آخرالزمان زامبیها؛ «آخرین بازمانده از ما»، «بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی»
منبع تصویر، HBO
«آخرین بازمانده از ما» در سال ۲۰۳۳ رخ میدهد، بیست سال پس از نابودی جمعیت جهان به خاطر آلودگی قارچی مغزی که ابتدا باعث دیوانگی خشونتبار و سبوعانه مردم میشود و بعد چشمانشان را از بین میبرد و مجبورشان میکند از طریق مکانيابی پژواکی دیگران را پیدا کنند - و گلویشان را بدرند.
این سریال که بر اساس بازی پرفروش پلیاستيشن ساخته شده است، «بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی تا کنون» توصیف شده است.
این سریال ساخت اچ بی او درباره یک مرد و دختری نوجوان است که در آمریکا در جریان آخرالزمانی از زامبیها سفر میکنند.
منتقدان در سراسر جهان، این اقتباسِ تلویزیونی از بازی پرفروش ویدیویی را ستایش کردهاند.
در توصیف اين سریال گفتهاند که «به آسانی بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی است که تا کنون ساخته شده است» و توانسته است «طلسمشکن» تبدیل بازیها به برنامههای تلویزیونی باشد.
داستان سریال شخصیت جوئل و الی را دنبال میکند که بیست سال پس از از غلبه یک همهگيری جهانی (که بر خلاف کووید هيچ واکسنی ندارد) با هم سفر میکنند.
اما فاصلهگذاری اجتماعی در سریال برجسته است، عمدتاً به این خاطر که با زامبیها سر و کار دارند تا ویروس کرونا.
استفن کلی، روزنامهنگار مینویسد این سریال تلویزیونی تازه با بازی پدرو پاسکال و بلا رمزی دستاوردی چشمگیر است.
بازیهای ویدیویی اکشن زنده به ندرت شهرتی به عنوان کار جدی هنری دارند. در بهترین حالت، در دهه گذشته یک نمایش خانوادگی خوشساخت مثل سونیک خارپشت و کارآگاه پيکاچو ساخته شده است؛ در بدترین موارد، اين ژانر را یک رشته میانمایگی تمسخرآلود و شکستهایی که ارزش تماشا ندارند تعریف کرده است.
مشکل دو جنبه دارد. خود بازیهای ویدیویی - در عین اینکه در فضای خودشان قادرند داستانی قانعکننده را روایت کنند - به طور طبیعی به فیلم یا سریال تلویزیونی قابل ترجمه نیستند و کسانی هم که متصدی تأمین مالی یا تولید این فیلمها و سریالهای تلویزیونی هستند نشان دادهاند که احترام چندانی برای ارزش اقتباسپذیری آنها در درجه اول قایل نیستند. هيچ کدام از این موارد درباره اقتباس ۹ قسمتی اچ بی او«آخرین بازمانده از ما» که عموماً یکی از بهترین داستانهای بازیهای ویدیویی تلقی میشود، صادق نیست.
- آیا یک همهگیری قارچی میتواند ما را به زامبی تبدیل کند؟
- هالیوود با ویروسهای مرگبار چه میکند؟
- نکبت بینام مردگان بیشمار: زامبیها به روایت جیم جارموش
پادکست چشمانداز بامدادی رادیو بیبیسی – دوشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱
پادکست
پایان پادکست
«آخرین بازمانده ما» که ابتدا در سال ۲۰۱۳ منتشر شد در بحبوحه ویرانیهای آمریکای پساآخرالزمانی میگذرد که ۲۰ سال پیش از آن قارچی موسوم به کوردیسپس بیشتر مردم را تبدیل به هیولاهایی بیمغز کرده است.
این داستان قاچاقچی جانسختی به نام جوئل را دنبال میکند که نقشش را در این سریال پدرو پاسکال بازی میکند که کارش محافظت از الی (بلا رمزی) دختری نوجوان در جریان سفرشان در آمریکا است و اين دختر ظاهراً مصونیت نادری در برابر این بیماری دارد.
نیل دروکمان خالق آن در مصاحبهای با نیویورکر میگوید که چطور در سال ۲۰۱۴، اقتباس به صورت فیلم از این بازی مقبول نیفتاد چون مدیران اجرایی میخواستند مثل فیلم «جنگ جهانی زد» براد پیت، آن را بزرگتر و «جذابتر» کنند. اما این بازی، داستانی صمیمانهتر دارد. بازی مطالعه شخصیتی است با عمقی حیرتآور که حدود ۱۵ ساعت بازی را در خود دارد. فضای آن تاریک، خشن و کند است؛ جوی آکنده از اندوه و ترس بر آن غلبه دارد. به شدت زیر نفوذ زیباییشناسیهای تلویزیون و سینمای با پرستیژ است. خودِ دروکمان از فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» برادران کوئن به عنوان نقطه ارجاعاش یاد کرده است.
منبع تصویر، Getty Images
این مضمون در این اقتباس سریالی این بازی ویدیویی با کار دروکمان و مدیر دیگر برنامه کریگ مازین - نویسنده درام تاریک و اثرگذار چرنوبیل ساخته سال ۲۰۱۹ اچ بی او - با چیرهدستی روایت شده است.
این سریال اقتباسی وفادارانه از همه چیز بازی از ظاهر گرفته تا امتیاز و تا حس آن است و به ویژه در قسمتهای اولیهاش لحظه به لحظه با ضرباهنگ بازی همراه است. در روز شیوع بیماری، جوئل را به عنوان پدری پرمهر میبینیم که با استیصال میکوشد دخترش سارا (نیکو پارکر) را در میان تگزاس پر هرج و مرج و در حال فروپاشی امن نگه دارد.
افراد آلوده ابتدا سریع و هارند ولی ۲۰ سال بعد کوردیسپس از مغز به سرتاسر بدن سرایت کرده است و انواع هیولاها را به وجود آورده است. وحشتناکترین آنها کلیکرها هستند که چشمهای پوشیده از قارچشان حاکی از حس شنوایی به شدت قوی و حساس آنها دارد. نحوه جیغ کشیدنها و حرکات سریعشان و جوری که آِدمی را وادار میکند میخکوب بماند، صحنهای هولناک است.
بلا رمزی که بیشتر شهرتاش به خاطر نقش لیانا مورمونت در بازی تخت و تاج است در تمام صحنههایی که در آن حضور دارد ستاره غالب است.
در همین حول و حوش است که با جوئل پیرتر با موهای جوگندمی دوباره برخورد میکنیم که اوضاعی که از سر گذرانده او را دگرگون کرده.
او در منطقهای قرنطینهای در بوستون قاچاقچی (غذا، مهمات و دارو) است. در اینجا زندگی سخت است و منابع کمیاب و بازماندههای دولت با مشتی آهنین حکومت میکنند و حالا تحت اداره فدرا (سازمان رسیدگی به حوادث فدرال) هستند که شباهت بسیاری زیادی به سازمان دولتی واقعی فیما (سازمان مدیریت شرایط اضطراری فدرال) در آمریکا دارد.
پاسکال به اندازه شخصیتاش در بازی ویدیویی در کسوت جوئل خیلی خشن نیست ولی اجرایاش زمخت و ترسخورده است. او مردی است که سوگواری او را میانتهی کرده است و بشریت و شادیاش را زیر خروارها بدبینی و خشونت مدفون ساخته است. اما پاسکال بازیگری حساس و پرشور نیز هست و تماشای نرم شدن جوئل و آب شدن یخهای او در سراسر این سریال یکی از لذتهای عظیم اين سریال است.
منبع تصویر، HBO / Warner Media
دلیل این تغییر الی است که جوئل باید او را به گروهی موسوم به کرمهای شبتاب تحویل دهد به امید اینکه بتوانند از مصونیت او برای تولید یک واکسن استفاده کنند. این گروه، شبهنظامیانی انقلابی هستند که میکوشند فدرا را به زانو در بیاورند و دموکراسی را احیا کنند.
این سریال اساساً حول شکلگیری شخصیت الی جان میگیرد و جان میبازد. الی دختری بازیگوش، بددهان و به طرزی دوستداشتنی آزاردهنده است. خوشبختانه بلا رمزی که به خاطر نقش کوتاهاش به عنوان لیانا مورمونت در بازی تخت و تاج مشهور است، هر صحنهای را که در آن حضور دارد به تصرف خود در میآورد. الیِ او شخصیتی است شرور و دوستداشتنی، سرشار از کاریزما و دلیری، که رواقیگری پاسکال را با چیرگی در هم میشکند. گرما و هوشمندی راستینی نیز در متن فیلم هست: الی به تدریج سپر دفاعی جوئل را با کتاب محبوب کلمات قصار بد خود از میان برمیدارد. در میان تاریکی وقتی که هر دو میکوشند در دل جنگل بخوابند، زمزمه میکند: «میشود سؤالی جدی بپرسم؟ چرا مترسک جایزه میگیرد؟»
در دنیای تیره و خشنی که در آن قدم برمیدارند که در آن مردم به اندازه افراد آلوده خطرناکاند، این حس طنز بسیار ضروری است. این بازی ویدیویی که به چهار فصل سال تقسیم شده است ماهیتی چند قسمتی دارد که بیشتر مکانهای آن مضامین فرعیاش به صورت نامهها و یادبودهایی هستند که بازیکن پیدا میکند. سریال بر مبنای این نامهها شکل میگيرد و از دل آنها داستانهایی کامل را بیرون میآورد و اینجاست که دروکمان و مازین بیشترین جسارت را در آزادی خلاقانهشان دارند که «آخرین بازمانده از ما» را به کسوتی تلویزیونی در میآورد.
منبع تصویر، HBO / Warner Media
مثلاً در قسمت سوم یک سلسله نامه تلخ میان دو مرد به نامهای بیل و فرانک (که تلویحاً عاشق هم نمایش داده میشوند) تبدیل به لطیفترین عاشقانهها میشود. این داستان که در طی دو دهه شکل میگیرد، زندگی بیل (نیک اوفرمان) را پی میگیرد که آدمی است با ذهنی پر سوء ظن که برای آیندهای هولناک خود را آماده میکند و رابطهای با فرانک ( با بازی موری بارتلت) شکل میدهد و فرانک مردی است که اسیر یکی از دامهای فراوان او میشود. آنچه در ادامه میآید اجرای کاوشی است زیبا و درخشان از مضمون محوری «آخرین بازمانده از ما»: که خاکستر این جهان کفایت میکند اگر فقط کسی وجود داشته باشد که در میاناش زندگی کند.
این حس و حال در قسمتهای چهار و پنج واژگونه میشود. این قسمتها پیگیر جوئل و الی پس از قیامی خونین علیه شاخهای بسیار فاشیست از فدرا در کانزاس سیتی است. ملانی لینسکی به عنوان رهبر به شدت خشن و انتقامجوی انقلاب بازی درخشانی ارایه میکند. او خواهان اعدام همه همدستان با دشمن است با تأکید ويژه بر مردی به نام هنری که برادر ملانی را به قتل رسانده است. این قسمتها شامل بهترین صحنههای اکشن سریال نیز هستند از جمله صحنهای بزرگ و پيچیده با حضور آلودگان که به اندازه هر بازیای خشن و گیراست.
این سریال اقتباسی تمامعیار نیست. اوایل سریال صحنههایی هستند که خیلی بازیطور به نظر میرسند تا تلویزیونی (از جمله مواردی که جوئل و الی مخفیانه اطراف یک موزه میچرخند) ولی نیمه دوم سریال این حس را میدهد که نیازمند يک قسمت ديگر نیز هست تا ضرباهنگ آن را متوازن کند (صحنههایی شامل حضور افراد آلوده از قسمت پنج به بعد دیگر به طرز غریبی نادر هستند). این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که اقتباس «آخرین بازمانده از ما» روی پرده نمایش هرگز به طور کامل چیزی را که مضمون آن را اینقدر جالب میکند به نمایش در نمیآورد: غوطهور شدن در آن دنیا، تمتع از فضاهایی که هول خالی بودن در آنها غلبه دارد که هر لحظه کلیکری ممکن است آدمی را زنده ببلعد.
در عین حال، به هیچ رو سخنی جنجالی نیست اگر این سریال را بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی بنامیم که تا کنون ساخته شده است. برای بسیاری از هواداران این بازی، این سریال اقتباسی است بسیار ماهرانه و محترمانه که باز هم میتواند مردم را غافلگیر کند؛ برای آدمهایی که هیچ وقت این بازی را انجام ندادهاند، این سریال چکیدهای است از جان و روح بازی - شخصيتهایی پرشور، طراحیهای پاکیزه، مضامین بالغانه عشق و حرمان. اگر بخواهیم لطیفه الی را تمام کنیم، این سریال «در زمینه خودش چشمگير» است.
«آخرین بازمانده از ما» در سال ۲۰۳۳ رخ میدهد، بیست سال پس از نابودی جمعیت جهان به خاطر آلودگی قارچی مغزی که ابتدا باعث دیوانگی خشونتبار و سبوعانه مردم میشود و بعد چشمانشان را از بین میبرد و مجبورشان میکند از طریق مکانيابی پژواکی دیگران را پیدا کنند - و گلویشان را بدرند.
این سریال که بر اساس بازی پرفروش پلیاستيشن ساخته شده است، «بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی تا کنون» توصیف شده است.
این سریال ساخت اچ بی او درباره یک مرد و دختری نوجوان است که در آمریکا در جریان آخرالزمانی از زامبیها سفر میکنند.
منتقدان در سراسر جهان، این اقتباسِ تلویزیونی از بازی پرفروش ویدیویی را ستایش کردهاند.
در توصیف اين سریال گفتهاند که «به آسانی بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی است که تا کنون ساخته شده است» و توانسته است «طلسمشکن» تبدیل بازیها به برنامههای تلویزیونی باشد.
داستان سریال شخصیت جوئل و الی را دنبال میکند که بیست سال پس از از غلبه یک همهگيری جهانی (که بر خلاف کووید هيچ واکسنی ندارد) با هم سفر میکنند.
