ققنوس، «دوگین» و نواصولگراهای ایران؛( اولین نقد بنیادین بر دیدگاههای دوگین)
اگر چه ناشر ایرانی کتاب که ترجمه فارسی آن را منتشر کرده عکس روی جلد را تغییر داده است اما این تغییر به هر دلیل که باشد چیزی از اهمیت موضوع کم نمی کند. از قضا این کتاب توسط ناشری به زیور طبع آراسته شده که خود عنوان صلح را دارد، مرکز مطالعات بین المللی صلح ایران. این در حالی است که تشویق به صلح در هیچ خطی از مقاله ها و کتاب ها و هیچ فرازی از اندیشه های دوگین یافت نمی شود . دوگین صراحتا برای زمینه سازی جنگ نهایی بشریت تلاش می کند، او همان کسی است که از پوتین گلایه مند بود که دیر به اوکراین حمله کرده است و بارها او را تشویق به تهدید اتمی و حتی حمله اتمی کرده است! کتاب «نظریه چهارم سیاست» که گفته می شود به هزینه و توسط سفارت جمهوری اسلامی ایران در مسکو ترجمه شده است سراسر تبلیغ احیای امپراتوری اوراسیا به مرکزیت روسیه و در جامه ی مبارزه با لیبرالیسم است. مرکز بین المللی مطالعات صلح آن گونه که پایگاه رسمی اش می گوید سازمانی غیر دولتی و غیر انتفاعی است که دفاتری در خاورمیانه و اروپا دارد و رئیس آن حجه الاسلام دکتر سید سلمان صفوی است، کسی که در سال ۱۳۷۵ به لندن مهاجرت نموده و از سال ۸۲ رئیس آکادمی مطالعات ایرانی لندن و همچنین همراه با آیت الله محسن اراکی از بنیانگذاران مرکز اسلامی انگلیس است.
اکنون که اهمیت ایده ی اوراسیائیسم دوگین را بیشتر دانستیم اولین نقد را با این موضوع شروع می کنیم.
اوراسیائیسم دوگین، ایده ای تکراری
مهمترین نظریه ای که دوگین را با آن می شناسند اوراسیائیسم اوست که آن هم در قبلا به گونه ای در پروژه «اتحادیه اوراسیا» رژیم روسیه مطرح شده است، ایده ای که چند سال قبل نورسلطان نظربایف رئیس جمهور وقت قزاقستان در سخنرانی اش در دانشگاه لومونوسف روسیه مدعی شد که بیست سال پیشتر آن را طرح نموده است. در حقیقت دوگین پس از آن که کرملین و بخصوص پوتین نشان داد به کدام سو گرایش دارد برای خدمت به کرملین و پوتین شروع به شاخ و بال دادن به ایده ای کرد که بعدها به نام اوراسیائیسم شناخته شد. بر خلاف آن چه دوگینیست ها تبلیغ می کنند و همراهان وطنی آن ها به آن افتخار می کنند دوگین یک فیلسوف و یک نظریه پرداز مستقل نیست و در واقع یک فلسفهباف حکومتی است، از آن هایی که دانش خود را در خدمت یک رژیم قرار می دهند و با استفاده از واژه های مردم پسند و در پوسته ی به ظاهر روشنفکری، زمین و زمان را بهم میبافند تا سیاست ها و راهبردهای رژیم متبوع را تئوریزه کرده و قابل فهم و عامه پسند کنند. دوگین نیز خود را منجی و نجات بخش مردم روسیه میداند که سی سال است از زیر یوغ یک ایدئولوژی ستمگر نجات یافته اند و او حالا تلاش دارد در پشت شعار بازگرداندن اقتدار روسیه، ایدئولوژی جدیدی را بنا به سفارش ارتش روسیه و مطابق با خواست کلیسا و ملیگرایان افراطی تدوین کند، یک ایدئولوژی جدید برای راهبرد مشترک ارتش - کلیسای ارتودکس – کرملین. او سالهاست بنا به سفارش و با حمایت ارتش روسیه و محافل جنگ طلب، مطالب پراکنده ای را از گوشه و کنار فراهم کرده و در لفافه فلسفه و سیاست برای توجیه ضرورت بازسازی امپراطوری روسیه ارایه میدهد.
