سیاست در حال توئیتری شدن است

آفتاب‌‌نیوز :

در دورانی از تاریخ به‌سر می‌بریم که اگر بگوییم شبکه‌های اجتماعی و فضای مجازی جزئی از زیست-جهان ماست که بدون آن زیستن چیزی جز زندگی نزیسته نیست، انگار داریم از یک امر بدیهی حرف می‌زنیم.

همه ما امروز از قدرت و قابلیت شبکه‌های اجتماعی در زندگی روزمره بگیر تا کنشگری اجتماعی و سیاسی آگاهیم، اما اینکه سازوکار شبکه‌های اجتماعی در ساماندهی به این کنشگری چگونه است، شاید آگاهی دقیقی نداشته باشیم. با محمد رهبری، جامعه‌شناس سیاسی و پژوهشگر شبکه‌های اجتماعی دراین‌باره به گفتگو پرداختیم. اینکه چه نسبت و مناسباتی بین کنشگری اجتماعی، سیاسی و فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی وجود دارد و آن‌ها چطور ساحت سیاست و سیاست‌ورزی را تحت‌تاثیر خود قرار می‌دهند. محمد رهبری اواخر سال گذشته تز دکترای خود را با موضوع سیاست و شبکه‌های اجتماعی گذراند و در این گفتگو بر مبنای داده‌های پایان‌نامه خود به تحلیل نسبت فضای مجازی و سیاست پرداخته است.

گفتگو را با این پرسش آغاز کنیم که بسط شبکه‌های اجتماعی و پلتفرم‌های اینترنتی، امکان کنشگری را گسترش می‌دهد یا ماهیت و ساختار آن را هم تغییر می‌دهد؟ برخی معتقدند شبکه‌های اجتماعی قابلیت جریان‌سازی دارد و برخی هم معتقدند، صرفا خاصیت آینه‌گون داشته و رخداد‌های اجتماعی را بازتاب می‌دهد و بازنمایی می‌کند. شما با کدام‌یک از این روایت‌ها موافقید؟

من با خاصیت آینه‌گون شبکه‌های اجتماعی موافقم. برخی معتقدند که شبکه‌های اجتماعی صرفا کارکرد بازنمایی دارند، اما من در کنار بازنمایی، به تاثیرگذاری آن بر جامعه هم معتقدم. کسانی که بیشتر در فضای توئیتر حضوری موثر دارند، اغلب از قشر الیت و نخبه جامعه هستند. طبیعی است حضور نخبگان سیاسی و فرهنگی در این فضا بر آن‌ها تاثیر می‌گذارد و، چون در جامعه هم کنشگری می‌کنند بالطبع این تاثیرپذیری را به درون جامعه و مناسبات آن هم می‌برند و مثلا در کنش سیاسی تاثیر می‌گذارند.

ممکن است یک تعارض یا همگرایی بین نیرو‌های مدنی و سیاسی در شبکه‌های اجتماعی شکل بگیرد که اثرش را در واقعیت اجتماعی شاهد باشیم. بخش مهمی از این اثرگذاری به‌واسطه کاربرانی است که در فضای واقعی هم به‌عنوان کنشگران مدنی و سیاسی فعال هستند چه‌بسا مناسبات دیپلماتیک هم از این شبکه‌ها تاثیر می‌پذیرد و به همین دلیل یک ترم جدید با عنوان «دیپلماسی توئیتری» خلق شده است. اما اینکه شبکه‌های اجتماعی بیرون از سطح نخبگانی چه تاثیری در جامعه می‌گذارند و آیا این اثرگذاری مثبت است یا منفی، باید بحث کرد. درست است که شبکه‌های اجتماعی فرصت‌ها را گسترش دادند و به‌خاطر همین هم تا چند سال پیش یک خوشبینی زیادی وجود داشت که شبکه‌های اجتماعی به برابری کمک می‌کنند؛ چون آن‌هایی که در حاشیه قرار داشتند را به متن می‌آورند تا صدای‌شان شنیده شود. تا یک مقطعی هم اینگونه بود، اما به‌نظر من الان دیگر واجد این ویژگی نیستند و حتی گاهی به نابرابری دامن می‌زنند.

من در تحقیقم اکانت‌هایی را که در بازه ۸-۷ ماهه بیشتر فعال بودند یعنی فالوئر و لایک بیشتری داشتند را در توئیتر بررسی کردم که ببینم منشأ اثرگذاری آن‌ها به فعالیت‌های توئیتری‌شان برمی‌گردد یا وابسته به مولفه‌های بیرون از آن است. متوجه شدم کاربرانی که بیرون از فضای مجازی صاحب شهرت، قدرت و منزلت اجتماعی بودند، اثرگذاری‌شان از بیرون است و آنکه این شاخص‌ها را نداشته به‌واسطه نوع فعالیت خودش در توئیتر توانسته اثرگذار باشد. این دسته منشأ اثرگذاری‌شان از داخل توئیتر بود و به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی شناخته شدند. اما بین آن‌هایی که کنشگری سیاسی هم می‌کردند، اکثرشان منشأ اثرگذاری‌شان خارج از فضای توئیتر بود.

درواقع دلیل اثرگذاری آن‌ها برون‌رسانه‌ای بوده، نه درون‌رسانه‌ای.

دقیقا. حالا اتفاقی که در توئیتر می‌افتد این است که کسی در این فضا اثرگذار است و صدایش بیشتر شنیده می‌شود که واجد ویژگی‌های خاصی از بیرون بوده یا شهرت و ثروت داشته یا از موقعیت قدرت برخوردار بوده است. مثلا در همین تحقیق مشخص شد برخی ورزشکاران و سلبریتی‌ها از بیشترین اثرگذاری برخوردار بودند. خب منشأ اثرگذاری این افراد بیرون از شبکه‌های اجتماعی بوده و حالا در فضای مجازی اثرگذار شده‌اند. درواقع پژواک صدای آن‌ها نه به میانجی شبکه‌های اجتماعی که برساخته موقعیت اجتماعی آن‌ها بوده است و شبکه‌های اجتماعی کمک کرده تا صدای آن‌ها پژواک بیشتری پیدا کند. ما امروز در مطالعات شبکه‌های اجتماعی با مسئله‌ای به‌اسم دستکاری فضای مجازی توسط نهاد‌های قدرت یا سرویس‌های اطلاعاتی مواجه هستیم.

نتایج یک پژوهش دانشگاهی که توسط فیلپ هاوارد، استاد دانشگاه آکسفورد انجام شده، نشان می‌دهد که در بین نزدیک به ۸۰ کشور دنیا، آمریکا، چین، روسیه، ایران، اسرائیل و عربستان ازجمله کشور‌هایی هستند که بیشترین مداخله و دستکاری را در شبکه‌های اجتماعی داشته‌اند. البته دوره زمانی این پژوهش از ۲۰۱۷ تا ۲۰۱۹ بوده است. نکته اینجاست که قدرت‌ها یا همان سرویس‌های اطلاعاتی و امنیتی با استفاده از ربات‌ها یا اقدامات سازماندهی‌شده، به دستکاری شبکه‌های اجتماعی دست می‌زنند و آن‌ها را به‌سمت ایده‌ها یا منافع خود جهت می‌دهند. درواقع ایده‌های مطلوب خود را در این فضا تزریق می‌کنند، ولی یک کاربر عادی که فاقد ربات یا ارتش سایبری است، صدایش در این فضا گم می‌شود یا به گوش نمی‌رسد.

با توجه به این تمهیدات و اتفاقاتی که در شبکه‌های اجتماعی رخ می‌دهد، در این تصویر یا تلقی‌ای که این شبکه به خلق فرصت‌های برابر برای همه کمک می‌کند، خدشه و تردید وارد شده است و حتی برخی پژوهشگران معتقدند؛ شبکه‌های اجتماعی به تشدید یا بازتولید نابرابری دامن می‌زنند. الان برخلاف یک دهه گذشته، قدرت‌ها و دولت‌ها از ابزار و امکاناتی برخوردار شدند که تلاش می‌کنند شبکه‌های اجتماعی را جهت دهند یا آن را کنترل و مدیریت کنند.

آنچه گفتید به بخش نخبگانی ماجرا برمی‌گردد، اما خارج از این جمع، برخی معتقدند که با نوعی ابتذال فهم یا تحلیل سیاسی در شبکه‌های اجتماعی مواجه هستیم که کنشگری سیاسی را به مفاهیم نازل تقلیل می‌دهند. چقدر با این نگاه موافقید؟

من ترجیح می‌دهم از واژه مبتذل استفاده نکنم، اما درباره اثری که از این حیث دارد، با نوعی عوام‌زدگی در کنشگری سیاسی و اجتماعی مواجه هستیم. به‌دلیل عمومیت یافتن شبکه‌های اجتماعی، کنشگری سیاسی از دایره نخبگان سیاسی و دانشگاهی خارج شده که این البته هم واجد نکات منفی است، هم مثبت. همین که کنشگری از انحصار قشری و طبقه‌ای خارج می‌شود، نقطه مثبت آن است و به جریان آزاد اطلاعات و عدالت رسانه‌ای کمک می‌کند که حاصلش خروج از تک‌صدایی و دستیابی به تکثر صداهاست. در عین حال همین فرصت می‌تواند به تهدید تبدیل شود به این معنا که شبکه‌های اجتماعی را به سمت پوپولیستی شدن سوق دهد.

ازجمله دلایل این پوپولیستی شدن این است که برای جذب مخاطب و افزایش فالوئر و لایک، باید صدای مردم باشد، اما رویکرد نخبه‌گرایانه، به تایید نظر مردم کاری ندارد، دیدگاه و تحلیل خودش را آنچنان که فکر می‌کند درست است، بیان می‌کند؛ فارغ از اینکه مخاطب خوشش بیاید یا نیاید. در همین بستر ما با چیزی مواجه هستیم که نامش را «لایک‌وارگی» گذاشتم که نوعی از خودبیگانگی جدید است که در فضای مجازی رخ می‌دهد و در عین حال به روابط قدرت در شبکه‌های اجتماعی شکل می‌دهد که مبتنی بر تمهیدات پوپولیستی است. به زبان ساده کسی بیشتر لایک و فالوئر می‌گیرد که آنچه در شبکه‌های اجتماعی تولید می‌کند، مورد پسند تعداد بیشتری از مردم قرار بگیرد.

ولی جذب مخاطب در شبکه‌های اجتماعی صرفا محصول تمهیدات پوپولیستی نیست، تولید محتوای خوب هم موثر است. چه بسیار کسانی که به‌واسطه تولید محتوای تحلیلی و آگاهی‌بخش به مرجع فکری و رسانه‌ای و منشأ اثر تبدیل شدند.

قطعا همینطور است. تولید محتوای خوب غیرپوپولیستی ازجمله دلایل اثرگذاری در شبکه‌های اجتماعی است. شرط آن، فعالیت مستمر و حفظ کیفیت محتوای تولیدشده است. آنچه مدنظر من بوده، اکانت‌های فیک یا صفحه‌های سازماندهی‌شده است که می‌خواهند یک جریان ایجاد کنند یا به جریانی جهت بدهند. گروه اول یک ایده تأمل‌برانگیز و اثرگذار مطرح می‌کند که مخاطب را جذب می‌کند، اما گروه دوم به‌شکل هدفمند و سازماندهی‌شده، می‌خواهد موج ایجاد کند. به هر حال وجه پوپولیستی شبکه‌های اجتماعی را نباید نادیده گرفت که در همه دنیا وجود دارد و محدود به ایران نیست. محتوای پوپولیستی مثل سیاست‌های پوپولیستی می‌تواند نظر خیلی‌ها را به خود جلب کرده و با خود همراه کند، اما در درازمدت و به‌واسطه تجربه‌های عینی، سطحی یا جعلی بودن آن آشکار می‌شود. سازوکار‌های پوپولیستی بیشتر صرفا رضایت کوتاه‌مدت مردم را در نظر می‌گیرد و به همین دلیل شبکه‌های اجتماعی می‌توانند به رشد پوپولیسم در فضای مجازی و واقعی دامن بزنند.

