نشسته و چایی می خورد و در فکر است. بهمن می آید و می نشیند. فروغ می گوید لطفا برو تو دلم نمی خواهد با هم تنها باشیم. بهمن می گوید من همان بهمنم و فروغ می گوید هردویمان عوض شدیم. بهمن به او می گوید نترس و بگذار این ماجرا به میل ما پیش برود، مادرت امروز می گفت ما از علاقه شما خبر نداشتیم فروغ می گوید مگر تو به مادرم چه گفتی که این حرف را زد؟ بهمن می گوید از علاقه ام به تو گفتم و اینکه هنوز تورا دوست دارم. فروغ می گوید اشتباه کرده امشب آمده و بهمن می گوید اتفاقا کار خوبی کردی و به موقع آمدی با من بیا داخل می خواهم به همه بگویم ما یکدیگر را دوست داریم. 

[video https://www.youtube.com/embed/OOEiHOgvBJE]

فروغ التماس می کند که چیزی نگوید اما بهمن اعتنایی نمی کند و داخل می رود و فروغ به دنبالش می آید. بهمن همه را جمع می کند و همه می فهمند که او می خواهد از علاقه اش به فروغ بگوید، فرشباف می گوید بیا برویم تنهایی صحبت کنیم. بهمن قبول نمی کند و می گوید در مورد فروغ سوال دارم فرشباف می گوید بهتر است این بحث جلوی بقیه نباشد، سهراب، سینا و یلدا هر کدام به نوعی می خواهند جمع را ترک کنند که بهمن نمی گذارد. جانا می گوید اتفاقا من خیلی دوست دارم بدانم که عمو بهمن چه چیزی می خواهد بپرسد. فرشباف  به او می گوید دخالت نکند و به بهمن می گوید بیا بالا. اما بهمن اصرار دارد همه همینجا بمانند. فرشباف می گوید من دخالتی در این ماجرا نداشتم هر سوالی هم داری از خود فروغ بپرس و می رود. بهمن می گوید خوب است که دیگر کسی نمی خواهد در این موضوع دخالت بکند رو به فروغ می کند و فروغ بی اعتنا به او، با جانا می رود.

پروین و عطا به خانه فرشباف می رسند و با هم دعوای شدیدی دارند و پروین می گوید بدون سارینا به خانه نیا. عطا می گوید من کلا نمی خواهم دیگر تو را ببینم و حالم از رفتار غیر منطقی ات به هم می خورد و سوار ماشین می شود و می رود. در راه به سارینا زنگ میزند و او جواب نمی دهد و در خیابان ها به دنبال او می گردد. او در واتساپ سارینا یک وویس می گذارد و بابت سیلی زدنش و اتفاقی که افتاده از او معذرت خواهی می کند و می گوید که او را دوست دارد. و گریه می کند. 

جانا و فروغ در راه خانه هستند و جانا می گوید چرا سوالش را نشنیدی و فروغ می گوید سوالش را می دانستم. جانا می گوید شاید بابا همه چیز را می بیند و میفهمد چیزی که به دنبالش رفته بود واقعی شد و سرکوفت کتاب فروغ را به او میزند و می گوید کسی که بیشتر از همه دوستت دارد، بیشتر از همه کشفت می کند و بابا این کار را کرد. 

پروین به عطا زنگ میزند و او رد تماس می زند. 

بهمن و ابریشم در آشپزخانه هستند و بهمن می گوید حرف های من همه شما را به هم ریخته و فکرش را نمی کردم. ابریشم می گوید شب خوبی نبود و همه خانواده یک جوری درگیر شدند. بهمن می گوید همه چیز در زندگی من دیر شده اما امشب در گفتن حرفم عجله کردم. ابریشم می گوید ما مخالف نزدیک شدن تو به فروغ هستیم و بهتر است تمامش کنی بهمن می گوید فروغ باید خودش بگوید نه. ابریشم می رود که بهمن می گوید فردا می خواهد به سر خاک برادرش بهرام که شوهر سابق ابریشم است برود و از او می پرسد می آید یا نه؟ ابریشم جواب نمی دهد و می رود. 

 

دیدگاه‌ها


برای آن‌که از قافله پندار (خبر و سرگرمی) عقب نمانید کلیک کنید و به تلگرام بیایید.
قسمت بعدی - سریال بی‌گناه قسمت دوازده 12 قسمت قبلی - سریال بی‌گناه قسمت یازده 11 Next Episode - Bi Gonah Serial Part 12 Previous Episode - Bi Gonah Serial Part 11

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت دوازده بی‌گناه