زن تخمک نیست!
لمپنها همیشه شبیه هماند. رفتارشان هم مدام تکرار میشود. انتظار شکل گرفتن گفتوگو و توضیح قباحت رفتارهای لمپنانه فایده چندانی ندارد؛ چون لمپن کسی است که دچار جامعهستیزی است و زنستیزی، بخش مهمی از این ستیز است.
لطفالله آجودانی، مورخ و پژوهشگر تاریخ، لمپنها را اینطور تعریف میکند:
«مفهوم لمپنیسم نخستین بار به طور جدی با آثار مارکس و به ویژه در کتاب نبرد طبقاتی در فرانسه و ایدئولوژی آلمانی او و با واژه لمپن پرولتاریا وارد ادبیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی شد. لمپنها گروهی از مردم هستند که از طبقه خود فاصله گرفته و دیگر خود را متعلق به آن نمیدانند. در واقع لمپنها طیف وسیعی از بیریشهها هستند که خاستگاه اولیه آنها میتواند از طبقات مختلف اما غالباً طبقات و اقشار و لایههای اجتماعی و اقتصادی پایین ریشه گرفته باشد که با فاصله از طبقه خود، ریشههای طبقاتی خود را گسیخته و دنبال ارائه چهره جدیدی از خود هستند. چهره این بیریشهها که غالبا از طبقات پایین دست جامعه بوده و با قطع تعلق طبقاتی خود به نوعی جامعه گریزی و جامعه ستیزی روی آوردند، لزوما محدود به افراد دارای سطح پایین تحصیلی نیست بلکه چهره بسیاری از آنان را میتوان در بعضی از افراد تحصیلکرده و حتی دارای سطح بالای تحصیلی هم دید.»
اما به تعبیر او لمپنها در آغاز ظهور خود گرچه غالبا شامل اراذل و اوباش قمهکش و قمار باز و بیسواد و کم سواد بودند، دایره لمپنیسم به تدریج بعضی افراد تحصیلکرده را نیز در برگرفت.
وجه مشترک همه لمپنها، هرج و مرج طلبی و هوچیگری و اغتشاشگری است. اقداماتشان خاستگاه و بنیاد اندیشگی و ایدئولوژیک ندارد. رفتارهایشان غیر معمول و غیر معقول است و غالبا با نمایشهای تخریبی و هوچیگری و غوغاسالاری و حاشیهسازی، خودشان را به جامعه معرفی میکنند.
جمهوری اسلامی شرایط رشد و زیست لمپنها را به مراتب سادهتر کرده است و شاید بیش از هر دوره دیگری در تاریخ معاصر ایران به آنها تریبون و مجال حضور اجتماعی داده و حتی به آنها مرجعیت بخشیده است.
رفتارهای لمپنانه در میان سیاستمداران، چهرههای فرهنگی و مذهبی به نوعی ستایش میشود و مجال بروز و ظهور مییابد. از تریبونهای رسمی دولتی گرفته تا نمازهای جمعه، از محافل دانشگاهی تا صدا و سیما، عرصه جولان حضور لمپنهاست.
گفتوگوی تلویزیونی دو کارگردان سینمای ایران، بهروز افخمی و ابوالقاسم طالبی، کارگردانان وابسته سینمای ایران در برنامه هفت، نمودی از ترویج لمپنیسم و تبلیغ آن در سیاست رسمی جمهوری اسلامی است. در این گفتوگو، طالبی درباره زنان سینماگری که از خیزش ۱۴۰۱ ایران حمایت کرده بودند گفت: «بعضی از زنان سلبریتی، یائسه شدن را تقصیر جمهوری اسلامی میدانند و تا سنشان از ۵۰ سال میرود بالا، روسریشان را بر میدارند و فحش به جمهوری اسلامی میدهند.»
پاسخ افخمی به او، خندهای لزج و چندشآور است: یادآور رفتار مرسوم کوچه و بازار با زنان که سن و تحصیلات و موقعیت اجتماعی در آن تاثیری ندارد.
