چه میشود که بسیاری از روشنفکران و نخبگان ایرانی آدمی را مأیوس میکند - Gooya News
زیتون - احمد فعال
راههای هموار
تا انسان اراده و تصمیم خود را یکپارچه نسازد، قادر به عمل کردن نیست
چه میشود که بسیاری از روشنفکران و نخبگان ایرانی وقتی برپاشنه لیبرالیسم میچرخند، به زنجیرهای از ایدههایی دست مییابند که اگر درست باشند، آدمی را از هرنوع امید به حقیقت، عدالت و اندیشههای پاک مأیوس میکند.
به عنوان مثال، از تمام لوازم و لواحق اقتصاد بازار دفاع میکنند، حساسیت خود را به اخلاق و عدالت از دست میدهند، حساسیتها را معطوف به اقتصاد و سیاست نفعگرایانه میکنند، با انقلاب ۲۲بهمن ماه رویه دشمنی پیش میگیرند، مردمی را که انقلاب کردند نادان و فریب خورده میپندارند، در دامن سلطنتطلبان میغلطند و به ستایش دستاوردهای پهلویها میپردازند، با نهضت ملی و مصدق چپ میافتند، و صدیقترین چهرههای ملی و حماسی کشور را در عصر پهلویها مذمّت میکنند.
در دوگانگی میان مدرنیته با سنت و دین، روشنفکران گذشته با تصدیق مدرنیته کوشش داشتند به پالایش سنتها بپردازند، و به این طریق جامعه بدون درگیر شدن با بحران، وارد دنیای مدرن شود، لیکن روشنفکران و نخبگان لیبرال راهی جز آنچه که دنیای غرب رفت نمیشناسند. از آن طرف در سیاست خارجی به راستهای افراطی و ترامپیستها نزدیک میشوند، و خواستار تحریم و حتی حمله و مداخله خارجی مینشینند. با مفاهیمی مانند ایدئولوژی، آرمانگرایی، برای دیگری زیستن، فداکاری، اخلاق، مسئله پیدا میکنند، ایدئولوژی را به منزله اقتدارگرایی، آرمانگرایی را ذهنیتگرایی، برای دیگری زیستن را پوچ، فداکاری را قربانی شدن، و بالاخره اخلاق را به مثابه پند و اندرزهای پدرانه و مطرود شده، تفسیر میکنند. در نظریهها و ایدههای سیاسی به یوتیلیتاریسم، پراگماتیسم، مصلحت بالاتر از حقیقت، درهمآمیختگی سیاست با سکسوالیسم با عنوان "مالکیت بر بدن"، بیاعتنایی به عاملیت انسان در برابر جبرساختاری، به جایی میرسند که از "ماندویل" پافراتر میگذارند و "رذیلتها را سرمشق فضیلتهای اجتماعی" میشمارند. تمام مبارزات را از عهد آدم تا خاتم به هیچ و پوچ میانگارند، سرکشیها در جنبش سکسوالیسم را نماد فردیت، آزادی و دموکراسی میشمارند، و از تضاد نسلی ابراز خشنودی میکنند.
با این وجود بدون یک ابزار ایدئولوژیک راهها بر روی یکدیگر هموار نمیشوند. در یک تعریف، ایدئولوژی مجموعهای از ایدههایی هستند که دالانهای تو در تو بر روی خود باز میگذارند، و مقوم یکدیگر میشوند؟ حالا شما هر اندازه با ایدئولوژی در ستیز باشید، اما ایدههایی که دالانهای تو درتو میسازند در برگیرنده یک ایدئولوژی هستند. اما چگونه میشود که راهها در پوشش نامرئی ایدئوژیک بر روی یکدیکر هموار میشوند؟
برای پاسخ به این پرسشها خوب است بحث را به اختصار از روانشناختی شخصیت انسان شروع کنم. پیش از این لازم میدانم میان لیبرالیسم آرمانگرا و معتدل جان لاکی و جان استوارت میلی، با لیبرالیسم رادیکالی که به خصوص نخبگان دوران حاضر ایرانی در آن میغلطند، تفاوت گذاشت. خیلی از نخبگان قدیمی که لیبرال هستند، اغلب به صفت اعتدالی و جان لاکی لیبرال هستند، و مشمول راههای همواری که شرح دادم نمیشوند.
شخصیت انسان یکپارچه است و یا دستکم میل به یکپارچگی دارد. کارن هورنای در دو کتاب "عصبیت و رشد آدمی" و "تضادهای درونی ما"، رشتهای از تضادهای درونی انسان را به بهترین شکل توصیف میکند. به گونهای که وقتی این دو کتاب را میخوانید، خواننده در پایان احساس میکند، کارن هورنای با چه تبحّری توانسته سفره درونی انسان را روی زمین و در جلوی دیدگان ما پهن کند. از نظر کارن هورنای، تضادهای درونی علائم مرضی هستند، انسان سالم میل به یکپارچگی دارد. با این وجود نکتهای را که فکر میکنم کارن هورنای در مطالعه خود نیاورده است، این است که افرادی که دچار اختلالات شخصیتی (شخصیت نورتیک) میشوند، در وقت عمل شخصیت آنها یکپارچه میشود. خود کارن هورنای هم به این مثالها اشاره کرده است، که افرادی که دچار تضادهای درونی میشوند، برای فرار از تنشها و درگیری و تضادهای درونی، گاه یک دیوار بیتفاوتی میان عناصر ضد میکشند، و گاه رویه توجیهسازی را پیش میگیرند، و گاه نسبت به یکی از عناصر ضد بیتفاوت میشوند. در هر حال از این بحث که بگذریم، ادعای نگارنده در باره یکپارچگی شخصیت انسان ناظر به عمل است. یعنی در عمل هیچکس نمیتواند دوگانه باشد. ممکن است اعمال دوگانه و چندگانه از بعضیها سر بزند، اما هر عمل محصول یکپارچه شدن شخصیت به روی هر یک از تضادهاست، و الا عملی صورت نمیگرفت. تا انسان اراده و تصمیم خود را یکپارچه نسازد، قادر به عمل کردن نیست.
آدمی وقتی در وادی شر بیافتد، شرارت را تا اسفلالسافلین، و هرگاه در وادی خیر قرار گیرد، میتواند تا اعلای علیین پیش رود. واقع این است که ما همه آدمیان افراد نسبی هستیم. ترکیبی از بدی و خوبی، و ترکیبی از خیر و شر. حالا اگر نخواهیم به توجیه شرارت و بدیها بپردازیم، قدرنسبت خیر و شر در افراد متفاوت، و خیلی هم متفاوت است، و الا شرافت را از بیشرافتی نمیتوانستیم تشخیص دهیم. اینکه بسیاری از ما انسانها تا اسفلالسافلین و یا اعلایعلیین پیش نمیرویم، به خاطر این است که اغلب قدرنسبت خیر و شرّمان، قدرمطق خیر یا شر نیست، در ترکیبی از خیر و شر قرار داریم. ایدهها و نظرها هم به همین ترتیب در معرض خیر و شر، و یا در معرض خوبی و بدی، و حتی در معرض زشتی و زیبایی قرار دارند. نظریه پراگماتیستی فایدهمندی، و نظری فلسفی صدق و کذب، و نظریههای سیاسی درست و نادرست، بالاخره اینها همه به تمامه و یا به مسامحه ترجمههای مختلفی از خیر و شر، یا خوبی و بدی هستند.
منبع خبر: گویا
اخبار مرتبط: چه میشود که بسیاری از روشنفکران و نخبگان ایرانی آدمی را مأیوس میکند - Gooya News
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران