راز ایمان انسان‌ساز

در این ۱۱۰۰ روز، کمتر لحظه‌اى گذشت که در سوگ سردار دل‌ها، اشک از چشم نفسانیم؛ نه‌تنها از سر عاطفه و اندوه بر آن جهانمرد که در نگاه دو چشم یک سردار، اما از شمار خرد، هزاران هزاران بیش است، بلکه از سر یقین و دریغ که هنوز و چه بسا تا انجام روزگار بشر، مادر دهر همچون او نزاید. 

در این سه سال، مقالات و گفت‌وگوها و مصاحبه‌هایى چند، در انجام وظیفه پاسداشت آن قهرمان جهانى داشته‌ام. مقاله‌ام «سلیمانى و دشمنانش، تفسیر مضیق و نبرد موسع» که دوستان اوج، اجتهاد در برابر نص کردند و با عنوان دیگرى، در ویژه‌نامه مرد میدان منتشر کردند، یا مقاله «خطبه فرمانده در نکوداشت سرباز» که نگاهى به خطبه تاریخى رهبر انقلاب در نماز جمعه درباره آن شهید داشت، مجموعه گفت‌وگوهایم با اندیشمندان جهان عرب و اسلام که هنوز فرصت نشر آن را نیافته‌ام، مصاحبه ویژه‌نامه صداوسیما با اینجانب درباره سلیمانى و رسانه و مصاحبه‌ام با سیدهاشم صفى‌الدین و واکاوى خاطرات دومین چهره اثرگذار مقاومت اسلامى لبنان که از شبکه الصراط و پایگاه خبرى دفتر مقام معظم رهبرى پخش شد، جمع‌آورى سروده‌هاى بیش از ۸۰ تن از شاعران عرب که به دو زبان عربى و فارسى در راه بازار است، طراحى و برگزارى و مشارکت در چند وبینار، همه بخشى از اداى وظیفه پژوهش، شناخت و معرفى ابعاد شخصیت او در این سه سال بود که در آنها تلاش شد نگاهم داخلى نباشد و در جست‌وجوى زوایایى باشم که دیگران کمتر آنها را در شخصیت سردار جسته‌اند و هنوز هم هر روز بعد جدیدى در سیره او مى‌کاوم. 

در یکى از وبینارها، چند چهره مسیحى از سوریه و لبنان و فلسطین را دعوت کردم تا درباره او بگویند. روزى باید حکایت آن وبینار را جداگانه بنویسم، اما عجالتا علاوه بر طرح نظریه «الهیات مقاومت» در سخنرانى خود در وبینار، عنوانى که در ادبیات مسیحى چالش‌انگیز بود، همواره و از همان روز، این اندیشه رهایم نمى‌کند که کدام عامل باعث شد تا این انسان مقید به همه تعالیم و احکام و اخلاق که تمام زندگیش بر محور عزت و مجد مسلمین چرخیده، چنین از پیروان دینى دفاع جانانه کند که تاریخ، شاهد نبردهاى خونینى میان گروهى از اسلاف آنان و مسلمانان بوده است و رگه‌های این مخاصمات را تا همین سال‌هاى اخیر شاهد بوده‌ایم. 

پرسش کانونى آن است که آیا چنین رویکرد و تلاشى از سوى او صرفا انسان‌دوستانه و عاطفى بوده است؟ و صدالبته که او چنان سرشار از عاطفه است که حتى در میانه میدان‌هاى نبرد در شام و فرسنگ‌ها دور از دیار خود، در اندیشه آهوان دشت و دمن اطراف محل کارش هم بود. این فرمانده پرصلابت چنان سرشار از مهر بود که اگر کسى از امربران خود را در مقام فرماندهى مى‌آزرد، خیلى زود از او دلجویى مى‌کرد. صلابت و عاطفه توامان او خود روایت دیگرى مى‌طلبد. 

