عبدالکریم سروش: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم - Gooya News

عبدالکریم سروش: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم - Gooya News
گویا

زیتون - عبدالکریم سروش

یکم. حقّا و انصافا از جمیع کسانی که به نامه اخیر من (دو جدال سفسطی) اقبال و اهتمام نشان دادند چه از راه تأیید چه نقد چه طعن چه دشنام، سپاس‌گزارم و بی‌تکلّف می‌گویم که از همه سود بردم.

طاعنان اگر میلی با لیلی نداشتند جامش را نمی‌شکستند.

می‌توانستم مولانا وار با خود بخوانم:

هین تو کار خویش کن ای ارجمند/ زود کایشان ریش خود بر می‌کنند

اما نگاشتن این وجیزه را بر خود فریضه دیدم، چون نمی‌توانستم ببینم که بی‌خبران در دام بی‌بصرانی بیفتند که پیشه و اندیشه‌ شان جز تحریف حقیقت و ترویج خشونت نیست. اینان حسابشان با کرام الکاتبین است. اما تشنگان را نمی‌توان بی آب نهاد آن‌هم درین کویر بلا که مدعیان دروغ‌زن جا را بر حق‌گویان تنگ کرده‌اند و نعره مهیب ‌شان را گواه صدق اکاذیب ‌شان گرفته‌اند. روی سخن من البته با منصفان و حق‌جویانی است که اندیشه‌ها را به ترازوی صدق می‌سنجند و به غربال انصاف می‌بیزند. نه به تقلید از مُدها و مدّعاهای بی‌اعتبار و مشهورات و جدلیّات ناپالوده و نااستوار. سخن خوش‌گوار مولانای بلخ دلیل راه است که گفت:

نوح نهصد سال دعوت می‌نمود/ دم‌به‌دم انکار قومش می‌فزود
هیچ از دعوت عنان واپس کشید؟/ هیچ اندر غار خاموشی خزید؟
چونکه دعوت واردست از کردگار/ با قبول و ناقبول او را چه کار؟

دوم. صالح و طالح متاع خویش نمودند. به دنبال نشر آن نامه، غوغایی عنیف از توپخانه رسانه‌ها برخاست که تیرباران رکاکت و سخافت بود. به جز چند نویسنده فکور و منصف که نقد و عتابی عالمانه و محترمانه با من داشتند (چون بابک سینا، احمد فعال، میثم بادامچی، درویش رنجبر، طاها پارسا، رضا زمان و معدودی دیگر) لشکری ترمز‌بریده و دهان‌دریده، ناشسته‌روی و ناسزاگوی، قلم و دهان را به اصناف پلیدی‌ها آلودند و «حمله بر من درویش یک قبا» آوردند که چرا شرمگاه را شرمگاه گفته‌ام و عمل دختری را نکوهش کرده‌ام که طعمه خدعه سرمایه‌داری طمّاع و پلید شده و پیکر سراپا عریان خود را، همچون کالایی سودآور، تسلیم بازار آن ناکسان کرده و یکشبه ره صدساله رفته است! سیل فحش‌های کلان روان بود که کمترین‌شان «فاحشه مغزی» بود و من به عمد و کراهت، این تک‌واژه متنجّس را بر قلم تحمیل می‌کنم تا دایره و دامنه ادب و شرم آن مهاجمان را سند کنم و به ثبت تاریخ برسانم، و آیندگان نیز این درندگان را بهتر بشناسند که لاف از مدنیت می‌زنند، ولی در انبان فرسوده خود متاعی جز خشونت و بدویّت ندارند. سهم عمده این رذالت فروشی از آنِ پهلوی پرستان و اسلام‌ستیزان و حق گریزان بود که الحق تهیدستی و سبک‌مغزی خود را فاش کردند و خود را شایسته لقب فحّاش کردند. و من:

می‌شنیدم فحش و خر می‌راندم / ربّ یسّر زیر لب می‌خواندم
هر زمان می‌گفتم از سوز درون / اهد قومی انّهم لا یعلمون

سوم. بدترین خیانت، آلودن نهضت پاکیزه «زن، زندگی، آزادی» به لوث تردامنی است و پیام غلط دادن به دختران و زنان میهن که گویا نهضتی می‌آید که به ‌نام تن‌مالکی و زنانگی و تنانگی ، شرم و حیا و خانواده و اخلاق را از میان برمی‌دارد، و برّان‌ترین تیغ را در دست حکّام مستبد ایران می‌گذارد تا با آن بستیزند. بدتر از آن خیانت، اسلام‌ستیزی است که برخی از دشمنان این خیزش، پیشه خود کرده‌اند و با سینه‌ای پرکینه و دهانی پرباد، بر مقدسات مسلمانان، مغول‌وار یورش می‌برند. این گزافه‌گویان بدانند که نشانه‌گیری‌شان خطاست، دشمن در جای دیگر است. ملت ایران کسانی را که اهل مدارا و مروّت نیستند، و ایران را بدون اسلام می‌خواهند، پس می‌زند و دست آشتی با آنان نمی‌دهد. اینها که جنگ مذهبی به راه انداخته‌اند، از تاریخ آمریکا عبرت بگیرند که تاکنون یک رئیس‌جمهور آتئیست یا غیرمسیحی نداشته است و کلیساها و دینداران، به جد و قوّت درکارند و نگرانند تا چنان نشود. شاه پیشین ایران هم، به حقیقت یا به نفاق، دم از دینداری می‌زد و حج‌گزاری می‌کرد و پدرش هم گِل بر پیشانی می‌مالید و پیشاپیش دسته عزاداران نوحه می‌خواند و تباکی می‌کرد. فرزند مدّعی تاج و تخت او هم خوب‌ است قدری معلومات دینی و تاریخی خود را افزایش دهد و به جای معلّق زدن در خلوت، کتاب بخواند تا با تاریخ ایران و اسلام آشنا شود، واز تذبذب میان جمهوریت و سلطنت برهد و به دو پادشاهی پیشین افتخار نکند که محصول دو کودتا بودند بل عبرت بگیرد و به ‌دریوزگی بر در ارباب بی مروّت دنیا نرود، و فرزند خصال خویشتن باشد و خود برجای خویشتن بنشیند و دین‌ستیزان و اجنبی‌پرستان را از اطراف خود براند و بی‌ادبان ولگرد فرشگردی را ادب کند و به‌جای خود بنشاند.

من همین‌جا به صراحت اعلام می‌کنم که یکی از گفتمان‌های قوی و بدیل در مقابل جمهوری اسلامی، گفتمان روشنفکری/ نواندیشی دینی است که اینک به درجه رفیعی از بلوغ و پختگی رسیده است. هم به تفسیری روزآمد و اقلّی از اسلام باور دارد، هم به مدرنیته و حقوق بشر احترام می‌گذارد و التزام می ورزد، هم نفی استبداد و خرافات می‌کند، هم پلورالیزم دینی و سیاسی را حق می‌شمارد و ستایش می‌کند. هم به قدرت مستبد حاکم نه می‌گوید، هم ارتزاق سیاسی و مالی از راه دین را نفی می‌کند. و ازین مطلوب‌تر برای جامعه مدرن ایران چیست؟ افسانه عبور عموم جوانان از دین را هیچ آماری تایید نمی‌کند. قولی است شفاهی و شعاری که فقط ایران‌ناشناسان را ابتهاج کاذب می‌بخشد. بلی جوانان از اسلام آخوندی و فقهی گذر کرده‌اند، و این گذار مبارکی است، اما جز قلیلی پا در وادی کفر ننهاده‌اند:

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان/ هزار باده ناخورده در رگ تاک است

صاحب این قلم اولین کسی است که دوران مدرن و پیشامدرن را به ترتیب دوران حق‌مداری و تکلیف‌مداری نام نهاد و آن را مدلل و موجّه نمود و این نکته را هنگام دریافت جایزه اراسموس در هلند در سال ۲۰۰۵ میلادی در حضور کثیری از متفکران و استادان بیان کرد، و در دانشگاه‌های مختلف در باره آن درس داد و سخنرانی کرد و بارها در نوشته‌ّها و گفته‌هایش بر آن تأکید و اصرار ورزید و تولد انسان مُحقّ پس از انسان مکلّف را، عید انسانیت دانست و گوهر اومانیسم را با معرفی انسان به مثابه جانور مُحقّ آفتابی کرد که امروز مورد قبول عموم عالمان افتاده است و از سیاست حقّی (دموکراسی) و سیاست تکلیفی (فقهی -ولایی ) سخن گفت و این دو را مقابل هم‌نهاد و لیبرالیزم را به مکتب حقوق‌مداری ترجمه و تعریف کرد و چالش بزرگ این دوران را چالش حقوق و اخلاق معرفی کرد، و دینداری را یک حق نه یک تکلیف دانست و سکولاریزم سیاسی را در مقابل سکولاریزم فلسفی نشاند و شرم را پایه اخلاق و بی‌شرمی را بنیاد بی‌اخلاقی شمرد و همچنین از برهم خوردن توازن حق و تکلیف در دوران مدرن و غلبه مطلق حق بر تکلیف انتقاد و شکایت کرد و طالب بازگرداندن توازن میان آنها شد. لذا به نیکی از مسئله حقوق (زنان و مردان) آگاه است و در پی شکستن این دستاورد گرانبهای بشریت نیست و در عین حال به شکنندگی آن بر اثر افراط‌های افراط گران واقف است و به‌خصوص، به اخلاق مسئولیت می‌اندیشد که لگدمال طلب‌کاری حقوق نشود و حق‌طلبی رابا هوس‌بازی و مسئولیت ناشناسی، اتحاد و ائتلاف نیفتد. و تفصیل این فصل جلیل را در جای دیگر باید خواند.

