مرگ فیلیپ سولرس، نویسندۀ فرانسوی: ستایشگر زن، هنر و زیبایی

تبلیغ بازرگانی

صبح شنبه ششم مه/۱۶ اردیبهشت، خبر مرگ فیلیپ سولرس ابتدا در روزنامۀ فیگارو انتشار یافت. ساعتی بعد، انتشارات گالیمار، ناشر آثار او، خبر را تأیید کرد.

با اینکه در حوزۀ زبان فارسی ترجمۀ هیچیک از کتاب‌های سولرس یافت نمی‌شود اما با اینحال نام او در مقالات ادبی و پژوهش‌های دانشگاهی ایرانی زیاد ذکر شده است. وی از آن چهره‌هایی است – مثل ژاک دریدا - که «محافل روشنفکری» را سخت مجذوب می‌کنند، اما آثارشان به ندرت خوانده می‌شود.

بخت بیدار

فیلیپ سولرس از بیست سالگی که نخستین موفقیت ادبی را کسب کرد و از سوی بزرگان ادب فرانسه چون فرانسوآ موریاک و لوئی آراگون مورد تحسین و تشویق قرار گرفت، تا آخرین اثرش که در سال ۲٠۲۲ منتشر شد، پیوسته در پاریس، ونیز یا نیویورک در محافل خواص‌پسند اروپایی و آمریکایی می‌زیست وبه لطف روابط گسترده و نفوذ در محیط نشر و ادب،سرنوشت حرفه‌ای نویسنده‌های جوان را بدون سر و صدا رقم می‌زد. او سالها عضو کمیتۀ گزینش (خواندن و انتخاب آثار) انتشارات گالیمار و مدیر یکی از مجموعه‌های این بنگاه بود.

سولرس به شوخی می‌گفت: «من خودم با تأیید یک نویسندۀ کاتولیک (موریاک) و یک نویسندۀ کمونیست (آراگون) وارد دنیای ادبیات شدم». اما این شوخی شاید کلیدی برای درک گرایش‌های فکری او باشد. سولرس تا پایان عمر از رشد سریع و غول‌آسای چین شگفت‌زده بود اما در عین حال دلبستگی‌های عاطفی جدی نسبت به فرهنگ مسیحی، بخصوص کاتولیک، داشت.

فیلیپ سولرس در ۲۵ سالگی جایزۀ ادبی مدیچی را برنده شده بود. AFP - -

سولرس خیلی زود نام خانوادگی اصلی خود (ژوایو) را تغییر داد و نام جدید را با وام گرفتن از دو واژۀ لاتین سولوس+آرس، ابداع کرد که می‌توان کم و بیش به معنای «تماماً هنر» یا «فقط هنر» دانست. آندره برتون، رهبر سوررآلیست‌های فرانسوی در همان سالهای ۱٩۶٠ سولرس را جوانی «کامروا» و خوش عاقبت دیده بود. آراگون نیز نوشته بود که «حرفۀ نویسندگی، مثل چمنزاری زیبا در برابر این جوان گشوده است». در هرحال، سولرس تمام عمر را در ناز و نعمت گذراند و هیچگاه از محیط‌های ادبی و فرهنگی فراتر نرفت. او در تمامی نوشته‌هایش از لذت زندگی و کام گرفتن هرچه بیشتر از «هنر و زن» دفاع می‌کرد و در مقابل از ناله و شکایت و نویسندگان «سیاه و غم‌انگیز» گریزان بود.

منتقد خوش‌فکر

رمان‌های سولرس در فرانسه بیشتر در میان خواص طالب دارد. فقط رمان «زنان» که از نظر منتقدانش صرفاً هرزه‌نگاری است بسیار پرفروش شد. شخصیت‌های این رمان به وضوح، بازسازی برخی آدم‌های واقعی مثل رولان بارت، ژاک لاکان یا آلتوسر هستند.

هیچیک از رمان‌های سولرس موفقیت جهانی کسب نکرده است. با اینحال فیلیپ فورست، نویسندۀ فرانسوی، در روزنامۀ لوموند مدعی است که رمان «بهشت» (۱٩٨۱) یکی از مهم‌ترین آثار ادبی فرانسه‌زبان در نیمۀ دوم سدۀ بیستم است.

درهرصورت رمان‌های سولرس برای خوانندۀ متوسط جذاب نیست. اما شاید بتوان برجسته‌ترین و در عین حال شیرین‌ترین آثار او را خارج از رمان‌هایش پیدا کرد. سولرس بی‌شک یکی از تیزبین‌ترین و خوش‌ذوق‌ترین منتقدان فرانسه‌زبان است. نوشته‌های او در بارۀ شکسپیر، مونتنی، نیچه، ولتر، پروست، هولدرلین، هایدگر و... خواندنی‌ترین و غنی‌ترین بخش آثار سولرس را تشکیل می‌دهد. او به لطف دانش عظیم تاریخی و ادبی، در بازخوانی آثار کلاسیک جهان و تقسیم یافته‌های خود با خوانندگان امروزی بسیار موفق است. همچنین نوشته‌هایش در تحلیل کارهای برخی نقاشان مهم چون پیکاسو، سزان یا فرانسیس بیکن سخت جذاب، روشنگر و خواندنی است.

رنگ عوض کردن‌های سیاسی

فیلیپ سولرس در سال ۱٩۶٠ همراه با یک نویسندۀ جوان دیگر (ژان ادرن آلیه)، نشریه‌ای ادبی را به نام «تِل کِل» ایجاد کردند که سال‌ها به عنوان پایگاه هنر و ادب آوانگارد (پیشتاز) شهرت داشت و تا سال ۱٩٨۲ دوام آورد. این نشریه که از همان دهۀ ۶٠ از گرایش «رمان نو» و متفکرانی چون ژاک دریدا، رولان بارت و میشل فوکو دفاع می‌کرد، در عین حال مخالفان و دشمنان زیادی داشت که نشریه را به «روشنفکربازی» و «چپ‌روی متظاهرانه» متهم می‌کردند. چند سالی نیز، فیلیپ سولرس و البته شمار زیادی از روشنفکران فرانسوی و به تبع آنها، نشریۀ «تِل کِل»، مائوییست شدند. حتی در سال ۱٩۷۴، سولرس و رولان بارت همراه با یک هیئت فرهنگی به چین سفر کردند. اما با مرگ مائو تسه‌تونگ، نشریۀ «تِل کِل» و سولرس یک‌مرتبه طرفدار آمریکا شدند. در این دوره، سولرس یادداشت‌های مشهوری را در ذم مائوییسم و مارکسیسم در روزنامۀ لوموند منتشر کرد.

از سال‌های ۱٩٩٠ به بعد، سولرس دشمن فرهنگ مصرفی-رسانه‌ای و منتقد سرسخت محافظه‌کاری سیاسی شد. در اواخر آن دهه، مقالۀ او تحت عنوان «فرانسۀ کپک‌زده» جنجالی بزرگ به پا کرد. سولرس در این یادداشت از کشور خود، و یا شاید از هم‌وطنان خود، انتقاد می‌کند، زیرا به عقیدۀ او کشورش (یا بخش بزرگی از فرانسوی‌ها) از همه چیز بدشان می‌آید: «از آلمانی‌ها، از انگلیسی‌ها، از یهودی‌ها، از عرب‌ها، از خارجی‌ها به طور اعم، از هنر مدرن، از روشنفکران ایرادگیر، از زنان مستقل و اندیشمند و به طور خلاصه از آزادی...»

سولرس در سالهای بعد، هیچگاه مائوییست بودن خود را نپذیرفت. اما در آخرین مصاحبۀ خود (۲٠۱٩) تأکید کرده است که «همچنان معتقدم که آن انقلاب وحشتناک (انقلاب چین و قدرت گرفتن مائو) باعث شد که امروزه چین اولین قدرت جهان باشد».

فیلیپ سولرس در سال ۱٩۶۷ با ژولیا کریستوا،زبان‌شناس و روانکاو مشهور، ازدواج کرد و هیچگاه از او جدا نشد. او هم‌زمان سخت عاشق و دلدادۀ یک نویسندۀ بلژیکی به نام دومینیک رولن بود که ۲۳ سال بیشتر از سولرس داشت. رابطۀ عاشقانۀ این دوتا زمان مرگ خانم رولن ادامه داشت.

سولرس تا آخرین روزهای زندگی از خواندن و نوشتن دست برنداشت. او در آخرین مصاحبه‌اش، با اشاره به دوران کهولت و ناتوانی گفته بود: «حالا شاید آهسته‌تر بدوم، اما فکرم تندتر کار می‌کند».

انتشارات گالیمار در اطلاعیۀ درگذشت فیلیپ سولرس می‌نویسد: «او دوستدار آزادی و زیبایی‌های این جهان بود. به هنرهای بصری، موسیقی و ادبیات عشق می‌ورزید و پیوسته به این اصل باور داشت که "خوشبختی ممکن است".»

دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید

آبونه شوید

اخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید

منبع خبر: آر اف آی

اخبار مرتبط: مرگ فیلیپ سولرس، نویسندۀ فرانسوی: ستایشگر زن، هنر و زیبایی