القای هراس به جان مخاطب

مرز مشخصی برای خواب و واقعیت در این داستان بلند پیدا نمی‌شود. و این زیرکی «جوانمرد» است که تا انتها مخاطب متوجه این موضوع نمی‌شود؛ کجای این ماجرا از روی حقیقت است و کجا تخیل یک بیمار اسکیزوفرنی. از ویژگی‌های قهرمان، ترسو بودن او در دنیای واقعی‌ است ولی در جهان تخیلش دلیر، بی‌باک و قدر است. او  پیاپی همه آنان را که آزارش می‌دادند را در این فضای موازی ذهنی‌اش با یک مشت ناک‌داون می‌کند. طرح جلدی که برای این کتاب در نظر گرفته شده است، شبیه مجله دانستنی‌ها است که «قهرمان یوسفی» (شخصیت اصلی داستان) در سال‌های پیش به آن علاقه‌مند بود و در کنار پیگیری خبرهای ورزش بوکس و مبارزات محمدعلی کلی به مطالعه آن می‌پرداخت.
 
حوادث و رویدادها
در بند قبلی اشاره داشتم که این یک داستان بلند است و با توجه به تعداد صفحات، هیچ اصراری بر این نیست که این کتاب را یک رمان بنامیم. چرا که دسته‌بندی انواع داستان صرفا بر اساس تعداد کلمات و صفحات نیست. بلکه از تعداد بحران‌ها و حوادث داستانی، گره‌ها و گره‌گشایی‌ها، تعداد کاراکترهای اصلی و فرعی و همچنین نخ ساختاری داستان که باید قوام‌بخش آن باشد را نیز در نظر گرفت. پررنگ‌ترین حادثه داستان خیانت «ساقی» به قهرمان یوسفی است و سایر حوادث اتفاقاتی است روزمره که حول و حوش قهرمان می‌گردد  اما در این میان، یک نکته مهم را نباید فراموش کرد که فصل اول یک تک‌جمله است. «جن را تشعشعی از آتش خلق کرد» در ادامه داستان تاکید بر روی قانون دوم ترمودینامیک دارد که همه چیز در جهان به گرما تبدیل می‌شود. یکی از کاراکترها که مدام تغییر هویت و اسم می‌دهد و تاکید ویژه بر نامیرابودن خودش دارد و مدام از این حرف می‌زند که از جنس گرماست؛ گویی یکی از همان جن‌هاست که اول داستان درباره او صحبت شده است. نظریه نامیرابودن را جوانمرد بیان می‌کند و در طول داستان با علل مختلف ثابت می‌کند اما فصل آخر با جمله‌ای بیان می‌کند که: «همه چیز فنا می‌شود جز صورت پروردگار».

 شخصیت‌پردازی
علیرضا جوانمرد در طول داستان کاراکترهای زیادی را نام می‌برد. که بسیاری از آنها چهره‌های نام‌آشنا هستند و نیازی به شخصیت‌پردازی ندارند؛ مثل روبرتو کارلوس، محمدعلی کلی و استیو مک‌کوئین. کاراکتر «مرد»، «دکتر خاتم» و «دکتر حاتم» نیز یکی هستند. تنها کاراکتری که جوانمرد سعی در پردازش آن داشته، «قهرمان یوسفی» است که گاه یادداشت‌هایش را با لحن طنز می‌نویسد و جوانمرد می‌خواهد از او چهره‌ای شوخ بسازد اما با توجه به المان‌های طنز، این امر به صورت کامل میسر نشده است. 
 
ساختار و ضرب‌آهنگ داستان
زمانی که ما برای داستان خود، به اندازه کافی رویداد خلق نمی‌کنیم یا شخصیت‌هایی نمی‌آفرینیم تا بار داستان را به‌دوش بکشند، ساختار داستان روندی یکنواخت و خسته‌کننده خواهد داشت. در داستان «بلند شو قهرمان» به زعم من، نویسنده می‌توانست از حجم این داستان بلند بکاهد تا ضرب‌آهنگ داستان، روندی جذاب‌تر داشته باشد و زهر حوادث و رویدادها گرفته نشود. که با این روش هم بحران‌ها پررنگ‌تر می‌شد و هم تعلیق بیشتری را در داستان شاهد بودیم. 
 
انگاره‌های مکرر
یکی از تکنیک‌هایی که جوانمرد در داستان استفاده کرده است، تکرار جمله‌ها و عبارت‌هایی ا‌ست که می‌تواند هراس را در جان مخاطب بیندازد، چنان که مدام از جمله «فبشر هم بعذاب الیم» استفاده می‌کند اما این عذاب دردناکی که به طور پیاپی وعده داده می‌شود، فقط به صورت علمی بیان می‌شود که: این جهان ماده است و در نهایت ماده به گرما تبدیل می‌شود که این میزان گرما همین جهان را تبدیل به جهنم می‌کند. جمله فوق و تکرار جمله «این قصه تمام نمی‌شود» می‌تواند راهی برای شدت تعلیق داستان باشد اما گویی جوانمرد اطلاعاتی از داستان دارد که آن ‌را به مخاطب خود ارائه نمی‌دهد. بخشی از این نقص در ارائه اطلاعات می‌تواند از این باب باشد که خواننده به فکر فرو برود و خودش در پی کشف آن باشد و بخش دیگری از آن‌ هم می‌تواند سرقت اطلاعات باشد که اگر چنین باشد به نکته‌ای که کورت وونه‌گات تاکید دارد، اشاره می‌کند: «همه اطلاعات لازم را به مخاطب بدهید، این‌که نمی‌توانید تعلیق ایجاد کنید، کم‌کاری خودتان است». 
در مجموع باید این نکته را اضافه کنم که اگر جوانمرد تصمیم داشت لذت کشف برخی از اطلاعات داستان را به عهده خواننده بگذارد، باید علائم راهنمایی بیشتری برای مخاطب می‌گذاشت تا نقطه ابهامی وجود نداشته باشد. لازم به ذکر است که قلم روان، شیوه نامه‌نگاری و تغییر زبان روایت‌گر از ویژگی‌های بارز این اثر است. 

منبع: ضمیمه قفسه کتاب روزنامه جام‌جم

منبع خبر: جام جم

اخبار مرتبط: القای هراس به جان مخاطب