زنان ایرانی که در کودکی با شعر «دخترا موشن مثل خرگوشن» بزرگ شدهاند و با اسباببازیها و لباسهای دخترانه محدود شدهاند و در نوجوانی تحت بمباران تبلیغات برای آینده روشن یک زن در شکل ازدواج و بچهداری هستند و در سالهای جوانی بر نقش جنسی آنها به عنوان ابژههایی در اختیار لذت مرد تاکید میشود و از اجبار به حجاب برای پوشاندن جاذبههای جنسی تا فشار برای ازدواج برای جلوگیری از «ترشیده شدن» همه هویت او را به عنوان یک ابزار جنسی تعریف میکنند، با این نگاه آشناست.
در چنین فضای فرهنگیای که زن بدون داشتن زیباییهای ظاهری در چهره و اندام، کم تلقی میشود، باروری و توان به تجلی درآوردن آن بهعنوان مهمترین ویژگی او تعریف میشود و اگر صاحب این قدرت نباشد، ناقص و معیوب شمرده میشود، فیزیولوژی زنانه مهمترین ابزار دست انداختن و تمسخر بدن و حضور زنانه است.
تعقل، اندیشه، ایده و حضور زن برای لمپنها بیمعناست. آنان همان قدر که از نشستن زن پشت فرمان اتومبیل خشمگین میشوند و او را دعوت میکنند به نشستن پشت ماشین ظرفشویی، شنیدن صدای زن در جامعه و مقاومت او در برابر نظام سرکوبگر مردسالار، کنترل او بر بدن و میلش به حضور اجتماعی برایشان تحملناپذیر است.
لمپنها میکوشند بدن زن را برای تحقیر او برجسته کنند. بدنی که کارکردش جلب نظر مردان و افزودن بر جاذبههای جنسی در جامعه است -گیرم پوشیده در حجاب- و هر گاه به تعبیر آنها این جنبهها کمرنگ شوند، زن به مراتب بیارزشتر دانسته میشود.
یائسگی (لغتی برآمده از فرهنگ اسلامی) به معنای زمانی که در آن فرآیند تخمکگذاری و عادت ماهانه در زن قطع میشود، به معنای از رده و حیز انتفاع خارج شدن زن است. زنی که دیگر توان بارداری ندارد و وارد دوران میانسالی و پیری شده؛ به نحوی که در فرهنگ اسلامی باید مایوس از تولد فرزندان جدید باشد. تعبیری در ادامه «ترشیده»، «مطلقه» و «نازا» خواندن زنانی که به هر ترتیب از دایره تعریف زن مطلوب خارج شدهاند.
برای چنین تفکری، زن مطلوب برای بهرهبرداری، جوان یا حتی کودک است و بالا رفتن سن به طور طبیعی بر نفرت پنهان آنها از جنس زن میافزاید. چنین نفرتی اگر زن به هر نحوی از محدوده مورد تایید مذهب-سنت خارج شود، تشدید میشود: «اصلا چه معنایی دارد زن درباره سیاست اظهار نظر کند، کنترل بدن خود را باز پس بگیرد و خواهان حضور برابر در جامعه باشد؟»
این همان جایی است که ابوالقاسم طالبی بیپرده خشمش را بیان میکند: چرا زنان بازیگر که برای این نوع فیلمسازان دکورهای صحنه و عامل جذابیت بصری فیلم به حساب میآیند، بخشی از جنبش انقلابی «زن زندگی آزادی» را رهبری کردهاند؟ چرا فضایی را اشغال میکنند که او و امثال او تمام و کمال متعلق به خود میدانند؟ چرا «زیادهخواهی» میکنند؟
چنین نگاهی به زن، همدلی لمپنها را برمیانگیزد. افخمی لبخند منزجر کنندهای میزند. پیمان جبلی، رییس سازمان صدا و سیما از آن دفاع میکند و نامش را میگذارد آزادی بیان! برای لمپنها کنترل خشم آسان نیست. آنها از زنی که بدن جوانی نداشته باشد و صدای بلندی داشته باشد بیزارند و در بیان این نفرت یادآوری زن بودن مادر و خواهرشان تفاوتی در اصل ماجرا ایجاد نمیکند.
Ad placeholder
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: زن تخمک نیست!
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران