مداح تبریزی که زیر تابوت فرزند شهیدش می‌خندید + تصاویر

 امروز سالگرد درگذشت یک مداح با اخلاص و انقلابی تبریز است؛ حاج بیوک آسایش. او متولد ۱۳۲۶ تبریز بود که در سن ۷۴ سالگی در ۲۲ آبان ۱۴۰۰ درگذشت. او از رزمندگان لشکر عاشورا و پدر شهید علی آسایش بود. از او در اذهان مردم تبریز خاطرات بسیاری به جای مانده است، اما با هر کسی که صحبت کردم، گفت حاج بیوک به قدری عاشق انقلاب و اسلام بود که زیر تابوت فرزند شهیدش جای گریه، لبخند می‌زد و خوشحال بود که توانسته ادای دینی به انقلاب داشته باشد. شهید «محمدعلی آسایش جاوید»، سال ۱۳۵۰ در تبریز متولد شد و در سال ۱۳۶۶ در سردشت به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

بیشتربخوانید

  • قرار بود بعد از صفر «حسین» داماد شود

انقلابی‌گری حاج بیوک آسایش از کجا نشأت می‌گرفت؟

مرحوم حاج بیوک آسایش، از کودکی در مراسم مذهبی و محرم و صفر و هیأت‌ها مداحی و نوحه‌خوانی می‌کرد و نوای سوزناک او در فضا عطرآگین می‌شد. آسایش، یکی از بزرگان عرصه مداحی تبریز بود که سال‌ها خادمی دستگاه اباعبدالله را کرد و نوحه‌هایش در رسای سیدالشهدا (ع) خاطرات زیادی را برای علاقه‌مندانش رقم زده بود. آرش رضازاده، دبیر جامعه ایمانی مشعر استان آذربایجان شرقی که از هم‌محله‌ای‌های مرحوم آسایش بوده است، می‌گوید: «حاج بیوک و بسیاری دیگر از مداحان بزرگ تبریز شاگرد استاد وقایعی بودند که او استاد عرفان، مقتل و روضه آن‌ها به حساب می‌آمد. حتی حاج بیوک او را مُراد خود می‌دانست. تعالیم او موجب شده بود که حاج بیوک روحیه‌ای انقلابی داشته باشد. استاد وقایعی پدر شهید علی‌اکبر وقایعی بود که در ماجرای ۱۵ خرداد در ورامین به شهادت رسیده بود.»


مرحوم حاج بیوک آسایش

اولین بار نام امام خمینی (ره) را از استاد وقایعی شنیدم

مرحوم آسایش در یکی از خاطراتش در خصوص استادش وقایعی و فرزند شهیدش گفته بود: «تبریز در قیام ۱۵ خرداد ۴۲ فقط یک شهید داشت آن هم «علی اکبر وقایعی» پسر استاد ما «عباسعلی وقایعی» بود. علی اکبر دو سه سالی از من کوچک‌تر بود؛ ‌اما زبر و زرنگ. رفته بود در بازار تهران در مغازه‌ یک تاجر شاگردی می‌کرد و در خانه عمه‌اش می‌ماند. بیشتر اقوام‌شان ساکن تهران بودند. ما از اول زیر نظر آقای عباسعلی وقایعی تعلیم دیده و از او خط می‌گرفتیم. هم باسواد و هم متدین و خودساخته بود. من برای اولین بار نام امام خمینی (ره) را از او شنیدم. علی اکبر پس از رفتن از تبریز در تهران علیه حکومت پهلوی فعالیت می‌کرد، اعلامیه‌های حضرت امام را در بازار تهران جابه‌جا می‌کرد و ... خلاصه خبر رسید که علی‌اکبر در تهران کشته شده، هنوز کسی از کم و کیف کشته شدنش چیزی نمی‌دانست. ما عصرها همچنان به کلاس استاد می‌رفتیم. از جمله افرادی که به این کلاس می‌آمدند، استاد «علی نظمی تبریزی» بود و برادرش آقای «قویدل» و ... همه شهادت علی اکبر را به جز پدرش می‌دانستند.»

روضه علی اکبر بخوانید

او در خاطره‌اش ادامه می‌دهد: «روز پس از تعطیلی کلاس ۶ـ۵ نفر جمع شدیم که برویم منزل آقای وقایعی و به طریقی خبر را بگوییم. کار سختی بود. باب صحبت را استاد نظمی گشود و ماجرایی را برای جمع تعریف کرد: «پسر جوانی مدتی پیش در استخر ائل گلی غرق شده بود و نمی‌دانستند چگونه این خبر را به پدرش بگویند؛ اما دیدند نمی‌شود که تا ابد نگفت، به نحوی گفتند. در این جور مواقع چاره‌ای نداریم جز صبر ...» آقای وقایعی حرف استاد نظمی را قطع کرد و گفت: «از حرف‌های شما چنین برمی‌آید که اتفاقی برای علی اکبر ما افتاده، درست است؟» دست‌هایش را به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا شکر، خودت داده‌ بودی، خودت هم گرفتی. من پدرش هستم، او را حلال می‌کنم. تو هم اگر تقصیراتی دارد به حق خودت ببخش.» به سجده افتاد. از سجده که بلند شد رو به من و آقای «هنرور» گفت: روضه علی اکبر بخوانید.»


حاج بیوک آسایش در دوران دفاع مقدس

سپاهی‌گری را برای خودم افتخار می‌دانستم

او از رزمندگان لشکر ۳۱ عاشورا بود که در دوران دفاع مقدس، توانایی‌های رزمی خویش را توأم با نفس گرم و صدای حزینش به خدمت گرفت. خودش در خصوص پیوستنش به سپاه می‌گوید: «اولین بار حاج جعفر رضایی پیشنهاد داد بیایم سپاه، من هم از خدا خواسته قبول کردم. لباس سپاه برای ما تقدس داشت و سپاهی‌گری را برای خودم افتخار می‌دانستم. نیروهای سپاه کم و بیش بنده را می‌شناختند. با چند نفرشان از قبل از انقلاب در بازار آشنا بودیم و بعد هم در مراسم شهدا و عزاداری‌ها می‌رفتم، نوحه می‌خواندم، بیشترشان می شناختند. با این حال حکایتش شنیدنی است. روز اول رفتم واحد تدارکات پیش حاج جعفر، هنوز درست و حسابی اوضاع دستم نبود. روز دوم یا سوم حاج محسن زاهدی آمد به حاج جعفر گفت: آقای آسایش به درد امور مالی می‌خورد، اجازه بده بیاید پیش ما. رفتم امور مالی در ساختمان عملیات سپاه، تا ظهر پیش آن‌ها بودم که باقر دادیزا مسئول واحد مسکن سپاه در امور مالی پیدایم کرد و گفت: «اگر بگذارم غیر از مسکن جای دیگری کار کنی، بلند شو برویم.»

در یازدهم بهمن ۵۹ سپاهی شدم

او ادامه می‌دهد: «اجازه گرفت و ما را برداشت با خودش به طبقه دوم و اتاق واحد مسکن بُرد. فردای همان روز باز هم به واحد مسکن رفتم. کارم مرور دفترها و پیگیری بعضی کارها بود. با همکارم علی زمان‌یاد رفتیم که سری به حاج جعفر در تدارکات بزنیم. یک طرف اتاق تدارکات امور مالی بود و طرف دیگرش هم ستاد. اتاق فرماندهی هم روبروی امور مالی قرار داشت. دم در اتاق تدارکات برادر گرجی مسئول امور مالی ما را دید، از بازویم گرفت و رو به حاج جعفری گفت: برادر رضایی، آقای آسایش نیروی امور مالی است، هیچ جا نمی‌رود. بعد هل‌ام داد داخل اتاق‌شان. روزگاری بود دیگر. فضای برادری و صفا و صمیمیت بین بچه‌های سپاه حاکم بود و نمی‌توانستم چیزی بگویم. آنها نسبت به من محبت داشتند والا خودم را در حد این همه محبت نمی‌دیدم. مسئولیت پرداخت حقوق پاسداران به من سپرده شد. روز بعد با کت و شلوار در اتاق امور مالی نشسته بودم که فرمانده سپاه برادر دادمان آمد. احوالپرسی کردیم پرسید: چرا با کت و شلوار؟ گفتم هنوز لباس فرم نداده‌اند. همانجا دستور نوشت که برایم لباس فرم سپاه بدهند. رفتم از برادر موسی رضایی در انبار پوشاک فرم سپاه گرفتم و پوتین. به این شکل در یازدهم بهمن ۵۹ سپاهی شدم.

مداحی حاج بیوک آسایش در جبهه

حاج بیوک آسایش با همین حال و روحیه وارد لشکر ۳۱ عاشورا شد و راهی جبهه‌های دفاع مقدس شد. در آن‌جا حاج بیوک هم می‌جنگید و هم برای رزمندگان مداحی می‌کرد. حاج بیوک اولین بار در سال ۵۹ به جبهه سوسنگرد رفت. توانایی‌های رزمی خویش را توام با نفس گرم و صدای حزینش به خدمت گرفت. «شهید علی آسایش جاوید» فرزند حاج بیوک در عملیات نصر ۷ به شهادت رسید و فرزند دیگرش ابراهیم تا پایان جنگ در جبهه ماند. او در همان سال‌ها با جمعی از رزمندگان به دیدار امام خمینی (ره) رفت و در محضر ایشان مداحی کرد.