اما فاصلهگذاری اجتماعی در سریال برجسته است، عمدتاً به این خاطر که با زامبیها سر و کار دارند تا ویروس کرونا.
استفن کلی، روزنامهنگار مینویسد این سریال تلویزیونی تازه با بازی پدرو پاسکال و بلا رمزی دستاوردی چشمگیر است.
بازیهای ویدیویی اکشن زنده به ندرت شهرتی به عنوان کار جدی هنری دارند. در بهترین حالت، در دهه گذشته یک نمایش خانوادگی خوشساخت مثل سونیک خارپشت و کارآگاه پيکاچو ساخته شده است؛ در بدترین موارد، اين ژانر را یک رشته میانمایگی تمسخرآلود و شکستهایی که ارزش تماشا ندارند تعریف کرده است.
مشکل دو جنبه دارد. خود بازیهای ویدیویی - در عین اینکه در فضای خودشان قادرند داستانی قانعکننده را روایت کنند - به طور طبیعی به فیلم یا سریال تلویزیونی قابل ترجمه نیستند و کسانی هم که متصدی تأمین مالی یا تولید این فیلمها و سریالهای تلویزیونی هستند نشان دادهاند که احترام چندانی برای ارزش اقتباسپذیری آنها در درجه اول قایل نیستند. هيچ کدام از این موارد درباره اقتباس ۹ قسمتی اچ بی او«آخرین بازمانده از ما» که عموماً یکی از بهترین داستانهای بازیهای ویدیویی تلقی میشود، صادق نیست.
«آخرین بازمانده ما» که ابتدا در سال ۲۰۱۳ منتشر شد در بحبوحه ویرانیهای آمریکای پساآخرالزمانی میگذرد که ۲۰ سال پیش از آن قارچی موسوم به کوردیسپس بیشتر مردم را تبدیل به هیولاهایی بیمغز کرده است.
این داستان قاچاقچی جانسختی به نام جوئل را دنبال میکند که نقشش را در این سریال پدرو پاسکال بازی میکند که کارش محافظت از الی (بلا رمزی) دختری نوجوان در جریان سفرشان در آمریکا است و اين دختر ظاهراً مصونیت نادری در برابر این بیماری دارد.
نیل دروکمان خالق آن در مصاحبهای با نیویورکر میگوید که چطور در سال ۲۰۱۴، اقتباس به صورت فیلم از این بازی مقبول نیفتاد چون مدیران اجرایی میخواستند مثل فیلم «جنگ جهانی زد» براد پیت، آن را بزرگتر و «جذابتر» کنند. اما این بازی، داستانی صمیمانهتر دارد. بازی مطالعه شخصیتی است با عمقی حیرتآور که حدود ۱۵ ساعت بازی را در خود دارد. فضای آن تاریک، خشن و کند است؛ جوی آکنده از اندوه و ترس بر آن غلبه دارد. به شدت زیر نفوذ زیباییشناسیهای تلویزیون و سینمای با پرستیژ است. خودِ دروکمان از فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» برادران کوئن به عنوان نقطه ارجاعاش یاد کرده است.
این مضمون در این اقتباس سریالی این بازی ویدیویی با کار دروکمان و مدیر دیگر برنامه کریگ مازین - نویسنده درام تاریک و اثرگذار چرنوبیل ساخته سال ۲۰۱۹ اچ بی او - با چیرهدستی روایت شده است.
این سریال اقتباسی وفادارانه از همه چیز بازی از ظاهر گرفته تا امتیاز و تا حس آن است و به ویژه در قسمتهای اولیهاش لحظه به لحظه با ضرباهنگ بازی همراه است. در روز شیوع بیماری، جوئل را به عنوان پدری پرمهر میبینیم که با استیصال میکوشد دخترش سارا (نیکو پارکر) را در میان تگزاس پر هرج و مرج و در حال فروپاشی امن نگه دارد.
افراد آلوده ابتدا سریع و هارند ولی ۲۰ سال بعد کوردیسپس از مغز به سرتاسر بدن سرایت کرده است و انواع هیولاها را به وجود آورده است. وحشتناکترین آنها کلیکرها هستند که چشمهای پوشیده از قارچشان حاکی از حس شنوایی به شدت قوی و حساس آنها دارد. نحوه جیغ کشیدنها و حرکات سریعشان و جوری که آِدمی را وادار میکند میخکوب بماند، صحنهای هولناک است.
بلا رمزی که بیشتر شهرتاش به خاطر نقش لیانا مورمونت در بازی تخت و تاج است در تمام صحنههایی که در آن حضور دارد ستاره غالب است.
در همین حول و حوش است که با جوئل پیرتر با موهای جوگندمی دوباره برخورد میکنیم که اوضاعی که از سر گذرانده او را دگرگون کرده.
او در منطقهای قرنطینهای در بوستون قاچاقچی (غذا، مهمات و دارو) است. در اینجا زندگی سخت است و منابع کمیاب و بازماندههای دولت با مشتی آهنین حکومت میکنند و حالا تحت اداره فدرا (سازمان رسیدگی به حوادث فدرال) هستند که شباهت بسیاری زیادی به سازمان دولتی واقعی فیما (سازمان مدیریت شرایط اضطراری فدرال) در آمریکا دارد.
پاسکال به اندازه شخصیتاش در بازی ویدیویی در کسوت جوئل خیلی خشن نیست ولی اجرایاش زمخت و ترسخورده است. او مردی است که سوگواری او را میانتهی کرده است و بشریت و شادیاش را زیر خروارها بدبینی و خشونت مدفون ساخته است. اما پاسکال بازیگری حساس و پرشور نیز هست و تماشای نرم شدن جوئل و آب شدن یخهای او در سراسر این سریال یکی از لذتهای عظیم اين سریال است.
دلیل این تغییر الی است که جوئل باید او را به گروهی موسوم به کرمهای شبتاب تحویل دهد به امید اینکه بتوانند از مصونیت او برای تولید یک واکسن استفاده کنند. این گروه، شبهنظامیانی انقلابی هستند که میکوشند فدرا را به زانو در بیاورند و دموکراسی را احیا کنند.
این سریال اساساً حول شکلگیری شخصیت الی جان میگیرد و جان میبازد. الی دختری بازیگوش، بددهان و به طرزی دوستداشتنی آزاردهنده است. خوشبختانه بلا رمزی که به خاطر نقش کوتاهاش به عنوان لیانا مورمونت در بازی تخت و تاج مشهور است، هر صحنهای را که در آن حضور دارد به تصرف خود در میآورد. الیِ او شخصیتی است شرور و دوستداشتنی، سرشار از کاریزما و دلیری، که رواقیگری پاسکال را با چیرگی در هم میشکند. گرما و هوشمندی راستینی نیز در متن فیلم هست: الی به تدریج سپر دفاعی جوئل را با کتاب محبوب کلمات قصار بد خود از میان برمیدارد. در میان تاریکی وقتی که هر دو میکوشند در دل جنگل بخوابند، زمزمه میکند: «میشود سؤالی جدی بپرسم؟ چرا مترسک جایزه میگیرد؟»
در دنیای تیره و خشنی که در آن قدم برمیدارند که در آن مردم به اندازه افراد آلوده خطرناکاند، این حس طنز بسیار ضروری است. این بازی ویدیویی که به چهار فصل سال تقسیم شده است ماهیتی چند قسمتی دارد که بیشتر مکانهای آن مضامین فرعیاش به صورت نامهها و یادبودهایی هستند که بازیکن پیدا میکند. سریال بر مبنای این نامهها شکل میگيرد و از دل آنها داستانهایی کامل را بیرون میآورد و اینجاست که دروکمان و مازین بیشترین جسارت را در آزادی خلاقانهشان دارند که «آخرین بازمانده از ما» را به کسوتی تلویزیونی در میآورد.
مثلاً در قسمت سوم یک سلسله نامه تلخ میان دو مرد به نامهای بیل و فرانک (که تلویحاً عاشق هم نمایش داده میشوند) تبدیل به لطیفترین عاشقانهها میشود. این داستان که در طی دو دهه شکل میگیرد، زندگی بیل (نیک اوفرمان) را پی میگیرد که آدمی است با ذهنی پر سوء ظن که برای آیندهای هولناک خود را آماده میکند و رابطهای با فرانک ( با بازی موری بارتلت) شکل میدهد و فرانک مردی است که اسیر یکی از دامهای فراوان او میشود. آنچه در ادامه میآید اجرای کاوشی است زیبا و درخشان از مضمون محوری «آخرین بازمانده از ما»: که خاکستر این جهان کفایت میکند اگر فقط کسی وجود داشته باشد که در میاناش زندگی کند.
این حس و حال در قسمتهای چهار و پنج واژگونه میشود. این قسمتها پیگیر جوئل و الی پس از قیامی خونین علیه شاخهای بسیار فاشیست از فدرا در کانزاس سیتی است. ملانی لینسکی به عنوان رهبر به شدت خشن و انتقامجوی انقلاب بازی درخشانی ارایه میکند. او خواهان اعدام همه همدستان با دشمن است با تأکید ويژه بر مردی به نام هنری که برادر ملانی را به قتل رسانده است. این قسمتها شامل بهترین صحنههای اکشن سریال نیز هستند از جمله صحنهای بزرگ و پيچیده با حضور آلودگان که به اندازه هر بازیای خشن و گیراست.
این سریال اقتباسی تمامعیار نیست. اوایل سریال صحنههایی هستند که خیلی بازیطور به نظر میرسند تا تلویزیونی (از جمله مواردی که جوئل و الی مخفیانه اطراف یک موزه میچرخند) ولی نیمه دوم سریال این حس را میدهد که نیازمند يک قسمت ديگر نیز هست تا ضرباهنگ آن را متوازن کند (صحنههایی شامل حضور افراد آلوده از قسمت پنج به بعد دیگر به طرز غریبی نادر هستند). این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که اقتباس «آخرین بازمانده از ما» روی پرده نمایش هرگز به طور کامل چیزی را که مضمون آن را اینقدر جالب میکند به نمایش در نمیآورد: غوطهور شدن در آن دنیا، تمتع از فضاهایی که هول خالی بودن در آنها غلبه دارد که هر لحظه کلیکری ممکن است آدمی را زنده ببلعد.
در عین حال، به هیچ رو سخنی جنجالی نیست اگر این سریال را بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی بنامیم که تا کنون ساخته شده است. برای بسیاری از هواداران این بازی، این سریال اقتباسی است بسیار ماهرانه و محترمانه که باز هم میتواند مردم را غافلگیر کند؛ برای آدمهایی که هیچ وقت این بازی را انجام ندادهاند، این سریال چکیدهای است از جان و روح بازی - شخصيتهایی پرشور، طراحیهای پاکیزه، مضامین بالغانه عشق و حرمان. اگر بخواهیم لطیفه الی را تمام کنیم، این سریال «در زمینه خودش چشمگير» است.
«آخرین بازمانده از ما» در سال ۲۰۳۳ رخ میدهد، بیست سال پس از نابودی جمعیت جهان به خاطر آلودگی قارچی مغزی که ابتدا باعث دیوانگی خشونتبار و سبوعانه مردم میشود و بعد چشمانشان را از بین میبرد و مجبورشان میکند از طریق مکانيابی پژواکی دیگران را پیدا کنند - و گلویشان را بدرند.
این سریال که بر اساس بازی پرفروش پلیاستيشن ساخته شده است، «بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی تا کنون» توصیف شده است.
این سریال ساخت اچ بی او درباره یک مرد و دختری نوجوان است که در آمریکا در جریان آخرالزمانی از زامبیها سفر میکنند.
منتقدان در سراسر جهان، این اقتباسِ تلویزیونی از بازی پرفروش ویدیویی را ستایش کردهاند.
در توصیف اين سریال گفتهاند که «به آسانی بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی است که تا کنون ساخته شده است» و توانسته است «طلسمشکن» تبدیل بازیها به برنامههای تلویزیونی باشد.
داستان سریال شخصیت جوئل و الی را دنبال میکند که بیست سال پس از از غلبه یک همهگيری جهانی (که بر خلاف کووید هيچ واکسنی ندارد) با هم سفر میکنند.
اما فاصلهگذاری اجتماعی در سریال برجسته است، عمدتاً به این خاطر که با زامبیها سر و کار دارند تا ویروس کرونا.
استفن کلی، روزنامهنگار مینویسد این سریال تلویزیونی تازه با بازی پدرو پاسکال و بلا رمزی دستاوردی چشمگیر است.
بازیهای ویدیویی اکشن زنده به ندرت شهرتی به عنوان کار جدی هنری دارند. در بهترین حالت، در دهه گذشته یک نمایش خانوادگی خوشساخت مثل سونیک خارپشت و کارآگاه پيکاچو ساخته شده است؛ در بدترین موارد، اين ژانر را یک رشته میانمایگی تمسخرآلود و شکستهایی که ارزش تماشا ندارند تعریف کرده است.
مشکل دو جنبه دارد. خود بازیهای ویدیویی - در عین اینکه در فضای خودشان قادرند داستانی قانعکننده را روایت کنند - به طور طبیعی به فیلم یا سریال تلویزیونی قابل ترجمه نیستند و کسانی هم که متصدی تأمین مالی یا تولید این فیلمها و سریالهای تلویزیونی هستند نشان دادهاند که احترام چندانی برای ارزش اقتباسپذیری آنها در درجه اول قایل نیستند. هيچ کدام از این موارد درباره اقتباس ۹ قسمتی اچ بی او«آخرین بازمانده از ما» که عموماً یکی از بهترین داستانهای بازیهای ویدیویی تلقی میشود، صادق نیست.
«آخرین بازمانده ما» که ابتدا در سال ۲۰۱۳ منتشر شد در بحبوحه ویرانیهای آمریکای پساآخرالزمانی میگذرد که ۲۰ سال پیش از آن قارچی موسوم به کوردیسپس بیشتر مردم را تبدیل به هیولاهایی بیمغز کرده است.
این داستان قاچاقچی جانسختی به نام جوئل را دنبال میکند که نقشش را در این سریال پدرو پاسکال بازی میکند که کارش محافظت از الی (بلا رمزی) دختری نوجوان در جریان سفرشان در آمریکا است و اين دختر ظاهراً مصونیت نادری در برابر این بیماری دارد.
نیل دروکمان خالق آن در مصاحبهای با نیویورکر میگوید که چطور در سال ۲۰۱۴، اقتباس به صورت فیلم از این بازی مقبول نیفتاد چون مدیران اجرایی میخواستند مثل فیلم «جنگ جهانی زد» براد پیت، آن را بزرگتر و «جذابتر» کنند. اما این بازی، داستانی صمیمانهتر دارد. بازی مطالعه شخصیتی است با عمقی حیرتآور که حدود ۱۵ ساعت بازی را در خود دارد. فضای آن تاریک، خشن و کند است؛ جوی آکنده از اندوه و ترس بر آن غلبه دارد. به شدت زیر نفوذ زیباییشناسیهای تلویزیون و سینمای با پرستیژ است. خودِ دروکمان از فیلم «جایی برای پیرمردها نیست» برادران کوئن به عنوان نقطه ارجاعاش یاد کرده است.
این مضمون در این اقتباس سریالی این بازی ویدیویی با کار دروکمان و مدیر دیگر برنامه کریگ مازین - نویسنده درام تاریک و اثرگذار چرنوبیل ساخته سال ۲۰۱۹ اچ بی او - با چیرهدستی روایت شده است.
این سریال اقتباسی وفادارانه از همه چیز بازی از ظاهر گرفته تا امتیاز و تا حس آن است و به ویژه در قسمتهای اولیهاش لحظه به لحظه با ضرباهنگ بازی همراه است. در روز شیوع بیماری، جوئل را به عنوان پدری پرمهر میبینیم که با استیصال میکوشد دخترش سارا (نیکو پارکر) را در میان تگزاس پر هرج و مرج و در حال فروپاشی امن نگه دارد.
افراد آلوده ابتدا سریع و هارند ولی ۲۰ سال بعد کوردیسپس از مغز به سرتاسر بدن سرایت کرده است و انواع هیولاها را به وجود آورده است. وحشتناکترین آنها کلیکرها هستند که چشمهای پوشیده از قارچشان حاکی از حس شنوایی به شدت قوی و حساس آنها دارد. نحوه جیغ کشیدنها و حرکات سریعشان و جوری که آِدمی را وادار میکند میخکوب بماند، صحنهای هولناک است.
بلا رمزی که بیشتر شهرتاش به خاطر نقش لیانا مورمونت در بازی تخت و تاج است در تمام صحنههایی که در آن حضور دارد ستاره غالب است.
در همین حول و حوش است که با جوئل پیرتر با موهای جوگندمی دوباره برخورد میکنیم که اوضاعی که از سر گذرانده او را دگرگون کرده.
او در منطقهای قرنطینهای در بوستون قاچاقچی (غذا، مهمات و دارو) است. در اینجا زندگی سخت است و منابع کمیاب و بازماندههای دولت با مشتی آهنین حکومت میکنند و حالا تحت اداره فدرا (سازمان رسیدگی به حوادث فدرال) هستند که شباهت بسیاری زیادی به سازمان دولتی واقعی فیما (سازمان مدیریت شرایط اضطراری فدرال) در آمریکا دارد.
پاسکال به اندازه شخصیتاش در بازی ویدیویی در کسوت جوئل خیلی خشن نیست ولی اجرایاش زمخت و ترسخورده است. او مردی است که سوگواری او را میانتهی کرده است و بشریت و شادیاش را زیر خروارها بدبینی و خشونت مدفون ساخته است. اما پاسکال بازیگری حساس و پرشور نیز هست و تماشای نرم شدن جوئل و آب شدن یخهای او در سراسر این سریال یکی از لذتهای عظیم اين سریال است.
دلیل این تغییر الی است که جوئل باید او را به گروهی موسوم به کرمهای شبتاب تحویل دهد به امید اینکه بتوانند از مصونیت او برای تولید یک واکسن استفاده کنند. این گروه، شبهنظامیانی انقلابی هستند که میکوشند فدرا را به زانو در بیاورند و دموکراسی را احیا کنند.
این سریال اساساً حول شکلگیری شخصیت الی جان میگیرد و جان میبازد. الی دختری بازیگوش، بددهان و به طرزی دوستداشتنی آزاردهنده است. خوشبختانه بلا رمزی که به خاطر نقش کوتاهاش به عنوان لیانا مورمونت در بازی تخت و تاج مشهور است، هر صحنهای را که در آن حضور دارد به تصرف خود در میآورد. الیِ او شخصیتی است شرور و دوستداشتنی، سرشار از کاریزما و دلیری، که رواقیگری پاسکال را با چیرگی در هم میشکند. گرما و هوشمندی راستینی نیز در متن فیلم هست: الی به تدریج سپر دفاعی جوئل را با کتاب محبوب کلمات قصار بد خود از میان برمیدارد. در میان تاریکی وقتی که هر دو میکوشند در دل جنگل بخوابند، زمزمه میکند: «میشود سؤالی جدی بپرسم؟ چرا مترسک جایزه میگیرد؟»
در دنیای تیره و خشنی که در آن قدم برمیدارند که در آن مردم به اندازه افراد آلوده خطرناکاند، این حس طنز بسیار ضروری است. این بازی ویدیویی که به چهار فصل سال تقسیم شده است ماهیتی چند قسمتی دارد که بیشتر مکانهای آن مضامین فرعیاش به صورت نامهها و یادبودهایی هستند که بازیکن پیدا میکند. سریال بر مبنای این نامهها شکل میگيرد و از دل آنها داستانهایی کامل را بیرون میآورد و اینجاست که دروکمان و مازین بیشترین جسارت را در آزادی خلاقانهشان دارند که «آخرین بازمانده از ما» را به کسوتی تلویزیونی در میآورد.
مثلاً در قسمت سوم یک سلسله نامه تلخ میان دو مرد به نامهای بیل و فرانک (که تلویحاً عاشق هم نمایش داده میشوند) تبدیل به لطیفترین عاشقانهها میشود. این داستان که در طی دو دهه شکل میگیرد، زندگی بیل (نیک اوفرمان) را پی میگیرد که آدمی است با ذهنی پر سوء ظن که برای آیندهای هولناک خود را آماده میکند و رابطهای با فرانک ( با بازی موری بارتلت) شکل میدهد و فرانک مردی است که اسیر یکی از دامهای فراوان او میشود. آنچه در ادامه میآید اجرای کاوشی است زیبا و درخشان از مضمون محوری «آخرین بازمانده از ما»: که خاکستر این جهان کفایت میکند اگر فقط کسی وجود داشته باشد که در میاناش زندگی کند.
این حس و حال در قسمتهای چهار و پنج واژگونه میشود. این قسمتها پیگیر جوئل و الی پس از قیامی خونین علیه شاخهای بسیار فاشیست از فدرا در کانزاس سیتی است. ملانی لینسکی به عنوان رهبر به شدت خشن و انتقامجوی انقلاب بازی درخشانی ارایه میکند. او خواهان اعدام همه همدستان با دشمن است با تأکید ويژه بر مردی به نام هنری که برادر ملانی را به قتل رسانده است. این قسمتها شامل بهترین صحنههای اکشن سریال نیز هستند از جمله صحنهای بزرگ و پيچیده با حضور آلودگان که به اندازه هر بازیای خشن و گیراست.
این سریال اقتباسی تمامعیار نیست. اوایل سریال صحنههایی هستند که خیلی بازیطور به نظر میرسند تا تلویزیونی (از جمله مواردی که جوئل و الی مخفیانه اطراف یک موزه میچرخند) ولی نیمه دوم سریال این حس را میدهد که نیازمند يک قسمت ديگر نیز هست تا ضرباهنگ آن را متوازن کند (صحنههایی شامل حضور افراد آلوده از قسمت پنج به بعد دیگر به طرز غریبی نادر هستند). این واقعیت را نیز باید در نظر داشت که اقتباس «آخرین بازمانده از ما» روی پرده نمایش هرگز به طور کامل چیزی را که مضمون آن را اینقدر جالب میکند به نمایش در نمیآورد: غوطهور شدن در آن دنیا، تمتع از فضاهایی که هول خالی بودن در آنها غلبه دارد که هر لحظه کلیکری ممکن است آدمی را زنده ببلعد.
در عین حال، به هیچ رو سخنی جنجالی نیست اگر این سریال را بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی بنامیم که تا کنون ساخته شده است. برای بسیاری از هواداران این بازی، این سریال اقتباسی است بسیار ماهرانه و محترمانه که باز هم میتواند مردم را غافلگیر کند؛ برای آدمهایی که هیچ وقت این بازی را انجام ندادهاند، این سریال چکیدهای است از جان و روح بازی - شخصيتهایی پرشور، طراحیهای پاکیزه، مضامین بالغانه عشق و حرمان. اگر بخواهیم لطیفه الی را تمام کنیم، این سریال «در زمینه خودش چشمگير» است.
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: «آخرین بازمانده از ما»: «بهترین اقتباس از یک بازی ویدیویی»