ادیبستان «تابناک»؛ شماره چهارم
غزلی از عنصری
فغان زان پریچهر عیار یار
که با منش دائم به پیکار کار
دو زلف سیاهش نماید بدان
که دو زاغ دارد به منقار قار
دهانی چو یک ناردانه دو نیم
مرا هست در دل از آن نار نار
به نزد بزرگان بزرگم ولی
به نزدیک آن چشم خونخوار خوار
چنان گشتم از فرقت آن نگار
که میرم ز عشقش به بلغار غار
طمع گر بکردی به جان و دلم
به دست و دل و جان تو بردار دار
حکایت
نادر شاه در حال قدم زدن در باغش بود که باغبان خسته و ناراضی نزد وی رفت و گفت: پادشاه؛ فرق من با وزیرت چیست؟ من باید اینگونه زحمت بکشم و عرق بریزم ولی او در ناز و نعمت زندگی میکند و از روزگارش لذت میبرد.
نادر شاه کمی فکر کرد و دستور داد باغبان و وزیرش به قصر بیایند. هر دو آمدند. نادر شاه گفت: در گوشه باغ گربهای زایمان کرده بروید و ببینید چند بچه به دنیا آورده.
هردو به باغ رفتند و پس از بررسی نزد شاه برگشتند و گزارش خودرا اعلام نمودند.
ابتدا باغبان گفت: پادشاها من آن گربهها را دیدم سه بچه گربه زیبا زایمان کرده.
سپس نوبت به وزیر رسید. وی برگهای باز کرد و از روی نوشتههایش شروع به خواندن کرد: پادشاها من به دستور شما به ضلع جنوب غربی باغ رفتم و در زیر درخت توت آن گربه سفید را دیدم، او سه بچه به دنیا آورده که دوتای آنها نر و یکی ماده است؛ نرها یکی سفید و دیگری سیاه و سفید است. بچه گربه ماده، خاکستری رنگ است. حدوداً یکماهه هستند. من بصورت مخفی مادر را زیر نظر گرفتم و متوجه شدم آشپز هر روز اضافه غذاها را به مادر گربهها میدهد و اینگونه بچه گربهها از شیر مادرشان تغذیه میکنند. همچنین چشم چپ بچه گربه ماده عفونت نموده که ممکن است برایش مشکلساز شود.
نادر شاه رو به باغبان کرد و گفت این است که تو باغبان شدهای و ایشان وزیر.
ارکان شعر فارسی کدام شاعرانند
هر چند بسیاری از شاعران ،در شعر ایران تاثیر گذار بوده اند و رکن مهمی محسوب می شوند،همچون سنایی ،انوری،رودکی و....اما برخی بزرگان بر این باورند که شاعران زیر ستون و رکن شعر ایرانند؛
سعدی
حافظ
فردوسی
مولوی
نطامی
خاقانی
امیر عنصری
بوالقاسم حسن بن احمد مشهور به عنصری بلخی شاعر فارسی گوی می باشد که در سال ۳۵۰ هجری در شهر بلخ به دنیا آمد.
برادر سلطان محمود غزنوی، امیر نصر، حامی عنصری بلخی بود و او را گرامی می داشت از این رو وی را به غزنه دعوت کرد و عنصری بلخی به غزنه مهاجرت کرد. عنصری به واسطه حمایت امیر نصر در دربار سلطان محمود به مقام و رتبه عالی رسید.
عنصری بلخی، بزرگترین استاد قصیده سرا و مدح سرای قرن پنجم است. قصیده های این شاعر اکثرا در مدح وستایش پادشاه هم دوره اش سلطان محمود و مسعود غزنوی سروده شده است.
عنصری، اغلب علوم رایج در عصر خود را می دانست وعلاوه بر شاعری، یک دانشمند بود که در قسمتی از علوم عقلی تبحر داشت. جدا از اینکه عنصری معنای فلسفی و ریاضی را با اصطلاحات آن به صورت شعر بیان می کند و علم و توانمندی اش را به رخ می کشد امّا دریغ وافسوس که این وصف ها فقط در مدح و ثنای سلطان محمود بوده و اکنون جز آن توصیف ها چیزی باقی نمانده است.
عنصری قصیده هایش را بدون مقدمه شروع می کرد و به توصیف اوضاع و شرایط زمانه با وصف هایی بی نهایت شاعرانه می پرداخت. با خواندن ابیات و اشعار عنصری متوجه آهنگ و گوش نوازی کلمات می شویم . ابیاتش استوار و متین و در عین حال صاف و روان است.
امیرعنصری با چهارصد شاعر هم عصر بوده است، از جمله فرخی ،منوچهری و، فردوسی و، عسجدی و... .
این حکیم و شاعر بزرگ در سال ۴۳۱ هجری قمری درگذشت. دولتشاه سمرقندی در تذکرهٔ خویش در باب عنصری چنین مینویسد: مناقب و بزرگواری او اظهر من الشمس است و سرآمد شعرای روزگار سلطان محمود بوده و او را ورای طورِ شاعری فضایل بسیار است؛ و بعضی او را حکیم نوشتهاند
حکایت ادبی
حمدالله مستوفی در کتاب تاریخ گزیده، چنین نوشته است: عنصری امیر الشعراء دربار سلطان محمودبن سبکتکین بود. زمانی که فردوسی از شهر طوس فرار کرده و به غزنین آمد، عنصری، فرخی و عسجدی برای تفریح به بیابان رفته و کنار آبی نشسته بودند. وقتی فردوسی را از دور دیدند که به سمت شان می آید، هر کدام مصرعی گفتند که قافیۀ چهارم نداشت و از فردوسی خواستند که مصراع چهارم را بگوید وگرنه در رنج و سختی خواهد ماند:
عنصری گفت:
چون روی تو خورشید نباشد روشن
فرخـی گفت:
همـرنگ رخـت تـو نبـود در گلشـن
عسـجدی گفت:
مژگانت همـی گـذر کنـد از جوشـن
فردوسی گفت:
ماننـد سنـان گـیـو در جنـگ پشـن
رباعیاتی از ایرج زبردست
لبهای تو سوره سوره تفسیر خداست
چشمان تو بی ریا تر از آینه هاست
ای سبز تریتن سبز ترین سبزترین
سیمای تو سین هشتم سفره ی ماست
تب، یک تب ناگهان شکستم می داد
چون شمع ،سری شعله پرستم می داد
می سوختم آنچنان که اتش تا صبح
فریاد زنان آب به دستم می داد
چون جاده به زخم رفتن آراست مرا
یک سینه تپش نفس نفس کاست مرا
این بود تمام ماجرای من و او
می خواستمش ولی نمی خواست مرا...
تا عشق ترانه خوان چشمان غم است
راه من و تو همیشه پر پیچ و خم است
ای حسرت روزهای بی برگشتم
صد بار که عاشقت شوم باز کم است
آئینه ی روزگار لبخند خداست
آرامش سبزه زار لبخند خداست
از عطر نگاه باغها دانستم
نام دگر بهار لبخند خداست
اشراق تماشایی باور باشی
از عرش خدا نیز فرا تر باشی
صد کعبه نماز می گزارند تورا
یک لحظه اگر بجای مادر باشی
شب در خم گیسوی تو عابر می شد
با هر نفست بهار ظاهر می شد
ای فلسفه ی شگفت ،افلاطون هم
با دیدن چشمان تو شاعر می شد
آرایه لفظی و معنوی
همان طور که در شمارگان قبلی گفته شد،آرایه ها یا زینت های ادبی باعث زیبایی نثر و شعر می شود. این آرایه ها به دو گروه لفظی و معنوی تقسیم می شوند.و هر کدام چندین مورد را تحت پوشش و تعریف قرار می دهند.
آرایه های لفظی
همان گونه که از نامش پیداست لفظ سخنی است که باعث زیبایی کلام می شود. مثلاً آرایه ی «تکرار» که از تکرار یک واژه به دست می آید.
مثال:
از درد سخن گفتن و از درد شنیدن
با مردم بی درد ندانی که چه درد است
آرایه های معنوی
برخلاف آرایه های لفظی در ظاهر کلام نیست و برای تشخیص آنها باید به معنای کلام دقت شود. مثلاً «استعاره» که زیبایی آن هنگامی مشخص می شود که ذهن با تلاش، به معنای ثانوی واژه پی ببرد: مثلاً در بیت زیر:
چو تنها ماند ماه سرو بالا
فشاند از نرگسان لولوی لالا
منبع خبر: تابناک
اخبار مرتبط: ادیبستان «تابناک»؛ شماره چهارم
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران