قسمت سی و یک محکوم
سریال محکوم قسمت سی و یک 31Mahkoom Serial Part 31
در زندان، مدیر از بلندگو اعلام میکند قرار است رسیدگی به زندان بیشتر شود و از همه میخواهد نظافت و نظم آنجا را رعایت کنند. سپس میگوید فردا شب قرار است برای زندانیان فیلم پخش کنند تا مثل سینما، آنجا فیلم ببینند.
بوگه در خانه، به برگههای حساب نگاه میکند و با ناراحتی از باریش میپرسد، چرا ساواش از وکالت او سوءاستفاده کرده و حسابهای زیادی در خارج از کشور به اسم او باز کرده و پولهای کلانی به آنها واریز کرده است. باریش میگوید مشخص است که ساواش نمیخواست خودش به دردسر بیوفتد. بوگه میگوید نگران است و نمیداند ساواش چه کار میکرده؛ باریش از او میخواهد اگر چیزی در مورد ساواش میداند بگوید. بوگه با تردید به اتاق میرود و پاکتی که ساواش به او داده بود را همراه یک جعبه میآورد.
توی پاکت یک کلید بوده که مال صندوق امانات بانک بوده و بوگه از صندوق امانات جعبهای تحویل گرفته که در آن یک انگشتر بوده است. باریش انگشتر را از توی جعبه درمیآورد و تعجب میکند و نمیداند موضوع چیست.
جمره در آرایشگاه خالهاش، مشغول بررسی جزئیات پرونده است و به طاهر فکر میکند. خاله جمره میگوید شاید قاتل زینب، طاهر باشد. جمره این فرضیه را رد میکند اما میگوید نمیداند طاهر چه ربطی به آن شب دارد. همان لحظه علی داخل میآید و میگوید طاهر شب حادثه به خانه فیرات رفته بود.
در زندان در بند دیگری، مردی به نام بربو در حال اعتراض کردن به وضعیت زندان و رسیدگی ظاهری به خاطر آمدن بازرس است و با مجاهد جروبحث میکند. فیرات او را میبیند و از حاجی در مورد بربو سوال میکند. حاجی میگوید او دردسر ساز است و هنگامی که در بند آنها بوده بربو او را اذیت میکرده است.
ساشا با باریش تماس میگیرد و میگوید پاکتی که بوگه داده به اسم زاهد بوده و حتما او در این قضیه دست دارد. باریش میگوید قرار است به ملاقات رفیع برود و با او صحبت کند. او در مورد انتقال پولهای حساب بوگه به حساب شخصی دیگر سوال میکند تا برای بوگه دردسر درست نشود. ساشا میگوید او فعلا باید خودش را در الویت قرار بدهد.
در آشپزخانه زندان، مجاهد به حاجی و قنبر لیست غذا میدهد و تاکید میکند که غذاهای پرگوشت درست کنند. حاجی به خاطر اینکه این کارها را به دلیل آمدن بازرس انجام میدهند، طعنه میزند. فیرات سراغ ارن را میگیرد و مجاهد میگوید وضعیت او خوب نبوده و او را به بیمارستان بردهاند. فیرات تعجب میکند و علت را میپرسد. مجاهد میگوید او چیزی نمیداند.
بکیر پیش فیرات میرود و به خاطر اینکه نازلی دست باریش است با او بحث میکند. فیرات میگوید او به عنوان پدر نازلی اینطور صلاح دیده است. سپس به بکیر میگوید خواستهای دارد و در گوشش چیزی میگوید.
در شرکت، طاهر به دیدن باریش میرود. باریش از طاهر در مورد حسابهای خارج از کشور و پول کلان سوال میکند. طاهر میگوید اینگونه حسابها یا برای فرار مالیاتیاند یا پول آنها غیرقانونی است. بعد از رفتن طاهر، رفیع با باریش تماس میگیرد و زمان و مکان قرار را به او میگوید.
فیرات و پاشا هنگام پخش غذا به بند بربو میروند. بربو به آنها میگوید فردا شب قرار است در سینما شورش کنند و بازرسان را گروگان بگیرند تا به حق و حقوقشان برسند. او با تهدید به فیرات میگوید آنها هم باید به شورشیان ملحق شوند.
در شرکت، جمره طاهر را میبیند و با طعنه میگوید از رابطه مخفی طاهر و زینب خبر دارد. طاهر عصبی میشود و میگوید اگر روی حساب حرف جیدا چیزی میگوید، تهمت میزند. جمره میگوید چیزهای زیادی دیگری هم میداند. طاهر از او میخواهد توضیح بدهد اما جمره با خونسردی میگوید وقت ندارد و میرود. او یادش میآید که علی در آرایشگاه گفته بود شب حادثه طاهر به خانه فیرات رفته و دوبار زنگ در را زده بود. همچنین میگوید وقتهایی که فیرات در خانه نبود هم طاهر مدام به خانه او میرفت.
در زندان، مدیر زندان، فیرات و حاجی و قنبر را توی اتاقی که قرار است سینما باشد میبرد و در مورد برنامههای فردا توضیح میدهد. فیرات پنهانی کلید اتاق مدیر را از روی میز به سمت دریچه میاندزد. پاشا که وارد دریچه شده، کلید را برمیدارد و از روی طرح کلید کپی برداری میکند و از دریچه کلید را روی زمین پرت میکند.
مدیر دنبال کلیدش میگردد و اول فکر میکند فیرات آن را برداشته، او سپس کلید را روی زمین پیدا میکند و فیرات تظاهر میکند از بیاعتمادی مدیر دلخور شده است.
بوگه در خانه نشسته و به عکسهای عروسی خودش و ساواش نگاه میکند. او یادش میآید که در خانه زاهد نشسته بود و تومریس با ساواش و زاهد بحث میکرد و مخالف نامزدی ساواش و بوگه بود و میگفت اگر باریش بفهمد نابود میشود. زاهد از او خواسته بود دخالت نکند. بوگه با بغض گفته بود خودش این تصمیم را قبول دارد و زمانی که باریش او را ترک کرده بود و از او خبری نگرفته بود، ساواش پیش او بود و از او حمایت میکرد. او سپس دستش را روی شکمش گذاشته بود. باریش با بوگه تماس گرفته بود و بوگه از اینکه بعد از چندین ماه سروکلهاش پیدا شده، شوکه شده بود. باریش گفته بود طبق قولش برگشته؛ بوگه با ناراحتی تلفن را قطع کرده بود و به سالن برگشته بود و زاهد حلقه نامزدی او و ساواش را انداخته بود.
پایان قسمت 31
دیدگاهها
برای آنکه از قافله پندار (خبر و سرگرمی) عقب نمانید کلیک کنید و به تلگرام بیایید.
قسمت بعدی - سریال محکوم قسمت سی و دو 32 قسمت قبلی - سریال محکوم قسمت سی 30 Next Episode - Mahkoom Serial Part 32 Previous Episode - Mahkoom Serial Part 30
منبع خبر: پندار
اخبار مرتبط: قسمت سی و یک محکوم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران