مسیر عادی‏‌سازی و اعتدال‏‌گرایی

آفتاب‌‌نیوز :

احمد زیدآبادی در روزنامه هم‌میهن نوشت: ماه گذشته هنگامی که شی‌جین‌پینگ، رئیس‌جمهور چین، سیدابراهیم رئیسی همتای ایرانی خود را برای انجام مذاکره به پکن دعوت کرد، قابل حدس بود که خبر‌های مهمی در راه است. بیانیۀ مشترکی که پس از دیدار رئیسی از چین به‌طور رسمی منتشر شد، آشکارا بروز تحولی بزرگ در سیاست خارجی جمهوری اسلامی را وعده می‌داد.

در بیانیۀ مشترک ایران و چین «استقبال طرف ایرانی از ابتکار چین برای صلح و ثبات و ارتقای گفتگو‌ها میان کشور‌های خلیج فارس» مورد تأکید قرار گرفته بود. در عین حال، در متن بیانیه «دو طرف بر توسعه و تشویق اندیشه‌های «اعتدال‌گرایانه» با هدف کاهش ریشه‌ای فضای حیاتی تروریسم» تأکید کرده بودند.

در ادامۀ بیانیه، جمهوری اسلامی و جمهوری خلق چین «قاطعانه از آرمان عادلانه مردم فلسطین برای اعاده حقوق و منافع مشروع ملت خود و حق تعیین سرنوشت حمایت کرده» و «اهمیت پیوستن اسرائیل به پیمان عدم اشاعه» را یادآور شده بودند.

در واقع تمام بند‌های بیانیۀ مشترک و به‌خصوص ادبیات به کار گرفته شده در تنظیم آن، با لحن بسیاری از اظهارنظر‌های داخلی در ایران شباهتی نداشت به‌طوری‌که اشاره به نام «اسرائیل» نیز از چارچوب ممنوعه خارج شده و «آرمان فلسطین» به «حق تعیین سرنوشت مردم آن» محدود شده بود.

به‌عبارت روشن‌تر، مفاد بیانیۀ مشترک عمدتاً بر نگاه چینی به روابط بین‌الملل، نظم منطقه‌ای در خاورمیانه و بسیاری از اصول مورد علاقۀ پکن در سایر حوزه‌ها متمرکز بود و طرف ایرانی هم خود را با آن همراه و همگام نشان می‌داد.

همراه شدن ایران با نوعِ نگاه چینی به نظم بین‌الملل و امنیت منطقه، در حقیقت معنای بسیار عمیق و ظریفی دارد، به‌طوری‌که می‌توان آن را سرآغاز مرحلۀ کاملاً تازه‌ای در سیاست خارجی جمهوری اسلامی به شمار آورد. این مرحلۀ تازه اینک با اعلام عادی‌سازی روابط با پادشاهی سعودی وارد مرحلۀ اجرایی شده و چنانچه در مسیر آن مانعی غیرمترقبه ظاهر نشود، گام‌به‌گام تا نقطۀ نهایی و محتوم خود پیش خواهد رفت.

عادی‌سازی رابطه با سعودی‌ها در گام نخست مستلزم توافق دو کشور برای پایان دادن به جنگ داخلی یمن است. پایان جنگ یمن به احتمال زیاد، توافق بر سر دیگر حوزه‌های بحران‌خیز منطقه‌ای را بین دو کشور امکان‌پذیر می‌کند؛ اقدامی که به نوبۀ خود به خاورمیانه نظم و ثبات تازه‌ای می‌بخشد.

اینکه چرا سعودی‌ها در شرایطی که فشار متحدان غربی آن‌ها بر روی جمهوری اسلامی به اوج خود رسیده است، وارد مصالحه با تهران شدند، دو علت عمده دارد؛ علت نخست، نگاه مشترک سعودی‌ها و چینی‌ها به نظم منطقه‌ای در خاورمیانه است. پادشاهی سعودی در هیچ‌کدام از مناقشات خاورمیانه با چین احساس تعارض منافع نمی‌کند و ظاهراً بر این باور است که آنچه نظر چینی‌ها را در این باره تأمین کند، منافع آنان را نیز تأمین خواهد کرد. علت دوم، آگاهی عربستان از خطرات نقشه‌ای است که دولت نتانیاهو برای بی‌ثبات‌سازی ایران در پیش گرفته است. نتانیاهو و شرکای نژادپرست او در دولت اسرائیل، بی‌ثبات‌سازی ایران را به قیمت الحاق بخش بزرگی از کرانۀ باختری رود اردن از یک طرف و قرار دادن کشور‌های حوزۀ جنوبی خلیج‌فارس در صف مقدم رویارویی نظامی با ایران از طرف دیگر، دنبال می‌کنند. به عبارت دیگر، آن‌ها به خرج و هزینۀ عرب‌ها در پی مقابلۀ نظامی با ایران هستند و این چیزی نیست که از نگاه سعودی‌ها پنهان مانده و یا مورد علاقۀ آنان باشد.

اما اینکه چرا جمهوری اسلامی به ابتکارعمل چینی‌ها پاسخ مثبت داده است، دلایل فراوانی دارد. یکی از این دلایل، به همان نقشۀ دولت اسرائیل مربوط می‌شود. دولت نتانیاهو با هدفِ خارج کردن خود از زیر بار فشار‌های سنگین داخلی و خارجی، نوعی ماجراجویی خطرناک را در برابر ایران در پیش گرفته است. این ماجراجویی نه فقط برخی محافل داخلی در ایران، بلکه عموم کشور‌های جهان حتی آمریکا و اروپا را نگران کرده است. در واقع در درجۀ نخست به همین علت، آمریکا و اروپا از عادی‌سازی روابط جمهوری اسلامی و پادشاهی سعودی استقبال کرده‌اند، گو اینکه با توجه به نوع رابطۀ خود با کشور‌های عرب حوزۀ خلیج‌فارس، اطمینان دارند که این عادی‌سازی در کوتاه‌مدت به منافع استراتژیک آنان در منطقه آسیب نمی‌زند و در میان‌مدت نیز می‌تواند به عادی‌سازی روابط خودشان با ایران یاری رساند.

دلایل دیگرِ همراهی ایران با ابتکار چین، چشم‌انداز تشدید تحریم‌ها در کنارِ نوعی رابطۀ نزدیک با پکن است که «نه گفتن» به آن را بی‌نهایت دشوار کرده است. در واقع همین جنس از رابطه، فرصتی در اختیار چینی‌ها قرار داده است که در مقام یک قدرت جهانی، خود را به‌عنوان یک میانجی‌گر تأثیرگذار در بحران خاورمیانه مطرح کنند. چین در مواجهه با جنگ اوکراین نیز نقش مشابهی برای خود در نظر گرفته و طرح صلحی ارائه کرده است که شاید متحدان غربی، نهایتاً چاره‌ای جز بررسی امکانات بالقوۀ آن نداشته باشند.

با این همه، گرچه ایفای نقش میانجی‌گری چین در جنگ اوکراین همچنان می‌تواند محل تردید باشد، اما حضور میانجی‌گرانۀ پکن در منطقۀ خلیج‌فارس از پشتوانۀ محکم‌تری برخوردار است. ایران خود را در شرایطی قرار داده است که هرنوع تعارض علنی و جدی با چین می‌تواند مشکلات بی‌سابقه‌ای در پی داشته باشد. کشور‌های عرب حوزۀ جنوبی خلیج‌فارس نیز از قدرت چین برای ایجاد موازنه با قدرت آمریکا استفاده می‌کنند و در عین حال، با توجه به نیاز چینی‌ها به نفت و سطح بالای داد و ستدشان با یکدیگر، هیچ‌گونه تمایلی به تخریب روابط خود با پکن ندارند.

با اتکاء به همین مؤلفه‌ها می‌توان میانجی‌گری چین بین عربستان و ایران را تا رسیدن به نقطۀ نهایی آن همراه با موفقیت ارزیابی کرد، به‌خصوص اینکه چینی‌ها احتمالاً نقشی برای نظارت بر روند اجرای کار نیز برای خود تعریف کرده‌اند تا در صورت ضرورت به طرفِ ناهماهنگ فشار وارد آورند. از این رو، به احتمال زیاد نیرو‌های مخالف این روند به‌ویژه در داخل ایران قادر به خرابکاری در مسیر عادی‌سازی نخواهند بود. اینکه برخی از این نیرو‌ها در تضاد صددرصد با مواضع گذشتۀ خود از هم‌اکنون به استقبال توافق رفته‌اند، خود گواه روشنی از به پایان رسیدن کارکرد مرسوم و حتی فلسفۀ وجودی آنان است!

منبع خبر: آفتاب

اخبار مرتبط: مسیر عادی‏‌سازی و اعتدال‏‌گرایی