درواقع عامه‌پسندی را به عوام‌زدگی تبدیل می‌کنند.

دقیقا. اساسا رویکرد پوپولیستی، ضد نخبه‌گرایی است که برای افراد و مطالعات دانشگاهی اعتباری قائل نیست. البته این به‌معنای نخبه‌زدگی نیست. اینکه هرآنچه نخبگان و دانشگاهیان می‌گویند، لزوما همیشه درست است یا نباید نقدی به آن وارد کرد، اما رویکرد انتقادی به نخبه‌گرایی با رویکرد پوپولیستی که اساسا نخبه‌گرایی را برنمی‌تابد، متفاوت است.

غم‌انگیز است که گاهی می‌بینیم فلان متخصص یا نویسنده و دانشگاهی تعداد فالوئرهایش خیلی کم است، اما فلان سلبریتی یا مثلا فلان شاخ مجازی، میلیون‌ها دنبال‌کننده دارد.

این البته معلول شبکه‌های اجتماعی نیست. در رسانه‌های مکتوب هم می‌بینیم که به‌اصطلاح محتوا‌های سرگرم‌کننده یا اخبار مربوط به سلبریتی‌ها و چهره‌های مشهور و آنچه به آن مطبوعات‌زرد می‌گویند، مخاطب یا طرفدار بیشتری دارند. مسئله ما در این بحث آن افراد یا به‌قول شما شاخ‌های مجازی هستند که می‌خواهند در حیطه سیاست، فرهنگ و جامعه کنشگری کنند و به مرجع فکری جامعه تبدیل شوند. کسانی که دانش، تخصص و تجربه این حوزه را دارند و صرفا به‌واسطه فالوئر بالا جریان‌ساز یا اثرگذار می‌شوند. رویکرد‌های پوپولیستی در شبکه‌های اجتماعی در این حیطه باید آسیب‌شناسی شوند. اساسا تکنولوژی و فناوری، یک پدیده دوسویه است که هم می‌تواند اثرات مثبت داشته باشد، هم اثرات منفی. اما نمی‌توان با تکنولوژی جنگید یا راهش را مسدود کرد یا آن را به‌شکل مطلق جهت داد. این کاربران و ظرفیت خود تکنولوژی است که جهت آن را تعیین می‌کنند.

با این حساب نقش فیلترینگ را در عملکرد و تاثیرگذاری شبکه‌های اجتماعی چطور می‌بینید؟

فیلترینگ و هر شیوه دیگر محدود کردن شبکه‌های اجتماعی، تنها پاک کردن صورت‌مسئله است و مشکلی را حل نمی‌کند. من با نگاه انتقادی به شبکه‌های اجتماعی یا نقد و آسیب‌شناسی آن مسئله‌ای ندارم، اما این اتفاق باید در درون سازوکار‌های همین شبکه و ازطریق گفتگو، مباحثه و آگاهی‌بخشی حل شود.

چه‌بسا حذف یا مسدود کردن شبکه‌های اجتماعی، چالش‌ها را از فضای مجازی به فضای واقعی و کوچه و خیابان کشیده و گسترش می‌دهد.

اگر بخواهیم به نسبت کنشگری و شبکه‌های اجتماعی بپردازیم، دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. برخی مدافع آن هستند و برخی هم به نقد آن پرداخته‌اند ازجمله اینکه اساسا کنشگری در شبکه‌های اجتماعی قابل تحقق نیست و بیشتر امری فانتزی و انتزاعی است و بعضا از آن به مبارزه زیر لحاف تعبیر می‌کنند. چندوقت پیش مقاله‌ای را می‌خواندم که در آن نوشته بود، اگر شما نیاز به فداکاری داشته باشید، کنشگری در شبکه اجتماعی این امکان را برای شما ایجاد نمی‌کند. فداکاری و کنش ایثارگرانه در خیابان رخ می‌دهد، نه در شبکه‌های اجتماعی، اما شبکه‌های اجتماعی از قابلیت و ظرفیت مطالبه‌گری عمومی برخوردارند. مطالبه‌گری نیاز به فداکاری ندارد که به‌خاطر آن در کوچه و خیابان هزینه مالی یا جانی بدهید. اما مطالبه‌گری می‌تواند در شبکه‌های اجتماعی اتفاق بیفتد و وجه اصلاح‌گری دارد تا انقلابی‌تر. انقلاب به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی رخ نمی‌دهد و حتی می‌تواند مانع از رخ دادن آن شود، اما مطالبه‌گری و اصلاح‌طلبی می‌تواند به شکل میانجی شبکه‌های اجتماعی اتفاق بیفتد.

اتفاقا پرسش این است که شبکه‌های اجتماعی بازتاب‌دهنده واقعیت‌های بیرونی‌اند یا خودشان از قدرت و قابلیت خلق واقعیت و جریان‌سازی در جامعه برخوردارند؟

بستگی دارد که بخواهیم از چه فریمی به آن بنگریم. مثلا درباره حوادث ملتهب شهریورماه پارسال، یک اتفاق تلخی در جامعه رخ داد که در شبکه‌های اجتماعی واکنش‌های گسترده‌ای داشت که به بیرون از آن و به خیابان‌ها هم کشیده شد. بعد دیدیم وقتی خیابان خلوت شد، توئیت‌های اعتراضی هم کمتر شد یا وقتی خیابان‌ها شلوغ می‌شود، فعالیت شبکه‌های اجتماعی هم افزایش می‌یابد. به‌هرحال یک رابطه دوسویه بین آن‌ها برقرار است. اما اگر فریم را بزرگتر بگیریم، ماجرا فرق می‌کند.

به نظر من شبکه‌های اجتماعی، تاثیرات فرهنگی و اجتماعی بر ذهن و ادراک مخاطب دارند. بر آگاهی آن‌ها تاثیر می‌گذارند؛ حالا این می‌تواند آگاهی کاذب باشد یا واقعی. سابق بر این مثلا ۲۰ سال پیش محیط اطلاعاتی هر فردی خانواده، مدرسه، دانشگاه، دوستان و نهایتا رسانه‌های‌سنتی مثل رادیو وتلویزیون و مطبوعات بودند. الان محیط اطلاعاتی افراد را بیشتر شبکه‌های اجتماعی شکل می‌دهند؛ از اینستاگرام و توئیتر گرفته تا تلگرام و یوتیوب و امثالهم که بیش از خانواده و دوستان، محیط اطلاعاتی فرد را می‌سازند. این محیط اطلاعاتی بر جامعه‌پذیری آن‌ها تاثیر عمیق دارد. اینکه گفته می‌شود دهه هشتادی‌ها و نودی‌ها متفاوت هستند، امری بدیهی است، چون محیط اطلاعاتی متفاوتی نسبت به دهه‌های قبل دارند. نحوه جامعه‌پذیری نسل جدید تغییر کرده است. شبکه‌های اجتماعی، ادراک افراد از محیط پیرامونی آن‌ها را تغییر داده و روند جامعه‌پذیری آن‌ها را عوض کرده است.

شبکه‌های اجتماعی یک مولفه یا کارآمدی دیگری هم دارند که امکان گفتگو و دیالکتیک را بین کاربران یا بین کاربران و نهاد‌های قدرت فراهم می‌کنند. همین لایک و کامنت یا بلاک و آنفالو کردن، یک ارتباط دوسویه شکل داده و کاربران شبکه‌های اجتماعی را از مخاطب‌منفعل به کنشگری‌فعال تبدیل کرده که صرفا مصرف‌کننده محتویات درون شبکه‌های اجتماعی نیست، بلکه خودش هم می‌تواند محتوا تولید کند یا محتوا‌های دیگران را مورد نقد قرار دهد؛ لذا یک آگاهی انتقادی شکل گرفته که محصول ارتباط دوسویه‌ای است که تکنولوژی‌های ارتباطی نوین و شبکه‌های اجتماعی ایجاد کرده‌اند.

این بحث شما را هم می‌توان تایید کرد، هم رد. ببینید این نگاه خوشبینانه درباره شبکه‌های اجتماعی وجود داشته که شرایط گفتگو را فراهم می‌کنند و به آن دامن می‌زنند و هر کسی یک رسانه و تریبونی دارد که می‌تواند حرفش را بزند. این را درباره توئیتر که تز دکترای من بوده و درباره آن پژوهش کرده‌ام، نمی‌توان تعمیم داد. ماهیت توئیتر، واجد یکسری ویژگی‌هایی است که مانع از شکل‌گیری گفتگو می‌شود. وقتی در توئیتر شما فقط در ۲۸۰ کاراکتر می‌توانید متنی بنویسید، مجالی برای تبیین دقیق و عمیق یک مسئله یا گفت‌وگوی اثربخش درباره آن در کامنت‌ها که آن‌ها هم محدودیت کاراکتری دارند، شکل نمی‌گیرد.

گفتگو و مباحثه مستلزم و منوط به استدلال‌ورزی است و با ۲۸۰ کلمه نمی‌توان استدلال خود را به‌درستی بیان و تبیین کرد؛ بنابراین در شبکه‌ای مجازی مثلا توئیتر، بیشتر می‌توان اظهارنظر یا موضع‌گیری کرد و نمی‌توان به بحث و گفتگو به‌معنای واقعی کلمه پرداخت. درواقع خود ذات این پلتفرم، محدودیت‌هایی برای شکل‌گیری گفت‌وگوی واقعی و اثربخش ایجاد می‌کند و به درک سطحی و ناقص از پدیده‌ها منجر می‌شود؛ بنابراین برای اینکه در این فضا بتوان حرف زد، باید خیلی کوتاه و صریح حرف زد که خود این هم موجب می‌شود تا ادبیات و لحن آدم‌ها با هم تند و تیز شود و چه‌بسا باعث افزایش سوءتفاهم می‌شود و درنهایت فضای رادیکال و قطبی‌شده ایجاد می‌کند.

تشدید این سوءتفاهم‌ها و تضاد‌ها با آنفالو و بلاک‌کردن، خود را نشان می‌دهد و رسانه‌ای که قرار بود میانجی گفتگو باشد، امکان گفتگو را محدود و مسدود می‌کند. اما افراد در یک محیط واقعی -مثلا دو همکار در محیط کار- ارتباط چهره‌به‌چهره با هم دارند و هر روز یکدیگر را می‌بینند و اگر اختلاف‌نظری هم به‌وجود بیاید، نمی‌توانند یکدیگر را آنفالو یا بلاک کنند؛ بنابراین وقتی خشم فروکش کرد و التهابات خوابید، باز هم آن دو همکار با هم مراوده می‌کنند، حرف یکدیگر را می‌شنوند و دوباره گفتگو برقرار می‌شود؛ بنابراین می‌خواهم بگویم؛ همیشه اینطور نیست که، چون فناوری‌های نوین رسانه‌ای، امکان گفتگو را تسهیل کرده‌اند، لزوما گفتگو به‌معنای اثربخش آن در این فضا رخ می‌دهد. هستی‌شناسی توئیتر به‌دلیل همین محدویت‌ها ممکن است به‌جای مفاهمه، تقابل و درگیری‌ها را تقویت کند. شبکه‌های اجتماعی دیگر به‌دلیل اینکه ذاتشان این محدودیت‌ها را ندارد، کمتر با این مسئله مواجه هستند.

واقعا این به ماهیت رسانه وابسته است یا به فرهنگ و خرده‌فرهنگ‌های هر کشوری بستگی دارد که چقدر فرهنگ گفتگو و مفاهمه بین آن‌ها نهادینه‌شده یا نشده است؟ به‌اعتقاد خیلی از صاحب‌نظران رسانه، شبکه‌های اجتماعی بیشتر ضمیر ناخودآگاه جامعه را برون‌فکنی می‌کنند تا اینکه به آن شکل دهند. جامعه‌شناسان خودمان هم می‌گویند؛ اینکه فرهنگ نقد و گفتگو در جامعه ما شکل نمی‌گیرد به این دلیل است که آستانه نقدپذیری و فرهنگ گفتگو در کشور ما پایین است.

من فکر می‌کنم هر دو عامل نقش دارند. قطعا فرهنگ هر جامعه‌ای در شیوه بهره‌وری از رسانه‌ها تاثیر می‌گذارد. هرچقدر جامعه‌ای نقدپذیرتر باشد، فرهنگ دموکراتیک در آنجا پررنگ‌تر است و رواداری و تاب‌آوری افراد در نقد یکدیگر بیشتر. اما این بدان معنا نیست که تاثیر خود شبکه‌های اجتماعی و ماهیت و ساختار آن‌ها را در شکل‌گیری فرهنگ ارتباطی و کیفیت آن انکار یا دست‌کم بگیریم. پژوهشی که سال‌ها پیش تایمز منتشر کرده بود و اصلا مربوط به ایران نبود، نشان داد که توئیت‌های حاوی محتوای خشن یا غمگین، بیشتر لایک می‌خورند تا توئیت‌هایی که در آن یک بحث عقلی و استدلالی مطرح می‌شود. یا همین مسئله چندپارگی و قطبی‌شدن جامعه که درباره‌اش حرف زدیم، در کشور‌های دیگر دنیا ازجمله در آمریکا هم مطرح است و تحقیقات انجام‌شده دراین‌باره آن را تایید می‌کند. واقعیت این است، در جوامعی که تضاد‌ها زیاد و رواداری و تحمل کمتر است، بروز خشونت و درگیری بین کاربران شبکه‌های مجازی بیشتر است، اما در جوامعی هم که رواداری بالاست، باز هم شاهد برخی درگیری‌ها و خشونت‌ها هستیم که بخشی از آن برساخته از ماهیت خود شبکه‌های اجتماعی است.

به‌نظر می‌رسد توئیتر، پلتفرم سیاسی‌تری باشد یا دست‌کم تلقی می‌شود. اغلب بازداشت‌هایی که به‌دلیل فعالیت افراد در شبکه‌های اجتماعی صورت گرفت، مربوط به توئیت‌ها بود تا مثلا استوری و پست اینستاگرامی. علت این مسئله را در چه می‌دانید؟

به‌نظرم چند دلیل در اینکه توئیتر، پلتفرم سیاسی شناخته شود، موثر بوده است. یکی مولفه‌های خود آن است که اساسا متن‌محور است و به نگارش مطالب سیاسی راه می‌دهد، ولی مثلا اینستاگرام ماهیت بصری داشته و بیشتر کارکرد فرهنگی و اجتماعی دارد و به سرگرمی و سبک زندگی بیشتر می‌پردازد. از طرف دیگر، از سال ۹۶ به بعد دو جریان و جناح سیاسی کشور فعالیت بیشتری در فضای توئیتر داشتند و همین حضور موجب می‌شود، توئیتر بیشتر در کانون توجه سیاسی یا امنیتی قرار بگیرد. ضمن اینکه رصد توئیتر، راحت‌تر است. مثلا می‌توان سامانه‌ای طراحی کرد که هر کسی توئیت زد که مثلا «مرگ بر»، شناسایی شود.

شاید این نشان از فردگرایی در کنشگری سیاسی و اجتماعی هم باشد.

موافقم. نوع کنشگری به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی در حال تغییر است. حتی کنشگری حزبی هم در حال تغییر است به‌طوری‌که می‌توان گفت سیاست در ایران در حال توئیتری‌شدن است. یکی از پیامد‌های آن این است که سیاست را پوپولیستی می‌کند. ویژگی دومش، فردگرایی است. قبلا برای تاثیرگذاری در سیاست باید به‌شکل جمعی یا گروهی عمل می‌کردید مثلا عضو فلان حزب و سازمان می‌شدید، اما الان فردی یک توئیتر می‌زند که صد‌ها هزار نفر یا میلیون‌ها نفر آن را می‌بینند، می‌خوانند و همین موجب می‌شود فرد برای کنشگری سیاسی نیازی نبیند که عضو فلان حزب و سازمان شود؛ لذا یک فردگرایی سیاسی یا کنشگری فردی در حال شکل‌گیری است که برآمده از حضور شبکه‌های اجتماعی و کارکرد‌های آن است.

درواقع وقتی حس کنید به‌لحاظ فردی اثرگذار هستید، نسبت به فعالیت گروهی و جمعی، احساس بی‌نیازی می‌کنید. این یعنی اینکه رسانه جایگزین تشکیلات و سازمان‌ها و به شکل ویژه در حوزه سیاست جایگزین احزاب و کار حزبی می‌شود. بر همین مبنا می‌توان بررسی کرد که در حوادث اخیر، چطور رسانه‌ای مثل ایران اینترنشنال توانست جایگزین احزاب و گروه‌های اپوزیسیون شود و به‌جای آنها، نقش ایفا کند. ویژگی دیگر این وضعیت را می‌توان رادیکالیسم‌شدن کنش‌سیاسی در فرم و محتوا دانست که متاثر از هژمونی شبکه‌های اجتماعی در مناسبات رسانه‌ای و سیاسی است.

آیا این تغییری که در کنشگری اجتماعی و سیاسی به‌واسطه شبکه‌های اجتماعی ازجمله توئیتر ایجاد شده، به بسط فرهنگ دموکراتیک کمک می‌کند یا منجر به بازتولید شکل تازه‌ای از دیکتاتوری خواهد شد؟

من، چون درباره توئیتر مطالعه و پژوهش کرده‌ام، درباره این پلتفرم می‌توانم بگویم که به نظر من توئیتر مانع از شکل‌گیری فرهنگ دموکراتیک در جامعه ما می‌شود. خب برخی معتقدند؛ فرهنگ دموکراتیک پیش‌نیاز ورود به یک جامعه دموکراتیک است و برخی هم معتقدند؛ فرهنگ دموکراتیک نتیجه یک ساختار و جامعه دموکراتیک است. اگر آن چارچوب نظری را که می‌گوید فرهنگ دموکراتیک پیش‌نیاز یک جامعه دموکراتیک است را فرض بگیریم و مبنا قرار دهیم، به نظر من توئیتر مانع گذار به دموکراسی است. آنچه من در تز خودم به آن رسیدم این است که توئیتر در شکل‌گیری فرهنگ دموکراتیک در ایران، اختلال ایجاد می‌کند.

هم میهن

منبع خبر: آفتاب

اخبار مرتبط: سیاست در حال توئیتری شدن است