وقتی جعفر و گلنار برای رضا خان خواندند!

عبدالحسین سپنتا که نام اصلی‌اش، عبدالحسین شیرازی بود، در مدارس سن لویی، فیروز بهرام زرتشتیان، استیوارت مموریال، کالج اصفهان و کالج آمریکایی تهران تحصیل کرد. سپنتا براساس آنچه در خاطراتش نوشته به تشویق اردشیر جی ریپورتر که گویا دوست نزدیک دایی‌اش بوده به هندوستان رفت و به سردینشاه سلیستر (رئیس انجمن اکابر پارسیان هند) معرفی شد و نامش را بنا به پیشنهاد دینشاه از عبدالحسین شیرازی به عبدالحسین سپنتا تغییر داد و تحت آموزش‌های وی قرار گرفت. توسط همین سر دینشاه سلیستر، سپنتا به کمپانی امپریال فیلم و اردشیر ایرانی معرفی شده و برای ساختن نخستین فیلم خود و اولین فیلم ناطق ایرانی یعنی دختر‌لر، حمایت شد.

خود سپنتا دراین باره می‌نویسد: «کودتای۱۲۹۹، اغتشاش‌ها، قحطی و بالاخره اختناق و آزادی‌کشی را به‌دنبال داشت، مثل اکثر ایرانی‌ها ناچار از خو‌گرفتن به شرایط موجود بودم و تنها مطالعه و تحقیق در تاریخ، علوم، فرهنگ و ادبیات ایران باستان بود که کمی از اندوه فراوانی که از بی‌حاصل ماندن آن همه مبارزه در راه آزادی و فضای حق کشی که جاری بود، می‌کاست و با واضح‌تر اندیشیدن بی‌ثمر بر موقعیتی که داشتیم و جرأت یا قدرتی که برای تغییر نداشتیم، دورم می‌کرد و به همین لحاظ نیز وقتی یکی از دوستان دایی‌ام (اردشیر جی ایدلجی) پیشنهاد کرد جهت پیگیری تتبعاتم به بمبئی نزد دینشاه سلیستر سفر کنم، لحظه‌ای درنگ نکردم‌...».

نکته جالب و در عین حال متناقض در میان سخن‌های سپنتا، این است که وی در حالی صحبت از اختناق، آزادی‌کشی، اغتشاش و قحطی رژیم رضاخانی می‌کند که خود در ستایش و تبلیغ برای آن رژیم سیاه، فیلم دختر لر را با اسم تبلیغاتی «ایران دیروز، ایران امروز» ساخته و حکومت رضاخان را آباد و آزاد و قوی خوانده و حاکمیت آن را نوین شدن ملک کهن قلمداد می‌کند.

گفتنی است که اردشیر جی ایدلجی که در خاطرات عبدالحسین سپنتا به‌عنوان دوست دایی‌اش نام برده شده به سر دینشاه سلیستر (رئیس انجمن اکابر پارسیان هند) معرفی‌اش می‌کند، همان اردشیر جی ریپورتر، سرجاسوس سرویس‌های اطلاعاتی انگلیس بود که از بنیان‌گذاران لژ‌های فراماسونری در ایران، نماینده انجمن اکابر پارسیان هند و در ارتباط نزدیک با کانون‌های صهیونیستی همچون امپراتوری روچیلد‌ها و ساسون‌های بغداد به شمار می‌آمد و بنا به تصریح اسناد و مدارک تاریخی، عامل اصلی شناسایی و روی کارآوردن رضاخان و سلطنت پهلوی با همکاری اعضای ارشد فرقه بهاییت مانند حبیب‌ا... عین الملک و موقر الدوله در ارتباط مستقیم با ژنرال آیرونساید، فرمانده نیرو‌های نظامی بریتانیا در خاورمیانه بود. ضمن این‌که براساس اسناد تاریخی و حتی مدارک مستندخود انجمن اکابر پارسیان هند، در وابستگی این انجمن و اعضای آن به کانون‌های ماسونی هیچ‌گونه تردیدی وجود‌ندارد.

اما در فیلم دختر لر یا ایران دیروز و ایران امروز، عبدالحسین سپنتا در نقش جعفر، مأمور دولت برای مبارزه با راهزنان محلی به یکی از مناطق لرستان رفته و پس از درگیری و مغلوب ساختن راهزنان، با دختری به نام گلنار آشنا شده که در اسارت سرکرده آنان (خانی ستمگر به نام قلی‏خان) قرار داشت. جعفر دلباخته گلنار شده و ضمن درگیری با عوامل قلی‌خان، گلنار را آزاد‌می‌کند.

در بخشی از فیلم دختر لر نشان داده می‌شود که سال‌ها قبل از آن، یک زن کولی آمدن رضاخان را در شکل و شمایل ستاره شش پر داوود (منتسب به صهیونیست‌ها) به مثابه روزگار نیکبختی و سعادت پیشگویی کرده بود. اما جعفر و گلنار که همچنان در خطر گرفتاری به دست قلی خان بوده، ناگزیر جلای وطن کرده و با قایق رهسپار بمبئی می‌شوند.

گلنار در فراق وطن آواز می‌خواند و آن‌ها در بندر بمبئی ازدواج می‌کنند. سپس در بخش ایران امروز، این میان نویس‌ها بر پرده سینما نقش می‌بندد:
«.. سال‌ها گذشت. کودتای سوم اسفند۱۲۹۹. دمیدن خورشید سعادت ایران. چهار اردیبهشت۱۳۰۵، تاجگذاری...»
جعفر این خبر را به گلنار می‌دهد و ذوق زده از گلنار که پشت پیانو نشسته است، می‌خواهد آهنگی را که به او یاد داده است، بنوازد و خود این آواز را می‌خواند:

مژده که شد ملک خسروی/ آباد و آزاد و هم قوی
ملک کهن یافته نوین/ از پرتو دور پهلوی

واشاره به عکس قاب شده رضاخان می‌کند که به دیوار میخ شده است. سپس بار سفر بسته و راهی وطن‌می‌شوند.
در فیلم دختر لر، اشاره به نابسامانی‌ها و یاغی‌گری‌های عشایر و اقوام محلی حوالی لرستان و خوزستان دارد (همان‌ها که در طول تاریخ این سرزمین، در واقع پاسدار مرز‌های ایران در مقابل بیگانه بودند) و بخش ایران امروز به نتایج سرکوب این عشایر توسط رضاخان می‌پردازد. در واقع فیلم دختر لر، تبلیغ و پروپاگاندای صریحی درباره رژیم کودتایی و سیاه رضاخانی محسوب شد.

عبدالحسین سپنتا در جای دیگر درباره نام ایران دیروز، ایران فردا تقریبا مغایر با سخنی که قبلا درج شد، مطالبی را بیان می‌کند. او در مصاحبه‌ای که با مجله «فیلم و زندگی» انجام داد، ادعا کرد اساسا داستان فیلم دختر لر را با توجه به لهجه کرمانی روح‌انگیز سامی نژاد (بازیگر نقش گلنار) نوشته بود.

سپنتا توضیح داد: «علت این‌که این فیلم با نام دختر لر یا ایران امروز و ایران دیروز، خوانده شد آن بود که برای ایفای نقش زن در فیلم کسی در بمبئی به دست نیامد جز زنی که لهجه کرمانی داشت و اینجانب ناچار شدم داستان را روی لهجه او تهیه کنم و ضمنا از آنجا که اولین فیلم ناطق فارسی بود و در کشور بیگانه نمایش داده می‌شد، شایسته بود موضوع آن ترقیات ایران آن روز باشد، لذا داستان دختر لر را طوری تنظیم کردم که مربوط به ایلات و قدرت حکومت مرکزی ایران باشد.»