آن کس است اهل بشارت که اشارت داند/ نکته‌ها هست بسی، محرم اسرار کجاست

چهارم. در ادبیات بی‌ادبان، جز فحش و فضیحت و پهلوی‌پرستی و اسلام‌ستیزی نیافتیم. ببینیم زرّادخانه فمینیزم افراطی و ستیزه‌گر چه تیرها در کمان و چه سلاح‌ها در انبان دارد. مدعیان، قطار فشنگی از زنانگی و تنانگی و تن‌هراسی و زن‌ستیزی و مردسالاری و تابوشکنی و آوانگاردیزم هنری و تن‌مالکی را ردیف کرده‌اند، و بر سبیل نهی از منکر، زنهار داده‌اند که کلمه شرمگاه را نگویید که شرم‌‌آور است، و کسی را قضاوت نکنید که قباحت دارد. مرا با فمینیزم معتدل سرِ ستیز نیست. چه از این بهتر که نهضتی، داد زنان ستمدیده تاریخ را بستاند و طالب حقوق مغصوبه آنان شود و بر برابری جنسیتی در عرصه سیاست و آموزش و هنر و ... انگشت تأکید نهد و به زنان قدرت ببخشد و آنان را در جایگاه شایسته خود بنشاند. دستاوردهای نیکوی این نهضت را ارج می‌نهم و به پهلوانان این عرصه درود و آفرین می‌فرستم. دشواری ما با فمینیزمی افراطی است که دشمن شرم و شرف و اخلاق است و با تکیه بر شعبده‌ها و مغلطه‌ها و ترفندها و تحریف‌های سفیهانه، چنان در حسن و قبح مُدهای زمانه سخن می‌راند که گویی حقایقی ازلی و ابدی‌اند و همیشه درست بوده‌اند و درست خواهند ماند! ضعف بینایی اینان چنان است که نمی‌بینند عریانی و عورت‌‌نمایی که اکنون به گمان آنا ن بدل به فضیلت شده است، تا چندی پیش یک رذیلت بود، و شاید فردا دوباره ورق برگردد و باژگونه رذیلت شود. آخر برای فردایتان هم فکری بکنید، و همه سرمایه شعورتان را یک‌باره و یک‌جا آتش نزنید! شرط عاقل‌بودن، دوراندیشی و دوربینی است و دریغا که آفت این قوم نزدیک‌بینی و کوته‌بینی است. اینان بی‌خبر از گفتمان متواضع عاقلان، سرمست از تکبّر و تعصّب جاهلان گمان می‌کنند هر که از قبیله آنان نیست، عاقل نیست! نمی‌بینند که تئوری‌های علمی چگونه در بازار معرفت چندی رونق و خریدار دارند و سپس از سکّه می‌افتند و آنگاه به سبب همین بی‌خبری‌ها، چنان به مُدهای زودگذر و کوته‌دامن و نااستوار زمانه می‌چسبند که گویی از علم، علم‌تر و از حقیقت، حقیقت‌ترند.

یک بار می‌گویند این شرمگاه‌نمایی زنان، روح زمانه و رسم هنر مدرن است و نمی‌اندیشند که نه هر مدرنی نیکوست. فاشیسم هم پدیده‌ای بود کلاً و کاملاً مدرن! مارکسیسم هم. پوزیتیویزم هم. به‌علاوه دنیای مدرن حاوی گفتمان‌های گوناگون است و مگر ذاتی و گوهری دارد که به‌دست آنان افتاده و دیگر عقلا از آن بی‌خبرند؟ ازین گذشته اکنون که فیلسوفان دم از جامعه پست سکولار و مدرنیته های چندگانه(multiple modernities ) می‌زنند خوب است اینان هم چشم‌های خود را بشویند و جهان را نیکوتر بشناسند.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: عبدالکریم سروش: وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم - Gooya News