جالب اینجاست که نظربایف و پوتین نیز جرقه اوراسیائیسم را نزده اند و تاریخچه این ایده به ایوان ایلین بر می گردد که فرزند خوانده تزار روس در صد سال قبل بود و می گفت: «روسیه به عنوان ارگانیسمی روحانی، نه تنها تمام ملتهای ارتودوکس و نه تنها ملتهای سرزمین اوراسیا را متحد میسازد، بلکه می تواند عامل وحدت بخش تمام ملت های جهان باشد». ولادیمیر پوتین خودش در یکی از سخنرانی هایش اشاره ای به یکی از جملات ایوان ایلین داشت که به خوبی پرده از افکار او برداشت. رئیس جمهور روسیه گفت: «می خواهم سخنانم را با این سخن فیلسوف بزرگمان ایوان الکساندرویچ ایلین به پایان برسانم؛ روح سرزمین مادری روح من است، سرنوشت او سرنوشت من است، رنج او رنج من است، شکوفایی او شکوفایی و شادی من است». ایوان ایلین، فیلسوف و متفکری در سایه بود که اکنون ایده هایش بیشترین تاثیر را بر ولادیمیر پوتین سیاستمدار و رئیس جمهور روسیه گذاشته است. پوتین نه تنها خود را پیرو اندیشه های ایلین معرفی می کند که شخصا در نقل و انتقال پیکر ایلین در سال ۲۰۰۹ از سوئیس به روسیه شرکت نیز کرده است.
دین، ابزاری در خدمت راهبردهای سیاسی کرملین
جالب اینجاست که ایوان ایلین نه تنها در اوراسیائیسم مسبوق تر از دوگین بود که در استفاده از دیدگاههای دینی برای جریان راست و ناسیونالیسم افراطی نیز از او جلوتر بود. نام کتاب ششم ایلین که در ۱۹۴۸ منتشر شده «اساس فرهنگ مسیحی» است و به بنیان های مسیحیت با خوانش هگلی و کریستوفاشیسمی که خودش ابداع کرده می پردازد. او البته نسبتی هم با جریان های کریستوفاشیستی در دیگر جاهای اروپا هم داشت، جریانی که دهها سال اروپا را درگیر کرده و تا امروز یقه آن را ول نکرده و اکنون به کوشش عده ای به صورت راست افراطی هم در اروپای غربی و هم در آمریکا و اروپای شرقی احیا می شود. ایلین معتقد بود مساواتگرایی کمونیستها فریب آنها برای جذب توده مردم بوده است. او تاکید داشت که عوام به جای مساواتگرایی باید به قانونی که ناشی از مذهب و ملیت روسی است روی بیاورند. به نظر می رسد شناخت ایلین برای دانستن مبانی اندیشه های حکومتی دوگین نیز اهمیت دارد.
نظریات ایلین با ظهور فاشیسم و نازیسم در اروپا کمکم رنگ تندتری گرفت تا آنجا که بسیاری او را پدر فاشیسم روسی می دانند. تفاوت ایلین با فلاسفه فاشیست، گرایش شدید مذهبی او است. او معتقد بود مدرنیسم باعث هجرت خدا از زمین شده و روح الهی فقط زمانی مجددا بر زمین حکم فرما می شود که ملتی هدایت یافته و مومن (که همان روس ها هستند) بر جهان سروری کنند. بنابراین، می توان گفت آرزوی ایلین احیای امپراتوری روسیه بود. برای او امپراتوری شوروی هیچ اهمیتی نداشت چرا که آن را روسی نمی دانست بلکه آرزوی او ایجاد یک امپراتوری بود که محور آن نه مساوات خواهی بلکه ملی گرایی روسی و مذهب ارتودکس و کلیسای آن باشد.
ایلین آدولف هیتلر را نگهبان تمدن می دانست و معتقد بود که هیتلر حرکت درستی انجام داده که علیه بولشویک ها اعلان جنگ کرده است. او به این ترتیب فعالانه در جنگ آلمان ها علیه شوروی وارد شد. در سال ۱۹۳۳ هنگامی که نازی ها پیروز انتخابات شدند و قدرت را به دست گرفتند، ایلین مقاله ای با عنوان «روح جدید» نوشت و سوسیالیسم ملی را به مثابه روح جدید تمدن قلمداد کرد. ایلین، متفکری است که نویسندگانی مانند الکساندر سولژنتیسا و الکساندر دوگین و همچنین ناسیونالیست های روسی در قرن بیستم و بیست و یکم را شدیدا تحت تاثیر قرار داده است.
ایلین سه تز داشت که خیلی مهم است:
تز اول ایلین عینیت بخشیدن به ایده سلسله مراتب اجتماعی بود. او معتقد بود که پیشرفت اجتماعی غیرممکن است، زیرا نظام سیاسی و اجتماعی مانند یک بدن است که هر کس در این پیکر یک جایی دارد و معنای آزادی انسان ها در این است که هر کس جایگاه خودش را در این پیکر بزرگ بشناسد.
دومین تز او مربوط به رای دادن در نسبت با رهبر فرهمند بود. او می گفت رای مردم به رهبر به معنای انتخاب او نیست، بلکه تصدیق رهبر است. بنابر این از نظر او دموکراسی تشریفات بود و مردم فقط برای تصدیق و حمایت جمعی از رهبر به او رای می دهند. رهبر با رای مردم مشروعیت نمی یابد و با رای مردم انتخاب هم نمی شود بلکه رهبر در عوض از جای دیگری ظهور می کند. به سخن دیگر، رهبر نوعی قهرمان است که از اسطوره بیرون می جهد.
سومین تز ایلین مربوط به ایده واقعیت بود. در نظر او فکت یا امر واقعی مهم نیست، او با اتکا به سنت عرفانی مسیحی بر این باور بود که خدا را جهان آفریده، اما خلق جهان یک اشتباه بوده است. جهان نوعی فرایند سقط شده است، زیرا فاقد انسجام و وحدت است. دنیای واقعیاتی که قابل مشاهده است به دلیل عدم انسجام و وحدت برای ایلین هولناک محسوب می شده است. از دید او فاکت ها نفرت انگیز و به کلی بی ارزش هستند.
بر اساس بر این سه تز، ایلین می گفت که جهان فاسد است و نیاز به رهایی دارد و رهایی از طریق ملتی ممکن است که قادر به اعمال سیاستی تمامیت خواه باشد و آن ملت فقط ملت روسیه است که هنوز فاسد و تباه نشده است.
ادعای ایدئولوژیک بودن نظریه اوراسیائیسم
قرن ها از وقتی که کلیسای روم به دلایل سیاسی و اعتقادی از هم گسست و به دو پارهی ارتدکس شرقی و کاتولیک غربی تبدیل شد گذشته است اما انگار رقابت مسیحیت شرقی و غربی تا امروز ادامه پیدا کرده است. دوگین برای ترویج تقابل با غرب از همین محمل استفاده می کند. جیمز هایزر که اسقف کلیسای لوتری است در کتاب «امپراتوری آمریکا باید نابود شود: الکساندر دوگین و خطرات معاد شناسی ماندگار» جنبه های سیاسی و الهیاتی نظریه «اوراسیائیسم» دوگین را نقد کرده است، نظریه ای محافظه کار اما در واقع در پوسته ی معنویت گرایی و با ادعای ایدئولوژی بودن. او در این کتاب زندگی حرفه ای دوگین را بخصوص پس از اخراج او از مؤسسه هوانوردی مسکو که به دلیل مشارکت در محافل عرفانی نازی در اوایل دهه ۱۹۸۰ بوده مرور کرده و سپس به ایده اوراسیائیسم دوگین پرداخته است. هایزر می گوید دوگین در "نظریه سیاسی چهارم" خود تمام نقاط قوت کمونیسم، نازیسم، بوم گرایی و سنت گرایی را ترکیب می کند و از سنت گرایی، توجیهی برای مبارزه با آزاداندیشی می گیرد و بقیه پایه های اندیشه اش مستقیماً از نازیسم بیرون آمده است، از نظریه هایی که قدرت نامحدود دولتی و حذف حقوق فردی را توجیه می کنند، نیاز به جمعیت های «ریشه دار» در سرزمین را تعریف می کنند و ایده های عرفانی عجیب در مورد منشأ مخفی نژاد آریایی در قطب شمال را ترویج می کنند. به تعبیر هایزر، دوگین جهان را میدان نبرد نیروهای خیر و شر می داند که در آن نیروهای معنوی نور با نیروهای مادی شر در این میدان مبارزه می کنند. او معتفد است دوگین مفاهیم مسیحی را در هم می آمیزد و اغلب این تصور را تکرار می کند که غرب قلمرو «دجال» است. همانطور که شنفیلد از دوگین نقل می کند: « معنای روسیه این است که از طریق مردم روسیه آخرین فکر خدا، اندیشه پایان جهان، تحقق خواهد یافت. . . . مرگ راه جاودانگی است. عشق زمانی آغاز خواهد شد که دنیا به پایان برسد. ما باید مانند مسیحیان واقعی مشتاق این پایان باشیم. . .».
به تعبیر هایزر، این امپراتوری که می خواهد جهان را به پایان برساند با "سه گانه دیالکتیکی" مشخص می شود که ترکیبی از "رم سوم - رایش سوم - انترناسیونال سوم" است. به گفته او ظاهراً بالاترین بیان سه بخش در ایدئولوژی دوگین جمع شده است:
- تمام توهمات مسیحایی تاریخی روسیه
- ایده های نازیستی شبیه یواخیم ریبنتروپ (وزیر تندرو و افراطی امور خارجه آلمان نازی که تا لحظه اعدام در دادگاه نورنبرگ به هیتلر و نازیسم معتقد و وفادار ماند)
- بلشویسم شوروی
دوگین و شیعه
شاید بتوان دلیل ابراز تمایل دوگین به شهاب الدین سهروردی را نیز ناشی برداشت او از اندیشه سهروردی دانست زیرا حکومتی که سهروردی به دنبال آن بود دارای صفت دینی است. نظام سیاسی ای که سهروردی ترسیم کرده مبتنی بر حاکمیت داناترین افراد جامعه است. در رإس هرم قدرت چنین نظامی، حکیمی متإله(خداشناس) است که تمامی خواستهها و نیازهای جامعه خود را درک میکند. دوگین هم مانند ایلین به حکومتی علاقمند است که پایه های دینی داشته باشد. اما دوگین شاید به این نکته کمتر توجه کرده است که به اعتقاد سهروردی، حاکم حکیم یا رئیس مدینه میباید «صاحب کرامات» باشد تا اهل مدینه (مردم) با دیدن کرامات وی از او فرمان برند، حکیمی که به منبع فیض الهی متصل است و او کسی است که با سفر به عالم مافوق قمر و بازگشت از آن به مفاهیمی دست یافتهاست که میتواند هدایت بشر را در دست گیرد. نکته کلیدی در درک اندیشه های حکومتی شیخ شهید شهاب الدین سهروردی، دانستن معنای واژه کرامت است. به نظر می رسد دوگین که به صوفیسم نیز علاقمندی نشان داده است بهتر است برای فهم این واژه ی بنیادی با ادبیات عصر سهروردی آشنا بشود، شاید خواندن کتاب تذکره الاولیا عطار نیشابوری که کمی قبل از سهروردی نوشته شده و در دوره سهروردی مرجع مردم بوده است و راجع به زندگی نامه و کرامات ۷۲ تن از مشایخ آن زمان است فارغ از صحت و سقم آن، تعریف خوبی راجع به واژه کرامت از دید شیخ اشراق بدهد. وجود کرامت با آن تعبیر در میان انسان های عصر فعلی موضوعی است که بحث های زیادی دارد.
بنابر این اگر دوگین از شیعه به احترام یاد می کند و از آخرالزمان حرف می زند و مدعی است با آرای سهروردی همراستاست و با اشراق و جبروت آشناست نه به دلیل اعتقاد او به دین اسلام و مذهب شیعه است بلکه او شیعه را در جبهه ارتدوکس برای مقابله با کاتولیک به یارگیری می طلبد. متاسفانه وقتی نادر طالب زاده دوگین را به فرهنگستان علوم اسلامی در قم برد بجای این که در رابطه با پایه های دینی ادعاهای دوگین، وجوه تشابه اسلام و بخصوص شیعه در رابطه با هدف از خلقت و سرانجام آن با مسیحیت ارتدوکس بحث شود و اعتقادات واقعی دینی دوگین و پوتین به تفصیل بررسی شود فقط به پرسش از نام کتاب هایی مذهبی متمرکز شد که او و پوتین در کتابخانه خود دارند.
