کلانشهر تهران و شکاف پایدار شمال و جنوب
تهران، شهر تناقضها است. از دامنه کوههای بالای شهر، تا دشت و بیابانهای پایینشهر، هیچ چیزش شبیه هم نیست.
بوی خوشبختی
بوی یاس، طراوت پارکهای منظم و بزرگ، بوی گلهای متنوع، بوی غالب در فضاهای بالای شهر است. از اوین و درکه تا ولنجک، از زعفرانیه تا جردن و الاهیه گیاههای خوشبوی پیچ در پیچ، دیوار خانهها را پوشاندهاند. فضاهای رفاهی عمومی همچون سرویسهای بهداشتی و آبسردکنها فراواناند. درختان بلندقامت و زیبا، بر خیابانهای پهن و تمیز سایه افکندهاند. همین هم باعث خُنکی معمولِ هوا میشود. فضا به نسبت آرام و ساکت است. شلوغی در منطقههای مسکونی آن معمولا به سطحی آزاردهنده نمیرسد. خانهها بلندند و طوری ساخته شدهاند که سر و صدا و گرد و غبار به آنها نفوذ نکند. از آن بالاها، به همه جای شهر تسلط دارند. طراوت زیاد است. به لحاظ گستردگی و کیفیت فضای سبز، شبیه به پارکی بسیار بزرگ است. نزدیکی به مناطق کوهستانی لواسان، دربند، درکه و توچال، طراوتی همیشگی به هوای شهر میدهد. آلودگی به نسبت بسیار کمتر است. جز در برخی روزهای زمستانی که وارونگی هوا تمام شهر را درگیر میکند، در بقیه روزهای سال، هزینه آلودگی شهر را ساکنان پایینشهر میپردازند.
فضای بالای شهر تهران: آلودگی کم و دلپذیری بالاچاله و تخریب در خیابانها بسیار کم است. بهترین بیمارستانها و کلینیکها در این منطقه متمرکز شدهاند. بیمارستانهای مسیح دانشور در دارآباد و طالقانی در اوین، از سراسر ایران مشتری دارند. خدمات درمانی در سطحی بالا و با کیفیت ارائه میشود.
بهترین فضاهای تفریحی و ورزشی هم در همین قسمت شمالی شهر هستند. مجموعه ورزشی و تفریحی باشگاه انقلاب، نمونه بارزش است. اما مبلغ بالای ورودیاش یک فیلتر بزرگ برای استفاده از آن است. هر کسی توانایی خرید امکان استفاده از آن را ندارد. متعلق به خواص است. مدیران عالیرتبه دولتی و خصوصی، سرمایهداران، فوتبالیستها، بازیگران و سلبریتیها، آقازادهها و امثال آنها کسانی هستند که میتوانند از آن استفاده کنند.
هتلهای پنجستاره همچون هتل استقلال و اسپیناس، نمونه امکاناتی است که برای پذیرایی از پولدارترین قشرهای داخل و خارج کشور فراهم شده است.
بالاترین سطح امکانات آموزشی هم در همین نیمه شمالی شهر ارائه میشود. دانشگاههای مدرس و بهشتی نمونه آموزش عالی آن هستند. صدها مدرسه خصوصی با عالیترین امکانات آموزشی هم در بخش ابتدایی و متوسطه آموزشی فعالیت میکنند.
دخالتهای حکومتی در زندگی به نسبت بسیار کمتر است. پلیس، همچون مرکز و جنوب شهر عمل نمیکند. خشونتش کمتر است، مگر به نسبت طبقات فرودستی که در این مناطق کار میکنند، یا نسبت به مهاجران افغانستانی.
در خطه شمالی بالای شهر، پلیس هم خصوصی شده است. ثروتمندان و لایه بالایی سیاسیون برای محافظت از ثروت و قدرتشان، پلیس خصوصی استخدام میکنند. بخشی از نیروی کار در این منطقهها، مشغول حفاظت از آرامش، ثروت و قدرت بالانشینها است. علاوه بر این، پلیس عمومی هم عملکردی ویژه در آن دارد. حجاب زنان آزادتر است. گشتهای ارشاد نمیتوانند اینجا جولان بدهند. بیشتر در مرکز و جنوب شهر فعالیت میکنند. حجاب آزادتر است و زنان بالایشهر، با سختگیری کمتری مواجه میشوند.
بوی بدبختی؛ کانون ناخشنودیها
در مقابل، فضای پایینشهر، کانون تجمع ناخرسندیها است. هرچه از نیمه شمالی شهر به سمت جنوب هم برویم، تجمع این ناخشنودیها بیشتر میشود. بوی معمولِ پراکنده در هوا، بوی ناخوشِ زبالههای صنعتی است. یک باد تند کافی است تا گرد و غبار موجود در آسمانِ جنوب دوچندان شود.
معمولا لایهای از غبار و دود آسمان جنوبشهر را فرا میگیرد. غباری که محصول فعالیتهای صنعتی تمرکزیافته در این منطقه است و سود کلانش نصیب بالایشهریها میشود.خبری از آن نماهای زیبای ساختمانی و آرامش نیست. همه در حال فرار و عجلهاند. درختان بلوارها کوتاهقامتتر و بیکیفیتتر میشوند.
خدمات عمومی بسیار ضعیفتر است. مدرسهها بیشترشان دولتیاند و امکانات کمتری دارند. تقریبا هیچ دانشگاه مشهور و خوشنامی در نیمه جنوبی شهر قرار نگرفته است.
تمام کارخانههای و فعالیتهای تولیدی در نیمه جنوبی شهر تمرکز یافتهاند. در نتیجه، آلودگی و اثرات نامطلوب آنها هم بیشتر متوجه ساکنان همین منطقه است. تمرکز فعالیتهای تولیدی در این مناطق، بار ترافیکی سنگینی را بر ساکنانش تحمیل میکند.
سرو صدا زیاد است. کوچهها و خیابانها تنگترند و آسفالتشان بیکیفیت است. آرامش کم، و استرس زیاد است.
بازارهای خرید شوش، مولوی، عبدلآباد و یافتآباد شلوغی منطقه را دوچندان میکند. جنسهای ارازنقیمتتر این بازارها روزانه بخش بزرگی از جمعیت مرکز و حتی بخشی از بالانشینها را هم روانه جنوب شهر میکند. بازار لوازم خانگی، مبل و پوشاک در این مناطق شلوغی زیادی به آن تحمیل میکند.
تجربه خرید در بازارهای جنوب شهر، برخلاف خرید در پاساژهای لوکس و آرام بالایشهر، تجربهای پر استرس است. خطر دزدیده شدن کیف و موبایل و دیگر وسائل شخصی همیشه وجود دارد.
اعتیاد در سطح بالایی است و مشاهده چهرههای پژمرده، تکدیگری و کودکان کار در سطحی بالا، فراوان است.
واحدهای آپارتمانی کوچکتر میشوند. با حرکت از نیمه شمالی شهر به سمت جنوب، خانههای بالای ۷۰۰ متر به سمت آپارتمانهای ۴۰ متری کوچکتر در جنوب شهر تغییر مییابند. در نهایت به سکونتگاههایی برمیخوریم که با چند تکه اسکلت چوبی و نایلون ساخته شدهاند.
قبرستان بزرگ بهشت زهرا، در جنوبیترین نقطه شهر، بوی مرگ را در فضا پراکنده میکند.
تقسیم نابرابر بدبختی
مسئله صرفا تقسیم نابرابر امکانات و زیرساختهای رفاهی زندگی اجتماعی در دو منطقه کلانشهر نیست. فراتر از آن، موضوع این است: تمام عاملهایی که زندگی بیکیفیت را بر ساکنان جنوب تحمیل میکنند، در اصل برای رفاه ساکنان شمال کار میکنند. بدیهی است که مراد از جنوب و شمال، صرفا مختصات جغرافیایی فضاهای شهر نیست. بلکه این دو مفهوم به دو شیوه زیست کاملا متفاوت اشاره دارد. هر دو مفهوم دارای ابعادی اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسیاند.
جنوبِ شهر در گستردهترین دلالتش، دارد جورِ رفاه شمال را به دوش میکشد. تمامی کارگاهها و کارخانههایی که در جنوب مستقرند و به واسطه کار و زحمت مردم جنوب اداره میشوند، در مالکیت مردم شمال شهرند. دود، سر و صدا، شلوغی و زحمتشان برای مردم جنوب است. اما سود و مزیتهایشان برای ساکنان شمال است. مصیبتهایی که نظم مولد نابرابری و سودمحور حاکم بر شهر تولید میکند بیشترش متوجه جنوب است. اعتیاد، خشونت و دیگر آسیبهای اجتماعی موجود در شهر، در جنوب تمرکز یافتهاند. آلودگی و شلوغی و استرس در جنوب تمرکز دارد. در مقابل، آرامش و خوشبختی و طراوت در شمال متمرکز شده است.
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: کلانشهر تهران و شکاف پایدار شمال و جنوب
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران