پر استرس‌ترین نگرانی تاریخی + تصاویر

امروز ۱۳ بهمن یک روز بعد از نشستن هواپیمای بویینگ ۷۴۷ شرکت فرانسوی ایرفرانس، حامل بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران در فروگاه مهرآباد در سال ۱۳۵۷ است.

بیشتربخوانید

  • اعلام دستاورد‌های انقلاب اسلامی از زمان پیروزی برای مردم

ایجاد نگرانی

همزمان با اعلام آیت‌الله العظمی سید روح‌الله موسوی خمینی برای برگشت به ایران و پایان دوران ۱۷۱ ماهه تبعید در تاریخ سی‌ام دی ۱۳۵۷ توسط ایشان و انتخاب ایرلاین فرانسوی برای انجام پرواز، در محافل اجتماعی و سیاسی ایران زمزمه‌ها و نگرانی‌هایی درباره سوء قصد بدخواهان به جان رهبر نهضت اسلامی مطرح شد.

جمعیت نگران، دو دسته را جزو دشمنان قسم خورده آیت‌الله می‌دانستند. دسته اول محمدرضا شاه پهلوی، شاپور بختیار و ته‌مانده‌های رژیم پهلوی در ایران و دسته دوم حامیان آمریکایی و انگلیسی رژیم طاغوت.

اما چرا چنین نگرانی و سوالی در اذهان دوستان و یاران امام خمینی در سراسر جهان ایجاد شد؟

استارت نگرانی

نگرانی از وضعیت سلامتی آیت‌الله العظمی سید روح‌الله موسوی خمینی در طول سال‌های مبارزه و تبعید به خصوص از پس از درگذشت ناگهانی آ سید مصطفی خمینی پسر بزرگ امام در دل و ذهن دوستداران و هواداران ایشان موج می‌زد، اما این نگرانی با رسیدن به آخرین روز‌های دوران تبعید به اوج رسید. سرآغاز تشدید این نگرانی سخنانی بود که بعد از خروج محمدرضا شاه از ایران منتشر شد.


بهمن شعله‌ور

اندکی بعد از خروج او از ایران، کپی یک نوار صوتی ضبط شدهِ از پهلویِ پسر که در تاریخ ۱۹ دی ۱۳۵۷ ضبط شده بود، توسط شخصی به نام بهمن شعله‌ور سخنگوی جبهه ملی در آمریکا در اختیار دو رسانه اروپایی و آمریکایی قرار گرفت. او بدون هیچ توضیحی درباره این که چطور این نوار به دستش رسیده، دو نسخه از آن را به دفتر روزنامه تایمز انگلیس و دفتر رادیو و تلویزیون سی‌بی‌سی کانادا فرستاد.

شعله‌ور از نویسندگان و مخالفان رژیم پهلوی ساکن در آمریکاست که پس از رسیدن این نوار صوتی به دستش آن را ترجمه کرد و متن ترجمه شده را به همراه یک نسخه از نوار صوتی در اختیار این دو رسانه گذاشت.

مدیران رادیو و تلویزیون سی‌بی‌اس نوار مذکور را به سه نفر از کارشناسان خبره صوتی خود دادند تا صحت صدای ضبط شده و تعلقش به محمدرضا شاه را تایید کنند. هر سه آنان به اتفاق تایید کردند: «این صدا واقعا متعلق به شاه است.»

روزنامه تایمز انگلیس نیز نوشت: «از زمان دریافت این نوار تلاش‌های مختلفی را برای تأیید صحت و اعتبار صدای ضبط شده روی آن انجام دادیم.»

علاوه بر کارشناسان خبره این دو رسانه غربی، دو دیپلمات ارشد سفارت ایران در واشنگتن آمریکا هم پس از بررسی صدای ضبط شده به طور رسمی اعلام کردند: «این می‌تواند صدای شاه باشد، اما مطمئن نیستیم.»

در حالی که چندین کارشناس خبره صدا در غرب از جمله اسکار توسی رییس انستیتو تشخیص صدای دانشگاه ایالتی میشیگان تعلق صدای ضبط شده روی نوار صوتی به محمدرضا شاه را با نوشتن این جمله که «بی‌شک این صدا با صدا‌هایی که از شاه روی نوار‌های دیگر وجود دارد مطابقت دارد.»، اما سازمان اطلاعات و امنیت آمریکا از وجود چنین نواری اظهار بی‌اطلاعی کرد.

در این نوار محمدرضا شاه خطاب به امرا و فرماندهان ارشد ارتش خواست تا با ایجاد یک جنگ داخلی طولانی برایش زمان بخرند و زمینه برگشت مجددش به قدرت را به وجود آورند.»

