ملاعبدالله بهابادی و تاثیرش در تثبیت حکومت شیعی/اهل گفت‌وگو بود

ملاعبدالله بهابادی و تاثیرش در تثبیت حکومت شیعی/اهل گفت‌وگو بود
خبرگزاری مهر

خبرگزاری مهر _ گروه فرهنگ و ادب: حسن عبدی‌پور دبیر علمی کنگره علامه بهابادی یزدی در گزارشی به مسئله زمان شناسی علامه عبدالله بهابادی یزدی در تثبیت حکومت شیعی در عصر شاه طهماسب صفوی پرداخته است.

مشروح این گزارش را در ادامه بخوانید:

چون پرده از آنچه پیرامون صفویان کشیده شده کنار بزنیم، درمی‌یابیم که دولت صفوی در اندیشه مردم, به حقیقت پیوستن یکی از آروزهای کهن شیعه بود که هرگز تا آن زمان, پا نگرفته بود و به حقیقت نپیوسته بود. از سوی دیگر, تشیّع به صفویان مشروعیت و اقتدار بخشید. همین اقتدار بود که توانستند خود را از اهل سنت و سلطه روحی و معنوی عثمانیان جدا سازند (الاسلام الدولة والمجتمع، سامی زبیدة ۶۶/ دارالمدی, سوریا.)

شاه اسماعیل صفوی که خود را از سلاله امام کاظم (ع) می‌دانست در برپایی مملکتی اسلامی کوشید و همه توان خود را به کار برد تا همه نژادهای مردم بر محور مذهب تشیّع گرد آیند. شاه اسماعیل برای پدید آوردن امپراطوری بزرگ در برابر دولت عثمانی سنّی مذهب، با تکیه بر مذهب شیعه و گسترش آن در سراسر ایران به این مهم دست یافت و این نکته تاریخی، نادرستی سخن کسانی را که می‌پندارند تشیّع، مذهبی ایرانی تبار است و در حقیقت بازتاب روح ایرانی است در برابر اشغال سرزمینش به دست اعراب، را اثبات می‌کند. زیرا حرکت تشیّع به تعبیر ولهاوزن: «در سرزمین عرب خالص پیدا شد.» (الحضارة الاسلامیة فی القرن الرابع الهجری او عصر نهضة الاسلام) آدام متز، تعریب محمد عبدالهادی ابوریدة جز اول ۱۴۵.

اهتمام دولت صفوی به تبلیغ مذهب امامیه

این پژوهشگر به دیدگاه خود، با بررسی توزیع جغرافیایی شیعه در سده چهارم هجری استواری می‌بخشد: «جزیرة العرب همگی شیعه بودند، به جز شهرهایی چون مکه, تهامه و صنعا و قرح و در پاره‌ای از شهرها نیز مانند عمان و هجر و صعدة غلبه با شیعه بود. (همان ص ۱۲۱)

در شهرهای فارس نیز شیعه فراوان بود، بویژه در سواحل آن که همجوار عراق بودند: ولی در همه مشرق زمین، غلبه با اهل سنت بود، مگر شهر قم… و فتنه میان ساکنان قم و اصفهان در سال ۳۴۵ هم, به سبب اختلاف شیعه و سنی بود. (همان ۱۲۳)

منابع تاریخی گواهی می‌دهند که شهرهای ایران تا سده دهم هجری ۱۰ سنی مذهب بوده‌اند، با اکثریت شافعی و چون شاه اسماعیل به قدرت رسید، مذهبی شیعی امامی مذهب رسمی ایران شد و او نخستین پادشاه صفوی بود که به نشر و رواج مذهب امامیه در همه شهرها اهتمام ورزیده بود. (تشیّع بین جبل عامل و ایران ص ۳۸/ دار ریاض الریس للکتب والنشر) به فرمان شاه اسماعیل در اذان‌ها شهادت به ولایت امیرالمؤمنین علی (ع) و جمله: «حیّ علی خیرالعمل» (الهجرة العاملیة الی ایران، اسباب‌ها التاریخیة و نتائجها الثقافیه والسیاسیة, جعفر المهاجر ۱۱۳، بیروت)
افزوده شد و به این ترتیب: دولت صفوی, در شهرهای فارس رونق یافت و با دعوت از داعیانی امامی مذهب از شهرهای جبل عامل و کرک لبنان و قطیف در جزیرةالعرب و بحرین به تبلیغ عقاید شیعی در سراسر ایران پرداخت. (ایران من الداخل- نهمی هویدی ۵۸/ قاهره)

