متفکران تاثیرگذار بر کرملین؛داستایفسکی؛رمان نویس مصلح، ناسیونالیست پاناسلاو
گرچه حس ملیت خواهی و وطن پرستی همزاد اجتماعات بشری است ولی هیچگاه به اندازه قرن نوزدهم ناسیونالیسم به صورت یک جریان عمومی و بالنده ظهور نکرد و یکی از منابع ناسیونالیسم،سنت گرایی،رجوع به گذشته وتعلقات قومی است که این جریان به طبع هاله ای از رمانتیسم را نیز به دنبال دارد که با اندیشه آزادی و دموکراسی بیگانه است. البته در این دوران این موضوع در اروپا پررنگ تر بود و یکی از جریانات ناسیونالیسم در شرق اروپا و منطقه بالکان اتفاق افتاد که در نتیجه آن بحث درباره مساله وحدت ملی بین اسلاوهای شمال و جنوب رونق گرفت و پاناسلاویسم پدید آمد که تحت حمایت و نفوذ روسیه بود.
عشق به جهان روسی را میتوان در ایده پاناسلاویسم که جنبشی سیاسی برای ترویج اتحاد همه مردم اسلاو در قرن ۱۹ جستجو کرد که از بانیان آن نویسنده نام آشنای روس، فیودر داستایفسکی بود. در تفکر پاناسلاو نفش کلیسای ارتدکس بسیار پررنگ است و حتی از نظر داستایفسکی شرط روس بودن در ارتدکس بودن است و از نظر کلیسای ارتدکس ، مسکو ، روم سوم است و در این دیدگاه اگر قرار باشد در آینده یک منجی ظهور کند، آن منجی از خاک روسیه خواهد بود.
پاناسلاویسم در دوران امپراتوری روسیه به شهرت رسید ولی زمانی که بلشویکها به قدرت رسیدند به شدت توسط آنها سرکوب شد. گرچه پاناسلاو برای مدت کوتاهی کنار گذاشته شد اما هرگز فراموش نشد و مانند هر ایدئولوژی دیگری که بر پایه شوونیسم بنا شده است، تاثیر عمیقی بر مردم روسیه گذاشت که هنوز آثار آن قابل مشاهده است.
قرن ۱۹ در جهان روسی به غیر ظهور پان اسلاویسم ، خصوصیت دیگری نیز دارد و آن ظهور و بلوغ نویسندگانی است که نه تنها دنیای ادبیات روسی را متحول کردند بلکه ادبیات دنیا را تحت تاثیر خود گذاشتند ، نویسندگانی نظیرایوان تورگنیف(۱۸۱۸_۱۸۸۱ ) ، فیودر داستایفسکی (۱۸۲۱_۱۸۸۱ )، لئوتولستوی(۱۸۲۸-۱۹۱۰ )، آنتوان چخوف (۱۸۶۰_۱۹۰۴ ) و ماکسیم گورکی (۱۸۶۸ _ ۱۹۳۶ ) که همه فرزندان قرن ۱۹ روسیه هستند .
به قول یکی از دوستان مگر میشود اهل ادبیات بود و داستایفسکی و تولستوی را دوست نداشت و مگر میشود روس بود به این نویسندگان علاقه نداشت و بی جهت نیست که رئیس جمهور ولادیمیر پوتین از علاقه مندان داستایفسکی و و تولستوی است و در سخنرانیهای خود گاه گاه از ایشان نقل قول میکند و بر روی میز کار او بعضا کتاب های داستایفسکی و تولستوی و کتاب پدر و پسران ایوان تورگنیف دیده میشود .
باید به این نکته اشاره که بزرگترین رمانهای تاریخ روسیه نظر جنگ و صلح ، براداران کارامازوف، پدران و پسران برای اهدافی غیر از سرگرمی طراحی و نوشته شده اند و اینکه روان انسانهای هم عصر خود را مورد بررسی قرارداده و مسایل سیاسی، اجتماعی و اقتصادی را تجزیه و تحلیل نمایند و در میان داستایفسکی یک استثنا است و او یک ناسیونالیست افراطی روسی و ضد غربی به معنای واقعی است .
قبل از ورود به بحث داستایفسکی برای کامل شدن این مقاله سه گانه درباره متفکران تاثیرگذار بر کرمیلن باید به دو نام دیگر هم اشاره کنم ، به غیر از داستایفسکی، ایلین و دوگین، نویسندگان ومتفکران دیگری هم هستند که مقامات کرملین به نظر به آنها علاقمندند و از سال ۲۰۱۴ خواندن کتابهای آنان را به فرمانداران و مقامات کلیدی حزب حاکم روسیه توصیه کردند، به غیر کتاب «وظایف ما» اثر ایوان ایلین، خواندن دو کتاب دیگر به این مقامات روسی توصیه شده بود، یکی کتاب «توجیه خیر» اثر ولادیمیر سولوویف (۱۸۵۳_۱۹۰۰) فیلسوف روسی میباشد (سولوویف بعدها یکی از دوستان نزدیک داستایفسکی میگردد و یکی منابع شخصیتکتاب ارزشمند برادران کارامازوف بوده است)، کتاب سوم توصیه شده کتاب «فلسفه نابرابری » اثر نیکلاس بردیاف (۱۸۷۴_۱۹۴۸) فیلسوف سیاسی و مذهبی اهل اکراین است(بردیاف نیز خود را فرزند داستایفسکی میدانست) چیزی که همه این نویسندگان به هم پیوند میدهد ایده روس_محوری است که باعث علاقه کرملین به آنها در سالهای اخیر گشته است. (ولادیمر سولوویف اندیشمند روسی ، ایده و فلسفه ای همانند شیخ شهاب الدین سهرودی (۱۱۹۱-۱۱۵۴) بر پایه ایده نور دارد و جالب اینکه الکساندر دوگین در کتاب تئوری چهارم سیاست خود استشهادات مکرر به آرا شهاب الدین سهرودی و فلسفه اشراق او دارد که از نشان توجه و آگاهی او به آموزهای حکمت ایرانی میباشد )
اما فیودر میخالوویچ داستایفسکی که به خاطر رمانهای تاثیرگذار خود شهرتی عالم گیردارد ولی یکی از ویژگیهای تعیین کننده زندگی داستایوفسکی رابطه او با ناسیونالیسم روسی بوده و مثلث فکری او در زمینه سیاسی شامل اسلاوگرایی، آیین ارتدکس و حاکمیت تزار بوده است ، تفکر او پیوندی است میان ایده ناسیونالیستی و ایدههای مذهبی و به عبارتی رویکرد ملی و مذهبی ، داستایوفسکی دارای روح اسلاو گرایی بود و معتقد بود که روسها باید تمام اروپای شرقی را تصرف کنند که از قضا در قرن بیستم این رخداد به وقوع میپیوندد.
