آقای سروش چطور معلم اخلاقی هستید که از داوری اردکانی تا گلشیفته فراهانی را با ناسزا می‌نوازید

آقای سروش چطور معلم اخلاقی هستید که از داوری اردکانی تا گلشیفته فراهانی را با ناسزا می‌نوازید
خبر آنلاین

مخلص کلام اینکه عبدالکریم سروش هفته قبل وقتی به جریان نشست معارضین جمهوری اسلامی و سخنانشان درباره میرحسین موسوی رسید، یکی را پررو خطاب کرد و بعد در لفافه درباره گلشیفته فراهانی گفت: «یکی از آن‌ها که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه نشد او را به درون خانواده هنری نپذیرفتند...» از قضا شب گذشته وقتی خواست از سخنانش ابهام‌زدایی کند در یادداشتی با عنوان «دو جدل سفسطی»، درباره گلشیفته فراهانی نوشت: « و لذا ناصحانه و پدرانه به مصلحت ایشان می‌دانم که دامن از سیاست برچینند و همچنان یک هنرپیشه‌ی محبوب باقی بمانند و حافظ‌وار به ایشان می‌گویم:

نازنینی چو تو پاکیزه دل و پاک‌نهاد/ بهتر آن است که با مردم بد ننشینی

سخنی بی‌غرض از بنده‌ی مخلص بشنو / ای که منظور بزرگان حقیقت‌بینی»

دعوای جریان‌های سیاسی به‌جای خود، نیت در این نوشته چیز دیگری است. واقعاً اگر تکمله دکتر سروش نبود، شاید نوشتن در این باره را به‌وقت و جای دیگری می‌گذاشتم؛ اما آن نوشته نگذاشت.

در همین سرآغاز بگویم که از تناقض‌گویی حضرت استاد در عرض این چند شب که کسی را شبی با عتاب آن‌جور خطاب فرمودند که سرتاپا برهنگی‌اش تنها هنر اوست و چند شبی بعدتر هم او را منظور بزرگان حقیقت‌بین خواندند، می‌گذریم تا به یکی دو نکته مهم‌تر بپردازیم.

اول آن‌که اگر لحن و شیوه گفتار عبدالکریم سروش در آن جمله سرتاپا برهنه را شنیده باشید، در آن تحقیر طرف مقابل و دانای کل بودن ناطق موج می‌زند؛ اما فارغ از آن، پایه و پیرو جمله این‌گونه است که اگر خانواده هنری (منظور هنر غرب و مخصوصاً سینمای هالیوود است وگرنه تا پیش از آن گلشیفته فراهانی در ایران در درون خانواده هنر بود) تو را پذیرفت فقط به این دلیل بود که در امتحان برهنگی برنده شدی.

پرسش اول این است؛ اگر بازیگری برای ورود به خانواده هنریِ غرب نیاز به برهنگی دارد، چطور است که بخش بزرگی از روشنفکران یا نواندیشان دینی همه در غرب و دانشگاه‌ها و پژوهشکده‌های آنان کار و به آن مباهات کرده و اگر جایزه‌ای و قدرشناسی ببینند در بوق و کرنا می‌کنند. برهنگی در حوزه اندیشه چطور و چگونه است؟ روشنفکران عرفی که به دگراندیشان معروف‌اند در همان سال‌ها که عبدالکریم سروش به آمریکا رفت و رحل اقامت برگزید، در تهران به دام توطئه سیاه قتل‌های زنجیره‌ای گرفتار شدند و کارد آجین، مؤلف و مترجم و سیاست‌ورز در گوشه و کنار شهر جنازه‌هایشان پیدا شد. آن زمان فهرستی بلندبالا از اسامی هنرمندان و نویسندگان عرفی بیرون آمد که باید با مرگِ بی‌واسطه روبرو می‌شدند. خب آیا حالا به این استناد و با این پایه و پیرو می‌توان گزاره‌ای همچون دکتر سروش ساخت که «یکی از آن‌ها (عبدالکریم سروش) که تا امتحان نداد و سرتاپا برهنه (لیبرال غرب‌گرا که مجله تایمز او را جز صد نفر تأثیرگذار سال ۲۰۰۵ انتخاب کرد و برنده جایزه صلح اراسموس) نشد او را به درون خانواده هنری (اندیشه و صلح‌طلبان) نپذیرفتند...». آقای دکتر عبدالکریم سروش! این جمله‌سازی‌ها در ایران پر است، هم برای شما و هم برای خانم فراهانی، حسن عباسی‌ها و رائفی پورها بارها مسئله مهاجرت این بازیگر زن را مسئله سیاسی فوق امنیتی غرب تعبیر کردند و ساختند، چراکه می‌پنداشتند بعد از بازی فراهانی در نقش «میم مثل مادر»، مادر مثالی سرزمینیِ ایران شده و غربی‌ها آمده‌اند نقشه چیده‌اند که او را ببرند تا مادر سرزمینیِ ایران را ویران کنند و چه و چه! خب آقای دکتر سروش، به گمان شما به حرف‌های مخالفانتان در ایران آن‌قدر گوش کرده‌اید که استدلال‌هایتان شبیه آن‌ها شده است. اگر این‌گونه است، که کم‌وزیاد همین آقایان هستند، چرا شما از آن‌سوی آب‌ها، آب شسته‌تر با شعری از مولانا و حکمتی از کیمیای سعادت و قدری عطار و گاهی کتاب مقدس همین حرف‌ها را می‌زنید.

اگر این‌گونه نیست و شما به اعتبار دانش و ارزش خود (نه بینش دیگران) مورد توجه محافل غربی هستید و تلاش شما را قدر می‌نهند و بر شما ارج، چرا همان ترکیبات برای گلشیفته فراهانی صادق نیست. آن اقدامش برای مجله فرانسوی (فارغ از حسن و قبح عمل اخلاقی او، بحث ما آن نیست) ربطی به اقبالش در بازیگری او در سینمای هالیوود ندارد. اگرچه متأسفانه در همه جای جهان سیاست‌ها در هنر و انتخاب نماد و نشانه و آدم‌ها جای دارد، اما آن بخیه که حضرتتان زدید، خارج از واقعیت محض است. غرب هم احتجاج و احتیاج خود را دارد اما این به معنای بلند کردن بی‌هنری نیست. به‌واقع برای مقبول افتادن در هنر غرب باید هنرمند هم بود. لااقل برای بازیگری در هالیوود این‌یک شاخص است و بی‌هنران را به آن راهی نیست؛ اگرچه راه‌های خودش را داشته باشد.

حالا آن همه مغلطه که استاد بر سفسطه دشمنان کرده‌اند، یک راه معقول‌تر داشت و آن اینکه ایشان به‌عنوان بخشی از این جامعه متصلب به همگان یاد بدهند؛ اگر در یک سخنرانی فقط یک گزاره اشتباه داشته باشند، -فرض محال که محال نیست- حاضرند بابت آن یک اشتباه عذرخواهی کنند تا نصیحت پدرانه و ملوکانه و حافظ وار. خلاصه بخشی از این جامعه مصیبت‌زده فرهنگی چشمش به کسانی چون شماست که یاد بگیرند ضمن هزار و یک استدلال، گاهی هم عذرخواهی به زبانشان بیاید. در این مواقع پر پژواک تاریخی است که از شما و سایر اندیشمندان انتظار می‌رود، حرف و عمل درست داشته و واضح و آشکار افتراق‌ها را نشان دهید و حتی در مخالفت با مخالفان نیک‌اندیش و نیک گفتار باشید.

در همان یادداشت استاد از معاندان گفتارشان گلایه می‌کنند که حرف ایشان را شهید کرده‌اند و اصل مطلب را نگرفته‌اند و بر طبل حاشیه کوبیده‌اند، البته استاد تازه و به این شدت و حدت صابون بدزبانان به پوستشان خورده؛ اما آنانی که با ادبیات دکتر آشنا هستند، شاید آن بدزبانی‌ها و تحقیرها و تصغیرها که به دیگران روا داشتند را به یاد بیاورند.

تأکید می‌کنم که در این یادداشت و در این چند خط پیش رو، به راست و ناراست کلام گلشیفته فراهانی کاری نداشته و مقصود نقد فرمایشات عبدالکریم سروش است، نکته دوم اینکه استاد در یادداشت تازه باز هم خطاب به گلشیفته فراهانی نوشته است، «من عملِ نامحترمِ شخص محترمی را نکوهش کرده‌ام و آشکارا آن کار را ناشایسته دانسته‌ام و اکنون هم سیاست‌ورزی ایشان را به خاطر آن کار، بی‌آینده می‌بینم و یقین دارم که جامعه ایران چنین کسی را با چنین کارنامه‌ای به دایره سیاست راه نخواهد داد.» در این کلام بازهم تناقض آشکار است که اگر کسی فقط یک عمل نکوهیده کرده است، باید از دایره سیاست رانده شود، اولاً اگر این کلام صادق و جاری و ساری باشد که کارزار سیاست نه در ایران که در جهان راست بود و نیاز به ورود این همه آدم نبود و اگر عمل نکوهیده باعث رانده شدن آدمیان از سیاست می‌شد و می‌شود که این همه سیاستمدارِ جهان نه در دایره سیاست که باید از دایره هستی بیرون می‌رفتند. در امر سیاست و سیاست ورزی راست و ناراست کلام سیاست‌مدار مشروط به حسن و قبح رفتار اخلاقی او نیست. اس و اساس امر سیاست این است که شخص سیاستمدار منافع عام ملت را بر منافع فرد و حزب و گروه و چه چه ارجح بداند، وگرنه برهنگی و پوشیدگی سیاست‌مدار که در این امر دخیل نیست.

