مورد عجیب علیرضا زاکانی

آفتاب‌‌نیوز :

هم میهن نوشت: شکی نیست که از دوره رضاشاه به این‌سو، شهرداری تهران همواره محل منازعه بین حاکمیت و دولت بوده است. تحقیقا تمام پرونده‌سازی‌ها، بازداشت‌ها و صعود‌ها و سقوط‌های شهرداران نیز تابعی از این منازعه هیچ‌گاه‌بیان‌نشده بوده است. قدرت عمومی، ثروت سرشار و دستِ باز شهردار نسبت به مدیریت دولتی هم هیزم این آتش همیشه‌سوزان بوده است.

درگیری گاسپار ایکپیان با رضاشاه، مخالفت قوام با فضل‌الله بهرامی به‌سبب نزدیکی‌اش با دربار و مخالفت شخص محمدرضا پهلوی با سیدمحمود نریمان که مورد حمایت دولت بود، تنها نمونه‌های اندکی از این منازعه همیشگی بوده است. حیات‌وممات شهر تهران هم به‌تبع طفیلی بودن شهرداری همیشه تابع این درگیری‌ها بوده است.

در واقع هرکدام از طرفین بعد از واگذاری زمین بازی شهرداری به دیگری از تمام اختیارات و قدرت سیاسی، اقتصادی و قضایی خود علیه شهرداری استفاده کرده‌اند. دراین‌باره روایت‌های شنیدنی بسیار است؛ از جمله اینکه در یکی از دوره‌ها تمام‌شدن یک پروژه بزرگ شهری وابسته به موافقت واگذاری زمین متعلق به یکی از نهاد‌های حاکمیتی بود که موافقت نمی‌کرد و شهرداری طرح عمرانی را سال‌ها به‌عنوان پروژه نیمه‌کار دسته‌بندی کرد تا وقتی که شهردار موردنظر حاکمیت در مصدر امور نشست و به‌طرفه‌العینی مشکل زمین حل شد، پروژه، افتتاح و مورد بهره‌برداری هم قرار گرفت؛ یا نمونه دیگر، وقتی است که فرح پهلوی در پیاده‌روی دونفره‌ای با غلامرضا نیک‌پی در محوطه پارک شهر با وعده راضی کردن محمدرضاشاه پهلوی او را به پذیرش شهرداری ترغیب می‌کند.

جالب‌تر اینکه مهمترین دوره‌های توسعه تهران (بدون قضاوتی درباره مثبت یا منفی بودن روند و تبعات آن و صرفا از جهت حجم عمده اقدامات انجام‌شده و تحول صورت‌گرفته) مربوط به دوره‌های توافق همزمان حاکمیت و دولت بر سر مدیریت شهرداری تهران بوده است. دوره پس از کودتای سیاه که رضاشاه، یگانه‌حکمران تمام عرصه‌های کشور در کسوت نخست‌وزیری قدرتمندتر از دربار و بعد شاهی مطلق‌العنان، انباردار و جامه‌دار خود، کریم بوذرجمهری را به‌عنوان شهردار تهران انتخاب و منصوب کرد، وقتی دربار و نخست‌وزیر بر سر ریاست غلامرضا نیک‌پی به‌توافق رسیدند و سال‌های ابتدایی ریاست غلامحسین کرباسچی بر شهرداری تهران که فرد مورد حمایت تمام جریان‌های سیاسی و قدرت حاکم بر ایران بود.

این سه شهردار در سایه چنین توافقی تقریبا موفق به تغییر چهره شهر تهران در زمان خود شدند؛ بهره‌ای که نصیب دیگر شهرداران خوب، متوسط یا بد تهران نشد که چه‌بسا نام‌شان با بسامد بیشتری در تاریخ پایتخت جوانِ ایران به یاد‌ها می‌آمد. در حال حاضر تهران شاهد چهارمین تجربه این هماهنگی بر سر علیرضا زاکانی است؛ شهرداری که به‌رغم زدوخورد‌های طبیعی سیاست در ایران فارغ از بحران برکناری یا سنگ‌اندازی، حمایت همه‌جانبه قدرتمندان حاکم در کشور را به‌مثابه چکی سفید‌امضا در اختیار دارد. این همراهی تا آنجاست که به‌خاطر او قانونی نادیده انگاشته شده است و نامه سازمان بازرسی کل کشور با تاکید بر رعایت ضوابط و مقررات مربوطه از جمله مدرک تحصیلی و سابقه مدیریت مرتبط در انتخاب شهردار تهران به‌دست فراموشی سپرده شد.

حتی نزدیکترین فرد به زاکانی یعنی محمود احمدی‌نژاد هم در هنگام شهردار شدن از چنین حمایت قدرتمندانه‌ای در مسکوت گذاشتن قانون برخوردار نشد و در روزهایی، شهردارشدن‌اش تا آستانه منتفی‌شدن پیش رفت. جدا از این، دلایل زیاد دیگری هم در دست است که جایگاه تاریخی چهارمین شهردار تهران، از حیث برخورداری همزمان از حمایت حاکمیت و دولت را شایسته علیرضا زاکانی فارغ‌التحصیل رشته پزشکی هسته‌ای و شهردار فعلی تهران می‌کند.

این بخت و اقبالی نیست که نصیب هر شهرداری شده باشد و به‌همین‌خاطر ارزیابی عملکرد شهردار بخت‌یار را هم تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. چنانچه ارزیابی درباره بوذرجمهری، نیک‌پی و کرباسچی را قرار داد و در کنار هزاران سوال پیرامون نحوه مدیریت آن‌ها این سوال اختصاصی را هم پیش آورد که آن‌ها از چنین فرصت تاریخی چه بهره‌ای به‌نفع شهر بردند؟ درباره بوذرجمهری می‌شود از درختان، ولی عصر، خیابان‌کشی مدرن تهران و تغییرات ساختی و عمده تهران قجری یاد کرد؛ دوره نیک‌پی را باید با طرح جامع تهران، طرح جامع کنترل ترافیک تهران، نقشه متروی تهران و حریم و... به‌یاد آورد و درباره دوره متاخر کرباسچی می‌توان از بزرگ‌راه‌سازی، فرهنگ‌سراسازی و درآمدسازی شهرداری تهران یاد کرد. درباره زاکانی چه؟

مورد عجیب علیرضا زاکانی همین‌جاست. او در واقع بدون کارنامه است. علیرضا زاکانی در بستری تاریخی، شهرداری تهران را به‌مثابه یک سرپرست و نه شهرداری مبسوط‌الاختیار اداره کرده است.

در واقع او کار نکرده و نمی‌کند. بدیهی است منظور از کار کردن در شهرداری فرآیند جمع‌آوری زباله‌ها، نظافت خیابان‌ها و سایر امور مرتبط با نگهداشت شهر نیست که سازمان عریض‌و‌طویل شهرداری حتی بدون شهردار هم قادر به انجام چنین مهمی است. زاکانی شهر را به‌حال خود رها کرده است. او اولین شهردار بعد از انقلاب است که حتی ایده مشخصی برای اداره شهر را تبلیغ نمی‌کند و نه‌تن‌ها این، بلکه شهر را از سر خود بازهم کرده است.

مسئله ترافیک را با این جمله که «تا زمانی که ۶۶ درصد حمل‌ونقل با ماشین شخصی صورت گیرد و تنها ۳۴درصد تردد‌ها در شهر با حمل‌ونقل عمومی باشد، ترافیک وجود دارد و تا زمانی که این آمار برنگردد، ترافیک باقی می‌ماند» از سر خودش باز می‌کند. آلودگی بی‌سابقه هوا را با روزه سکوت از سر می‌گذراند. حل فرسودگی قطار‌های مترو را به آینده نامعلوم حواله می‌دهد و درباره آب‌گرفتگی‌ها و یخ‌زدن خیابان‌ها بعد از بارش کوتاه برف و بدیهیات دیگر حتی نیاز به واکنش نمی‌بیند.

اما او شهرداری است که درباره اتفاقات درونی تیم ملی فوتبال، فایل‌صوتی مهدی طائب، صادرات میوه به مسکو، سفر خاورمیانه‌ای رئیس‌جمهور چین حرف زده و در رابطه با انقلاب، نحوه اعتراضات ماه‌های اخیر، مالیدن گلو و کاهش قیمت ارز توصیه‌هایی به مردم و مسئولان و دانشجویان ارائه کرده است.

روزنامه سازندگی نیز در گزارشی خواستار برکناری علیرضا زاکانی از شهرداری تهران شده است.

منبع خبر: آفتاب

اخبار مرتبط: مورد عجیب علیرضا زاکانی