دانشگاه و مسئله امروزین

دانشگاه و مسئله امروزین
خبر آنلاین

همچنین در عرصه سیاسی، حکومت با تکیه بر این نخبگان، منافع عمومی مردمان و کشور خود را به بهترین صورت، محقق سازند. در ایران عصر ساسانی با توجه به این نکته که حکومت اندیشی ایرانی بر بنیان نخبگان بوده، گرایش به علم و علم گرایی را اولویت زمانه خود قرار داده بودند. در دوره شاپور، نیاز به تحول در بینش ایرانی و برسازی علمی نوین، نهضت ترجمه را رقم زد که نتیجه آن رشد، ترقی و اعتلای تمدنی ایرانشهر بود. مسیری که اوج آن در زمان انوشیران بود. در این دوران ما شاهد سه مرکز علمی در سطح عالی در ایرانشهر هستیم که با گرایش به علم، پیشرفت ایرانشهر دنبال می کردند. جندی شاپور، مرکز علمی پُر آوازه ای که علوم طبیعیات از نوع پزشکی در آن سرآمد بود. اما در آن دوران تحت تأثیر یونانیان و یا هر چیز دیگر، به نیکی می دانستند که علوم تجربی یا طبیعیات از هرنوعش نمی تواند به تنهایی پیشرفت و ترقی را در یک سرزمین رقم بزند. این علوم در سایه دانش های انسانی، معنای اجتماعی خود را باز می یابند. لذا در مرکز علمی چون جندی شاپور، محصلین در ابتدا به فراگیری فلسفه و بعضی از داده های دانش های انسانی اقدام و بعد به علم پزشکی و دیگر علوم توجه می کردند. از این رهیافت در کنار جندی شاپور، دو مرکز علمی نصبیین و ادسا(رها) در ایرانشهر به مباخث علوم انسانی توجه می کردند. از میان تمام علوم انسانی، دانش سیاسی، جایگاه ویژه ای دارد. ارسطو، دانش سیاست را دیهیم(تاج) علوم دانسته است. این مدعا از باب تفاخر و برتری-جویی نیست؛ بلکه ارسطو، ثبات، امنیت،پیشرفت و ترقی یک ملت را به تدبیر سیاسی حاکمان و صاحبان قدرت قلمداد می کند. اگر گشور بر مبنای علمی و سیاست اندیشی حقیقی اداره شود، کشور در مسیر تعالی قرار می گیرد؛ آن گاه در شرایط ثبات و ترقی، دیگر علوم با امنیت خاطر و آرامش ذهنی، رشد و بالندگی خود را طی می کند. حال اگر کشور با بی تدبیری و سیاست اندیشی غیر علمی اداره شود، کشور همواره آبستن بحران، آشوب و اعتراض، ناامنی خواهد بود. در این شرایط، چگونه اندیشمندان و دانشمندان با آرامش خاطر امکان اندیشیدن و تفکر پیدا می کنند.

این نقطه عزیمت، توجه به علوم انسانی به مثابه شاه کلید، رشد و ترقی یک کشور رنشان می دهد. اما باید توجه داشت که مراکز علمی عالی از نوع دانشگاه، پیش از آن که در خدمت حکومت باشند، متکی به منافع کشور و ملت هستند. از این رو ما با عبارت ملی در پسوند دانشگاه ها روبرو هستیم. این عبارت، به طور واضح در سخنان دکتر سید جواد طباطبایی تحت عنوان دانشگاه ایرانی معنا و مفهوم می شود. این سخن بدین معنا است که دانشگاه باید، با توجه به دشواره های ملی و مسائل مورد توجه سرزمینی به نام ایران، به تفکر و تأمل بپردازد. در دوران ساسانی، این مراکز علمی، پیش از آن که به منافع، طبقات و اصناف صاحب قدرت توجه کنند، به مسائل ایرانشهر و مؤلفه های راستین برسازنده اتحاد قومی و تعالی تمدنی ایرانشهر را در دستر کار فکری خود داشتند. امری که بعدها در دوره سده میانه اسلامی، امکان بقای ایران و ایرانیت را از یک سو و نیز برسازی تمدنی نو در بستر اسلامی را از سوی دیگر رقم زدند.

این چارچوب فکری که در فوق به بیان آن پرداختیم، دانشگاه را در ساختار قدرت، در میانه قدرت و مردم قرار می دهد. دانشگاه بخشی از جامعه مدنی است که بوسیله نخبگان، حلقه وصل توده های اجتماعی و حکومت و بالعکس را شکل می دهد.