تشیّع همواره انگیزه قوی برای حفظ هویت جامعه ایران بوده است که در هیچ یک از سرزمین‌های شرق اسلامی، چنین نقشی نداشت. هر چند در دیگر سرزمین‌ها هم حکومت‌ها از مذهب استفاده می‌کردند، اما هویت مذهبی و هویت ملی در ایران چنان در هم تنید و هویت تازه‌ای پدید آورد که نمی‌توان میان آنها جدایی افکند: زیرا ایران و تشیّع دو درختند که در آنِ واحد و در یک زمان با هم در عهد صفویان روئیدند و مذهب تشیّع بسیار در رشد هویت ملی و مستقل ایرانی کارگر افتاد.

از جلوه‌های هویت جدید این بود که دولت صفوی را در بنیاد خود، ترویج کننده اندیشه مذهبی تشیّع با گرایش‌های ملی قرار می‌داد و از این روی شاه صفوی علمای عراق، جبل عامل، بحرین و قطیف را به دربار خود فراخواند و به ایشان در حوزه سیاست‌های خود اختیارات گسترده‌ای بخشید.

شاه طهماسب صفوی و بازسازی مشروعیّت

طهماسب در ۱۰ سالگی به قدرت رسید و قزلباشان اداره امور را در دست گرفتند. هواداران طهماسب ناگزیر شدند در سال ۹۳۷ ه. ق. شورش قزلباش را سرکوب کنند (شاه طهماسب صفوی، عبدالحسین نوایی ۱۵۴، بنیاد فرهنگ ایران) و طهماسب به خلاف این پیروزی, نیازمند پشتیبانی قدرت معنوی بود که به او شخصیتی کاریزما ببخشد، همان که پدرش اسماعیل به اندازه کافی از آن برخوردار بود.

دکتر علی وردی در این باره می‌نویسد: «طهماسب در شخصیت با پدرش تفاوت آشکار داشت: زیرا که وارث پدری بود که بنیانگذار حکومت و فرمانده سپاه و رئیس دولت و دین بود و نیازمند کسی که او را ارشاد کند، نبود.» (لمحات اجتماعیه من تاریخ العراق الحدیث، دکتر علی وردی ۶۰، لندن) از این رو طهماسب نیازمند علما شد و نامه‌ای ستایشگرانه به شیخ نورالدین علی بن عبدالعالی کرکی، به سال ۹۳۹ ه. ق. نگاشت و وی را جانشین ائمه علیهم السلام خواند و خود و دولت خویش و همه کارگزارانش را فرمانبران او نامید و به وی اجازه برکناری و برگماری مطلق داد و سالانه مبلغی را به وی ویژه ساخت. (ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، میرزا عبداللّه افندی اصفهانی (از اعلام قرن دوازدهم), تحقیق سید احمد حسینی ۴۴۸، خیام، قم.)

کرکی، دعوت طهماسب را لبیک گفت و نجف را ترک کرد و به پایتخت شاه آمد. طهماسب در مراسم استقبال او را به خاطر نیابت از امام معصوم, سزاوارتر به حکومت دانست و خود را یکی از کارگزاران او نامید. (لؤلؤة البحرین، شیخ یوسف بحرانی, تحقیق و تعلیق سید محمد صادق بحرالعلوم ۱۵۲/ ۱۵۳، مؤسسة آل البیت.) شاه به وی نایب الامام می‌گفت و پُست شیخ الاسلامی و اختیار فراوان سیاسی و اجرایی به او بخشید. (خدمات متقابل ایران و اسلام, مرتضی مطهری ۳۳۸، دارالبلاغه، بیروت.)

نفوذ کرکی پس از این دیدار اندک اندک بالا گرفت و او نیز در برابر, پیروی از حکومت صفوی را واجب می‌شمرد و چنان بر این امر تأکید می‌کرد که بعضی از رجال دین و از جمله شیخ ابراهیم قطیفی (۹۵۰۰ ه. ق) به مخالفت با او برخاست. (الطریقة الصوفیه و رواسبها فی العراق المعاصر، دکتر مصطفی الشیبی ۳۳)

دستاورد این فرمان شاه طهماسب را در دو حوزه می‌توان بررسی کرد:

الف) از منظر میراث سیاسی شیعی: این آغاز لحظه تاریخی دگرگونی فکر شیعه امامی (در همه سده گذشته) هم از چشم انداز تاریخی اجتماعی بود و هم از چشم انداز معرفتی که به سبب کمبود مستندات تاریخی نمی‌توان از همه وجوه این دگرگونی سخن به میان آورد: امّا می‌توان با بررسی پاره‌ای از گزاره‌های جزئی آفاق کلّی این دگردیسی را در اندیشه شیعه بازشناخت و آن اندیشه دولت است که جایگاه گسترده‌ای را در میراث شیعی به خود ویژه ساخته است. امامت (یا دولت) همان محور مرکزی و بزرگ در عقیده شیعی است.

با وجود آن که شیعه همواره به موضوع امامت دولت توجه داشت، امّا چگونگی برخورد بیرونی با موضوع دولت همواره با ابهام‌های فراوانی روبه‌رو بوده و پرسش‌های فراوانی را به همراه آورد که برای پذیرش نهایی آن دشواری‌هایی وجود دارد. به همین سبب با پیدایش دولت صفوی نظریه‌ای آشکار و سیاستی روشن در عصر غیبت در میان علمای شیعی دیده نمی‌شد و حتی می‌توان گفت که علما تخصصی نیز نداشته‌اند که درباره دولتی که از ارزش‌های دینی و مذهبی مشروعیت خود را به دست آورده و نظریه‌ای اعلام کنند. علما به شرحِ امامت الهی می‌پرداختند که در عمل, راه بر هر گونه تفکر دیگری می‌بست و عالمان شیعی هرگز نکوشیدند تا در کنار نظریه امامت دولت الهی، نظریه‌ای دیگر را که از آن گرفته شده باشد، ارائه دهند. آن گونه که عالمان گذشته شیعی چون مفید، مرتضی و طوسی با توجه به همان نظریه امامت دولت الهی اصالت نظام سیاسی را نتیجه گرفتند و از باب واجب بودن نظام اداری، مطالبی در این باب نگاشتند.

از هنگامی که گفت‌وگوها و بحث‌های فقهی سیاسی درباره نظام حکومتی در سده چهارم و پنجم قطع شد و پایان پذیرفت، حوزه‌های شیعی هرگز گفت‌وگوها و بحث‌های همانندی را تا سده دهم هجری در این باره ندیدند. به خلاف زمینه‌های مساعدی که با حمله مغول و به تشیّع گرویدن الجایتو و نفوذ علمای شیعه در نظام اداری مغولان پدید آمد و توجه سربداران به شهید اول، منابع تاریخی و فقهی هرگز از انجام گفت‌وگو درباره قدرت و نظام سیاسی از سده ششم تا اوایل سده دهم سخن نگفته‌اند. از این روی، موضوع همکاری با سلطان و دولت همچنان پر ابهام می‌نمود و بحث‌های فقه شیعی نتوانسته بود از منظر فکری همه زوایای آن را روشن و آشکار شرح دهد. از این روی, شایسته است که بگوییم میراث سیاسی شیعی با ظهور دولت صفویان وارد مرحله عملی خود شد: زیرا پیوند شیخ علی کرکی با دولت صفوی، نهادی شیعی را به وجود آورد که رسمی بود و تابع دولت صفوی و همین خود عالمان شیعی را به دو گروه تقسیم کرد: گروهی موافق با پیوند و یگانگی روحانیت با دولت صفوی بودند و گروهی دیگر به شدّت هرگونه پیوندی را برنمی تابیدند و ردّ می‌کردند و از دولت صفوی, به عنوان دولت غصبی یاد می‌کردند.

کرکی، با انتقادهای تند و گستاخانه از سوی فقیهان نجف و شاگردان درس خود روبه‌رو شد. اینان از کرکی انتقاد می‌کردند که: چرا به دولت صفویان مشروعیت بخشیده، کاری که تنها از عهده امام معصوم برمی‌آید. حوزه نجف، به عنوان بزرگ‌ترین مرکز علمی شیعی در آن زمان, مشروعیت دولت صفویان را نپذیرفت و آن را دولتی بشری دانست، نه دینی و دانش پژوهان خود را از هر گونه تلاش سیاسی و هر گونه پیوندی با صفویان پرهیز داد. و در نتیجه, نجف، تنها به عنوان یک مرکز علمی دینی باقی ماند و هیچ تعلق خاطری به سیاست یا امور اجتماعی نداشت. این فلسفه فکری نجف بود. آن گونه که پیشینیان ترسیم کردند و آیندگان نیز به آن استواری بخشیدند، امّا دگرگونی‌های تازه در راه بود و سیاست اثر خود را بر جای گذاشت. با آشکار شدن پیوند شاه طهماسب با محقق کرکی، آرای فقهی ناسازگار با دیدگاه کرکی خود را نمایاند و آغازگر این مجادله فقهی، شیخ ابراهیم قطیفی بود که آرا و اندیشه‌هایش در برابر دولتی زمینی شکل می‌گرفت که مدعی شرعیت بر اساس مذهب امامیه بود. این نکته بحث‌های گوناگون دیگری را نیز دامن زد و سرانجام خود را در قالب آرای تند فقیهان اخباری بر ضد فقیهان اصولی نمایاند که همواره اجتهاد را در زمان غیبت امام ممنوع کرده و کار مهم فقیه را نقل اخبار پیامبر و امامان، بدون کم و زیاد شدن می‌دانستند. (مجله الاجتهاد-شماره سوم ۱۹۸۹)

در این جا شایسته است به میراث عالمان سیاسی مراجعه شود و آن بخش‌هایی از آثار ایشان که مربوط به حوزه سیاست و پیوند با سلطان است, بازخوانی گردد. در این مراجعه ترتیب زمانی را در نظر نگرفته‌ایم: چون زمینه سخن یکی بوده است. در مثل از شیخ جواد عاملی (۱۱۶۴ ۱۲۲۶ ه.) نقل شده: استادش کاشف الغطا خود را کثیر التعلق بابواب الملوک و الحکام می‌دانست. (اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج ۱۰۰/۴, دارالتعارف للمطبوعات, بیروت.)

ب) از منظر نهادهای دینی: دولت صفوی، به عنوان یک دولت دینی با پذیرش رسمی مذهب شیعه، نهادهای مورد نیاز دینی را پدید آورد که مهم‌ترین آنها صدرالصدور و مشیخة الاسلام بود (مجله (الاجتهاد)، شماره ۳.) و مشیخةالاسلام در شمار وزارت به شمار می‌آمد، مانند قاضی القضاة عباسی که شیخ الاسلام، سرپرست و گمارنده همه قاضیان کشور بود (ولی امامت جمعه، پست علمی بود) و شخص شیخ الاسلام را پادشاه می‌گمارد. عثمانی‌ها، عالمان شیعی ساکن در شام و عراق را وادار به مهاجرت به ایران می‌کردند و این بنای نهادهای دینی صفویان را تقویت می‌کرد. کسانی چون شیخ حسین عبدالصمد و پسرش شیخ بهاالدین عاملی در سال ۹۶۵ ه. ق. به گفته امین، بر اثر ترس و ناامنی چون جایی غیر از ایران نداشتند به ایران هجرت کردند. (اعیان الشیعه-، امین، ج ۶، ص ۵۹.)
شیخ حسین عبدالصمد در ایران، به مقام شیخ الاسلامی دست یافت و هفت سال در این مقام بود و سپس با حفظ سمت به مشهد رفت. (اعیان الشیعه، امین، ج ۲، ص ۳۳۳.) می‌توان در این دوره ده‌ها نمونه از مهاجرت علما از شام و عراق و بحرین و قطیف را بر شمرد که همگی به یک علّت بوده است.

شاه طهماسب اول؛ دومین پادشاه دودمان صفوی

شاه طهماسب اول در سال ۹۱۹ هجری قمری به دنیا آمد. او وقتی یک ساله بود با دستور پدر خود شاه اسماعیل صفوی به هرات منتقل و منطقه خراسان به او داده شد. دیو سلطان رملو نیز سمت اتابکی او را عهده‌دار شد. شاه طهماسب اول در هنگام پادشاهی ۱۰ ساله بود. او از سال ۹۳۰ تا ۹۸۴ هجری قمری حکومت کرد.

شاه تهماسب اول صفوی که در نگارش منابع کهن با املای طهماسب صفوی آمده است، فرزند شاه اسماعیل، بنیان‌گذار حکومت صفویه بود. او ۵۴ سال حکومت کرد و طولانی‌ترین دوره پادشاهی عصر صفوی را به خود اختصاص داد. در دوره او مذهب شیعه در ایران رسمی شد، در همین دوره بود که نهاد روحانیت تشکیل شد و محقق ثانی مهم‌ترین عالم شیعی این عصر به شمار می‌رفت. در جبهه فکری ایشان شخصیت‌های بزرگی مانند علامه ملاعبداله یزدی قرار می‌گیرند. در همین دوران پیمان‌نامه صلح آماسیه بین شاه طهماسب صفوی و سلطان سلیمان عثمانی به‌مدت ۲۰ سال برقرار شد.