البته داستایفسکی در داستان هایش نیز همواره سعی در نشان دادن برتر بودن ارزش سنتهای روسی و کلیسای ارتدکس و زاویه داشتن با فرهنگ مدرن غربی داشت. به عنوان مثال رمان برادران کارامازوف یکی از شاهکارهای داستایفسکی مربوط به دورانی از تاریخ روسیه است که به دلیل رسوخ فرهنگ اروپایی در روسیه، روحیه شکاکیت و پوچانگاری در طبقات بالای جامعه حاکم شدهاست و تبعات آن نابودی ارزشهای سنتی و رواج پولپرستی و هوسرانی است ، در رمان جنایات و مکافات نیز شخصیت اصلی داستان (راسکولنیکف) به دلیل نیهلیست بودن و تمایل داشتن به غرب آن وقایع ناگوار برایش اتفاق میافتد
داستایفسکی در دهه ۱۸۴۰، در اوایل کار ادبی خود به گروههای ادبی مختلفی پیوست که موضوعاتی مانند سوسیالیسم، مسیحیت ارتدکس و لیبرالیسم را در چارچوب بحث سیاسی معاصر بین غربگرایان و اسلاووفیلها مورد بحث قرار میدادند. در سال ۱۸۴۷ داستایوفسکی به حلقهای به نام دایره پتراشفسکی که به نام میخائیل پتراشفسکی نامگذاری شد، پیوست. در این حلقه، پتراشفسکی بسیاری از کتابهای ممنوعه یا سرکوبشده را در میان اعضای خود منتشر کرد. در سال ۱۸۴۹ اعضای این حلقه از جمله داستایوفسکی توسط پلیس دستگیر و به اعدام محکوم شدند تا اینکه در آخرین لحظه حکم آنها به تبعید تغییر یافت (حکم اعدام در مورد داستایفسکی حتی به صورت ساختگی و با رعایت کلیه تشریفات تا لحظه آخر انجام گرفت و این واقع تاثیر بسیار عمیقی بر زندگی او گذاشت)
بعد از وقایع زندان و تبیعد به سیبری در بازگشت به سن پترزبورگ در سال ۱۸۶۱ دیدگاههای سیاسی داستایفسکی به شدت تغییر کرد، ایمانش به سوسیالیسم کاهش و در عوض ارادت او به روسیه، مردم، فرهنگ و تاریخ آن افزایش یافته بود و به همراه برادرش مخاییل و جمعی دیگر از نویسندگان هم اندیشش نشریه ورمیا (زمان) را منتشر کرد و این گروه خود pochveniki مینامیدند (مردانی که ریشه در خاک دارند)، در این زمان نیز مدتی را در غرب سپری کرد و در نامههایی که برای دوستان مینوشت نفرت خود را از غرب توصیف میکرد و در مقابل به برتری معنوی روسیه اشاره داشت.
او از تزار، نظام استبدادی و کلیسای ارتدکس به عنوان ضرورتی برای قدرت روسیه و در نتیجه نجات انسان دفاع و تمجید میکرد، از نظر هانس کوهن فیلسوف و تاریخ نگار آمریکایی که در حوزه ناسیونالیسم کار کرده است، اعتقاد دارد که؛ مهمترین بخش ایدئولوژی سیاسی داستایفسکی احساسات ضد غربی و ناسیونالیسم افراطی روس بود و در ذهن داستایفسکی کلیسا نقش حیاتی در ایجاد و حفظ هویت روسی ایفا میکرد « خدای روسی کسی جز ملت روسی نیست » و آتئست بودن به معنای ضد روسی بودن است .
داستایفسکی در دوران تزار نیکلای اول و الکساندر دوم زندگی میکرد که هر دو این تزارهای روسیه دارای سیاست توسعه طالبانه در شرق اروپا، بالکان و مناطق تحت سیطره امپراطوری عثمانی بودند که منجر به جنگهای بین روسیه و عثمانی شد که درمهمترین آن در سال ۱۸۷۷ به حمایت اسلاوهای بالکان وارد جنگ با عثمانی شدند. انگیزه اصلی روسیه البته رسیدن به مقصود دیرینه یعنی تسلط بر تنگهها و دست یافتن به دریای آزاد بود ولی ظاهر قضیه تحت عنوان کمک به براداران مسیحی جلوه داده میشد که داستایفسکی آن را عملی در خور تحسین میشمرد و اتحاد ملل مسیحی را رسالت ملت روس میدانست و برای رسیدن به این هدف معتقد بود دیر یا زود باید به فتح قسطنطیه نیز اقدام کرد .
از نظر داستایفسکی روح اسلاو ظرفی است که جمیع انسانها را میتواند در خود بگنجاند و به منجی بودن روس و برتری نژادی آن اعتقاد راسخ داشت که شاید بتوان آن را حتی نگاه فاشیستی نیز دانست ، او همچنین اعتقاد به جنگ مقدس داشت و معتقد بود که : صلح کنونی همیشه و همه جا بدتر از جنگ است و آنقدر بدتر که حفظ آن کاملا غیر اخلاقی میشود، جنگ به خاطر عشق به همنوع خود شکل میگیرد و ملتها را به ارمغان میآورد. او در رویای جنگ بین اروپا و روسیه را در میپروراند و مطمئن بود که روسیه پیروز آن جنگ خواهد شد، داستایفسکی منتظر لحظه ای بود که به تعبیر هانس کوهن :جهان اسلاو تحت رهبری روسیه سرنوشت خود را محقق کنند.
بعد از بیش ۱۴۰ سال از مرگ داستایفسکی در سال ۱۸۸۱، گفتههای داستایفسکی در مورد ناسیونالیسم روسی و نقش کلیسای ارتدوکس در جامعه روسیه و گوش مردم روسیه و به ویژه تالارهای کاخ کرملین طنین انداز است و بی جهت نیست دو کتاب برادران کارامازوف و جنایات و مکافات او از کتابهای مورد علاقه ولادیمیر پوتین است و در روسیه داستایفسکی را به خاطر فلسفه عشقش به همان اندازه خاطر ارادت متعصبانه اش به کشورش به یاد میآوردند.
ولادیمیر پوتین با اینکه به لئو تولستوی نیز علاقه مند است و او را « آینه انقلاب روسیه » و بیزاری او از استثمار دگرگونی های سیاسی روسیه میداند ولی در نهایت تولستوی یک صلح طلب بیزار ازجنگ است که اعتقاد به مقاومت غیر خشونت آمیز دارد ، اندور کافمن استاد زبان های اسلاو دانشگاه ویرجینیا بر این نظر است که پوتین استثنا گرایی روسی داستایفسکی را به عقاید تولستوی ترجیح میدهد و میتوان استدلال کرد که داستایفسکی نیز پوتین را انتخاب میکرد .
در آخر این مقالات سه گانه نیز اشاره کنم که لئو تولستوی در سالهای جوانی خود در جنگ اول شبه جزیره کریمه (۱۸۵۳ - ۱۸۵۶ ) شرکت کرد که آن نیز به بهانه حفاظت از اتباع روسیه در مقابل امپراطوری عثمانی شکل گرفت که ماحصل آن کتابی بود با نام حکایتهای سواستوپل ( طرح های سواستوپل ) که عمدتاً شرح زندگی نامهای از جنگ و انزجار از جنگ است که در سال ۱۸۵۵ منتشر شد ، تولتستوی در این کتاب اعتقاد دارد که «همه در جنگ شکست میخورند و مردم حق ندارند یکدیگر را مجازات کنند و عشق بی قید و شرط تنها قانونی است که انسان باید بر اساس آن زندگی کنند »
تولستوی در کتاب حکایت های سواستاپول ( سواستوپل بندری مهم و استراتژیک در دریای سیاه و شبه جزیره کریمه به خصوص برای روسیه است ) در طول جنگ شبه جزیره کریمه و با دیدن آثار تلخ جنگ مینویسد که « بدانید که اگر بخواهید با خشونت یک حکومت خیالی را بر دیگران تحمیل کنید نه تنها این یک خرافات مبتذل و بلکه حتی یک کار جنایت کارانه است »
*دکترای روابط بین المل ، مدرس دانشگاه و مدیر گروه مطالعات کشمکش و همکاری در خاورمیانه در پژوهشکده مطالعات استراتژیک خاورمیانه
۳۱۱۳۱۱
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: متفکران تاثیرگذار بر کرملین؛داستایفسکی؛رمان نویس مصلح، ناسیونالیست پاناسلاو
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران