روایت بازگشتگان، یا چرا ماشین قصه‌گوییِ وِلایی دیگر کار نمی‌کند

Ad placeholder

اگر اختلاف شیعه و سنی پیش از هر چیز ریشه در نحوه روایت، خوانش و یا صحت واقعه غدیر خم دارد، جمهوری اسلامی نیز در مقام یک حکومت شیعی شکل‌گیری و بقاء خود را مرهون روایت‌هایی است که از پیش از انقلاب ۵۷ شروع به جعل آنها کرد. چه این روایت‌ها مربوط به وقایع و درگیری‌های پیش از انقلاب (مانند واقعه میدان ژاله، سینما رکس، … ) باشد و چه در مورد نیروهای پیش‌برنده انقلاب ۵۷. اما اگر در دهه‌های گذشته ماشین روایت‌ساز جمهوری اسلامی منظم و دقیق کار می‌کرد، در سال‌های اخیر کارآمدی خود را از دست داده و تنها کارکردش حفظ نظام ذهنی حامیان رژیم است.

قصه‌گویی: تکنیک‌های بازیابی در عرصه سیاست

 قصه‌گویی قسمی پروپاگاندا است که به زعم نویسنده و پژوهشگر فرانسوی، کریستیان سالمون، از عالم بازاریابی و تبلیغات تجاری به سیاست وارد شده است. نوعی ساختن و پرداختن یک داستان برای فروش و قالب‌کردن یک ایده یا یک شخص. قصه‌گوهای اصلی در عالم سیاست مشاوران، مدیران ارتباطات، استراتژیست‌ها و لابییست‌ها هستند. 

قصه‌گویان اصلی حمله به عراق، الستر کمبل، مدير ارتباطات دفتر نخست وزیری تونی بلر، و کارل روو، لابیست و مشاور جرج بوش، بودند که توانستند با داستان‌پردازی و جعل واقعیت «وجود سلاح‌های کشتار جمعی» در عراق را به عنوان توجیه حمله به این کشور جا بیندازند.

سابقه قصه‌گویی و روایت‌پردازی در صحنه سیاست ایالات متحده به زمان ریاست‌جمهوری رونالد ریگان در دهه ۱۹۸۰ برمی‌گردد، یعنی زمانی که قصه و داستان جای استدلال و عدد و رقم را گرفت. در سخنرانی‌ سالانه‌ای که این بازیگر سابق فیلم‌های درجه ب هالیوودی در ماه ژانویه سال ۱۹۸۵ و به منظور ارائه وضعیت کشور در مقابل سنا و کنگره ایراد کرد، داستان موفقیت یک دختربچه مهاجر ویتنامی در خاک آمریکا را شرح داد. به این ترتیب، ریگان به جای آنکه صرفاً عملکرد خود در دومین دوره ریاست‌جمهوری‌اش را گزارش دهد، برای تاثیرگذاری بر مخاطبانش اسطوره آمریکا به مثابه سرزمین فرصت‌ها و امکانات را پیش کشید.  اما در دوران ریاست‌جمهوری بیل کلینتون است که قصه‌گویی به‌طور نظام‌مند وارد شیوه کار کاخ سفید می‌شود و تیمی از مشاوران و سناریونویس‌ها از هالیوود به واشنگتن می‌آیند.

در ایران نیز، گرچه پیش و پس از انقلاب ۵۷ روایت‌پردازی در عرصه سیاست وجود داشته است، اما از زمان انتخابات ریاست‌جمهوری ۸۴ است که سینماگران و سناریو‌نویس‌ها رسماً وارد صحنه سیاست می‌شوند تا تحت عنوان فیلم‌ تبلیغاتی قصه و روایتی را حول هر نامزد شکل دهند و به رأی‌دهندگان عرضه کنند. در این میان، فیلم تبلیغاتی محمود احمدی‌ نژاد، «رایحه خوش خدمت»، به کارگردانی جواد شمقدری نقش مهمی در شناساندن این چهره نه‌چندان شناخته‌شده به مردم داشت و توانست روایتی را حول ساده‌زیستی این نامزد ریاست‌جمهوری شکل دهد و به گروهی از فرودستان قالب کند.