شاه طهماسب اول فرزند شاه اسماعیل صفوی بود. او قدرت صفویه را تثبیت کرد و پایتخت ایران را از تبریز به قزوین انتقال داد. عثمانی‌ها در دوره حکومت شاه طهماسب، چهار بار به ایران حمله کردند.

در دوره شاه طهماسب اول، سلطان سلیمان، شاه عثمانی چهار بار به ایران لشکرکشی کرد. او ابتدا در سال ۹۴۰ هجری قمری، الامه سلطان تکه لو را که به دربار عثمانی رفته بود، علیه ایران تحریک کرد؛ اما سپاه عثمانی به‌دلیل برف سنگینی که در این منطقه باریدن گرفت، مجبور به بازگشت شد. پس از آن، سپاهیان عثمانی و ایران تصمیم گرفتند با یکدیگر صلح کنند. تثبیت قدرت سلسله صفوی در عهد شاه طهماسب یکم بود.

با وجود اینکه شاه اسماعیل صفوی مؤسس این سلسله بود؛ اما ثبات این حکومت در عصر شاه طهماسب اول، شکل گرفت. نیمه اول سلطنت شاه اسماعیل صفوی به رفع نفاق و چند دستگی بین سران قزلباش و جنگ در مرزهای شرق و غرب گذشت. شاه طهماسب صفوی در ۱۵ ماه صفر سال ۹۸۴ در شهر قزوین از دنیا رفت. جسد او بعد از مدتی در شهر مشهد دفن شد. شاه تهماسب سلطانی متدین بود و به تکالیف دینی ارج می‌نهاد. مذهب شیعه در عصر او رسمی شد.

اقدامات شاه طهماسب صفوی

شاه طهماسب اول در دوره حکومت خود، اقدامات بسیاری انجام داد. شاید بتوان مهم‌ترین اقدام شاه طهماسب اول را تثبیت حکومت صفویه دانست. شاه طهماسب بعد از محکم کردن پایه‌های حکومت صفویه، شروع به مقابله با دشمنان کرد. مهم‌ترین اقدامات او عبارت‌اند از:

- مقابله با ازبکان و عثمانی‌ها: شاه طهماسب صفوی ازبکان را در نبرد جام شکست داد و مرزهای شرقی ایران را آرام کرد. پس از آن عثمانی‌ها به آذربایجان حمله کردند. تعداد سپاه عثمانی بسیار زیاد بودند و نیروهای صفوی چاره‌ای جز دفاع نداشتند. شاه طهماسب صفوی با استفاده از سیاست زمین سوخته و خالی کردن روستاها از امکانات، توانست تا اندازه زیادی از پیشرفت نیروهای عثمانی پیشگیری کند و عثمانی‌ها نتوانستند به هدف خود دست پیدا کنند. در جبهه قفقاز نیز عثمانی‌ها شکست خوردند و صفویان ارزنه‌الروم، ارمنستان و کردستان را به زیر سلطه خود درآوردند.

- پیمان صلح آماسیه: پیمان صلح آماسیه بین شاه طهماسب صفوی و سلطان سلیمان در سال ۶۲ هجری قمری در شهر آماسیه منعقد شد. این پیمان مرز ایران و عثمانی را مشخص کرد و جنگ‌های طولانی مدت این دو کشور را پایان داد. این پیمان، آرامش را به‌مدت ۲۰ سال بر مرزهای هر دو کشور حاکم کرد. متن نامه شاه تهماسب صفوی که با مهر شاه مزین است در کتابخانه کاخ توپقاپی نگهداری می‌شود.

- انتقال پایتخت: طبق پیمان صلح آماسیه، بخش‌های شرقی ایالت‌های ارمنستان، گرجستان و آذربایجان به دولت ایران داده شد و بخش‌های غربی ارمنستان، گرجستان و عراق نیز به دولت عثمانی واگذار شد. سلطان عثمانی توافق کرد با پیروان شیعه مدارا کند و از زائران ایرانی که به مکه و مدینه می‌روند نیز حمایت کند. به فرماندهان مرزی نیز دستور داده شد که از برخوردهای مرزی خودداری کنند. شاه طهماسب به‌دلیل نزدیکی پایتخت خود، شهر تبریز به مرزهای دولت عثمانی و آسیب پذیر بودن این شهر، پایتخت خود را در سال ۹۶۵ هجری قمری از تبریز به شهر قزوین منتقل کرد. از این تاریخ تا سال ۱۰۰۶ هجری قمری، پایتخت صفویه قزوین بود و سپس در زمان شاه عباس به شهر اصفهان منتقل شد.

- رفتار شاه طهماسب با پناهندگان: در عصر حاکمیت شاه طهماسب صفوی، همایون شاه هند و بایزید پادشاه عثمانی به دربار ایران پناهنده شدند. همایون شاه هند در سال ۹۵۰ هجری قمری به‌دلیل اختلافاتی که با شیرخان داشت و به‌دلیل پشت کردن برادران خود، مجبور به ترک هند و پناه آوردن به شاه طهماسب شد. شاه طهماسب به همایون پناه داد و او را محترم داشت. همایون پس از اقامت در ایران، با نیرویی که شاه صفوی در اختیار او گذاشت به هندوستان برگشت و قلمرو خود را باز پس گرفت. این اتفاق سبب شد روابط ایران و هند خوب شود و تا زمان انقراض صفویان، اختلافاتی بین ایران و هند در مسائل مرزی پیش نیاید.

بایزید عثمانی در سال ۹۶۷ هجری قمری، به‌دلیل اختلافاتی که با برادرش سلطان سلیم پیدا کرد، با سربازان خود از آناتولی به ایران وارد شد. او به شاه طهماسب درخواست پناهندگی داد و شاه طهماسب او را پذیرفت و دستور داد بایزید را در کاخی مناسب جای دهند. سلطان عثمانی از آمدن بایزید به ایران مطلع شد و با فرستادن نامه‌هایی که گاه مضمون آنها تهدید بود و گاه احترام، سعی کرد او را به کشور خود بازگرداند؛ اما نامه‌ها تأثیری بر بایزید نگذاشت و او درخواست سلطان عثمانی را رد کرد. شاه طهماسب از عکس‌العمل بایزید به نامه‌های پدرش سلطان سلیمان، احساس خطر کرد و برای اینکه آرامشی که بعد از صلح آماسیه ایجاد شده بود به خطر نیفتد، بایزید و فرزندان او را به مأموران عثمانی تسلیم کرد. (مراجعه کنید به کتاب شاه طهماسب صفوی اثر عبدالحسین نوایی)

- سکه شاه طهماسب: از شاه طهماسب سکه‌های بسیاری به‌جای مانده است. جنس سکه‌ها، طلا، نقره و عباسی است. سکه‌های شاه طهماسب اول در جاهای مختلف ایران ضرب شده بود. روی همه سکه‌هایی که در دوره حاکمیت شاه طهماسب اول، ضرب شده بودند، عبارت «لااله‌الاالله، محمد رسول‌الله، علی ولی‌الله» حک شد. پشت سکه‌ها نیز هفت عبارت به‌علاوه نام مکانی که سکه در آن ضرب شده، آمده است.

- اهتمام خاص به عتبات عالیات: پس از بنای قبه و بارگاه توسط عضد الدوله، پادشاهان صفوی عنایت خاصی نسبت به این مکان مقدس داشتند و تحولات چشم‌گیری در بنا و سعی وافری در بازسازی آن به‌عمل آوردند. شاه طهماسب صفوی با کاشی‌های زیبا به تزئین گنبد پرداخت و ضریحی روی صندوق خاتم نصب کرد و آن را روی قبر قرار داد. او هم چنین، رواق و صحن را تعمیر و بازسازی کرد و برای فرش کردن حرم فرش‌های گران‌بهایی ارسال کرد.

- تعامل سازنده با مرجعیت و حوزه‌های علمیه: دولت شاه طهماسب، مصالح و ارزشهای خود را با ارزش‌ها و مصالح دینی شیعه پیوند زد و آرزوهای تاریخی بزرگ این مذهب را برآورده ساخت که مهم‌ترین آنها بر پایی دولت شیعی بود. این آرزو، تنها با مشارکت جانشین امام معصوم (فقیه) جامه عمل پوشید. از این روی، دولت صفوی بسیار نیازمند مشروعیت دینی بود. شاه طهماسب جایگاه فقیه در دولت را بالا برد و از شیخ علی کرکی، با وصف نایب مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دعوت به همکاری کرد و اختیارات گسترده‌ای نیز به او داد. و کرکی مسؤولیت بر پایی نهاد دینی را به عهده گرفت. البته هدف اساسی شاه طهماسب کسب مشروعیت دینی و به ضعف و سستی کشاندن دشمنان و استوار ساختن ارکان دولت تازه تأسیس بود و در این راه، فقیه نیز کمک کار او شد.

- التزام شاه و دربار به احکام شرعی: شاه طهماسب در مقایسه با دیگر پادشاهان صفوی، نسبت به تشیع حساسیت بیشتری داشت. وی تلاش زیادی در جهت گسترش تشیع از خود نشان داد. او ابتدا با تغییر در حالات شخصی خویش، از برخی محرمات که در دربار پادشاهان معمول بود دست کشید و با تمسک به ظواهر شرع، سعی کرد این ظواهر در جامعه نیز رعایت شود.

- به‌کارگیری علمای شیعه در مشاغل دولتی: شاه طهماسب در رأس اقدامات فرهنگی خود برای ترویج تشیع، ابتدا به تقویت جایگاه علما پرداخت. او با به‌کارگیری علما در مناصب رسمی دولت در پیوند مذهب و سیاست، از خدمات آنها برای دینی کردن حکومت و جامعه بهره گرفت. اهمیت دادن دولت صفوی به تشیع و توجه ویژه به علما، باعث شد که به تدریج علما در امور اجتماعی و سیاسی مملکت مؤثر واقع شوند و در واقع نوعی رابطه بین قدرت مذهبی و قدرت دنیوی یعنی زعامت معنوی و زعامت سیاسی پدید آمد. اداره برخی از تشکیلات دولتی مانند امور قضائی، اوقاف و امور مالکیت توسط روحانیان، یکی از نتایج آن بود که از سنن قدیم نشأت می‌گرفت. اتحاد دولت و علما به صورت پدیدار شدن مشاغل و مناصبی تجلی کرد. به روایت تذکرة‌الملوک، مقامات عالی روحانی در دربار صفوی عبارت بودند از: ملاباشی، صدر (صدارت خاصه و عامه)، شیخ‌الاسلام دارالسلطنه اصفهان، قاضی دارالسلطنه اصفهان و قاضی عسکر. (میرزاسمیعا، ۱۳۶۸، ص ۱۳) ترویج تشیع امامی در جامعه و نهادینه کردن آن، یکی از کارکردهای مؤثر این عالمان بود. از این رو، آنها بازوان مذهبی نظام سیاسی بودند که، رسمیت مذهبی تشیع در ایران را تثبیت کردند. در اوایل صفویه، بخش عمده‌ای از رسالت شیعی‌سازی جامعه بر دوش علمای مهاجر عرب‌زبان بود. بخشی از این علما، مسئولیت‌های مهم مذهبی را در دولت صفویه بر عهده گرفتند. برخی از آنان در مدارس به تدریس پرداختند و شاگردانی تربیت کردند که بعدها در ترویج تشیع مؤثر واقع شدند. آنان کتاب‌های زیادی در فقه، کلام، معارف شیعی و غیره نگاشتند و در نشر تشیع در جامعه کوشش بسیاری کردند.

- ترویج زیارت بقاع متبرکه و رسیدگی به مقابر مذهبی: دیدار از بزرگان دین و یا دیدار از یک مکان مقدس و قبور درگذشتگان و خواندن دعاهای مخصوص هر آرامگاه، خواندن نماز و قرآن در آن مکان، راز و نیاز با خدا و مخاطب قرار دادن آن بزرگ یا صاحب قبر را زیارت گویند که واسطه‌ای برای شفاعت و کسب فیض الهی برای دیدارکننده شود. شیعیان ثواب و فضیلت بسیار برای این عمل، قائلند. در حقیقت عمل مقدس زیارت، نماد احترام به شأن و منزلت بزرگان و نماد نزدیک شدن به مقدس بالذات و به نوعی نماد بازآفرینی عمل فرشتگان در عالم بالاست؛ زیرا شیعیان بر این باورند که حرم‌های مطهر اهل‌بیت‰ محلِ آمدوشدِ فرشتگان است و آنان همواره در حال زیارت این بزرگوارانند؛ لذا زیارت آنان همواره اهمیت و جایگاه ویژه‌ای نزد شیعیان دارد، حتی اگر با سختی‌های فراوان همراه باشد. (ناعمی، ۱۳۹۰، ص ۸۴۸۵) بقاع متبرکه و مقابر مذهبی شیعی در سلطنت شاه تهماسب، به عنوان کانون‌های تجمع شیعیان مورد توجه خاص قرار گرفت.

- اهتمام به حوزه فقه سیاسی

علل بنیادی رویکرد شاهان صفوی به فقها

۱. داشتن پایگاه معنوی ریشه‌دار علما و فقهای دین در بین مردم و نیاز دولت به بهره‌برداری از آن در جهت تقویت مقبولیت اجتماعی خود؛
۲. تأمین بخشی از قوانین اداری و قضائی در حاکمیت دینی، توسط فقها؛
۳. ایجاد تعامل در جامعه تصوف‌زده آن روز و نشان دادن اهمیت علوم کاربردی دینی چون فقه؛
۴. ضرورت توجه به توان‌مندی‌های سیاسی مذهب تشیع در عرصه دیدگاه‌های حکومتی، با رسمیت یافتن تشیع در جامعه و ظهور این توانمندی‌ها توسط فقهای شیعه؛
۵. مشروعیت یافتن صاحبان قدرت و شاهان صفوی از طریق فقها. (سپاهی، ۱۳۸۰، ص ۲۴۳)

بنابراین، شاه طهماسب کوشید تشکیلات دینی مذهبی حکومت را با به‌کارگیری علما و فقهای تشیع گسترش دهد. از علما در سمت‌هایی مانند شیخ‌الاسلام، صدر، قاضی، قاضی‌عسکر، متولی، امامت جمعه و پیش‌نماز بهره برد و بر قدرت فقها افزود تا بتواند جامعه شیعی را استوار سازد.

بصیرت و زمان شناسی علامه ملاعبدالله بهابادی یزدی

بدون تردید موفقیت یک نظام، یک حکومت به بنیان‌های فکری و معرفتی آن بستگی دارد. در عصر صفویه بخش نواندیش از اندیشمندان شیعی مسئولیت غنی سازی نظام و دولت صفوی را بر اساس اندیشه‌های شیعه امامیه به عهده گرفتند. رهبر این جنبشی علمی محقق کرکی است که با کمک بخشی از عالمان جبل عامل به دعوت دولت صفوی به ایران آمدن تا به مشروعیت بخشی به حکومت و قبول برخی مسئولیت‌ها مانند دیوان قضائی رو بعهده گرفتن چرا که تا آن زمان امور قضائی ایران بر اساس فقه سنی بود.

این جنبش توانست یک فقه حکومتی و سیاسی در ایران پی ریزی کند و به دولت صفوی یک هویت شیعی بدهند و پس از تثبیت حکومت در ایران به تثبیت دولت شیعی در سایر مناطق شیعه نشین بپردازند یکی از این مناطق مهم و استراتژیک جنوب عراق و عتبات عالیات بود که می‌بایست در گسترده تمدنی دولت شیعی قرار گیرد.

مسئولیت این رسالت مهم از سوی شاه طهماسب صفوی به عهده علامه ملاعبداله بهابادی: فیلسوف، منطقی، فقیه؛ شیعه اثنی‌عشری و ایرانی گذاشته شد. نوع مواجهه علامه یزدی با امور شیعیان و تعامل با سایر مذاهب و اقلیت‌ها یک سبک جدید در امور حکمرانی آن دوران است. چرا که این تجربه جدیدی برای عالمان شیعی بود که پس از سال‌ها حکمرانی اهل سنت به دست آمده بود.

حکمرانی علامه یک فرصت تاریخی برای امداد رسانی به مردم و اعطای حقوق شهروندی به شیعی و غیر شیعی بود که در بسیاری از امور علی السویه بود. تاریخ عصر مدیریت و تولیت علامه و خاندان ایشان را یک دوره طلایی ذکر کرده تا جائیکه عملکرد آنها هم مورد تأیید علما و فضلای نجف اشرف بود و هم مورد حمایت دولت‌های صفوی و عثمانی بوده است.

علامه بهابادی یزدی سیره رفتاری، گفتاری و اخلاقی امام علی (ع) را در به کار بستن آنها برای خوب شدن امور مادی معنوی ضروری می‌دانست، همچنین کارکرد گرایی و کارآمدی در وظایف و نقش‌های اجتماعی را سرلوحه خود قرار داده بود. بنابراین در ارزیابی دولت صفوی نباید به مسائل ایران متمرکز شد بلکه در گستره تمدنی و فرامرزی آن نیز باید توجه کرد.

منبع خبر: خبرگزاری مهر

اخبار مرتبط: ملاعبدالله بهابادی و تاثیرش در تثبیت حکومت شیعی/اهل گفت‌وگو بود