در اینجا بد نیست به موضوع دیگری علاوه بر مختصات اقلیمی نقشه ای که صحبت آن شد اشاره شود. علامت مرکزی پرچم و نقشه که ستاره ای هشت پر است نیز نکته هایی دارد. جیمز هایزر در مورد نماد پنهانی هشت پر اشاره ای به "ستاره آشوب" در نشان جنبش اوراسیائی می کند که با طلا بر روی زمینه سیاه پرچم اوراسیائیسم نقش بسته است. اگرچه بعضی از نواصولگرایان که در رابطه با تفسیر نمادهای دینی و جهانی حرف های زیادی زده اند در این خصوص سکوت پیشه کرده اند اما لازم به گفتن نیست که این ستاره هشت پر نسبتی با ستاره معروف نقوش اسلامی (شمسه اسلامی) ندارد و معنای خاص خودش را دارد !
خطر ناسیونالیسم افراطی روسی برای روسیه
هر چند تمام ادعای دوگین و تمایل کرملین و پوتین زنده کردن مجدد امپراتوری روسیه در حدود و اقلیمی است که در نقشه آمده و با عنوان اوراسیا شناخته می شود اما عده ای از تحلیل گران با نگاه بدبینانه به پدیده ظهور دوگینیسم نگاه می کنند و آن را نفوذ یهودیت افراطی برای تغییر نظم جهانی و به قهقرا بردن روسیه می دانند. شاید بتوان اذعان کرد آنچه که تاکنون در پی اجرای ایده های دوگین نیز رخ داده است به تقویت این نظریه کمک کرده است، از عدم موفقیت روسیه در تصرف یک هفته ای اوکراین تا سقوط اقتصادی و نظامی دومین ابرقدرت جهان در پی این اشتباه تاریخی.
باید به خاطر داشت که ناسیونالیسم روسی، در برخی از مظاهر آن، می تواند برای کرملین کاملاً خطرناک باشد. درست است که کرملین ممکن است نه تنها ناسیونالیسم افراطی امپریالیستی را تحمل کند، بلکه اگر فقط به بیان شفاهی عظمت ابدی روسیه یا گلایه در مورد عظمت از دست رفته روسیه محدود شود حتی آن را تشویق هم بکند و همچنین ممکن است از ناسیونالیستهایی که خواهان برخی اقدامات عملی محدود مانند افزایش بودجه نظامی هستند، حمایت کند. اما وقتی صحبت از ناسیونالیسم های رادیکال نژادی و قومیتی می شود، داستان کاملاً متفاوت است. این نوع ناسیونالیسم نه تنها بر این نکته تأکید دارد که فقط کسانی که از نظر خون یا قومیت روسی هستند را می توان روس واقعی نامید، بلکه ادعاهای دیگری نیز دارد. از نظر ناسیونالیست های رادیکال، رژیم کنونی را نمی توان واقعاً روسی نامید. دلیل آن این است که اکثریت جمعیت قوم روس در بدبختی زندگی میکنند، در حالی که نخبگان که اکثراً نمایندگان اقلیتهای قومی هستند، بسیار بهتر زندگی میکنند. به تعبیر آن ها رژیم "واقعی" روسیه باید درگیر توزیع مجدد ثروت، ملی کردن منابع و گسترش شبکه تامین اجتماعی باشد. به طور خلاصه، ناسیونالیستهای رادیکال فقط ناسیونالیست نیستند، بلکه «سوسیالیست» نیز هستند، هرچند که البته «ناسیونال-سوسیالیسم» آنها یک چارچوب جداگانه و خاص دارد. می بینیم که اگر چه حمایت از جداییطلبان شرق اوکراین و حتی بیشتر از آن، تهاجم آشکار به اوکراین می رفت که به این «ناسیونالیست-سوسیالیستها» رونق بزرگی بدهد، اما تا حدی رژیم فعلی را به خطر انداخته است. پس جای تعجب نیست که برنامه های دوگین برای رویارویی مستقیم و نه فقط لفظی با غرب با آنچه کرملین می خواست مطابقت زیادی نداشته باشد. این بود که در عمل و در مقطعی از زمان، کرملین دوگین را نه به عنوان یک دارایی، بلکه یک بدهی دید، مقطعی که او از استادی دانشگاه دولتی مسکو برکنار شد و اظهاراتش در مورد سیاست داخلی کشور تقریباً به طور کامل خاموش شد.
همان دغدغه ای که الکساندر یانوف استاد تاریخ ناسیونالیسم روسی دارد: «رویای واقعی دوگین مرگ است، اول از همه فروپاشی روسیه.
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: ققنوس، «دوگین» و نواصولگراهای ایران؛( اولین نقد بنیادین بر دیدگاههای دوگین)
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران