حامد اسماعیلیون و ائتلاف با اقتدارگرایان

حامد اسماعیلیون و ائتلاف با اقتدارگرایان
رادیو زمانه

ائتلاف برخی چهره‌های مخالف جمهوری اسلامی را که با هیاهوی رسانه‌ای طی کنفرانسی مطبوعاتی در دانشگاه جرج‌تاون آغاز به کار کرد به‌طور خلاصه می‌توان کنارهم‌نشستن سه جریان و فکر سیاسی از بنیان متفاوت دانست:

۱) سیاستی مردمی-‌مدنی به نمایندگی حامد اسماعیلیون که تعهد عملی خود را به ارزش‌های دموکراتیک در انجمن خانواده‌های پرواز نشان داده؛

۲) سیاستی به معنای وسیع کلمه اصلاح‌گرانه (که صرفا محدود به احزاب اصلاح‌طلب رسمی در ایران نمی‌شود) به نمایندگی مسیح علی‌نژاد. در این تلقی فعالیت سیاسی خلاصه می‌شود در نزدیکی به مراکز قدرت با هدف بهبود اوضاع که بسته به تغییر کانون‌های قدرت می‌تواند از خاتمی به پهلوی دور یا نزدیک شود؛

۳) سیاستی اقتدارگرا به نمایندگی رضا پهلوی که خود را فراتر از تمامی جریان‌های موجود می‌بیند و فعالیت سیاسی را به اداره بهتر امور با ظاهری آراسته تحت زعامت یک «دیکتاتور خوب» خلاصه می‌کند. رضا پهلوی، بر خلاف کلی‌گویی درباره دموکراسی، طی سال‌های گذشته هرگز تعهد خود را به ارزش‌های دموکراتیک در عمل نشان نداده است. «کارزار وکالت» و «ائتلاف مخالفان» اخیرترین اما نه آخرین اقدامات غیردموکراتیک اوست.

اما اگر این ائتلاف تنها بر محور سه جریان – و چنان‌که جلوتر خواهیم دید یک جریان اقتدارگرا – شکل گرفته حضور مابقی افراد در آن چه توجیهی دارد؟

به نظر می‌رسد دو مبنای کلی در انتخاب افراد وجود داشته:

  • نخست تناسب عددی و نسلی زنان و مردان حاضر (چهار زن و چهار مرد)، و
  • دوم انتخاب از میان مشاهیر رسانه‌ای یا آنچه امروزه سلبریتی خوانده می‌شود.

در میان آنها که نقش زینت‌المجالس را ایفا می‌کنند دو نام با دقت بسیار انتخاب شده است: عبدالله مهتدی و شیرین عبادی، یکی قرار است تنوع قومی را نمایندگی کند و دیگری تعهد حقوق بشری را به غربی‌ها.

رضا پهلوی به خوبی می‌داند برای شکل‌گیری ائتلافی زیر چتر خود صرف‌نظر از انتخاب افرادی بدون کمترین عاملیت چگونه می‌توان دل غربی‌ها را با گنجاندن یکی از میانه‌روترین رهبران کرد و یکی از خنثی‌ترین مدافعان حقوق بشر برد. بدین‌ترتیب، ائتلاف مذکور هم بازیگران و مشاهیر هنری برای مانور رسانه‌ای، هم نماینده اقوام، و هم برنده صلح نوبل در انبان خواهد داشت.

حامد اسماعیلیون − «موفقیت اسماعیلیون در عرصه عمومی نه ماحصل تلاشی فردی و معطوف به اراده شخصی بلکه محصول کوششی جمعی، دموکراتیک و مدنی در انجمن خانواده‌های پرواز بود. فعالیت‌های انجمن مذکور را می‌توان نمونه‌ای از موکول‌نکردن کوشش‌های دموکراتیک به فردای پیروزی فرضی بر ج. ا. و ساختن واحدهایی کوچک از افراد برابر فراتر از تعلقات ایدئولوژیکی‌شان دانست.»

