رمان نویسنده ترک عرضه شد/سلطان عثمانی اعدام می‌شود یا برمی‌گردد؟

رمان نویسنده ترک عرضه شد/سلطان عثمانی اعدام می‌شود یا برمی‌گردد؟
خبرگزاری مهر

به گزارش خبرنگار مهر، رمان «میان تخت و گور» نوشته زولفو لیوانلی به‌تازگی با ترجمه محمدامین سیفی اعلا توسط نشر نو منتشر و راهی بازار نشر شده است. این‌کتاب یکی از عناوین مجموعه «کتابخانه ادبیات داستانی معاصر» است که این‌ناشر چاپ می‌کند و نسخه اصلی آن سال ۲۰۰۱ توسط انتشارات رِمزی کتابِوی در استانبول منتشر شده است.

زولفو لیوانلی نویسنده ترکیه‌ای این‌کتاب می‌گوید «میان تخت و گور» اولین‌رمانش نیست اما به‌عنوان اولین‌رمانش شناخته می‌شود. او سال ۱۹۷۸ داستان‌های کوتاه خود را منتشر کرد که حدود ۵۰ هزار نسخه از آن در ترکیه به فروش رفت و به زبان‌های مختلف هم ترجمه شد. تلویزیون سوئد هم فیلمی را براساس داستان کوتاه «پسرکی در برزخ» او ساخت.

«میان تخت و گور» رمانی تاریخی و درباره امپراتوری عثمانی است. شخصیت‌های داستان نام ندارند و برای روان‌کاوی‌شدن در قصه حضور دارند. در این‌داستان، امپراتور عثمانی بین دوراهی قرار دارد؛ میان تخت پادشاهی و گورش. او که به‌خاطر انجام یک‌کودتا و خیانت افسرانش از تخت به زیر کشیده شده، در زندان است و انتظار اعدامش را می‌کشد. اما فرصتی پیش آمده تا فرزندش را که جانشینش شده از میان بردارد و دوباره به‌عنوان سلطان بر تخت تکیه بزند.

رمان پیش‌رو از فصل‌های مختلفی تشکیل شده که عناوین‌شان به این‌ترتیب است: نشانه‌ها، شهر استانبول، ای سَرور من!، قلب یک مادر، تختی در حیاط، بادی که درون درخت پنهان بود، کودکی که سایه خدا بود، وفاداری یک برده تا پای جان، فربه‌ترین زن امپراتوری، زنده‌باد پادشاه من، دست، گذرگاه جادویی موسوم به مرگ، خشم خونین، دروازه تاریک، والده بزرگ ونیزی، مار و لک‌لک، حیوانات و فرشتگان، روز رهایی.

پس از متن رمان هم ترجمه گفتگوی کوتاهی با زولفو لیوانلی درج شده است.

نویسنده این‌رمان پیش از متن آن، حکایت کوتاهی آورده تا مخاطب را برای ورود به داستان آماده کند: «هنگام غروب، مردی به روستا آمد و گفت که پیامبر است. روستاییان باور نکردند و گفتند: ثابت کن! مرد باروی کهنی که روبه‌رویشان بود نشان داد و پرسید: اگر این دیوار سخن بگوید و پیامبری مرا تصدیق کند، باور می‌کنید؟ روستاییان گفتند: به خدا سوگند که باور می‌کنیم! مرد دست به سوی دیوار دراز کرد و گفت: ای دیوار! سخن بگو! پس دیوار زبان گشود و چنین گفت: این مرد پیامبر نیست. فریب‌تان می‌دهد. او پیامبر نیست.»

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

روزگاری، از رفتن به خانقاه مولوی در ناحیه گالاتا و گفت‌وگو با شیخ پوست‌نشین بسیار لذت می‌بردم. برایم میسر نبود که این شیخ ریش‌سفید را که دنیا را به پشیزی نمی‌خرید و به شان و شهرت و پول علاقه‌ای نداشت به کاخ بیاورم. از صبح تا شب در خانقاه یا به عبادت مشغول می‌شد یا مرید تربیت می‌کرد و به امور زودگذر دنیا علاقه‌ای نشان نمی‌داد.

هنگامی که نزد او می‌رفتم نمی‌توانستم هدیه‌ای برایش ببرم. اما از آنجا که دست خالی رفتن خلاف عرف بود، برگ سبزی را از سر راه می‌چیدم و تقدیمش می‌کردم. قبول این برگ سبز درویشانه، بزرگی او را نشان می‌داد. چیزی به‌جز نان خشک و آب از گلویش پایین نمی‌رفت. کسی ندیده بود که جز خرقه کهنه تنش، چیزی بپوشد.

وقتی از او پرسیدم که چرا این‌گونه زندگی می‌کند و با آنکه استطاعت دارد چرا بهتر نمی‌خورد و بهتر نمی‌آشامد، چرا خود را در پوست سمور نمی‌پیچد تا از سرما در امان باشد، جواب داد: «به‌خاطر آزادی و قدرت!»

به نظر او روح هرچه از اسارت نعمت‌های دنیا رهاتر می‌شد، آزادتر و مستقل‌تر می‌گشت و به قدرت بزرگی دست می‌یافت که در زمین نصیب هیچ‌شاه و امپراتوری نمی‌شود...

این‌کتاب با ۱۵۱ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۸۰ هزار تومان منتشر شده است.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: رمان نویسنده ترک عرضه شد/سلطان عثمانی اعدام می‌شود یا برمی‌گردد؟