جدال‌فرهنگ در گیشه‌سینما

لوپتو که از ۱۱آبان اکران شده با فروش بیش از ۲۸۴هزار بلیت و در اختیار داشتن ۳۹۳سالن و ۱۰هزار و ۷۸۵سئانس، تا اینجا هفت میلیارد تومان در گیشه فروخته است و پسر دلفینی هم که از دوم شهریور اکران خود را آغاز کرده، با فروش ۷۳۰هزار بلیت و در اختیار داشتن ۵۰۳سالن سینما و حدود ۲۹هزار سئانس، تا اینجا فروش خیره‌کننده‌ای در گیشه داشته و بیشتر از ۱۸میلیارد و ۵۰۰ میلیون تومان فروخته است.

با نگاهی به رکود سینما در چند وقت گذشته این میزان از فروش و اقبال به فیلم‌ها در اکران امیدوارکننده است، اما در تحلیل و بررسی دقیق‌تر باید بین همین فروش‌ها تفکیک قائل شد و فروش به هرقیمتی برخی فیلم‌ها با فروش مبتنی بر اندیشه و محتوای سالم را دو راه و مقوله متفاوت درنظر گرفت؛ چون فیلمی که بنای موفقیت در گیشه را روی زرق و برق ظاهری اثر و بی‌اعتنا به ارتقای فرهنگی مخاطب گذاشته، خواسته یا ناخواسته در درازمدت و در همراهی با فیلم‌هایی فریبنده و بی‌محتوا از جنس خودش، باعث تنزل سطح سلیقه مخاطبان می‌شود و از سوی دیگر فیلم‌های باکیفیت و با‌مضمون درست و محتوای سالم، نقش مهمی در فرهنگسازی مخاطبان و پاسخگویی به نیاز‌های فرهنگی آن‌ها خواهند داشت و به رشد و ارتقای کیفیت سینمای کشور کمک می‌کنند. درواقع اینجا با یک نبرد سینمایی فرهنگی و اجتماعی مواجهیم که برنده آن نقش بسزایی در تغییر مسیر فرهنگی جامعه و وضعیت مخاطبان سینمارو و فیلم‌بین بازی می‌کند. این جدال همان‌طور که در این نوبت و فصول اخیر اکران شاهد آن هستیم، در سال‌های قبلی هم وجود داشته است؛ نبردی گاهی نابرابر و چه بسا تبعیض‌آمیز که موجب شکست برخی فیلم‌های فرهنگی در گیشه و فروش بالا و صدرنشینی آثار زرد و شبه‌کمدی‌ها شده است. اقبالی از سر ناچاری و در نبود فیلم‌های سرگرم‌کننده سالم و جذاب که در همین چند سال اخیر و به علت تکرار‌مکررات و آثاری کم‌مایه و بی‌مایه و شبیه به هم باعث تنزل سلیقه مخاطبان و افت تماشاگران، قهر محسوس تماشاگران و درنهایت رکود سینما شد. در گزارش پیش‌رو ضمن مقایسه انیمیشن‌های موفقی، چون لوپتو و پسر دلفینی با فیلم پرفروشی، چون بخارست و بررسی داشته‌ها و نداشته‌ها و نکات مثبت و منفی آنها، پرفروش‌ترین فیلم‌های امسال و چند سال گذشته را هم با همین نگاه و نسبت معنادار بین کیفیت فیلم‌های سینمایی و میزان فروش آن‌ها مرور کرده‌ایم، این‌که در آماری نگران‌کننده معمولا آثاری بی‌کیفیت و بدون محتوای ارزشمند و فرهنگی در صدر یا آن بالا‌های جدول فروش سالانه جاخوش می‌کنند و تیشه به ریشه سینما و فرهنگ می‌زنند، بدون این‌که جایگاه مهم مخاطب در سینمای کشور را درنظر بگیرند.

۱۴۰۱ زورآزمایی با گیشه

پرفروش‌ترین فیلم امسال سینمای ایران «کمدی انفرادی» ساخته مسعود اطیابی است که با وجود آغاز اکران از ۷اردیبهشت هنوز هم در برخی پردیس‌های سینمایی نمایش داده می‌شود. این فیلم تا اینجا بیش از ۷۴ میلیارد تومان در گیشه فروش داشته است، اما آیا باید از این میزان فروش خوشحال باشیم یا نه؟ از منظر جذب مردم به سالن‌های سینما و چرخش چرخ صنعت سینمای ایران بله، باید خشنودی خود را ابراز کرد، اما اگر از بعد فرهنگی به ماجرا ورود کنیم، حضور این فیلم در صدر جدول فروش سینمای کشور، مایه شرمندگی و ناامیدی است. فیلمساز با وجود بهره‌گیری از بازیگرانی، چون رضا عطاران، احمد مهران‌فر و مهدی هاشمی در نقش‌های اصلی که کنجکاوی و شوق اولیه تماشا را در مخاطبان ایجاد می‌کند، به مسیر شیطنت‌آمیزی می‌رود. گرچه طرح فساد اقتصادی برخی مدیران اجرایی، دل مخاطبان را خنک می‌کند، اما شبه‌کمدی‌ها در این سال‌ها بسیار از این موضوع وام گرفته و با روایت‌های سینمایی دم‌دستی و تکراری، کل مطالبه‌گری مردم را لوث کرده‌اند. انفرادی هم از این طرح مسأله فراتر نمی‌رود و حتی با چاشنی برخی عناصر و دیالوگ‌های اروتیک مثل لباس شکنجه سعی دارد به هر قیمتی از تماشاگر خنده بگیرد. گرچه این اتفاق می‌افتد و استقبال تماشاگران و این فروش بالا هم مؤید همین اقبال است، اما نمی‌توان برداشتی جز کمبود محصول سرگرم‌کننده مناسب در سینمای ایران از آن داشت. اگر مخاطبان برای دیدن این فیلم به سینما رفته و می‌روند، دلیل بر خوب بودن فیلم نیست و حتی اگر به برخی لحظات آن می‌خندند، باز دلیل بر موفقیت ساختار کمدی اثر نیست و آن‌ها متاسفانه به همان پلان‌ها و دیالوگ‌هایی می‌خندند که معادل تکراری جوک‌های فضای مجازی است. لازم به توضیح نیست که چنین روایت‌های آلوده و بزک کرده با چاشنی‌های نامناسب، چه اثرات مخرب فرهنگی بر مخاطبان خواهد داشت و چقدر می‌تواند در افت سلیقه آن‌ها نقش داشته باشد.

کمدی «سگ‌بند» به کارگردانی مهران احمدی هم با بیش از ۴۱‌میلیارد تومان فروش که در رده دوم جدول فروش سالانه قرار دارد، در ساختار ضعیف و افزودنی‌های شیطنت‌آمیز برای جذب به هرقیمتی مخاطب، دست‌کمی از انفرادی ندارد. اینجا هم موضوع هشدار درباره مضرات مصرف مواد مخدر و قاچاق که می‌توانست محملی برای روایت یک کمدی سالم، جذاب و بامزه باشد، برای جلب نظر مخاطبان به کنایه‌ها و ادا و اطوار بازیگران اصلی‌اش امیر جعفری و بهرام افشاری و پناه بردن به کلیشه‌ای امتحان پس‌داده، چون ساخت بخشی از فیلم در خارج از کشور با نمایش بازیگران زن بی‌حجاب خارجی و به تصویرکشیدن جاذبه‌های توریستی آنجا (در این فیلم تایلند) متوسل می‌شود.

در نقطه مقابل این پیشتازی آثار نازل در گیشه امسال سینمای ایران، فیلم‌هایی با دغدغه‌ها و مضامین مهم و البته پرداخت بهتر، باوجود استقبال خوب در گیشه در رده‌های بعدی جدول فروش قرار دارند. علفزار که درامی ملتهب و اجتماعی را با نگاهی هشدارگونه و آسیب‌شناسانه به ماجرایی واقعی روایت می‌کند، با فروش حدود ۲۲‌میلیارد تومان در رتبه سوم جدول فروش سالانه است. تی‌تی که فیلمساز روایتی خلاقانه و منحصربه‌فرد با موضوع انسانیت و با نگاهی به فیلم‌ها و موضوعات آخرالزمانی دارد هم با فروش بیش از ۲۱‌میلیارد تومان در رتبه چهارم پرفروش‌ترین فیلم‌های سال حاضر است و فیلم ابلق هم با فروش بیش از ۱۹‌میلیارد تومان که پنجمین فیلم پرفروش امسال سینمای ایران است، موضوعی به‌روز و مرتبط با جامعه ایران و جامعه جهانی دارد و جریان «می تو» و جنبش «من هم» را درباره تعرض و تجاوز مطرح می‌کند. گرچه حضور فیلم‌های علفزار، تی‌تی و ابلق در میان پنج فیلم اول جدول فروش سینمای ایران و از رده‌های سوم تا پنجم ارزشمند است، اما واگذاری رده‌های اول و دوم گیشه به دو کمدی نازل نگرانی‌هایی فرهنگی به‌دنبال دارد. البته اگر نیمه پر لیوان را درنظر بگیریم، همین حضور قابل توجه در بین پنج فیلم پرفروش سینمای ایران در سال۱۴۰۱ می‌تواند زنگ خطری جدی برای شبه‌کمدی‌ها و آثار سطحی و نازل باشد و می‌تواند امیدواری‌هایی درباره توجه به جایگاه مخاطب و ارتقای سینمای کشور ایجاد کند و به‌ویژه امیدوار باشیم با تکرار و شدت گرفتن این روند و ساخت و اکران مناسب فیلم‌های جدی و فرهنگی ــ کمدی مسأله‌دار و دغدغه‌مند با ساختار درست هم در این دسته جا می‌گیرد ــ «رشد و ارتقای فرهنگی مخاطبان سینمای ایران» نتیجه و ماحصل این نبرد باشد. اتفاقی که یقینا با نیت، تلاش، تعهد و دغدغه‌مندی خود سینماگران و فیلمسازان و سیاست‌گذاری کلان فرهنگی از سوی مدیران سینمایی و نهاد‌های متولی به‌دست می‌آید.

۱۴۰۰ انفجار دینامیت بی‌فرهنگی

سال گذشته هم وضعیت مشابهی با امسال در گیشه داشت و دو کمدی ضعیف و هنجارشکن، قهرمان و نایب‌قهرمان جدول فروش سالانه سینمای ایران بودند و فیلم‌هایی با محتوای فرهنگی و با مسأله و دغدغه‌مند، رده‌های سوم تا پنجم را به‌دست آوردند. گرچه اکران فیلم‌هایی مثل «دینامیت» و «گشت ارشاد۳» گیشه کرخت و کرونازده را نجات دادند و چراغ خاموش سالن‌های سینما را به سهم خود روشن کردند و دست‌کم از این جنبه شایسته اشاره و قدردانی هستند، اما بیشتر از حسن فروش و جذب تماشاگر، در زمینه فرهنگی نمره قبولی نمی‌گیرند و با ساختار ضعیف و کم‌مایگی قصه و صحنه‌ها و دیالوگ‌هایی بازیگوشانه و هنجارشکنانه و عبور از برخی خطوط قرمز و به‌ویژه خوانش اشتباه از امر به معروف و نهی از منکر، صدای اعتراض مسئولان این ستاد و برخی خانواده‌ها را درآوردند.

دینامیت گرچه با حضور بازیگرانی، چون احمد مهرانفر و پژمان جمشیدی با فروش بیش از ۵۸ میلیارد تومان، رکورد‌هایی را در گیشه جابه‌جا کرد، اما آسیب‌های فرهنگی اش به مخاطبان ضرر‌هایی به‌مراتب بیشتر از این به همراه داشت که با هیچ عدد و رقمی نمی‌توان آن را جبران کرد.

اینجا هم باز پای اطیابی به‌عنوان کارگردان درمیان است که در این چند سال راه ساخت فیلم‌های کم‌مایه، اما پرفروش را خوب یاد گرفته و تقریبا هر سال، یکی از این آثار را برای رکوردزنی در گیشه رو می‌کند و با بینوایی و بیچارگی مخاطبان در انتخاب فیلم سرگرم‌کننده خوب، خوشایند سینماداران برای روشنایی چراغ سینمای رو به خاموشی، فقدان یا کمبود شورا‌های پروانه ساخت و نمایش و انفعال و غفلت مدیران سازمان سینمایی و ارشاد به صدرنشین اکران هم تبدیل می‌شود.

گشت ارشاد۳ هم با حضور بازیگر هنجارشکن، جنجالی و مهاجرت کرده از وطن، بدون کمترین مانعی اکران شد و با فروش بیش از ۴۲‌میلیارد تومانی در گیشه، حکم یک دهان‌کجی واضح به متولیان فرهنگی و سینمایی کشور را داشت.

فیلمساز مثل دو فیلم قبلی این سه‌گانه به‌جای قصه‌گویی درست و درمان، همه تمرکزش را روی تکه‌پرانی‌های سیاسی و اجتماعی گذاشت و این بار با افزودن یک خواننده به‌عنوان بازیگر، فیلمش را به کنسرت هم تبدیل کرد و کار جذب مخاطبان و فروش بیشتر در گیشه را به این شکل پیش برد.

میزان فروشی که در یک بستر و فضای فرهنگی مناسب، باید نصیب آثاری، چون قهرمان، بی همه‌چیز، آتابای، منصور و خورشید می‌شد که در همین سال۱۴۰۰ اکران شدند. واقعا در یک وضعیت فرهنگی استاندارد، جای فیلم‌هایی، چون دینامیت و گشت ارشاد۳ در صدر جدول گیشه سالانه نیست. قهرمان با فروش ۱۲میلیارد تومان، بی همه چیز با فروش حدود ۱۰میلیارد تومان و آتابای با فروش بیش از ۵میلیارد تومان درحالی در رده‌های سوم تا پنجم گیشه سال قبل قرار گرفتند که هرکدام واجد ارزش‌های مضمونی و ساختاری و هنری بودند و توانستند با احترام به جایگاه مخاطب، باعث روشن شدن چراغ آگاهی در اذهان تماشاگران شوند و در رقابت با فیلم‌های سطحی و نازل، دست مخاطب را برای رشد و ارتقای فرهنگی بگیرند، اما از آنسو فیلم‌هایی، چون دینامیت و گشت ارشاد۳ با وجود روشنایی چراغ گیشه، دست مخاطبان را گرفتند و با خود به دل تاریکی بردند.

۱۳۹۹ سال خنثای کرونایی

فیلم «شنای پروانه» گرچه از بدشانسی سازندگانش در سالی یکسره کرونایی اکران شد، آن طور که باید به حقش نرسید و در وضعیتی طبیعی قطعا به فروشی به‌مراتب بیشتر از ۳میلیارد و ۲۰۰میلیون تومانی دست پیدا می‌کرد، اما فارغ از ساختار جذاب سینمایی و نگاه اجتماعی فیلمساز که کاملا با احترام به جایگاه مخاطب همراه است، به دلیل ویترین و ظاهر اثر که کاراکتر‌هایی لمپن در آن حضوری جدی و پررنگ دارند، با نقد و نظر‌های منفی همراه شد.

نوعی زیبایی‌شناسی فرهنگ و ادبیات لاتی و ترویج ناخواسته خشونت آدم‌هایی از طبقات فرودست که شاید حتی نتیجه عکس مقصود فیلمساز در نقد و آسیب‌شناسی این بخش از جامعه و این تیپ از افراد باشد؛ بنابراین اول شدن چنین فیلمی که آدم را یاد «جنون یک» داشتن شخصیت مصیب در خود فیلم می‌اندازد، شاید به لحاظ فرهنگی اثرات منفی کمتر از حضور شبه کمدی‌های سطحی و نازل در گیشه نداشته باشد. اگر هم مثبت‌تر به ماجرا نگاه کنیم و تنها روی نقاط قوت و ساختار سینمایی این فیلم متمرکز شویم دست کم مواجهه با این اثر و صدرنشینی‌اش در گیشه، موجب ارتقای سطح فرهنگی مخاطبان نمی‌شود. همین اتفاق برای فیلم رده دوم جدول این سال یعنی کمدی خوب بد جلف۲ و ارتش سری هم افتاد، گرچه از نظر قصه و ساختار وضع بهتری نسبت به آثار سخیف صدرنشین این سال‌های سینمای ایران داشت و کمتر سراغ بازی با خطوط قرمز رفته بود، اما مطلقا بار فرهنگی نداشت.

درمیان ۳ فیلم بعدی گیشه سال ۱۳۹۹ یعنی آقای سانسور، دیدن این فیلم جرم است و زن‌ها فرشته‌اند۲ هم شاید تنها فیلم دوم قابل بحث و بررسی باشد که آن هم در فضایی ملتهب و حواشی مربوط به توقیف طولانی فیلم چندان نتیجه‌بخش نیست و به برداشت مثبت فرهنگی راه نمی‌دهد.

۱۳۹۸ «مطرب» خوش‌نشین

این سال یکی از عجیب‌ترین سال‌های جدال فرهنگی در گیشه است و با وجود صدرنشینی با فاصله کمدی مطرب با دیگر فیلم‌ها، آثار اجتماعی و دغدغه‌مند با ساختاری محکم و هنری هم رقابت تنگاتنگی برای کسب رده‌های بعدی داشتند. به‌طوری که متری شیش و نیم با فروش بیش از ۲۷ میلیارد تومان رتبه دوم گیشه سال را به دست آورد و شبی که ماه کامل شد هم با فروش بیش از ۱۹ میلیارد تومانی پنجمین فیلم جدول فروش شد. اما کمدی‌های سطحی و نازل همچنان جولان دادند، تگزاس ۲ با بیش از ۲۵ میلیارد تومان فروش و رحمان ۱۴۰۰ با فروش بیش از ۲۱ میلیارد تومان در رده چهارم جدول جاخوش کرد. تگزاس ۲ سفره‌ای پر از جلف بازی بود که بعد از موفقیت قسمت اول در سینما‌ها پهن شده بود و دومی هم با انواع صحنه‌ها و دیالوگ‌های جنسی، در تخریب سطح سلیقه تماشاگران هیچ دریغ و کوتاهی نکرد. فیلم اول جدول فروش یعنی مطرب هم با فروش خیره‌کننده بیش از ۳۸ میلیارد تومانی در گیشه و رکوردشکنی در زمان خودش، گرچه مسأله داشت، اما در ساختار و مسیر روایت قصه، متوسل به کلیشه‌هایی، چون زن بازیگر و خواننده بی‌حجاب خارجی و فیلمبرداری دور از برخی خطوط قرمز در خارج از کشور شد. در این سال هم در نسبت بین کیفیت آثار سینمایی و فروش آنها، فیلم‌های جدی‌تر و فرهنگی، عرصه و در واقع صدر جدول فروش را به کمدی‌های ضعیف باختند، اما درعین حال با استقبال خوبی که از آن‌ها در گیشه شد، نشانه‌هایی از پیروزی در نبرد با آثار غیرفرهنگی را بروز دادند. نبردی که هنوز هم ادامه دارد و با توجه به تلاش‌های موفق آثاری، چون لوپتو، پسر دلفینی، علفزار، تی تی، ابلق، موقعیت مهدی، شادروان و روز صفر در گیشه امسال دور از ذهن نیست. کما این که در سال‌های ۹۳ تا ۹۵ هم چنین تجربه موفقی حاصل شده بود و به ترتیب فیلم‌های قابل اعتنایی، چون فروشنده، محمد رسول‌ا... و شهرموشها۲ گوی سبقت را از شبه کمدی‌های سطحی و آثار نازل ربودند.

تفاوت فیلم اصولی و غیراصولی چیست؟

انیمیشن و کمدی همیشه رقابت سختی با یکدیگر داشته‌اند که شاید مقایسه آن‌ها آسان (و شاید درست) نباشد، اما در کل با توجه به شرایط این روز‌های گیشه سینما‌ها بد نیست برای کسانی که به سینما علاقه دارند و می‌خواهند بدانند چرا بعضی از فیلم‌های در حال اکران نسبت به باقی فیلم‌ها، پر بارتر هستند به طور موضوعی چند فیلم در حال اکران را مورد مقایسه قرار دهیم و تفاوت‌های آن را بدانیم.

لوپتو از کرمان

ایده و فضای قصه «لوپتو» موضوع تولید اسباب‌بازی را مطرح می‌کند که باعث تقویت امید و پشتکار بین کودکان می‌شود و به نوعی کودکان با دیدن آن طعم تلاش‌کردن را می‌چشند.
لوپتو با محوریت حمایت از تولید داخلی و موضوع مهم توجه به محصولات سرگرم‌کننده داخلی به‌عنوان سرمایه ایرانی تولید شده است.

این انیمیشن محصول گروهی از انیمیشن‌سازان کرمانی است و همه تیم تولید آن به‌جز بخش‌های صداگذاری، موسیقی و دوبله کرمانی هستند. قصه جالب و جذاب این انیمیشن الهام‌گرفته از فرهنگ و هنر معماری ایرانی است که برای آشنایی کودکان با هویت ملی‌شان بسیار موثر است. مسأله بومی‌سازی سینما و تلاش برای دستیابی به سینمای ملی که معرف هویت، زبان و فرهنگ ایرانی باشد از دغدغه‌های سازندگان این انیمیشن بوده است.

این انیمیشن با تکنیک سه‌بعدی ساخته شد و با شعار اثرگذاری، چون «شادی ساختنی است» اکران خود را در سینما‌های کشور آغاز کرد.
انیمیشن لوپتو سال۹۵ با رقمی کمتر از پنج‌میلیارد تومان تولید شد. درصورتی‌که این انیمیشن اگر الان و در سال۱۴۰۱ قرار بود تولید شود حدود ۱۰تا ۱۵میلیارد تومان بودجه نیاز داشت.

پسر دلفینی

«پسر دلفینی» با توجه به ویژگی‌ها و تم در جست‌وجوی مادر، قصه‌اش را روایت می‌کند. این فیلم جهان داستانی محبوب و آشنایی دارد که با جلوه‌های بصری فرهنگ و بومی ما آشنا است. قهرمان داستان در فضایی فانتزی و جذاب با برد و باخت‌هایی که برای رسیدن به مقصد نهایی دارد به کودکان می‌آموزد که در زندگی با کوچک‌ترین مشکلی عقب‌نشینی نکنند و محکم باشند.
این انیمیشن در روسیه اکران شد و به موفقیت چشمگیری هم رسید که اتفاق مهمی برای سینمای ایران در عرصه بین‌المللی محسوب می‌شود. پسر دلفینی در بیش از ۲۷۰۰ سالن سینمایی کشور روسیه روی پرده رفت و با رقم‌زدن یک اتفاق ویژه توانست در همان دو هفته اول تبدیل به پرفروش‌ترین انیمیشن و سومین فیلم پرفروش در اکران این کشور شود.

این انیمیشن اگر همین امروز تولید می‌شد، چیزی حدود ۱۵میلیارد تومان بودجه نیاز داشت که این رقم فقط مربوط به تولید است، اما هزینه‌ای که برای ساخت و جهانی‌سازی این انیمیشن صرف شده، چیزی معادل بودجه تولید آن بوده است.

پسر دلفینی در بحث گرافیک و طراحی تصویر با کار‌های خارجی همتراز است. این اتفاق نشان می‌دهد اگر از آثار ایرانی حمایت صحیح انجام شود اتفاقات خوبی در سینما رقم خواهد خورد.
موسیقی می‌تواند آنچه فیلم قصد گفتنش را دارد بدون کلام منعکس و احساسی به بیننده منتقل کند که حتی بهترین دیالوگ‌ها هم در انتقال آن ناتوانند. پسر دلفینی از موسیقی بندری و درمجموع موسیقی جذاب و فکرشده‌ای برخوردار است. خواننده دو قطعه موسیقی از این انیمیشن، علیرضا طلیسچی است که طرفداران بسیاری بین جوانان دارد.

بخارست

مسعود اطیابی انگار هربار فیلم‌هایش را به شکلی دنباله روند قبلی و قبلی‌ها می‌سازد. همین روند کمدی‌سازان در سوژه فیلمنامه‌ها، دیالوگ‌ها و... باعث شده بن‌مایه بیشتر فیلم‌های کمدی در سطحی ضعیف باشد که نه‌تن‌ها فیلم فاقد ارزش فرهنگی مطلوب باشد بلکه سطح سلیقه مخاطب هم را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد.

در این فیلم برخی از موضوعات مثل بحران کمبود دارو که جان بسیاری از بیماران را به خطر انداخته است، بیشتر از این‌که بخواهد با بیانی طنز معضلی اجتماعی را به مخاطب متذکر شود، به سخره گرفته شده! درحالی‌که مردم سرگردان دارو در داروخانه‌ها هستند چنین طرز بیانی با عنوان کمدی اخلاقی نیست.
مفاسد اقتصادی از مشکلاتی است که جامعه ایرانی را تهدید می‌کند و در «بخارست» سعی شده با زبانی طنز به این معضل اجتماعی نگاهی داشته باشد، اما آیا واقعا موفق بوده؟ بذله‌گویی‌های نامربوط در این زمینه بیشتر از این‌که برخی مسئولان را متوجه معضلات اقتصادی ــ اجتماعی کند پوزخند بر لبان‌شان می‌آورد. مگر نه این‌که شیوه بیان طنز باید سنجیده و اصولی باشد؟

این روز‌ها با بالارفتن دلار و افزایش دستمزد بازیگران شرایط و هزینه فیلمسازی نسبت به سال‌های گذشته بسیار سخت شده است. این هزینه بالا اگر آورده‌ای فاخر و بین‌المللی داشته باشد هیچ جای گله نیست، اما این هزینه نباید صرف ساخت کمدی‌ای از این دست شود.
انگار متر و معیار همه فیلم‌های کمدی کسب سود و فروش بیشتر است.

روزنامه جام جم 

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: جدال‌فرهنگ در گیشه‌سینما