مداحی در بین‌الصلاتین آیت‌الله قاضی در مسجد مقبره

بیوک آسایش سال‌ها در مسجد مقبره که آیت‌الله قاضی نماز می‌خواند و سخنرانی داشت، در بین نماز او مداحی می‌کرد و روضه‌ می‌خواند و بعد از وفات ایشان هم که فرزندش در این مسجد نماز می‌خواند و سخنرانی داشت، باز هم روضه‌خوانی داشت.

بعد از دفاع مقدس، تربیت شاگرد را شروع کرد

حاج بیوک از حسینچی‌های سرشناس تبریز بود که همه او را به اخلاص، ساده‌زیستی و بی‌پیرایگی می‌شناختند. او بعد از دوران دفاع مقدس سراغ معیشت و زندگی نرفت؛ بلکه وظیفه خود را در تربیت شاگرد و ادامه دادن این مسیر در میان جوانان دید. آرش رضازاده دبیر جامعه ایمانی مشعر استان آذربایجان شرقی می‌گوید: «او در هیأت‌های حسین بن علی (ع)، هیأت پیروان ولایت فقیه و هیأت شهدای گمنام حضور پیدا می‌کرد و مداحی داشت و در هیأت حسین ابن علی به شاگردپروری می‌پرداخت.»

طوری رفتار کنید که مردم با دیدن شما یاد اهل بیت (ع) بیفتند

 تقی جابری، یکی از مداحان تبریز هم در خصوص تربیت شاگرد مرحوم آسایش می‌گوید: «او به مداحان جوان تاکید می‌کرد که وضعیت آن‌ها طوری باشد که هر کسی آن‌ها را ببیند، یاد اهل بیت (ع) بیفتد و به آن‌ها می‌گفت سعی کنید عزاداری‌هایتان برای امام حسین، عزاداری سنتی باشد. حاج بیوک آسایش به عزاداری سنتی پایبند بود و به آن سفارش می‌کرد. از دیگر توصیه‌های او به مداحان جوان حفظ احترام بزرگان و پیشکسوتان بود.»

۲ خط قرمز مرحوم آسایش

او دو خط قرمز داشت که میان همه زبانزد بود؛ اول روی موضوعات انقلابی و بعد هم روی اهل بیت (ع). رضازاده می‌گوید: «حاج بیوک از مداحان انقلابی تبریز بود و در مواقع لزوم موضع‌گیری‌های بسیار جدی در دفاع از نظام داشت و اصلاً روی موضوع انقلاب با کسی شوخی نداشت. البته او اشعار و محتواهایی داشت که همه اقشار جذب او می‌شدند. او روی موضوع اهل بیت (ع) هم بسیار حساس بود و هر شعری نمی‌خواند و اگر در مجلس هم فردی شعر غلط یا غیرمستند می‌خواند، همان‌جا برخورد می‌کرد و تذکر می‌داد.»


مراسم تشییع پیکر حاج بیوک با حضور جمعیت بسیار برگزار شد

در هر مجلس طوری می‌خواند که انگار مخاطب او حضرت صدیقه طاهره (س) است

حاج بیوک، بزرگ مداحان تبریز بود، اما اصلاً دنبال جایگاه و بالا نشستن نبود. اگر وارد مجلس ختمی می‌شد، اصلاً به دنبال بالا نشستن نبود و همان وسط مجلس می‌نشست. تقی جابری، مداح تبریزی در خصوص ویژگی‌های اخلاقی او می‌گوید: «او به گونه‌ای نوکری اهل بیت(ع) را کرده بود که در هر مجلسی چه با ۱۰ نفر چه هزار نفر جوری مداحی می‌کرد که انگار مخاطب او حضرت صدیقه طاهره (س) و حضرت ولیعصر(عج) است. روضه‌های حاج بیوک آسایش مستند به روایات بود و به خاطر گرم کردن مجلس هر مطلب سخیف و سبک را نمی‌خواند. تواضع از ویژگی‌های بارز حاج بیوک آسایش بود. اگر در مجلسی ۱۰ نفر مداح حضور داشت، او سعی می‌کرد که همه آن‌ها ذکر مصیبت کنند و اگر در پایان وقتی باقی می‌ماند خودش مداحی می‌کرد. نه غیبت کسی را می‌کرد و نه به غیبت کردن کسی گوش می‌داد. کسی جرأت نمی کرد در حضور حاج بیوک آقا غیبت کسی را کند و به فرد غیبت کننده مجال غیبت نمی‌داد و فورا تذکر می‌داد.»

اگر خواستید درباره حاج بیوک بیش‌تر بدانید، کتاب «پا به پای یاران» را که انتشارات ۳۱ عاشورا وابسته به مرکز حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس سپاه عاشورای آذربایجان شرقی در ۱۹۰ صفحه منتشر کرده، بخوانید.

پیکر آن مرحوم در قطعه خانواده شهدای وادی رحمت تبریز به خاک سپرده شد. شادی روحش فاتحه‌ای نثار کنید.

منبع: فارس

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: مداح تبریزی که زیر تابوت فرزند شهیدش می‌خندید + تصاویر