خواست عمومی از طریق اندیشیدن توسط نخبگان به طرح واره ای تبدیل می شود که ساختار قدرت باید هنر بهره برداری از آن به نفع ملی را داشته باشد. حکومت و صاحبان قدرت، باید به دانشگاه مراجعه کنند تا دشواره های آنان مورد کنکاش علمی و فکری قرار گیرد. داشگاه مهم ترین مرجع فکری و مشورتی اربابان قدرت قلمداد می شوند. در این فرآیند، بزرگ ترین اشتباه ممکن، زمانی صورت می گیرد که نخبگان دانشگاهی میل به قدرت پیدا کنند. منظور این نیست که دانشگاهیان، همواره باید از قدرت فاصله بگیرند، خیر؛ بلکه باید دانست در دانشگاه، همه مدرسین، اندیشمند و صاحب نظر نیستند. سخن بنده، معطوف به اندیشمندان و صاحب نظران فکری و علمی هستند که باید با فاصله از قدرت و حضور در بدنه جامعه مدنی، به عنوان نخبگان دانشگاهی، دشواره های قدرت و مسائل آن را مورد نقد، تفکر و تحلیل قرار دهند. حال آن که در دانشگاه، افراد بسیاری به مثابه مدرس حضور دارند که راوی، روایت های فکری دیگران هستند. این افراد به عنوان اندیشمند تلقی نمی شوند که حضور در ساختار قدرت، بینش فکری آنان را تحت تأثیر قرار دهد یا ندهد.

اکنون اهمیت دانشگاه و نقش مهم آن در پیش برد رشد و ترقی یک کشور را دانستیم. بااین کارویژه، دانشگاه همواره در بخش جامعه مدنی، منتقد اصلی با رویکرد علمی، حکومت و قدرت به حساب می آید. سیاست به مثابه تدبیر، سیاست مداران، حاضر در حکومت را باید با اتکاء به دانشگاه، آن را آینه انعکاس دهنده، غلط های خود بدانند. اما متأسفانه، از ابتداد پیروزی انقلاب، سیاست مدران با عنینک بدبینی و توطئه اندیشانه، دانشگاه منقد را دشمن تلقی کردند و شروع به حذف نخبگان و تغییر ماهیت علمی دانشگاه مبادرت ورزیدند. دانشگاه ملی و منتقد را به دانشگاه وابسته به قدرت در آوردند و سپس با حذف نخبگان در علوم انسانی، تجربی و هنر و...افرادی با عنوان نیروی متعهد بر تخصص سبقت بخشیدند، وارد دانشگاه کردند. کرسی دانشگاه در بهترین حالت آن، مملوء از افرادی شد که به جای نخبگان متفکر، تنها می توان لقب مدرس را بر آن ها گذاشت. مدرسی که باید خود را صرف انتقال دانش ها قرار دهد با جزوه سازی، سطح آموزش را در بدترین شرایط ممکن قرار دادند و در مقاطع تحصیلات تکمیلی، دانشجو تبدیل به مولد مقالات برای ارتقای جایگاه استادیار و دانشیاری و... شد. نه مسئله ایران در کار است و نه تفکر جایی در دانشگاه دارد. غم نان اساتید محترم را تبدیل به محافظه کارانی کرده که جرئت پاسخ به پرسش چالشی دانشجوی خود را ندارند. در این یک دهه می توان این ادعا را کرد که اگر از بسیاری از کسانی که کرسی دانشگاهی اشغال کردند، امتحان اختبار بگیرند،- کاری که اساتید محترم با دانشجویان دکتری تحت عنوان امتحان جامع انجام می دهند- بسیاری از این افراد، سربلند بیرون نمی آیند. آن چه می گویم، نتیجه برخوردها و حضور من در دانشگاه است. من تجارب خودم را از دانشگاه در زمان دانشجویی و تدریس را جداگانه نوشته ام و در زمانی مناسب منتشر خواهم کرد. اما به جرئت می-توان گفت، از دانشگاه به عنوان محملی برای تفکر دیگر نمی توان امیدی داشت. البته این سخن بنده بر همه بزرگواران، اساتید محترم معطوف نمی شود؛ بلکه هنوز در داشگاه دانایان حضور دارند که هر چندی، برخورد ناشایست با آن ها در اخبار جاری و ساری می شود.

۶۵۶۵

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: دانشگاه و مسئله امروزین