چرچیل نخست‌وزیر انگلستان بر اعاده منافع ملتش راسخ بود، چه آنکه حقوق بسیاری از ملل دیگر را تضییع کرد و مستقیم و غیرمستقیم خون بی‌گناهان بسیاری بر ذمه اوست از آن جمله ما ایرانیان که در دو مورد مستقیم ضربه خورده او هستیم، از قضا هیچ عکس برهنه و نیم برهنه‌ای از او در هیچ کجا نیست و نهایتاً بعضی از اوقات کلاه از سر برداشته است؛ اما آن‌سوی میدان مهاتما گاندی به دلیل پوشش هندیان همیشه نیمه برهنه بود یا بالاپوشی نداشت، هم او هم در اعاده منافع ملتش راسخ بود و البته در طی مبارزه‌اش با استعمار انگلیس خون از دماغ کسی نریخت تا آن‌که خون شریفش به دست جاهلان قومش ریخته شد. حالا شما اگر پوشش را ملاک سیاست‌مداری و ورزی می‌دانید باید دنباله‌رو چرچیل باشید و ایضاً سیاستمداران غرب سفید آمریکایی که هیچ‌گاه برهنگی‌شان آشکار نشد و برهنگان سرخ و سیاه‌پوست را پوست کندند و شمع آجین کردند. این چه استدلالی است که می‌فرمایید. اینکه می‌فرمایید، نصف عقلای جهان دین‌دارند و نصف بی‌دین – بماند که متر و معیارش کجاست- نصفی این عمل را قبح می‌دانند و نصف دیگر حسن، به کنار، ولی سیاست آلوده‌تر از برهنگی و پوشیدگی کسی است.

برای آنکه شفاف گفته باشم، اخیراً نخست‌وزیر یکی از کشورهای اسکاندیناوی که از قضا زن بود به دلیل افشای عکس‌هایی از میگساری و خوش‌گذرانی با دوستان از کار برکنار شد و یا حتی نخست‌وزیر انگلستان، اما دلیل هجمه به آنان خوش‌گذرانی نبود، آنان در زمانی که باید به مردم خدمات می‌دادند یا منعی بر مردم گمارده بودند و خود آن منع را رعایت نکردند، خلع شدند وگرنه کسی به زندگی قبلی آنان کاری نداشت.

حالا اگر می‌خواهید بگویید جامعه ایرانی نه امروز که پیش از اسلام هم دین‌دار بوده است و این دین‌داران کسی را بر اساس عکسی که از او منتشر شده قضاوت می‌کنند، حرف دیگری است اما برای گفتن این یک حرف مردم به کسی تاکنون نمایندگی نداده‌اند، بماند که تمامی بزرگان و عارفان مردمان را از قضاوت دیگران پرهیز داده‌اند.

و اگر باز مقصودتان آن است که باید حیثیت اجتماعی و عرفی داشت تا مردم به حرفش گوش کنند و گلشیفته فراهانی این حیثیت اجتماعی و اقبال را ندارد، خب شما هم این حیثیت و اقبال را ندارید، حداقل در آخرین انتخابات، جمیع دوستان جمع شدند و شما هم همت کردید آن مسجع هجو را فرمودید تا نقمت را نعمت جلوه دهید و نوشتید: «همتی را نصرت می‌کنیم تا ردای رئیسی بپوشد ‌و چشم خلایق به جمال عبد الناصر روشن شود.» مردم همت نکردند، نصرت حاصل نشد و عبدالناصر بعد از آرای باطل ایستاد متأسفانه. حالا و با این استدلال که شما اقبال عام ندارید، کسی از پنجره‌ای مجازی فریاد بزند، شما دیگر نباید درباره سیاست حرف بزنید چراکه یک‌بار این چنین گل کاشته‌اید، آیا این استدلال درست و پذیرفته است؟ این‌ها مغلطه بر روی سفسطه است. حضرت استاد. به گمان اگر تا دیروز بیان شما مسجع بود امروز مسجع شما بیان شده است و شما درگیر بازی‌های زبانی شدید.

ازآنجایی‌که شما به مولانا جلال الدین دل‌بسته هستید و آبشخور عرفانی دارید عرض می‌کنم که: *«در بغداد روزی مستی افتاده بود و طاقت رفتن نبودش از مستی، شیخ جنید برگذشت. چشم آن مست بر شیخ افتاد و شیخ را نیز بر وی افتاد. مست شرم داشت گفت: یا شیخ! چنین که هستم می‌نمایم تو چنانک می‌نمایی هستی؟ گریه بر شیخ افتاد...

*حالات و سخنان ابوسعید ابوالخیر / مقدمه، تصحیح و توضیحات محمدرضا شفیعی کندکنی/ باب پنجم ص ۱۵۷

۵۷۵۷

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط: آقای سروش چطور معلم اخلاقی هستید که از داوری اردکانی تا گلشیفته فراهانی را با ناسزا می‌نوازید