در این نکته بسى اندیشیدم، کسى که در احکام شرعى، آنقدر مقید است که از اهل خانه‌اى که در کشاکش جنگ زمانى در آن اتراق کرده‌اند، حلالیت مى‌طلبد، در حالى که جنگ و شرایط فوق‌العاده و اضطرارى خیلى چیزها را مباح مى‌کند، بر اساس کدام حکم دینى، نماد بى‌مانند دفاع از ادیان و مردمان ناهم‌کیش مى‌شود؟

رویه سلیمانى را در منظومه اخلاق اسلامى هم مى‌توان پی‌جویى کرد که او کسى است که با همه اخلاق‌مدارى زبانزدش، تا واپسین دم حیات، کتاب‌ها و دروس اخلاق بزرگان را در سفرهاى رزمی‌اش با خود مى‌برد تا بیشتر و بیشتر بیاموزد و در پى تذکار مستمر باشد.در همه اینها اندیشیده‌ام و در عالم سیاست هم، که او به گواهى همگان، نابغه‌اى در این جهان بود. 

اما مى‌دانستم که تنها در عالم سیاست و حتى در فضاى اخلاق و عواطف انسانى، نباید علت این کنش یکه و تاسیسى او را جست. این رویکرد بین‌الادیانى و انسان‌گرایانه، بى‌گمان مبانى معرفت‌شناختى دارد. 

از دل آن وبینار، نظریه الهیات مقاومت برآمد، با موافقان اندک و مخالفانى که لاهوت را عرصه محبت مطلق و نافى هرگونه چالشى مى‌دانند، تا چه رسد به تقابل و مقاومت! ناسوت هم از دید آنان، مناسبات زمینى برون از دایره اعتقاد و احکام است و اصلا مگر مسیحیت امروز احکام دارد؟

شریعت مسیحى، اگر تعبیر درستى باشد، امروزه تنها بخش اندکى از احوال شخصیه و مناسبات مربوط به کلیسا و مقامات آن را که بیشتر مدنى است تا الهى، شامل مى‌شود و همین!

در حوزه کلام هم، زمانى که پرسش‌هایى درباره مبانى عقلى بعضى باورها طرح شد، از کسى مانند پروفسور عیسى دیاب، استاد و روحانى پروتستان جواب شنیدم که این ایمان است و درباره آن بگو مگو مکن و وارد حوزه ایمان مشو. 

بر آن نیستم به مقوله مناقشات کلامى و ساحت ایمان دینى بپردازم. دست‌کم مى‌توان گفت که فارغ از مبانى عقلى و استدلال‌هاى کلامى، احتمالا پس از تجربه جنگ‌ها و کشتارها، بشر به مقوله همزیستى رسیده است.
جنگ‌هاى مذهبى مانند نبردهاى صلیبى، جنگ‌هاى دو قرن ۱۶ و ۱۷ و تا اول قرن ۱۸ در اروپا با محوریت پروتستانیسم و کاتولیسم و در عصر ما جنگ داخلى لبنان، جنایات کروات‌ها در بوسنى و جنگ داخلى سودان که منجر به جدایى شد، نمونه‌هایى از این تجربه تلخ تاریخ بشر است. در اسلام هم مانند آن را داشته‌ایم: جنگ‌هاى ارتداد با همه اما و اگرهایش، بعضى رفتارها که در چارچوب فتوحات اسلامى رخ داد، فتنه خلق قرآن که از زمان مامون شروع شد و تا اوایل متوکل هم ادامه داشت، بیش از یک قرن درگیرى‌هاى عثمانى و صفوى، قتل‌عام‌هاى مبتنى بر هویت مذهبى، از حمله وهابیون به کربلا و غیر آن تا داعش امروز و همپالگى‌هاى آن!

هم از این روست که آن تجربه بشر در همزیستى، در جهان اسلام نمودى دیگر یافت و همه‌مان آموختیم که در مشترکات، متفق و در موارد اختلاف، چشم‌پوش باشیم. امام راحل رضوان ا... تعالى علیه این نگاه را در چارچوب نظریه بلند وحدت اسلامى، در اندیشه و قول و عمل تجسم بخشید. 

در میانه این تجربه تاریخى پرراز و رنج‌آلود، اینک سالار یگانه منتقم دشمن‌شکنى پیدا شده که کلیساها را حمایت و حتى بازسازى مى‌کند، نه‌تنها خود را درگیر خطاى صلیبى‌گرى و حتى جنگ داخلى و جنایات فالانژها، از جمله علیه همرزمش متوسلیان و علیه مقاومت و حزب‌ا... که خود نقش اساسى در تاریخ آن داشت نمى‌کند، بلکه زیباترین جلوه‌هاى مهر و انسانیت و همزیستى را عملا و به عنوان تجربه‌اى سترگ، در تاریخ بشریت ثبت مى‌کند. 

تجربه او برآمده از یک راهبرد یا سیاست نبود که سیاست و میدان را منطقى دیگر است. یک رویکرد عاطفى صرف هم نبود، زیرا نه‌تنها انسان‌ها که مقدسات و اماکن مقدس را هم مشمول کنش حمایتگرانه خود کرد. و همان پرسش بیشتر خودنمایى مى‌کند که این چه باورى است که سلیمانى را وامى‌دارد که نگوید، وارد حوزه ایمان من مشو و عیسى به دین خود و موسى به دین خود، تا چه رسد به این که پرونده تعارضات تاریخى را بگشاید و بر اساس آن تصمیم بگیرد. 

براى این فرمانده نظامى سلحشور نستوه و آشتى‌ناپذیر، آیا منشأ چنین کارکردى، اومانیسم است؟ آیا مبناى حقوقى دارد یا مبناى سیاسى؟ یا حتى صرفا اخلاقى؟

اصلا اومانیسم، فارغ از تعارضى که با مبانى معرفت شناختى سردار دینمدار اسلامگراى ما دارد، به لحاظ روان‌شناسى شخصیت، چگونه با سلحشورى و جنگاورى و... همخوانى دارد؟ مبانى حقوق بشردوستانه هم برگرفته از حقوق بین‌الملل است و البته مبتنى بر انسان‌گرایى معاصر، نه ایمان دینى او! سیاست و اخلاق هم تا این بام بلند انسانیت، دشوار راه مى برد. 

امروزه حتى گفت‌وگوى ادیان، حداکثر مبتنى بر مداراست که ریشه در همین انسان‌گرایى دارد. نگاه و عمل سلیمانى اما ریشه در مبانى معرفت‌شناختى، فقهى، اخلاقى و ایمانى دیگرى دارد، درست مانند نامه او و درخواست مسامحت و کسب رضایت صاحب‌خانه‌اى است که در مناطق جنگى ناچار به اقامتى کوتاه در آن شده‌اند. 

در دکترین سلیمانى، ایمان منشأ جنگ نیست، حتى مایه بى‌طرفى و عدم دخالت هم نیست و منشأ توافق اجتماعى و همزیستى هم صرفا نیست. ایمان سلیمانى، این سردار سرافراز جنگ و جنگاورى، دعوتى براى نهى از جنگ است، فراخوانى به صلح و همکارى و نجات انسان‌هایى است که چه بسا اسلاف‌شان با هم جنگیده و قتل‌عام‌ها راه انداخته‌اند. هم از این روست که نه‌تنها انتقام و دشمنى از آن نمى‌خیزد که حتى بوى رقابت و بالاتر از آن بى‌طرفى هم از آن به مشام نمى‌رسد. ایمان سلیمانى، مایه حمایت دیگرى است، آن هم از سردار جهانمردى که در سرکوب دشمن سر از پا نمى‌شناسد و باید جز پایان تهدیدات او، هیچ چیزى چشم و دل او را به خود مشغول نکند. سلیمانى توصیه امیرمؤمنان را تفسیرى تازه، آن هم در کارزار نبرد و نه‌صرفا در عرصه اجتماع داده است که فرمود: إما أخ لک فی‌الدین أو نظیر لک فی الخلق!

ایمان سلیمانى نه بهانه‌اى براى تعارض و حتى گریز از چالش عقل و بعضى باورهاى ادیان است، بلکه راهى براى به‌کارگیرى تمام دین و عقل در راه نجات انسان است: راز ایمان انسان‌ساز!

این نگاه را به همه اندیشمندان هدیه مى‌کنم و آن را در معرض توفان اندیشه آنان مى‌گذارم.

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: راز ایمان انسان‌ساز