جوانان زبان هنر را می‌فهمند، زبان زور را پس می‌زنند

 جوانان زبان هنر را می‌فهمند، زبان زور را پس می‌زنند
خبر آنلاین

در تبیین وجه تمایز انسان از سایر موجودات موارد زیادی توسط اندیشمندان و بزرگان تبیین شده است از آن جمله می توان از "ناطق بودن" یاد کرد که بی ارتباط با سایر وجوه تمایز من جمله عاقل بودن نیست. نطق را می‌توان به‌نوعی برون‌ریز خیال و اندیشه و ادراک در یک ساختار پیچیده زبانی دانست، که بدون استفاده بهینه از آن، جایگاهی برای بشر قابل تصور نیست.

زبان این ساختار پیچیده نشانگان، که با سخن گفتن، واضح‌ترین صورت ممکن، برای عموم شناخته شده است، پلی است از عالم خیال و احساس و ادراک فردی به عالم واقع اجتماعی. مسیر این گذار مسیری پر پیچ و خم است و ملاحظات خودآگاه و ناخودآگاه فراوانی در صورت‌بندی نهایی آن ضرورت دارد.

باید توجه داشت زبان انسان‌های یک جامعه فقط زبان گفتاری نیست. زبان عرصه‌ای وسیع‌تر را در برمی‌گیرد. فهم زبان نیازمند فهمی فراتر از معنای واژه‌ها و دستور زبان است. زبان نشانه‌هایی در خود مستتر دارد. زبان از ریشه‌هایی برخوردار است. حتی اقلیم و جغرافیا هم در شکل‌گری آن تاثیرگذارند. زبان یک رسانه‌ی چند وجهی از حقیقتی شگرف است. زبان گفتاری، تنها بحش کوچکی از یک حقیقت ناشناخته دنیای پر رمز و راز زبان است. زیبایی شناسی یک ملت هم ریشه در زبان او دارد. تمام گرایش‌های یک جامعه مثل گرایش به مدها و سبک‌های مختلف از نوع پوشش گرفته تا معماری و شهرسازی، وانمودی اززبان جامعه است که ابعاد زیبایی شناختی آن ذره ذره و در طول زمان ساخته و پرداخته شده است. اگر نوع پوشش دختران‌مان شبیه باورهای‌مان نیست، پیشنهاد می‌کنم به معماری شهرهای‌مان هم نظر کنید، حال آن‌ها هم تعریفی ندارد. علت را شاید این‌گونه راحت‌تر بیابیم. اگر در حل ساختار و معماری شهری، با چندین دستورالعمل و بخش‌نامه و قانون و جزا ناموفق بوده‌ایم، در دیگری هم یقین بدانیم از این راه به‌جایی نخواهیم رسید. معماری ما، لباس ما، ادبیات ما، موسیقی و سینمای ما، شوخی‌ها و طنزها و مویه‌های ما، همه‌ی این‌ها با هم از یک چشمه آب می‌خورند و ساختار زبان یک ملت را شکل می‌دهند و در گذر زمان و در پس تجربه‌های جمعی به هم‌جوشی می‌رسند.

«زبان»، بازنمود برهم کنش اندیشه‌ها و ادراکات و احساسات روح جمعی یک ملت است. اصلاح یک گره ازکل تارپود آن با قوه‌ی قهریه امکان‌ناپذیر است. کارهای فرهنگی سیستماتیک هم چیزی جز هدر دادن سرمایه نیست.

توجه داشته باشیم پدیده‌ی زبان در تولید معنا، بی‌نهایت سرکش است. آثار زبان آن‌زمان که به‌عرصه بیرون از اندیشه فرد راه می‌یابد غیرقابل پیش‌بینی است. تا جایی که دانشمندان قانع شده اند مرگ مولف (۱) را بپذیرند. کلام‌ها و سخن‌های صاحبان قدرت برای اجتماعی شدن و رسوخ به‌روح جامعه نیازمند دقت فراوان است. چرا که مشفقانه‌ترین نیت‌ها و اندیشه‌ها، اگر مجهز به علم سخن گفتن نباشند، هم‌چون فرود تازیانه‌ای برنده و سنگین بر صورت انسان به مثابه مخاطب عمل خواهد کرد و چه کسی است که از عواقب این‌گونه خشونت‌های کلامی بی‌اطلاع ‌باشد.