دوران اوج قصه‌‌پردازی اما چند سال بعد است. همزمان با ریاست جمهوری روحانی و تکیه محمدجواد ظریف بر صندلی وزیر امور خارجه بود که جمهوری اسلامی توانست، هرچند برای مدتی کوتاه، موثرترین و برترین تکنیک‌های قصه‌گویی خود را به کار گیرد. شبکه‌ لابییست‌ها، دانشگاهیان و خبرنگاران حامی جمهوری اسلامی در خارج کشور هرگز تا این اندازه قدرتمند نبودند. در همین دوران بود که برای نخستین بار مداخله ایران در جنگ سوریه و فعالیت شبه‌نظامیان وابسته به جمهوری اسلامی در عراق به نام دفاع از امنیت کشور توجیه شد و نام ایران به عنوان «جزیره ثبات» در منطقه‌ای پرآشوب بر سر زبان‌ها افتاد. 

نخستین بار در سال ۱۳۵۶ جیمی کارتر بود که ایران را جزیره ثبات در منطقه خوانده بود؛ اما همان‌طور که در آن زمان در عرض یک سال انقلابی مردمی جزیره ثبات خاورمیانه را در هم نوردید، در اوایل دوره دوم ریاست جمهوری حسن روحانی، وقایع دی ماه ۹۶ روایت و قصه‌پردازی‌های حکومتی حول این مفهوم ثبات و امنیت داخلی را درهم‌شکستند.

قصه‌گویی در بحران 

حالا چند سالی می‌شود که ماشین قصه‌گویی جمهوری اسلامی دچار بحران شده است. از یک طرف، شبکه‌های ماهواره‌ای و سایت‌های خبری‌ای که عمدتاً از سوی اسرائیل و عربستان تأمین مالی می‌شوند قوی‌تر از همیشه به روی صحنه آمده‌اند و قصه‌های خود را عرضه می‌کنند، و از طرف دیگر، گسترش اینترنت پرسرعت و ظهور گوشی‌های تلفن همراه راویان اصلی، یعنی مردم، را به صحنه آورده است.

روز هفتم آذرماه، فرمانده هوافضای سپاه، سردار حاجی‌زاده، با اشاره به واقعه شلیک موشک به هواپیمای اوکراینی و قتل مهسا امینی به دست نیروهای گشت ارشاد، گفت: «واقعیت مهم نیست، تصویری که از واقعیت ارائه می‌شود آن مهم است که آن هم دست ماست […] اگر مسئولین زودتر بیایند حرف بزنند، روایت اول خیلی تعیین‌کننده است.» از ابتدای حیات جمهوری اسلامی، روایت‌سازی نقش بنیادینی را در حفظ و بقای حکومت ایفا کرده است. اما مدتی است دیگر تکنیک‌های قصه‌گویی جمهوری اسلامی کار نمی‌کند.

اگر برای مثال، در دهه شصت روایت غالب از جبهه‌های جنگ ایران و عراق تحت عنوان مجموعه «روایت فتح» از تلویزیون پخش و نزد عموم مردم پذیرفته می‌شد و کتاب خاطرات زکریا هاشمی و روایت ضدجنگ او با عنوان چشم باز و گوش باز تنها سال‌ها بعد در دهه ۸۰ شمسی و در خارج کشور توانست به چاپ برسد، جنایت‌های جمهوری اسلامی در جنگ سوریه به لطف شبکه‌های اجتماعی، ماهواره‌ و اینترنت از چشم کمتر کسی دور ماند. گفتمان امنیت ملی و روایتی که ایران را جزیره ثبات در منطقه‌ای جنگ‌زده جا می‌زد خیلی زود رنگ باخت و کارآمدی خود را از دست داد. 

آخرین پرده در دی ماه ۹۶ فرو افتاد، وقتی شعار مردمی «اصلاح‌طلب، اصول‌گرا/ دیگه تمومه ماجرا» تمام روایت‌های جمهوری اسلامی را به شکلی نمادین دود کرد و به هوا فرستاد. نقطه‌ای پایان بر قصه‌های جمهوری اسلامی. 

در چنین بافت و زمینه‌ای بود که از اواسط دوره دوم حسن روحانی، کاربران شبکه‌های اجتماعی از محمدجواد ظریف و لابییست‌های وابسته به وزارت‌خانه او که بازوی اصلی قصه‌گویی جمهوری اسلامی در غرب بودند با اصطلاح «ماله‌کش» یاد کردند. یک هایکوی یک کلمه‌ای علیه قصیده بلند دیپلماسی و برجام و «هرگز یک ایرانی را تهدید نکن» و الی آخر.

تئوری توطئه و شوک

قصه‌های جمهوری اسلامی کارآمدی خود را از دست داده، هرچه جمهوری اسلامی بگوید به ضد خود تبدیل می‌شود؛ و حالا در فقدان روایت‌های که کار کنند، دستگاه تبلیغاتی رژیم جز انواع و اقسام تئوری توطئه چیزی دیگری در چنته ندارد؛ تئوری توطئه و البته سیاست شوک. 

اگر کارکرد تئوری توطئه اقناع و ارضا حامیان رژیم است، هدف از سیاست شوک گرفتن فرصت اندیشیدن از مردم، و تبدیل شدن حاکم به ارباب عروسک‌گردان است. همچنان که در عالم سینما روایت در برابر شوک قرار می‌گیرد و اولی ذهن تماشاگر و دومی بدن او را هدف می‌گیرد، حاکمی که قدرت روایت‌پردازی و قصه‌گویی خود را از دست داده، چاره‌ای ندارد جز توسل به اعمال شوک‌های پی در پی‌ای که کارشان تنها کنترل و سرکوب بدن‌هاست. شوک اعدام، شوک جنگ، شوک دستگیری‌های فله‌ای و گسترده، شوک خشونت پلیسی و … که همگی در راستای انقیاد و فلج‌کردن ذهن‌ها و بدن‌ها ترس خورده عمل می‌کنند. 

اگر روایت، فرمول‌ها و مراحل ازپیش‌تدوین‌شده‌ای دارد، سهم امر حادث و اتفاقی در شوک بسیار بیشتر است، و البته امر حادث می‌تواند هر پیامدی داشته باشد. از شوک شلیک به هواپیمای اوکراینی فیگوری همچون حامد اسماعیلیون زاده می‌شود، و از قتل مهسا امینی جنبش «زن، زندگی، آزادی». به همین ترتیب، اگر اعدام‌های گسترده آبان ۹۸ به دنبال خود موجی از اندوه و سرخوردگی را به دنبال آورد، اعدام محسن شکاری تا به اینجای کار با خشم مردمی و ادامه اعتراضات همراه بوده است. 

Ad placeholder

روایت بازگشتگان

در زبان فرانسه برای اشاره به ارواحی که پس از مرگشان به جهان زندگان بازمی‌گردند از واژه « revenant » به معنای «فرد بازگشته» استفاده می‌شود. آنچه که حالا با گسترش اینترنت و شبکه‌های اجتماعی، قدرتمندتر از هر زمان دیگری در مقابل قصه‌گویی‌های حکومتی قرار گرفته روایت بازگشتگان است: روایت جوانان و نوجوانانی که به‌لطف گسترش اینترنت و شبکه‌های اجتماعی در زمان حیات خود محتواهای دیداری و شنیداری بسیاری از خود ضبط کرده و به اشتراک گذاشته‌اند که حالا پس از مرگشان دوباره آنها را به جهان زندگان بازمی‌گرداند تا شهادت دهند و روایت کنند. 

در چندین مورد، جانباختگان خیرش انقلابی اخیر پیش از حضور در تظاهرات خیابانی در استوری‌‌ اینستاگرام یا توییت‌هایشان از پیش بر صحت و سلامت جسمی و روانی خود تأکید کرده‌اند و از همان آغاز پایه‌های روایت‌های فرسوده حکومتی را ویران کرده‌اند. در این میان، ویدئوهایی که هر روز از رقص و آواز خواندن نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل‌زاده، ژینا امینی، حمیدرضا نوری، خدانور لجه‌ای و سایر کشته‌شدگان این روزها منتشر می‌شود تجسم شعار «زن، زندگی، آزادی» و یادآور شعر معروف عزت‌الله ابراهیم نژاد  -جانباخته ۱۸ تیر ۸۷- و تصاویر بی‌کیفیت شعرخوانی اوست:

ما را به خاطر بیاور!
ما را که تازه جوانانی بیست و دو ساله بودیم.
شور
عشق در سینه داشتیم و
پیش از آن که عاشق شویم سینه بر خاک سوده مُردیم.

چندی پیش یکی از کاربران توییتر ویدئویی را مونتاژ کرده بود از رقصیدن و دعوت  به رقص تعدادی از جوانان و نوجوانانی که در تظاهرات اخیر به قتل رسیده‌اند. به شکل پارادوکسیکالی، این بار اگر بازگشتگان دستی به سوی ما دراز می‌کنند، نه برای بردن ما به جهان مردگان، که دعوتی است برای به‌آغوش‌کشیدن زندگی و شورمندی. بله، شهادت بازگشتگان از مقاومت و آری‌گویی به زندگی علیه روایت‌های ازکارافتاده و مرگ‌خوارانه حکومتی!

Ad placeholder

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط:  روایت بازگشتگان، یا چرا ماشین قصه‌گوییِ وِلایی دیگر کار نمی‌کند