فارابی، قبولی با ارفاق

به نظرم این همان موقعیتی است که امسال و در جشنواره چهل و یکم فیلم فجر، بنیاد سینمایی فارابی دچارش شد! ۹ فیلم پذیرفته شده و یک فیلم نیمه‌کاره که در فهرست ذخیره‌ها قرار گرفت. از میان آن ۹ فیلم حداقل چهار فیلم اساسا دارای مشکلات مختلف ساختاری و محتوایی بود یا اصلا در اولویت‌های این بنیاد که برای تولیداتش از بودجه عمومی و بیت‌المال هزینه کرده و قاعدتا ‌باید با اولویت‌های فرهنگی کشور مماس باشد، نمی‌توانست قرار بگیرد.

فیلم «بعد از رفتن» که بیش از این با عنوان «بندباز» نامیده می‌شد، به اسم فیلم اجتماعی به هرموضوعی ناخنکی زده‌بود. از مسابقه اتومبیلر‌انی و قهرمان شکست‌خورده تا سیرک بازی و واردات جنس قاچاق و رحم اجاره‌ای و تا وجدان ناراحت و بچه بی‌مادر و شکاف در خانواده و... .

فیلم بعد از رفتن، می‌توانست حول و حوش همان سیرک که کار اصلی یکی از شخصیت‌ها بود، شکل گرفته و پیش برود اما طرفه آن‌که هم سیرک و بندبازی (که در فیلم رویت نمی‌شد) و هم دیگر موضوعات پراکنده آن، هیچ‌کدام چفت و بست درست و درمان و رابطه مشخصی با یکدیگر ندارد و هریک جداگانه می‌توانستند محور قصه قرار گرفته یا به راحتی حذف شده و ضرری به کار وارد نیاید.

شخصیت‌های تکراری و داستانک‌های کلیشه‌ای نیز نه‌فقط نمی‌توانستند گره‌ای از شخصیت‌پردازی الکن فیلم باز کنند بلکه بر ابهامات و لکنت آنها بیشتر می‌افزودند و از همه این ماجراها جز توفیق شخصیت منفی ماجرا که همه را سرکیسه کرده و به سلامت گریخته‌بود و بقیه اتفاقات از جمله بازگشت به خانواده پدری هم از صدقه سری آن صورت پذیرفت، هیچ نتیجه دیگری مستفاد نمی‌شود!

«جنگل پرتقال» یا جنگل روابط غیر افلاطونی

فیلم دیگر بنیاد سینمایی فارابی به نام «جنگل پرتقال» یک شبه هامون بود که تلاش داشت با سرگشتگی‌های یک دانش‌آموخته متکبر و ناموفق تئاتر از شهرستان که اینک دبیر ادبیات در تهران شده، سروکله بزند. فیلمی که سعی داشت با کشاندن اجباری او به دیار پدری در شمال (به‌بهانه دریافت اصل مدرک تحصیلی) مایه‌های این سرگشتگی‌ها را نشان دهد اما متاسفانه همچنان که شروع و انگیزه شکل‌گیری گره ماجرا، خیلی سردستی، بی‌منطق و شل و ول بود، ادامه جست‌وجوی شخصیت اصلی فیلم در میان خاطراتش نیز بدون توجیهات دراماتیک و با کمک داستانک‌های بی‌خاصیت و بی‌ربط صورت می‌گرفت.

او به دنبال تجدید دوستی با دختری بود که در تمام دوران دانشجویی گرچه مسخره‌اش می‌کرد اما رابطه‌ای طولانی داشت و مدام آن را مرور می‌کرد. در این مسیر، پس از سرخوردگی از آن تجدید رابطه، با دانشجویان امروز تئاتر دانشکده سابق خود آشنا شود و در دورهمی‌شان شرکت کرده؛ یک پارتی مختلط آنچنانی همراه با استعمال مواد مخدر و به عالم هپروت رفتن یا به قولی «های» شدن ‌و...!

