اتفاقی بی‌بدیل در دنیای روایتگری

کم نیستند از نویسندگان معاصر که پرچم روایت‌نویسی را بلند کرده‌اند و حقا که زیبا و بجا پرچمی‌ است این علم افراشته.قبلا از مرضیه اعتمادی، «شصت» را خوانده بودم که روایت یک‌سال اول زندگیش با دختر زیبایش زینب است که وقتی به دنیا آمد، دچار بیماری بود و سختی و تلخی روزهای شصت چنان ماهرانه و ریز و شفاف و البته زیبا روایت شده‌اند که آدم هم دلش می‌خواهد بخواند و هم دلش از جایی به بعد دیگر تاب ندارد. او در کتاب جدیدش «پروانه‌ها گریه نمی‌کنند» به اتکای تجربه‌ نوشتن شصت و بازخوردهایی که در این دو ساله از خوانندگان شصت گرفته و نیز تیزتر شدن نوک قلمش برای نوشتن از معلولیت، یک شاهکار منحصر به‌فرد به‌وجود آورده است. کتابی که کلمه به کلمه‌اش استوار و محکم و قرص، راجع به اتفاقی حرف می‌زند که طبق قانون نانوشته‌ای، آدم‌ها با سکوت و توهین و تحقیر و ندانم‌کاری از کنارش رد می‌شوند و اعتمادی توانسته چراغ بر تاریکی اتاقی بیندازد که ما آدم‌های بیرون از آن، تقریبا نمی‌دانیم در مواجهه با معلول - خاصه از نوع مغزیش- چه کنیم که نه سیخ بسوزد و نه کباب. پس حسن اول کتاب این است که طی۱۵ روایت، به مثل منی می‌آموزد که در مواجهه با معلول و پدر و مادرش چطور باید سلام و علیک کنم که درد روی دردهای معلول و محیط پیرامونش نگذاشته باشم.
اسم کتاب در انتهای بیشتر روایت‌ها به شکل هنرمندانه‌ای تکرار شده است و پروانه، نخ تسبیحی است که نویسنده توانسته با آن، معلولیت و دردهایش را به بهترین شکل ممکنش زیبا روایت کند و نیز توانسته حسی که از همزیستی توأم با لذت از زندگی با یک معلول دارد را بدون اغراق و شاعرانگی بیهوده به تصویر بکشد و مخاطب را به این باور برساند که زیستن با یک معلول علاوه بر سختی و تلخی، لذت و زیبایی هم دارد.
او توانسته منظومه‌ای از آدم‌های متفاوت را از چهارگوشه ایران پیدا کند. آدم‌هایی که گاهی عقاید و سبک زندگی‌شان کاملا متفاوت از هم است و فقط در زیستن با معلول است که اشتراک دارند. البته شاید اگر این کتاب ۱۰سال پیش نوشته می‌شد، این مجال به‌وجود نمی‌آمد که اعتمادی برود سراغ یک توده‌ای سفت و سخت که نمی‌داند چرا از پای چوبه‌‌ دار برگشته و بعد مسلمان شده و بعدتر گروه تئاتر معلولان را در مشهد راه انداخته است. یا برود سراغ دختری که خواسته و توانسته یک معلول را به فرزندی بپذیرد و مادر مجرد آن دختر باشد.
نقطه درخشان کتاب، مواجهه و تبیین لغت معجزه است و چه تعابیر نغزی از آدم‌های دخیل بسته به پنجره فولاد برای شفای درد بی‌درمان معلولیت می‌شنویم؛ «پذیرفتن، همان معجزه است، همان شفایی که در به در دنبالش می‌گشتم!» نویسنده، بی‌آن‌که قضاوت کند، پای حرف آنها که برای رهایی عزیزشان سراغ جن‌گیر و دعانویس و رمال هم رفته‌اند، رفته و این صبر را داشته که تأمل کند تا راوی بپذیرد جن و پری و سحر و جادو را یارای مقابله با اراده و مصلحت و مشیت الهی نیست. اگر از سه چهار مورد غلط املایی کتاب مثلا در نوشتن «فوق متخصص» به جای «فوق تخصص» بگذریم، پروانه‌ها گریه نمی‌کنند قطعا یکی از اتفاقات بی‌بدیل در دنیای روایتگری است. دست نویسنده‌ و راویانش طلا و از این‌که این بخت را داشتم که کتاب امضای نویسنده‌دار را روز رونمایی از خانم اعتمادی هدیه بگیرم، خوشوقتم.

 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: اتفاقی بی‌بدیل در دنیای روایتگری