شاه در این نوار، گفت: «این، بار اول نیست که در دوره من چنین شرایطی – قیام مردم علیه رژیم - رخ می‌دهد. باید از تجربه‌های پدرم درس بگیریم. پس از این که دوباره به لطف خدا به قدرت برگشتم یک نیروی پلیس بزرگ‌تر را جانشین ساواک می‌کنم به علاوه لازم است ارتش از وجود عوامل ناراضی پاکسازی شود و اشتباه‌های پیشین تکرار نشود.... نباید به ملت، زیاد آزادی داده شود، چون ظرفیت این هدیه بزرگ را که به آن‌ها اعطا کرده‌ام، ندارند.»

افشای این نوار در محافل اجتماعی و سیاسی داخلی و خارجی به زمزمه‌ها و شایعاتی مبنی بر احتمال طراحی توطئه‌ای جدید توسط دستگاه‌های جاسوسی و اطلاعاتی انگلیس، اسراییل و آمریکا علیه امام خمینی دامن زد.


زبیگنیِف برژینسکی

توطئه عقیم

سخنان زبیگنیِف برژینسکی ژئو استراتژیست، سیاست‌مدار لهستانی-آمریکایی و مشاور اسبق شورای امنیت ملی آمریکا در کتابی به نام «اسرار سقوط شاه» تا حدود زیادی به این سوال که چرا هواپیمای حامل امام ساقط نشد یا چرا ایشان دستگیر و زندانی نشد، پاسخ داد.

او به جلسات متعدد و مشترکش با وزرای امور خارجه و دفاع آمریکا، سفیر وقت آمریکا در ایران و فرستاده نظامی این کشور در ایران اشاره کرد و گفت: «هارولد براون در دوم بهمن ۱۳۵۷ گزارش داد که ژنرال رابرت ارنست هایزر گفته که بختیار برای رویارویی با آیت‌الله خمینی در زمانی که آیت‌الله تلاش دارد به ایران بگردد، آمادگی دارد. هواپیمای او به روی آسمان ربوده و خود او دستگیر خواهد شد.

اما مساله این بود که آیا ما حاضریم بختیار را برای بر عهده گرفتن این اقدام و قطعی کردن تصمیمش برای اجرای آن، تشویق کنیم یا خیر؟

این موضوع طی دو روز بعدی میان سایرس رابرت ونس، هارولد براون و من مورد بحث قرار گرفت. روز ۲۳ ژانویه ۱۹۷۹ - سوم بهمن ۱۳۵۷ - ما درخواستی از هایزر و ویلیام هیلی سولیوان دریافت کردیم که اوضاع را پیچیده‌تر کرد.

در این درخواست سولیوان و هایزر می‌خواستند دستورات صادره به آن‌ها را تغییر داده و اجازه دهیم تا در مورد امکان برقراری یک ائتلاف میان ارتش و عناصر مذهبی اقدام کنند. این چیزی بود که مورد توافق شدید سایروس ونس قرار داشت و من شدیدا با آن مخالف بودم.

اختلافات ما بر سر چگونگی پاسخ به اقدام بختیار، بیشتر شد. سایروس‌ونس شدیدا با این اقدام مخالف بود و احساس می‌کرد که ما باید هم بختیار و هم [امام]خمینی را نصیحت کنیم، که [امام]خمینی نباید به ایران برگردد واِلا رویارویی میان این دو برای هر دو طرف مصیبت‌آمیز خواهد بود.

هم هارولد براون و هم من، یک واکنش سخت در قبال مساله داشتیم و احساس می‌کردیم که اگر بختیار در حال حاضر مجبور به برخاستن و اقدام است، باید از سوی ما مورد حمایت قرار گیرد.

در ۲۳ و ۲۴ ژانویه - سوم و چهارم بهمن ۱۳۵۷ - بر سر موضوع چندین جلسه میان خودمان و نیز با رییس‌جمهور کارتر داشتیم. عکس‌العمل اولیه رییس‌جمهور فوق‌العاده مثبت بود، وقتی من طرح بختیار را برای او تشریح کردم با صدای بلند گفت: «عالیست».

اما سایروس ونس به شدت اظهار کرد که «نتیجه این عمل ایجاد بی‌نظمی‌های شدید خواهد بود و ممکن است حتی آیت‌الله خمینی در این جریان کشته شود و روی هم رفته نتایج پیش‌بینی نشده‌ای ببار آورد.»

ما به جلسه‌های خودمان در روز ۲۴ ژانویه - چهارم بهمن ۱۳۵۷ ادامه دادیم. من و هارولد براون معتقد بودیم که اگر بختیار مایل به دستگیری [امام]خمینی است باید او را به این کار تشویق کرد و اگر به او علامت برعکس بدهیم، از سوی ما اشتباهی بزرگ سر زده است.

بخاطر اختلافات‌مان نتوانستیم یک دستور پیشنهادی تهیه کنیم و من ناچار شدم چند دیدگاه آلترناتیو را به جای آن برای رییس‌جمهور تشریح کنم. کارتر تصمیم گرفت تا پیشنهاد سایروس ونس را مبنی بر مخالفت با تصمیم بختیار تصویب نکند، اما پس از چند بار صحبت با من در دفتر اوال یک نظر اصلاح شده که مورد توافق من و هارولد براون بود، تصویب گردید. بر اساس این نظریه باید به بختیار چراغ سبز داده شود تا آنچه را که پیشنهاد کرده بود به انجام برساند.

بدبختانه آیت‌الله خمینی تصمیم گرفت بازگشت خود را به تعویق اندازد. اگرچه در آن کش‌مکش اولیه شاید بختیار یک پیروزی روانی محدود بدست می‌آورد، اما مساله همچنان حل نشده باقی ماند.»

نفاقِ بختیار

در حالی که اظهارات برژنسکی در دوم بهمن ۱۳۵۷ پرده از قصد شاپور بختیار برای ربودن هواپیمای حامل امام و دستگیر و زندانی کردن ایشان برداشت، خودِ بختیار در سال ۱۳۶۱ در جمع اپوزیسیون ایرانیان در هتلی در لس‌آنجلس آمریکا، گفت: «دو موضوع مرا وادار کرد که - آیت‌الله - خمینی را به ایران بپذیرم. یک راه بود و هیچ راه دیگری نبود. اینکه وقتی طیاره از سرحدات غرب وارد کشور می‌شد، بنده به امیرحسین ربیعی فرمانده نیروی هوایی شاهنشاهی بگویم طیاره را بزند. هیچ راه دیگری نبود. بنده حساب همه چیز را کردم... م. حالا چرا هواپیما را نزدم؟ از نظر انسانی و حقوق بشر و خب البته من این کاره نبودم؛ و البته دلیل دیگری داشت که از همه مهمتر بود. ۷۲ تن عرب با اختلاف عقیدتی در صحرایی در کربلا کشته شدند. هنوز بعد از ۱۴۰۰ سال توو سر و مغز هم می‌زنیم و می‌گوییم‌ای داد و‌ای بی‌داد.

آن وقت شما می‌دید که این مهدی که منتظرش هستند، می‌گفتند همین آقا بود که دارد می‌آید و این پسر شمر که من باشم، زد و او را کشت.»

 

دم خروس

منوچهر رزم‌آرا وزیر بهداشت و درمان کابینه شاپور بختیار و برادر کوچک‌تر حاج‌علی رزم‌آرا نخست‌وزیر ترور شده پهلویِ پسر در اسفند ۱۳۲۹ در مصاحبه به یکی از رسانه‌های فارسی زبان خارج از کشور در پاسخ به این پرسش که در پنج جلسه‌ای که در دوره ۳۷ روزه کابینه بختیار تشکیل شد، هیچ وقت درباره زدن هواپیمای حامل امام خمینی صحبت نشد، گفت: «به هیچ عنوان. بهترین جواب به این پرسش، همان جوابی است که بختیار داد.

شما عکس‌العمل میلیون‌ها نفر از مردم را دیدید، وقتی دولت دستور داد مهرآباد ۱۲ ساعت بسته شود آنان به خیابان‌ها آمدند و داشتند خیابان‌ها را می‌کندند، آن وقت شما انتظار داشتید هواپیمای ایرفرانس در هوا زده شود؟

این سخن شاید کمتر گفته شده باشد که دو سه جنگنده اف ۱۶ آمریکا هواپیمای ایرفرانس حامل [امام]خمینی را همراهی می‌کردند تا سالم به ایران برسد. قبل از بلند شدن هواپیما‌ها از شرکت هواپیمایی ایرفرانس در فرانسه به دفتر نخست‌وزیری در ایران زنگ زدند. بنده با آنان صحبت کردم. آنان پرسیدند دولت بختیار امنیت هواپیما را تضمین می‌کند؟ بنده هم جواب دادم مطابق عرف بین‌الملل امنیت هواپیما تضمین می‌شود.

سوالم این است. بعد از ماجرای کمدی همافر‌ها و دستوری که دولت بختیار به نیروی هوایی ایران داد تا کارخانه اسلحه‌سازی و مهمات‌سازی بمباران شود، اما آنان سرپیچی کردند، به نظر شما هواپیمای ایرفرانس زده می‌شد؟ اصلا می‌شد که دولت ایران هواپیمای ایرفرانس را بزند؟ این حرف‌ها، حرف کسانی بود که خوش‌نشین بودند. آنان آمال و آرزوهای‌شان را به جای حقایق مطرح می‌کردند.»


خانواده بختیار

فرجام بختیار

بعد از مخفی شدن بختیار شایعاتی درباره کشته شدن، خودکشی یا دستگیری او دهان به دهان، اما او با تغییر چهره و لباس مبدل از فرودگاه مهرآباد به فرانسه گریخت.

دوره نخست‌وزیری شاپور بیشتر از ۳۷ روز طول نکشید. انقلابیون، که شنیدن خبر عزیمت عن قریب امام خمینی به میهن، جان دوباره‌ای در کالبدشان دمید، بعد از تحت کنترل درآوردن وزارتخانه‌ها و دستگاه‌های دولتی به دفتر نخست‌وزیری رفتند، اما ساعتی قبل‌تر بختیار از آنجا فرار کرده و خودش را به نزدیک‌ترین محل به پاستور، رسانده بود.

نخست‌وزیر فراریِ رژیم پهلوی با فرار به دانشکده افسری خود را با هلی‌کوپتر به مخفیگاهش رسانده بود.

بختیار در کتاب یکرنگی در خاطراتش از واپسین روز‌های حضورش در تهران، این چنین نوشت: «چند دقیقه پس از خروج از نخست‌وزیری زندگی مخفی من آغاز شد. تنها رابط من با دنیای خارج یک رادیوی ترانزیستوری بود. در تمام مدت حضورم در تهران، زندگی مخفی داشتم و هیچ‌گاه در خیابان آفتابی نشدم.... نمی‌توانستم تا آخر عمر مخفی به سر برم. از طریق رابطان خود در سفارت فرانسه یک گذرنامه خارجی با نامی جعلی تهیه کردم و بعد تغییر قیافه دادم. نه در چمدانم می‌بایست شیئی ایرانی وجود می‌داشت و نه بر لباس‌هایم مارک خیاطان ایرانی.

یک روز صبح با اتومبیل به فرودگاه مهرآباد رفتم. قیافه‌ام به برکت یک ریش بزی و یک جفت عینک سیاه، مختصری عوض شده بود. کسی که همراه من بود با یک بلیط درجه یک و چمدان من وارد محوطه فرودگاه شد و چمدان را رد کرد. من در خودرو در محوطه پارکینگ فرودگاه منتظر ماندم تا پرواز هواپیما برای یک ساعت بعد اعلام شود. آن‌موقع با شتاب کت را بر روی شانه‌هام انداختم و مثل بازرگانی شتاب‌زده وارد سالن شدم.

صف مسافران ایرانی طولانی بود، ولی در صف مسافر‌های خارجی فقط هفت یا هشت نفر ایستاده بودند. بخش‌های بازرسی را رد کردم و سوار اولین اتوبوسی شدم که به طرف هواپیما می‌رفت.... وارد پاریس شدم، اما هیچ‌کس از ورودم خبر نداشت. وقتی به پاریس رسیدم فرزندانم را خبر کردم که به دنبالم بیایند.»

خانه آخر

از زمان فرار بختیار از ایران تا زمان مرگش در مرداد ۱۳۷۰، دو بار مورد سوء قصد افراد ناشناس قرار گرفت که در سوء قصد دوم به قتل رسید.

بار اول تابستان ۱۳۵۹، یک سال بعد از ورودش به پاریس بود که توسط انیس نقاش مورد سوء قصد قرار گرفت، اما به کمک محافظانش جان به در برد و بار دیگر باز هم در پاریس توسط افراد ناشناس ترور شد.

در این عملیات که ۱۵ مرداد ۱۳۷۰ انجام شد، بختیار به همراه سروش کتیبه منشی شخصیش به قتل رسید در حالی که شش پلیس پاریسی به صورت شبانه‌روزی از خانه او محافظت می‌کردند.

منبع: ایسنا

باشگاه خبرنگاران جوان وب‌گردی وبگردی

منبع خبر: باشگاه خبرنگاران

اخبار مرتبط: پر استرس‌ترین نگرانی تاریخی + تصاویر