قسمت یک محکوم

   
سریال محکوم قسمت یک 1Mahkoom Serial Part 1

در زندان همه ماشین‌های پلیس بیرون می‌روند و دنبال زندانی‌ای می‌گردند که در حال فرار است. فیرات از بین درختان رد می‌شود و به جاده می‌رسد و وسط جاده روی زمین می‌نشیند.

در زمان گذشته، صبح فیرات در خانه خود حاضر می‌شود؛ همسر او زینب در حال چیدن میز صبحانه و دخترش نازلی در اتاق مشغول نقاشی کردن است. فیرات به اتاق پیش نازلی می‌رود تا او را متقاعد کند که برای خوردن صبحانه بیاید. 

زینب زودتر از سر میز بلند می‌شود و می‌گوید دیرش شده و باید سرکار برود. فیرات می‌گوید شب در رستوران برای تولد نازلی میز رزرو کرده است.

زینب با طعنه از او می‌خواهد که آن را کنسل کند چون ممکن است قتلی پیش بیاید و فیرات نتواند پیش آن‌ها باشد و نازلی ناراحت شود! او می‌گوید در خانه جشن بگیرند.

بعد از فیرات می‌خواهد که نازلی را به مدرسه برساند.

فیرات نازلی را به مدرسه می‌رساند. همکاران فیرات جلوی مدرسه به دنبال فیرات می‌روند تا از آنجا به ماموریت کاری بروند.

فیرات سوار می‌شود و به همراه همکارش ظفر و چند ماشین پلیس به خانه فردی به نام حاجی آلاگوز می‌رود. یکی از افراد طایفه آن‌ها به نام ابراهیم آلاگوز فوت شده و مراسم ترحیم اوست. 

فیرات وارد مراسم می‌شود. او هنگام پیاده شدن یک عروسک آویز را از روی آینه ماشین برمی‌دارد. او خودش را دادستان کشور فیرات بولوت معرفی می‌کند.

سر سفره غذا فیرات بی‌مقدمه رو به حاجی آلاگوز می‌گوید او به جرم قتل ابراهیم آلاگوز دستگیر می‌شود.

 او حکم دستگیری را به حاجی آلاگوز نشان می‌دهد. حاجی آلاگوز جا می‌خورد و چنین چیزی را انکار می‌کند. فیرات صدای توی ضبطی که داخل عروسک بوده را پخش می‌کند.

در فایل ضبط شده که در ماشین ابراهیم بوده حاجی آلاگوز به ابراهیم زنگ می‌زند و ابراهیم در حالی که پشت چراغ قرمز است با او بحث می‌کند.

حاجی آلاگوز ابراهیم را به مرگ تهدید می‌کند و چند ثانیه بعد یک کامیون از پشت سر با ماشین ابراهیم برخورد می‌کند. بقیه اهالی طایفه وقتی می‌فهمند حاجی آلاگوز قاتل است می‌خواهند او را بکشند.

 فیرات حاجی را فراری می‌دهد و هر دو از خانه بیرون می‌دوند و به سمت ماشین پلیس می‌روند. یک تیر از کنار پای فیرات رد می‌شود و پای او را زخمی می‌کند.

فیرات و افرادش حاجی را به کلانتری می‌برند و بازداشت می‌کنند.

فیرات به دادگاه می‌رود. وکیل جوان به نام جِمره آنجا منتظر فیرات است.

وقتی فیرات وارد می‌شود، جمره به خاطر حکم فیرات برای یک زن قاتل که مورد آزار همسرش بوده و بچه‌هایش بی‌پناه مانده‌اند از او ایراد می‌گیرد.

فیرات به جمره می‌گوید این مشکل جمره است که احساساتی برخورد می‌کند و او همیشه پرونده‌هایی که کسی جرات نمی‌کند بگیرد را انتخاب می‌کند و به متهم امید واهی می‌دهد و برای همین هرگز در هیچ پرونده‌ای موفق نمی‌شود.

جمره بغض می‌کند و می‌گوید: فیرات بولوت در پرونده بعدی من پیروز می‌شوم و تو این را می‌بینی. فیرات بدون توجه به جمره سوار آسانسور می‌شود. 

فیرات و ظفر در اتاق هستند و فیرات پرونده قتل باریش یساری را نگاه می‌کند. دختری به نام ساشا وارد اتاق می‌شود. او می‌گوید ساواش یساری، برادر باریش یساری خواستار ملاقات شخصی با فیرات است.

فیرات با طعنه می‌گوید به‌خاطر اینکه ثابت کرده است که باریش قاتل است؟ ساشا می‌گوید شرکت آن‌ها به افرادی مثل فیرات احتیاج دارد و به او پیشنهاد شغلی با درآمد ده برابر بیشتر می‌دهد.

فیرات که می‌داند ساواش در حال رشوه دادن به اوست این پیشنهاد را قبول نمی‌کند. ساشا از اتاق بیرون می‌آید و با ساواش تماس می‌گیرد و می‌گوید طبق حدسشان فیرات پیشنهاد را قبول نکرده است. 

بوگه در شرکت در کنار ساواش است و از کارهای او عصبانی است و می‌گوید تا کی می‌خواهد به این وضعیت ادامه بدهد و بالاخره همه چیز برملا می‌شود.

ساواش اهمیتی به حرف‌های بوگه نمی‌دهد. او که هر دو دستش پانسمان است، دست بوگه را می‌گیرد و با هم بیرون می‌روند.

خبرنگاران جلوی در از آن‌ها عکس می‌گیرند و موفقیت کاری ساواش را تبریک می‌گویند. 

شب فیرات به خانه می‌رود. بَکیر برادر زینب به خانه آن‌ها می‌آید و هدیه تولد نازلی را که یک میکروفون است به او می‌دهد. نازلی برای آن‌ها آواز می‌خواند.

بکیر که پلیس است از آن‌جا می‌رود. زینب، نازلی و فیرات با کیک تولد عکس می‌گیرند. بعد از این جشن خودمانی، فیرات نازلی را به اتاق می‌برد تا بخوابد.

نازلی از شغل پدرش نگران و ناراضی است و می‌گوید می‌ترسد روزی فیرات به خانه نیاید. فیرات به او قول می‌دهد که هیچوقت آن‌ها را ترک نمی‌کند و اتفاقی هم نمی‌افتد.

سپس نازلی را می‌خواباند و به اتاق می‌رود. هنگام خواب، زینب پای فیرات را که به‌خاطر تیراندازی صبح زخمی شده، پانسمان می‌کند. فیرات در مورد پیشنهاد کاری ساشا و حقوقش می‌گوید و زینب از اینکه فیرات پیشنهاد را قبول نکرده عصبانی می‌شود. 

فیرات می‌خوابد وقتی بیدار می‌شود خودش را در زندان می‌بیند. او به شدت شوکه شده و با فریاد از همه می‌پرسد چرا آنجاست و خانواده‌اش کجا هستند.

زندانیان به او می‌گویند همسر و دخترش را کشته و به جرم قتل، پنج ماه است که در زندان است. رییس زندان وارد سلول می‌شود و وقتی فیرات را آشفته می‌بیند با طعنه می‌گوید: دادستان باز حافظه‌ات را از دست دادی؟

فیرات می‌گوید می‌خواهد به خانه برگردد. رییس زندان می‌گوید خانه او دیگر آنجاست. فیرات گوشی رییس زندان را می‌خواهد تا با زینب تماس بگیرد و گوشی را می‌گیرد و به زینب زنگ می‌زند؛ اما گوشی زینب خاموش است.

فیرات عصبانی می‌شود و به رییس زندان حمله می‌کند. بکیر وارد می‌شود و آن‌ها را جدا می‌کند و با عصبانیت به فیرات می‌گوید خواهرش در قبرستان است.

آن‌ها فیرات را به انفرادی می‌برند.

دیدگاه‌ها


برای آن‌که از قافله پندار (خبر و سرگرمی) عقب نمانید کلیک کنید و به تلگرام بیایید.
قسمت بعدی - سریال محکوم قسمت دو 2 قسمت قبلی - سریال محکوم قسمت یک 1 Next Episode - Mahkoom Serial Part 2 Previous Episode - Mahkoom Serial Part 1

منبع خبر: پندار

اخبار مرتبط: قسمت یک محکوم