مواجههای عرفانی با سردار سلیمانی و مولانا در نیستان دی
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجو،«نیستان دی»، دومین اثر داستانیِ حسین زحمتکش زنجانی با موضوع سردار دلها، حاج قاسم سلیمانی، بعد از رمان «رومی روم» است که چهار پنج ماه پیش، همزمان با ایام محرم و صفر، با محوریت پیادهروی اربعین و دفاع مقدس توسط چاپ و نشر بینالملل به چاپ رسید. نکته بارز نیستان دی، پرداختن به بُعد عرفانی سردار سلیمانی است. این کتاب را انتشارات کتاب جمکران منتشر کرده و به نظر میرسد در دوران قحطی رمانهایی با موضوع سردار سلیمانی، میتواند فتح بابی باشد برای ورود پیشتازانه سایر نویسندگان ادبیات داستانی به این عرصه.
پیشتر البته کتابهای متعددی در حوزه مستندنگاری، خاطرهنویسی و تاریخ شفاهی در این مورد به چاپ رسیده، اما تاکنون هیچ نویسندهای بهطور جدی به عرصه نگارش رمان با موضوع شهید سلیمانی ورود نکرده و دو سه موردی که ظرف یکی دو سال اخیر منتشر شده، یا برای گروه سنی کودک و نوجوان است، یا بر پایه خاطرات شهید شکل گرفته و یا زندگی سردار در آنها در حاشیه قرار دارد و نحوه پرداختن به او استطرادی است. بر این اساس، نیستان دی را میتوان نخستین رمان بزرگسال در این موضوع، با حضور پررنگ سردار سلیمانی در متن داستان دانست و از این جهت، انتشارات کتاب جمکران، دست به کار بزرگی زده است.
نیستان دی بهطور کلی، داستانی رئال با رگههایی از سوررئال است که با سه روایت موازی در سه ساحت مختلف پیش میرود: 1- دوره معاصر (سال 1398 خورشیدی) از زبان ماهان (شخصیت اصلی داستان) با زاویه دید اولشخص؛ 2- عصر مولانا جلالالدین بلخی (قرن هفتم هجری قمری) از زبان ماهان با همان زاویه دید قبلی؛ 3- نمایشنامهای سوررئال درباره سردار شهید حاج قاسم سلیمانی که بالطبع از کانون نگاه دانای کل روایت میشود و جنبه نمایشی دارد.
ماهان مولایی، جوانی بیست و چهار ساله و از اهالی جنوب شهر تهران است که گرایشهای درویشی دارد و بهتبعیت از برخی درویشان افراطی، قصد دارد برای رسیدن به خدا و دیدن حقایق جهان قیامت، خودکشی کند. او پیشتر شاهد خودکشی پدرش بوده که اختلالات روانی داشته و با فقر و اعتیاد، دست و پنجه نرم میکرده است و همین مسئله، بسیار در روحیه ماهان تأثیر میگذارد. او در دانشکده هنر دانشگاه آزاد اسلامی واحد تهران مرکز، کارشناسی بازیگری میخواند و بسیار علاقمند به شخصیت مولانا و کتاب مثنوی معنوی اوست. دخترخاله وی شهناز نیز که تقریباً همسن و سال اوست، در همین دانشکده، کارشناسی ارشد کارگردانی میخواند و خانواده او از نظر مالی، وضعیت خوبی دارد. شهناز و ماهان اکنون نامزد هستند و قرار است بهزودی با هم ازدواج کنند.
کیوان، همکلاسی ماهان، بهرغم رفاقت چندسالهاش با وی تصمیم دارد از اعتقادات او سوءاستفاده کند و وی را به ورطه اقدامات سیاسی علیه نظام بیندازد. بر این اساس، ماهان از طریق او ابتدا به گروهی عرفانمآب میپیوندد و با مرشد بزرگ این گروه ارتباط میگیرد، اما هدف اصلی این گروه، چیز دیگری است؛ اینکه ماهان را وادار کنند به بهانه جلوگیری از اهانت به اماکن مقدس آنها، روز 22 بهمن جلوی ساختمان مجلس، خودسوزی کند تا انعکاس رسانهایِ این رویداد در خبرگزاریهای دنیا، به ضرر نظام تمام شود.
پذیرش پیشنهاد خودسوزی از سوی ماهان، روایت دوم داستان را شکل میدهد. او در پی اتفاقاتی چندین بار در عالم خلسه، به عصر مولانا پرتاب میشود و با او دیدار میکند. این دیدارها و گفتوشنودهای مابین ماهان و مولانا در جهت درونمایه داستان است و در حقیقت، ماهان، مولانایی را ملاقات میکند که برساخته ذهن خودش است؛ مولانایی که سماع میکند و پیشهاش تصوف است. شخصیتهای دیگر این روایت را شمس تبریزی، صلاحالدین زرکوب، سلطان ولد، حسامالدین چلبی و دخترخوانده مولانا، کیمیاخاتون تشکیل میدهند.
اما ماجرای روایت سوم چیست؟ روایت سوم در اصل، گرانیگاه داستان است؛ چون اساساً داستان بر مبنای همین روایت است که ساخته و پرداخته شده و هدفش دفاع از عرفانِ کسانی مثل حاج قاسم سلیمانی است؛ عرفانی که با زهد خشک و انزواطلبی، بسیار تفاوت دارد. ماجرا از این قرار است که شهناز به عنوان یک طرح کلاسی، مجبور است روی نمایشنامهای درباره سردار سلیمانی کار کند و آن را روی صحنه ببرد. از همکلاسیاش نمایشنامهای را میگیرد و بازی در نقش سردار را به ماهان پیشنهاد میدهد.
ماهان به دلیل روحیات خاصش چندان میانهای با سرداران جنگ ندارد و اصلاً جنگ و جدال را مخالف با عرفان و خداپرستی میداند. از نظر او هیچ جنگی، مشروع و مقدس نیست و هر کس هر قدر بجنگد، به همان اندازه از خداوند فاصله میگیرد. با این حال او ناگزیر است به خاطر شهناز، بازی در نمایشنامه را بپذیرد. نمایشنامه در خلال روایت داستان، کمکم توسط او خوانده میشود و اینچنین، همه متن نمایشنامه در داستان انعکاس مییابد؛ نمایشنامهای با عنوان «نیستان در سه پرده»، که بهتمامی، فضایی سوررئال دارد.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
«زل میزنم به صفحه گوشی. توی گوگل چشمم میافتد به سایت ویکیپدیا. بازش میکنم. کنار صفحه عکس جالبی ازش گذاشته؛ با لباس سبز سپاهی، آرم سپاه، سردوشی دوستاره و مدالی که به سینهاش انداخته. سر و ریشش تقریباً سفید است و لبخندی نمکی هم بر صورتش نقش بسته. خیلی فرق دارد با تصویری که از او در ذهن داشتم؛ چهرهای عبوس با ابروهای تاخورده، همیشه عصبانی و تلخ، مثل برج زهرمار. برمیگردم به گوگل و صفحه تصاویرش را باز میکنم. این، آن قاسم سلیمانیای نیست که میشناختم.»
منبع خبر: خبرگزاری دانشجو
اخبار مرتبط: مواجههای عرفانی با سردار سلیمانی و مولانا در نیستان دی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران