مادران هوش عاشقانه جهان را ارتقا می‌بخشند

مادران هوش عاشقانه جهان را ارتقا می‌بخشند
خبر آنلاین

مادرم، همه نوراست و شور و غرور، بزرگ و عاشق و مومن. بهشت، مفتخر از خاک پای اوست و من، غرّه فرزندی‌اش. مادرم، خودِ خود بهشت است. بهشتی از آرامش و بخشش. به گمانم همه مادران سرزمینم و همه مادران جهان، چنین‌اند. در خانه‌ای که مادر نفس می‌کشد، گلی پژمرده نمی‌شود؛ دلی دلخسته نمی‌شود؛ چراغ آن خانه، روشن است. تنور عشق، گرم است. از همه جا و همه چیز و همه کس که نا امید می شوی، مادر هست. یا خودش هست یا یادش. دختری را می‌شناسم که مادر از دست داده است. می‌گوید: هر سال، روز مادر که می‌شود، حسودترین دختر جهان می‌شوم. جهانم بی الف است و با تشدید. جهنّمی است دنیای بی‎مادر و من از این دنیا می‌ترسم.

بعضی از ما، از آب و گل که درمی‌آییم، غرق در زندگی و روزمرّگی می‌شویم. گاهی هم فکر می‌کنیم که برای خودمان کسی شده‌ایم. فکر می‌کنیم که خبری شده است. اینجاست که دیگر هیچ وقتِ خالی‌ای برای مادرمان نداریم. دور می‌شویم و پشت سرمان را هم نگاه نمی‌کنیم؛ دوست، برایمان عزیزتر از مادر می‌شود. کار، برایمان مهم‌تر از مادر می‌شود؛ فرزند، برایمان اولویت بیشتری از مادر پیدا می‌کند و به‎کلی سال‌هایِ سال مادریِ بی‌دریغ مادرمان را از یاد می‌بریم؛ وقتی همه چیزمان را از دست می‌دهیم، دوباره یاد مادر می‌افتیم و مادر، همیشه مادر است؛ آغوشش، همیشه به رویمان باز است؛ مادر، همیشه مادری می‎کند؛ حتی با دلی خسته و با قلبی شکسته دلش برای تو می‌تپد. مادر، آسان می‎بخشد. مادر، سهل می‌گذرد. سرمان را که روی دامنش می‌گذرایم، می‌بینیم بی‌هیچ کینه، باز، مادر است. باز آغوشش برایمان گشوده است؛ حتی اگر آزرده باشد. مادر را وقتی می‌شود فهمید که مادر شده باشی. آن زمان است که درک می‌کنی در دل مادرت چه گذشت وقتی غذایت را نمی‌خوردی؛ وقتی قد نمی‌کشیدی؛ وقتی با دوستت قهر می‌کردی و انبوهیِ اندوهت را بر دل و جانش هوار می‎کردی؛ وقتی زمین می‌خوردی؛ وقتی تب داشتی و آن هنگام که در مار و پله زندگی از روزگار نیش می‌خوردی! پس دلت تنگ می‌شود برای کیسه بوکس و ضربه‌گیر و پشتیبان تمام سال‌های فرزندی و نافرزندی‌ات وَ دنیا می‌چرخد و می‌چرخد و این دور شگفت‌انگیز زندگی، این بار نقش مادر را به تو می‌دهد و فرزندی، که نسخه به روز رسانی شده از خودِ تو است؛ وَ رسالت تو آغاز می‌شود.کاریکاتور «مهر مادری»، که در برلین جایزه بهترین کاریکاتور را از آن خود کرد، تصویر مرغی سرخ شده بود که بر روی دیسی از برنج قرار داشت و پایین میز جوجه‌هایی بودند. مرغ داخلِ دیس، با پاهایش داشت برنج برای جوجه‌هایش می‌ریخت. این کاریکاتور بی‎همتا شعر زیبای «ای وای مادرم» از استاد شهریار را به خاطرم آورد که از زیباترین مادرانه سرایی‌های پارسی است: « آهسته باز از بغل پله‌ها گذشت/ در فکر آش و سبزی بیمار خویش بود/ اما گرفته دور و برش هاله‌ای ز نور/ او مرده است و پرستار حال ماست/ در زندگیِ ما، همه جا وول می‌خورد/ هرکنج خانه، صحنه‌ای از داستان اوست/ بیچاره مادرم.../ نه او نمرده است.../ او فکر بچه‌هاست... / هرجاشده هویج هم امروز می‌خرد.../ نه او نمرده است/ می‌شنوم من صدای او.../ دیشب لحاف رد شده بر روی من کشید..../در نصفه‌های شب/ یک خواب سهمناک و پریدم به حال تب/ نزدیک‌های صبح / او زیر پای من/ اینجا نشسته بود/ آهسته با خدا راز و نیاز داشت / نه او نمرده است.../ میراث شاعرانه من هر چه هست از اوست.../ ای وای مادرم.

۵۷۲۴۵

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: مادران هوش عاشقانه جهان را ارتقا می‌بخشند