جریان اول: مبارزه مردمی دموکراتیک

در میان نیروهای سیاسی برون‌مرزی مخالف نظام آنچه حامد اسماعیلیون را از دیگران متمایز می‌کرد فعالیت پیگیر او در انجمن خانواده‌های پرواز طی سه سال گذشته بود. بخشی از این فعالیت و چگونگی شکل‌گیری انجمن خانواده‌های پرواز به همت او و دیگران در مستند «PS752 یک عدد نیست» ثبت شده است.

اقدامات عملی انجمن خانواده‌های پرواز در صحنه بین‌المللی تا آنجا پیش رفت که منجر به ارجاع پرونده سرنگونی پرواز PS752 هواپیمایی اوکراین به دیوان بین‌المللی دادگستری در لاهه شد، یکی از مهم‌ترین اقدامات قضایی علیه ج. ا. در صحنه بین‌المللی که کمتر بدان پرداخته شد، کاری که از هیچ یک از مخالفان برون‌مرزی ج. ا. طی چهار دهه گذشته، چه در قالب احزاب و چه در قالب افراد، برنیامده است.

موفقیت اسماعیلیون در عرصه عمومی نه ماحصل تلاشی فردی و معطوف به اراده شخصی بلکه محصول کوششی جمعی، دموکراتیک و مدنی در انجمن خانواده‌های پرواز بود. فعالیت‌های انجمن مذکور را می‌توان نمونه‌ای از موکول‌نکردن کوشش‌های دموکراتیک به فردای پیروزی فرضی بر ج. ا. و ساختن واحدهایی کوچک از افراد برابر فراتر از تعلقات ایدئولوژیکی‌شان دانست. اگر به مصاحبه‌های رسانه‌ای انجمن خانواده‌های پرواز طی سه سال گذشته بنگریم، به‌رغم حضور پررنگ‌تر اسماعیلیون به جهت مقام سخنگویی، شاهد تلاش عامدانه انجمن برای بازنمایی افراد مختلف خود در تلویزیون‌های فارسی‌زبان هستیم. مشخص است که انجمن می‌کوشید فراتر از شخص اسماعیلیون به مناسبت‌های مختلف هیأت موسسان و اعضای خود را به عنوان مدعو به رسانه‌ها معرفی کند و تعهد به تکثرگرایی و جمع‌باوری را فراتر از شعار در عمل نشان دهد.

همین فعالیت عملی مستمر و جدیت در مبارزه با جمهوری اسلامی، و نه صرف مانورهای رسانه‌ای، به انجمن پرواز و دبیر آن حامد اسماعیلیون امکان داد بزرگ‌ترین تظاهرات خارج از کشور را طی چهار دهه گذشته برگزار و اعتماد طیف گسترده‌ای از ایرانیان خارج از کشو را، فارغ از تعلقات ایدئولوژیکی‌شان، کسب کند. کنترل شعارها، پرهیز از دمیدن بر اختلافات سیاسی، عدم غلبه یک گروه و ایدئولوژی بر دیگران، تنوع و تکثر حاضران در تجمع به قدرت‌نمایی ایرانیان مخالف ج. ا. در قلب یک پایتخت اروپایی انجامید. این اقدامات تنها ج. ا. را به لرزه نینداخت؛ پهلوی‌گرایان را هم دستپاچه کرد.

جریان دوم: اصلاح‌گرایان

مسیح علی‌نژاد را می‌توان نماینده جریانی در میان مخالفان جمهوری اسلامی دانست که می‌کوشد فعالیت سیاسی را به عنوان زایده‌ای در حاشیه مراکز قدرت تعریف کند.

الگوی اصلاح‌گرایانه «فشار از پایین، چانه‌زنی در بالا» و «انتخاب میان مراکز قدرت بد و بدتر» استراتژی اصلی این تلقی از سیاست است که پیش‌تر در دو دهه گذشته توسط احزاب اصلاح‌طلب و اکنون توسط برخی نیروهای داخل و خارج از ایران با رنگ‌و‌لعابی متفاوت بکار گرفته می‌شود.

در این تلقی، به مبارزه خیابانی مردم در مقام اهرم فشاری برای بده‌بستان با مراکز قدرت نگریسته می‌شود. «فشار از پایین» ابزاری است که به مدد آن می‌توان با سهم‌خواهی چرخش متصدیان مراکز قدرت را رقم زد، بی‌آنکه شالوده و زیربنای این مراکز تغییری اساسی کند. در این الگو به جای تمرکز بر نزدیکی به فعالان مدنی بین‌المللی و تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهانی اولویت با نزدیکی به مراکز قدرت است، خواه خاتمی و خواه پهلوی، خواه پمپئو و خواه مکرون. البته این نقد نافی هرگونه دیدار فعالان سیاسی با مقامات دولتی چه در ایران و چه در سطح جهانی به‌صورت مطلق نیست، بلکه متوجه تلقی خاصی از سیاست است که بروز و ظهور تغییر را با توسل به جامعه از مسیر مراکز قدرت دنبال می‌کند که طبعا منجر به تحولی بنیادین نخواهد شد.

به‌رغم موفقیت‌های نسبی علی‌نژاد در کارزارهای مجازی «چهارشنبه‌های سفید» و «دوربین ما اسلحه ما»، الگوی عمل او بر خلاف جمع‌گرایی انجمن خانواده‌های پرواز متکی به برندسازی است، الگویی نه در راه تشکیل یک مبارزه جمعی بلکه معطوف به در درجه اول ساختن چهره‌ای رسانه‌ای از خود و سپس چهره‌سازی جمعی از حلقه نزدیکان خود. همین چهره‌سازی‌های جمعی بود که پهلوی‌گرایان را ناگزیر به پذیرش او کرد. تلاش آنها برای حذف علی‌نژاد از اوایل قیام صورت گرفت اما به‌جایی نرسید. به تدریج آنها چون او را در مقام نیرویی فردی به لحاظ ایدئولوژیکی بی‌خطر یافتند کوشیدند به جای حذف در خود جذب کنند (هرچند هنوز هم حملات سلطنت‌طلبان به او ادامه دارد و آخرین مورد آن در تجمع مونیخ مشاهده شد). بدین‌سان با یک‌تیر دو نشان زده می‌شد: هم علی‌نژاد را به اردوگاه خود می‌کشاندند و هم از این طریق اسماعیلیون را تحت فشار گذاشته به حاشیه می‌راندند.

جریان سوم: اقتدارگرایان

نیروهای اقتدارگرا طی چند سال گذشته و مشخصا پس از دی‌ماه ۹۶ به جهت آگاهی از عدم اقبال عمومی به نهاد سلطنت زیر پرچم رضا پهلوی و تحت‌عنوان «مشروطه‌خواهی» گرد آمده‌اند تا تمایل خود را به بازگشت پادشاه به رأس حکومت در لوای وجود نظام پارلمانی کتمان کنند. البته مشروطه‌خواهان نیز همچون سایر جریان‌های سیاسی یکدست نیستند و در میان‌شان از گرایش‌های ضددموکراتیک تا دموکراتیک به چشم می‌خورد. از این منظر، پهلوی‌گرایان را می‌توان در کنار طیفی از مشروطه‌خواهان به عنوان نمایندگان گرایشی اقتدارگرا در میان مخالفان برون‌مرزی جمهوری اسلامی در نظر گرفت که هم از توجه رسانه‌ای فراوانی برخوردار است و هم حضور پررنگی در فضای مجازی دارد. این گرایش که از ابتدای قیام زن‌-زندگی-آزادی به حاشیه رانده شده بود نه تنها تاب ایستادن در کنار گروه‌های دیگر را، آن‌هم از جایگاهی برابر، نداشت بلکه برخلاف سایر گروه‌های سیاسی بجای تحسین اقدامات برون‌مرزی انجمن پرواز و حامد اسماعیلیون با نگرانی آینده خویش را در معرض خطر می‌دید.

آغاز قیام از کردستان، محوریت زنان، ابتکار عمل احزاب کرد، برجسته‌شدن نقش اسماعیلیون، و مهم‌تر از همه شعار سراسری زن-زندگی-آزادی در مقام برنامه عمل ایجابی برای عبور از ج. ا. همه و همه پهلوی‌گرایان را به تکاپو انداخت تا با افول سیاست خیابانی به مدد کارزاری رسانه‌ای جای خالی حضور سیاسی خویش را در خیزش انقلابی پر کنند.

کارزار وکالت با همین هدف آغاز شد. هدف از آن بیش از بازیگری در عرصه بین‌المللی بازگرداندن رضا پهلوی به صحنه سیاسی بود، آن‌هم پس از غیبت و به حاشیه‌رانده‌شدن او طی چهارماه ابتدایی قیام. کارزار وکالت با چندصدهزار امضا به شکست مفتضحانه‌ای برای آنها منجر شد و حتی صدای هواخواهانشان را هم در آورد. پهلوی‌گرایان البته همزمان و حتی پیش از آن تاکتیک دیگری هم برای خنثی‌سازی‌ اسماعیلیون ب کار گرفتند. فشار رسانه‌ای و مجازی سنگین بر او برای ائتلاف با سایر گروه‌های اپوزیسیون در همین راستا بود، ائتلافی که معنایی نداشت جز درخواست برای گردآمدن زیر چتر رضا پهلوی.

پهلوی‌گرایان نمی‌توانستند نظاره‌گر اجماع گروه‌ها و طیف‌های متنوع خارج از کشور بر محور اقدامات یک فعال مدنی پیگیر و متعهد به مبارزات مردم داخل ایران باشند. آنها البته همزمان با این فشار سنگین از ارسال پیام‌های محبت‌آمیز به اسماعیلیون هم دریغ نمی‌کردند. به نظر می‌رسد این سیاست در کنار القای این تصور ساده‌اندیشانه که شکل‌گیری این ائتلاف به تسریع سرنگونی ج. ا. می‌انجامد بر تصمیم اسماعیلیون بی‌تأثیر نبوده. او که تا قبل از آن همواره بر فعالیت مدنی خود در مقابله با ج. ا. با تکیه بر مبارزه مردم داخل ایران تأکید می‌کرد، بدون هیچ‌گونه توضیحی برای مخاطبان خود، ضمن چرخشی عجیب به ائتلافی سیاسی با اقتدارگراترین مخالفان برون‌مرزی پیوست.

پهلوی‌گرایان البته برای به حاشیه‌راندن اسماعیلیون از راهکارهای دیگر نیز غافل نبودند. به دلیل شکست تاکتیک هجمه رسانه‌ای به سخنرانان تجمع برلین، یک‌روز پس از برگزاری کنفرانس مطبوعاتی ائتلاف مذکور تظاهرات لس‌آنجلس و چند شهر دیگر را با هدف کمرنگ‌کردن اهمیت تجمع برلین تدارک دیدند. بر خلاف تجمعات پیش از آن که به عکس‌های کشته‌های قیام مزین بود تصاویر رضا پهلوی را برافراشتند، از پرویز ثابتی رونمایی کردند، سرود «فرمان بده شاهزاده» خواندند که برای بسیاری یادآور «سلام فرمانده» بود، شعار «ژن، ژیان، پهلوی» سردادند، به مسیح علی‌نژاد و عبدالله مهتدی فحاشی کردند، و در نهایت به بزرگ‌نمایی تعداد افراد تجمعات پرداختند. این‌همه صرفا با هدف پاک‌کردن تجمع برلین از خاطره‌ها، حال آنکه در تظاهرات برلین مهم‌تر از تعداد حاضران (هشتاد هزار نفر) تنوع و تکثر آنان بود، یعنی حضور اقلیت‌های جنسی، جنسیتی، قومی، مذهبی، و ملی از طیف‌های وسیعی از ایرانیان خارج از کشور، قطع‌نظر از تعلقات سیاسی‌شان، و غلبه خواسته‌های قیام زن‌-زندگی-آزادی بر هر آنچه جز آن، بدون تلاش برای بهره‌برداری سیاسی به نفع این یا آن گروه سیاسی، درست بر خلاف تجمع پهلوی‌گرایان در لس‌آنجلس و شهرهای دیگر که با هدف تبلیغ و تحمیل رضا پهلوی به عنوان رهبر مخالفان صورت گرفت.

امتناع ائتلاف

ائتلاف بین سه نیروی مذکور به حکم ماهیت غیرممکن و به معنای سلاخی خودخواسته دو نیروی اول است. اقتدارگرایی پهلوی‌گرایان، به رغم ژست‌های کلی درباره دموکراسی، امکان هرگونه ائتلاف نیروهای مدنی-دموکراتیک و نیروهای اصلاح‌گرا را با این گروه منتفی می‌کند. پهلوی‌گرایان شاید بتوانند با وعده و وعید اصلاح‌گرایان زایده مراکز قدرت را به جانب خود بکشانند اما حضور نیروهای دموکراتیک (از جمله حامد اسماعیلیون) در چنین ائتلافی به معنای پذیرش اقتدارگرایی سلسله‌مراتبی میان پهلوی و سایرین است.

نگاهی گذرا به فعالیت‌های رضا پهلوی، چه در قالب طرح‌هایی همچون «پیمان نوین»، معرفی فرزند خود به عنوان ولیعهد، «کارزار وکالت»، «ائتلاف مخالفان» و چه در تجمعات، مناظرات، کنفرانس‌های مطبوعاتی و تبلیغات رسانه‌ای همه حاکی از جهت‌گیری‌های غیردموکراتیک اوست. پهلوی نه تنها در عمل بلکه در نظر نیز خود را مقامی معظم می‌داند فراسوی جناح‌بندی‌های اپوزیسیون و به همین جهت معتقد است بی‌طرفی بین «جمهوری» و «سلطنت» لازمه چنین جایگاهی است: «چون کار یک پادشاه یک موضع‌گیری فرامسلکی و فراعقیدتی نسبت به همه آحاد جامعه است.» (مصاحبه با بیژن فرهودی، ۲ اکتبر ۲۰۱۱) ایستادن پهلوی بر فراز جریان‌های سیاسی موجود در لفافه «کلی‌گویی» درباره اتحاد و دموکراسی پنهان می‌شود. «کلی‌گویی» ترفندی است که به او امکان می‌دهد زیر بار هیچ‌گونه تعینی در مورد نظام مدنظر خویش نرود و گاه از جمهوری و گاه از سلطنت و اخیرا از «سلطنت انتخابی» سخن بگوید. اظهارات او درباره دموکراسی یا حتی مشروطه‌خواهی نیز مصداقی از کلی‌گویی است، چون فراتر از عناوین کلی به هیچ محتوایی ارجاع نمی‌دهد.

ایرانیان خاطره خوشی از کلی‌گویی درباره دموکراسی و آزادی ندارند. در فرایند مبارزه علیه استبداد مهم‌ترین تضمینی که نیروهای سیاسی می‌توانند به مخاطبان شعارهای خویش بدهند «تعهد عملی» به دموکراسی است، چیزی که درست عکس گفتار و کردار پهلوی و پهلوی‌گرایان است. نمونه بارز عدم تعهد عملی پهلوی به دموکراسی را می‌توان در سکوت او نسبت به عملکرد پدر و پدربزرگش، محمدرضا شاه پهلوی و رضاشاه پهلوی، و دخالت آن دو در جزئی‌ترین مسایل سیاست داخله و خارجه و سازماندهی کودتا علیه نخست‌وزیر قانونی کشور مشاهده کرد، آن‌هم با این بهانه که «کسی شما را به خاطر اقدامات والدین‌تان قضاوت نمی‌کند، در مورد من هم نباید به خاطر اقدامات آنها قضاوت شوم، بلکه عملکرد خودم باید معیار قرار بگیرد» (پاسخ به سؤال خبرنگاری در کنفرانس امنیتی مونیخ، ۱۸ فوریه ۲۰۲۳). او حتی وقتی در مصاحبه با نیک‌آهنگ کوثر (۲۸ مارس ۲۰۱۲) شکنجه را محکوم می‌کند باز از کلی‌گویی فراتر نمی‌رود و اساس تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور را با هدف منکوب‌کردن مخالفان زیر سؤال نمی‌برد و به وجود شکنجه سیستماتیک در این سازمان اشاره‌ای نمی‌کند. پهلوی می‌داند نقد ریشه‌ای سلطنت محمدرضاشاه و رضاشاه موجب ریزش بخش عمده‌ای از هوادارانش می‌شود و می‌کوشد با زیرکی همه چیز را به فردای پیروزی فرضی حواله دهد، هرچند مشاورانش با صراحت از تعطیلی «انتخابات‌بازی» در دوره‌ای حداقل ده‌ساله می‌گویند.

رضا پهلوی در مقام نماینده جریانی اقتدارگرا هرگز نمی‌تواند خود را در ائتلافی برابر، همچون یک نیرو در کنار سایر نیروها و نه بر فراز آنها، ببیند. او می‌خواهد همزمان پایی درون جناح‌بندی‌های اپوزیسیون و پایی بیرون از آن داشته باشد تا بر فراز تمامی جریان‌های سیاسی درون‌مرزی و برون‌مرزی درگیر در وضعیت کنونی بایستد. سروری‌طلبی پهلوی‌گرایان آنها را در کنار مجاهدین خلق به سدی سدید در راه هرگونه ائتلاف برای مبارزه علیه جمهوری اسلامی بدل کرده است. با این وصف، شاید اسماعیلیون به عنوان نماینده فکر آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی با خطای استراتژیکی خود مهر پایانی بر حیات مدنی-سیاسی خویش زده باشد. بازسازی پایگاه اجتماعی خود، ترمیم اعتماد ازدست‌رفته نیروهای آزادی‌خواه و برابری‌طلب به او، احیای جایگاه سابق در مقام یک فعال مدنی که اقداماتش می‌تواند نتایج سیاسی نیز در بر داشته باشد، اینها و بیش از اینها چیزی نیست که به آسانی به دست آید و کوچک‌ترین لغزشی می‌تواند پرونده سیاسی او را نزد نیروهای دموکراتیک برای همیشه ببندد، اگر همین حالا نبسته باشد. قرائت پیام جنگ‌طلبانی همچون جان بولتون و جورج بوش در تجمع بروکسل و ایستادن کنار اعضای حزب راست افراطی ایتالیا در رم مواردی نیست که با ادعای آزادی‌خواهی و برابری‌طلبی و حتی اصلاح‌گری سازگار باشد و بتوان به سادگی از کنارشان گذشت.

جمع پایبندی به سیاست دموکراتیک یا، به باور اسماعیلیون، «مترقی‌ترین انقلاب تاریخ خاورمیانه» با «اقتدارگرایی» تحصیل محال است. تقویت جبهه مترقی قیام زن-زندگی-آزادی را نمی‌توان با ائتلاف با اقتدارگراترین جریان‌های سیاسی موجود دنبال کرد. جبهه‌ای که برخلاف حرف‌های اسماعیلیون نه به استبداد فردا بلکه به استبداد همین امروز در دو جریان اقتدارگرای پهلوی و اسلام‌گرایان حاکم می‌اندیشد، جبهه‌ای که مقصد را از مسیر جدا نمی‌داند، به بازتولید روال‌های حذف و طرد در میان پهلوی‌گرایان بی‌اعتنا نیست، خود را نه «راننده» اتوبوسی که قرار است «فرمان» هدایت آن را در دست گیرد بلکه یکی از همراهان عبور از مسیر سنگلاخ و صعب‌العبور دفن جنازه این مرده متحرک، جمهوری اسلامی، می‌داند؛ جبهه آزادی‌خواهی، برابری‌طلبی، و دموکراسی‌خواهی، جبهه‌ای که خوب می‌داند مسیری که امروز در مبارزه در راه سرنگونی جمهوری اسلامی طی می‌کنیم از راهی که فردای پیروزی فرضی طی خواهیم کرد جدا نیست. با استبداد نمی‌توان به جنگ استبداد رفت و با اقتدارگرایی نمی‌توان از سد اقتدارگرایی گذشت.

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: حامد اسماعیلیون و ائتلاف با اقتدارگرایان