دختر لر، فیلمی در پروپاگاندای رژیم تازه تاسیس شده رضاخانی به نظر آمد (که در همان عنوان فرعی‌اش یعنی ایران دیروز و ایران امروز تبلور می‌یافت) و در واقع اهداف و برنامه‌های آن را که توسط فراماسون‌هایی مانند محمد علی فروغی ذکاءالملک، علی اصغر حکمت و احمد متین دفتری برای رژیم رضاخان تئوریزه شده بود، روی پرده سینما برد. اما در آن روز هیچ‌کس به نمای پایانی فیلم توجه نکرد که پس از قصد بازگشت جعفر و گلنار به تهران که به دنبال تاسیس رژیم پهلوی نشان داده شد و در واقع می‌خواست در ادامه روند داستان فیلم، نوید آینده‌ای روشن و سرافراز برای ایران زمین باشد.

آن نمای پایانی پس از عکسی از کره زمین، تصویر درشتی از ستاره شش پر داوود (نشانه صریح صهیونیسم که در بخشی دیگر از فیلم نیز با پیشگویی زن فالگیری نمایش داده می‌شد) را نشان می‌داد که بزرگ و بزرگ‌تر شده و سپس ثابت مانده و در دل آن ستاره شش پر، تصویر رضاخان با کلاه شیر و خورشید نمایان می‌شود. آن هم در دورانی که حدود ۱۲سال از رسمیت یافتن تشکیلات صهیونیست ایران می‌گذشت و این تشکیلات در اغلب شهر‌های کشور شعبه تاسیس کرده و به جذب نیرو از میان مردم اشتغال داشت.

فیلم دختر لر، تمام و کمال در هند و توسط عوامل انگلیسی ساخته شد. ابراهیم مرادی در گفت‌وگویی با روزنامه اطلاعات در ۲۹ خرداد ۱۳۵۱ در این باره گفت: «تمام کار‌های فنی دختر لر به دست یک عده هندی تحت نظر متخصصان انگلیسی در بمبئی انجام گرفته‌بود.»

سیاست‏بازان سینما

جمال شیرمحمدی از محققان و پژوهشگران سینما درباره فیلم دختر لر در کتاب «سیاستگذاران یا سیاست‏بازان سینمای بعد از انقلاب» می‌نویسد: «چنان‌که از نام فیلم برمی‏آید، ایران دیروز و ایران امروز، کاملا با جهتگیری سیاسی تهیه شده است و در پی مقایسه ایران امروز (زمان رضاشاه) با ایران دیروز (قاجاریه) است... فیلم فوق پاسخگوی نیاز به مشروعیت نظام کودتا و به تعبیر درست‏تر، بیان‏کننده ضرورت حاکمیت مرد قدرتمندی است که به عنوان قهرمان ملی و ناجی ملت نیاز واقعی آنان (تأمین امنیت ملی و یکپارچگی ایران) را با قلع و قمع خان‌ها و قدرت‌های محلی خود سر به ارمغان می‏آورد. فیلم مورد نظر در چارچوب تبلیغ وضع موجود و شاه مورد نظر انگلیس ساخته می‏شود. این فیلم به‌عنوان پشتوانه تبلیغی دولت کودتا از شاه، فردی قدرتمند و علاقه‏مند به ایران می‏سازد و دورنمایی از ترقی‌خواهی ایرانی را که از عناصر مهم گفتمان سیاسی وقت بود به دست می‏دهد. چنان‌که در داستان متن اعلام فیلم چنین آمده است: «اولین فیلم ناطق و موزیکال فارسی که در کمپانی فیلمبرداری فارسی در (امپریال فیلم کمپانی بمبئی) در تحت ریاست و رژیست خان بهادر اردشیر ایرانی و با اشتراک آرتیست‌های ایرانی تهیه شده است، در تهران به‌زودی خواهد رسید. در این فیلم اوضاع ایران سابق و ترقیات سریع ایران را در تحت سلطنت شاهنشاه دادگر و توانا (اعلیحضرت پهلوی) مشاهده و مقایسه خواهید کرد...»

روزنامه جام جم 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: وقتی جعفر و گلنار برای رضا خان خواندند!