قسمت چهل و چهار محکوم

   
سریال محکوم قسمت چهل و چهار 44Mahkoom Serial Part 44

در خانه، سینیور از فیرات در رابطه با علت مشکلش با ساواش سوال می‌کند و می‌گوید چرا دختر او دست ساواش است؟ فیرات می‌گوید این مساله‌ای بین خودشان است. سینیور می‌پرسد او با آن‌ها چکار دارد؟ فیرات می‌گوید قبلا پیگیر کارتل آن‌ها بوده و مدارک زیادی هم علیه آن‌ها جمع کرده بود؛ بعد در این میان با خانواده یساری آشنا شده و و با پیش آمدن ماجرای قتل، یک دادستان قاتل شده و حالا هم فراری است.

او می‌گوید اگر آن شب آن‌ها را بیهوش نمی‌کردند، قصد داشت آن‌ها را لو بدهد و دستگیر می‌شدند. سینیور می‌گوید فیرات آدم باهوشی است و برای همین به او اعتماد ندارد. سپس اسلحه را به سمت فیرات می‌گیرد تا او را بکشد. او از دادستان می‌خواهد که حرف آخرش را بزند. دادستان یادش می‌آید که سعدالله را در حیاط دیده بود. او به سینیور می‌گوید که سعدالله یکی از خائنین به سینیور و آن کشتی که گفته بود غرق شده در واقع غرق نشده و آثار باستانی آن را خودش برداشته و پنهان کرده است. سینیور متعجب و عصبی می‌شود و می‌گوید فیرات باید این را ثابت کند. همان موقع رفیع داخل می‌آید و به سینیور می‌گوید 4 نفر از دوستان فیرات را که قصد داشتند پنهانی داخل شوند پیدا کرده و گرفته‌اند. سینیور می‌گوید آن‌ها را بکشند. فیرات از سینیور می‌خواهد که این کار را نکنند و می‌گوید آن‌ها هیچ چیز در مورد کارتل و باند قاچاق نمی‌دانند و اگر سینیور آن‌ها را رها کند او هم اسم 4 نفر از خائنین را به او می‌دهد. سینیور قبول می‌کند.

باریش در خانه با تصور مرگ فیرات خوشحال است. او با ساشا تماس می‌گیرد و می‌گوید باید نازلی را به یک مدرسه در خارج از کشور بفرستند.

جمره در خانه نشسته و گریه می‌کند. خاله‌اش داخل می‌آید و تعجب می‌کند. جمره با عصبانیت پرونده پدرش را به خاله نشان می‌دهد و می‌گوید تازه فهمیده جرم پدرش چه بوده و از اینکه در تمام این سال‌ها خاله‌اش به او دروغ گفته که پدرش مجرم سیاسی بوده، به شدت عصبانی است. نازان ابتدا انکار می‌کند و می‌گوید چیزی نمی‌دانست. جمره می‌گوید می‌داند زاهد پدرش را به زندان انداخته و از اینکه خاله‌اش اجازه داده تا زاهد جمره را برای تحصیل بورسیه کند، با او دعوا می‌کند. او می‌گوید می‌داند با زاهد چه کند؛ سپس با عصبانیت بیرون می‌رود. نازان نگران می‌شود.

رفیع با باریش تماس می‌گیرد و خبر می‌دهد سینیور می‌خواهد شب او را ببیند.

در میخانه خان بابا با یادگار صحبت می‌کند و می‌گوید با دیدن عکس مادر جمره فکرش درگیر شده و اگر جمره بچه آن زن باشد، او نمی‌تواند آن بچه را کشته باشد. او می‌گوید یا تمام این سال‌ها او را بازی داده‌اند و یا خواهر جمره را کشته است. قنبر پشت در می‌آید و این جمله را می‌شوند و شوکه می‌شود.

شب، باریش به خانه سینیور می‌رود. خانه سینیور شلوغ است، عده‌ای مهمان هستند و سرگرم شده‌اند. سینیور بشقاب غذا را به باریش می‌دهد و از او می‌خواهد که به سالن برود. باریش به سالن می‌رود و با دیدن فیرات شوکه می‌شود. سینیور می‌آید و می‌گوید فیرات چیزهای زیادی می‌دانسته و به او اسم یک خائن را گفته است. باریش به شدت می‌ترسد؛ سینیور می‌گوید سعدالله خائن بوده و به دروغ گفته که کشتی غرق شده است. خیال باریش راحت می‌شود. سینیور به باریش و فیرات می‌گوید باید با همکاری هم آثار باستانی را از سعدالله بگیرند و برای او بیاورند. او می‌گوید تا فردا مهلت دارند؛ سپس می‌رود. فیرات و باریش کلافه می‎شوند.

در میخانه پاشا به حاجی می‌گوید جای بلیط بخت آزمایی را به مادرش گفته و او قرار است پول را بگیرد و برایش بیاورد. حاجی، پاشا را به خاطر ارتباط با خانواده‌اش سرزنش می‌کند و می‌گوید خطرناک است. قنبر پیش آن‌ها می‌آید و می‌گوید که حرف‌های خان بابا را شنیده و فهمیده که او خواهر جمره را کشته است. همه متعجب می‌شوند.

روز بعد فیرات در میخانه با دوستانش جلسه گذاشته و برای پیدا کردن آثار باستانی و به دست آوردن آن‌ها نقشه می‌کشند. او می‌گوید وقتی با باریش به سراغ سعدالله می‌روند، آن‌ها می‌توانند به سراغ نازلی بروند و او را بیاورند. پاشا که جرمش قاچاق آثار باستانی بوده می‌گوید آثار باستانی را در محیطی که رطوبت و نور و تهویه مناسب داشته باشد، نگهداری می‌کنند.

باریش و ساشا در ماشین مشغول تحقیق در مورد سعدالله هستند. ساشا می‌گوید سعدالله قمارباز است و می‌توانند از این طریق به او نزدیک شوند.

باریش و فیرات سر قرار می‌روند و دانسته‌های خود را می‌گویند. باریش با سعدالله در مکان او که یک مخزن زیرزمینی است، قرار می‌گذارد. فیرات و باریش به آنجا می‌روند.

قنبر و حاجی طبق نقشه فیرات به یک رستوران چینی که در نزدیکی خانه باریش است و آن‌ها مدام از آنجا غذا سفارش می‌دهند، می‌روند تا هنگامی که از خانه باریش سفارش آمد آن‌ها به آنجا بروند و بتوانند نازلی را بگیرند. قنبر و حاجی مشغول غذا خوردن هستند که بوگه با رستوران تماس می‌گیرد و غذا سفارش می‌دهد. آن‌ها هم وقتی اسم مشتری و آدرس او را می‌شنوند، حاجی هم غذای جدیدی سفارش می‌دهد تا با خود ببرند.

در مکان سعدالله، پاشا که به عنوان همراه فیرات وارد شده است، به بهانه رفتن به دستشویی، پنهانی در پشتی را باز می‌کند تا ساشا وارد شود و با هم به دنبال پیدا کردن آثار باستانی بروند.

پایان قسمت 44

دیدگاه‌ها


برای آن‌که از قافله پندار (خبر و سرگرمی) عقب نمانید کلیک کنید و به تلگرام بیایید.
قسمت بعدی - سریال محکوم قسمت چهل و پنج 45 قسمت قبلی - سریال محکوم قسمت چهل و سه 43 Next Episode - Mahkoom Serial Part 45 Previous Episode - Mahkoom Serial Part 43

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت چهل و چهار محکوم