طرفه آن‌که همین دورهمی مختلط و در واقع دور منقلی، باعث آغاز تحول روحی شخصیت اصلی می‌شود! و در همین پارتی درهم و برهم و اجق وجقی بود که بالاخره نمایشنامه‌اش را خواند اما از زور خماری نه خودش فهمید چه خوانده و نه دختران و پسران بنگی و مست و ملنگ آن پارتی متوجه نمایشنامه‌خوانی او شدند. شاید از همین روی بود که تحول روحی این شخصیت به یک کچل کردن ساده محدود شد!

این نوع نگاه به دانشجویان هنر مملکت، فصل اول سریال اسرائیلی «تهران» را به ذهن متبادر می‌ساخت که جوانان و دانشجویان ایرانی را مشتی بنگی و قاچاقچی مواد مخدر به تصویر کشیده‌بود!
در واقع می‌توان فیلم «جنگل پرتقال» را «جنگل روابط غیر‌افلاطونی» هم نامید که معلوم نیست، تولید آن چه جایی در میان آثار بنیاد فارابی از جیب ملت می‌توانست داشته‌باشد.

«روایت ناتمام سیما»؛ حکایت ستایش شبکه‌های مجازی

فیلم «روایت ناتمام سیما» که پیش از این با عناوین «دشمن مردم» و «روایت ناتمام» هم شناخته می‌شد، سراغ شبکه‌ها و دنیای مجازی و تاثیر آن در زندگی مردم رفته‌بود که معمولا در آثار سینمایی جهان، با نگاه مثبتی به آن پرداخته نشده و همواره با ویژگی‌های مسخ انسانیت و هویت‌ها به تصویر کشیده شده‌است، از آثاری مانند «ماتریکس»، «طبقه سیزدهم» و «او» گرفته تا «جانشین‌ها»، «دایره» و... .

اما فیلم روایت ناتمام سیما، کارکرد فوق را برعکس جلوه داد و استفاده از شبکه‌ها و دنیای مجازی را باعث افشای عمل ناجوانمردانه شخصیت اصلی ماجرا در حق زنی مظلوم و بی‌سر و صدا نمایاند! او که در کارهای خلاف و نمایش‌های اینترنتی با ظاهری متین و انسانی و با قیافه‌ای حق به‌جانب، به‌راحتی زندگی دیگران را به بازی گرفت و قسر در رفت اما گیر فضای مجازی افتاد که در این فیلم به کمک و یاری مظلومان آمده و آن روی چهره فرد ظالم را برملا می‌ساخت.

اگر چنین فیلم یا فیلم‌هایی با بودجه بخش خصوصی ساخته می‌شدند، واقعا اشکال و حرفی در بین نبود اما وقتی پول و سرمایه مردم و پای بنیاد سینمای فارابی به میان می‌آید، آن وقت قضیه متفاوت می‌شود. هزینه از کیسه بیت‌المال برای نمایش چهره مثبت از پدیده‌ای که سال‌هاست چالش عجیب و غریبی در سراسر جهان و از جمله کشور ما به‌وجود آورده و به‌خصوص التهابات ماه‌های اخیر عمدتا براساس دیتاهای همین شبکه‌های مجازی، خسارات فراوان جانی و مالی به کشور تحمیل کرد، حقیقتا سؤال‌برانگیز است!

انتظار از مراکزی مانند بنیاد سینمایی فارابی که سرمایه‌های ملت، امانتی در دست آنها بوده، این است که اگر در جهت روشنگری و جهاد تبیین قدمی بر نمی‌دارند، لااقل بر زخم‌های جهالت و ناآگاهی و بی‌سوادی نمک نپاشند و حرمت مردم و انقلاب را نگاه دارند.

«سینما متروپل» تحریف دفاع‌مقدس و سینما

اما فاجعه‌بارتر از همه اینها فیلم «سینما متروپل» بود که باز هم اگر نام بنیاد فارابی و پول بی‌زبان ملت و هزینه‌های بیت‌المال پشت آن قرار نداشت و در بخش خصوصی تولید می‌شد، شاید خطاها و تحریف‌ها و روایت نادرستش را می‌شد نادیده گرفت. فیلمی با روایتی ضد دفاع‌مقدس که هم به سینما، جنگ و دفاع‌مقدس و هم به حصر آبادان، نگاهی کاریکاتوری و خام و سردستی داشت. فیلمی که همچون تولید دیگر بنیاد فارابی به نام «گل‌های باوارده» درباره حصر آبادان و سینما بود ولی هیچ نشانی از موقعیت حصر آبادان ورای شعر و شعار و گفتار نداشت. همچنین عشقِ سینمای کاراکترهایش هم کاملا نچسب و باسمه‌ای از کار درآمده‌بود و به هیچ‌وجه به باور نمی‌نشست که چنین شخصیت‌هایی عاشق سینما باشند.

ضمن این‌که مشکل تاریخی فیلم هم قوز بالاقوز بود با این پرسش مهم که در آن شرایط حصر و درگیری و نبرد دائم و تکاپوی مستمر رزمندگان، کدام سینما در این شهر دایر بوده؟ کدام گروه دختران در آن شرایط به نقاشی‌های دیواری مشغول بودند؟ چنانچه در هیچ تاریخ کتبی و شفاهی چنین موضوعی ثبت نشده و هیچ‌کس از جمله نگارنده که در همان دوران در آن منطقه حضور داشتم، چنین رویدادی را رویت نکردم. سینماهای آبادان از زمان شروع جنگ در این شهر تعطیل شد و برعکس مثلا مسجد سلیمان که دو سه سالن سینمایش در همان سال‌ها کار می‌کرد، اما در آبادان تا مدتی پس از پایان جنگ نیز این سالن‌های سینما تعطیل ماندند.

پاسخ‌های درست با ارفاق

اما بنیاد سینمایی فارابی در مورد تولید فیلم‌هایی همچون گل‌های باوارده (ماجرای روزهای حصر آبادان و تلاش برای رساندن ابزار و امکانات مهم و گران‌قیمت انبار پالایشگاه آبادان به نقاط امن)، شماره ۱۰ (درباره ماجرای واقعی فرار برخی اسرای ایرانی از اردوگاه‌های صدام) و کت چرمی (نگاهی عمیق و دردمندانه به نابسامانی‌ها و آسیب‌های اجتماعی) تقریبا موفق عمل کرد و در ساخت فیلم کاپیتان (با موضوع کودکان سرطانی و امیدهای آنها) و همچنین فیلم هوک (داستان یک نوجوان بلوچ بوکسور که با وجود همه سختی‌ها به سطح قهرمانی و بالاتر از آن، پهلوانی رسید) اگرچه با ساختارهای ضعیف اما با ارفاق، عملکرد قابل قبولی داشت.

اما فیلم دیگر که تا زمان آغاز جشنواره فجر نیمه‌کاره ماند، به نام «بهشت تبهکاران» درباره ترور احمد دهقان فراماسونر معروف و از موسسان سازمان ماسونی پرورش افکار، توسط حسن جعفری در خیابان لاله‌‌زار تهران بوده و رویدادهای قبل از ملی شدن صنعت نفت را بیان کرده‌است. این درحالی است که رویدادهای نهضت ملی‌شدن صنعت نفت، آنچنان که در حیطه و اولویت‌های بنیاد سینمایی فارابی قرار می‌گیرد، ده‌ها ماجرای ناگفته از جمله نقش اساسی شهید نواب‌صفوی و فداییان اسلام، آیت‌ا... کاشانی، اعلامیه‌ها، سخنرانی‌ها و موضعگیری‌هایش در جریان نهضت یادشده و حتی قتل روزنامه‌نگارانی همچون احمد مسعود و کریم‌پور شیرازی و اعدام دکتر حسین فاطمی را دارد و این‌ را که چرا در این میان حسن جعفری و احمد دهقان اهمیت یافته‌اند، فقط بایستی از مسئولان بنیاد فارابی سؤال کرد.

روزنامه جام جم

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: فارابی، قبولی با ارفاق