ولی خوشبختانه هر جامعه‌ای سرمایه‌هایی دارد. هنرمندان هر جامعه‌ای بر خلاف عموم، قادرند با طرح جوهر معانی، به نوازش اذهان دست یابند و به‌جای القای یک معنای ابتر، زمینه‌ساز هزار و یک تفسیر پرمغز، از یک جمله واحد شوند.

اهل فن و اهل هنر استاد ارتباط گرفتن با بدنه جامعه هستند و به همین دلیل سرمایه های اجتماعی به حساب می آیند. هنرمندان قادر هستند با باریک بینی معجزه‌آسایشان، قبل از دیر شدن، فجایع اجتماعی را با صورتی هنری و از دریچه‌ای ایمن متذکر شوند و راه برون رفت را تسهیل کنند. آن‌ها خوب می‌دانند زبان نقد، وقتی گشوده می‌شود ضرورت دارد در هزار غلاف تو درتو پیچیده شود و با حفظ حرمت‌ها به انجام رسالت خود بپردازد. اگر زبان هنر هنرمندان دچار لکنت شود، راه برای خشونت زبانی و رفتاری هموار خواهد گشت و نهایتاً آیا راهی جز خشونت سیستماتیک برای حل این معضل خواهد ماند؟!

پدیده‌های لکنت زبان هنرمندان و گسترش خشونت برای هر جامعه‌ای، یعنی گسست اجتماعی و ابتر بودگی ارتباطات، و این یعنی تهدید انسانیت انسان، چرا که وجه تمایز انسان همان‌طور که در آغاز گفته شد قدرت مفاهمه‌ی او برای شکل‌گیری اجتماع است و هر آسیبی که بر این ارتباط وارد شود یعنی پایان انسانیت. ولی همواره مهندسی آن به دست باریک بینان و لطیف اندیشانی از جنس هنرمندان امکان پذیر است.

برای مهندسی زبان جامعه ابتدا باید زبان آن‌را در بستر زمان واکاوی کرد، هنرها، داستان‌ها و نغمه‌های روزمره، پیش قراولان زبان جامعه هستند. هنرمندان در درک این زبان توانمندند. هنرمندان آزاد اندیش در واکاوی و عصاره گیری فرهنگی بی نظریند آن‌ها از آن‌جایی که در درک جریان‌های پیدا و پنهان بسیار ریزبین هستند امکان رخنه بر آن و اصلاح جریان‌های انحرافی را هم یقیناً دارند اما به یک شرط؛ حق آزادی آن‌ها بی قید و شرط محفوظ بماند و هنر آن‌ها از سطح هنر آزاد به سطح هنر نمایشی و دستوری سقوط نکند.

پانوشت:

۱- مرگ مؤلف (۱۹۶۷) (به فرانسوی: La mort de l'auteur) مقاله‌ای از رولان بارت، منتقد ادبی و نظریه‌پرداز فرانسوی می‌باشد. این مقاله، روش سنتی نقد ادبی را که قصد نویسنده و تاریخچه زندگی وی را در خوانش و تفسیر متن دخالت می‌دهد، به چالش می‌کشد و در عوض پیشنهاد می‌دهد که نویسنده یا پدیدآور از متن جدا باشد. در این نظریه « اختصاص دادنِ یک نویسنده با یک نوشته»، و دادنِ یک تفسیر منفرد، مطابق و معادل آن، یعنی «تحمیلِ‌ محدودیت به آن نوشته» . به این ترتیب، خواننده باید نوشته ادبی را از خالق آن جدا در نظر بگیرد تا بتواند نوشته را از استبدادِ تفسیری (interpretive tyranny) آزاد سازد.

*دکترای معماری و عضو هیات علمی دانشگاه

۲۱۶۲۱۶

منبع خبر: خبر آنلاین

اخبار مرتبط:  جوانان زبان هنر را می‌فهمند، زبان زور را پس می‌زنند