مشروطه، رضا شاه، بختیار، خمینی، بنی صدر: نقدی بر مقاله مهشاد طاووسی، محمود دلخواسته - Gooya News

( بخش 1)

جمال صفری، مورخ تاریخ معاصر:

«هنوزشماری از نخبگان می‌گویند که «رضا شاه به ایران خدمت کرده است.» آیا انقلاب مشروطیت ، ورود در تجربه دموکراسی تجدد نبود؟ پس ازچه رو کودتا برضد مشروطیت و ممانعت از به نتیجه رسیدن آن تجربه را می‌توان خدمت نامید؟ تبدیل شدن شاه مستبد به شاه ممنوع از امر و نهی و مردمی که شهروند می‌شدند، تجدد نبود وتجدید سنت ویران‌گری که شاه مصدر بیم و امید، تجدد بود ؟ »

«... آیا خودادن دولت و شهروندان به عمل به قانون اساسی وقوانین عادی و حقوق حقه خود تجدد بود یا تعطیل آن؟ آیا قانون اساسی مشروطه مقرر نمی‌کرد که« شاه حق دخالت در امور کشور را نداشت و باید سلطنت می‌کرد و نه حکومت»؟ آیا مصدق در نهم آبان 1304، در مجلس شورای ملی درمخالفت با تغییرغیر قانونی سلطنت ، خطر شاه مطلق‌العنان شدن رضا خان را خاطر نشان نکرد و آنچه که شد، هشداری نبود که مصدق داد؟! »

همیشه لازم است که از فرصتها برای روشنگری های تاریخی استفاده کرد. چرا که جامعه ایرانی، بخصوص نسل جوان بیش ازهرچیز قربانی جعل و تحریف و دستبرد و سانسور چند سویه و چند لایه تاریخ قرن بیستم وطن در قبل و بعد از انقلاب بهمن می باشد. این تحلیل و تحقیق ،کوششی است در این راستا:

در آغاز سپاسگزار خانم مهشاد طاووسی که این فرصت را فراهم کردند می باشم. بخصوص فرصتی که با انشایی روان و زیبا فرصت آن را فراهم کرده بودند. (1) دیگر اینکه پاسخ مقاله هموطن عزیز ما ارتباط زیادی به مقاله اینجانب (2) و موضوعات طرح شده در آن ندارد و بیشتر روی بنی صدر تمرکز کرده بود و زندگی سیاسی ایشان. در حالی که تحلیل اینجانب، هشداری بود به هموطنان که فاشیسم سلطنتی در ایران دوباره سر بر آورده است و دیکتاتور سوم پهلوی از آنجا که در انتخابات آزاد شانسی برای بر تخت طاووس نشستن ندارد، رسیدن به این هدف را بر دو محور مربوط به هم استوار کرده است:

  1. محور چماقداران و تروریستهای پهلویست که مسئولیت اصلی آن با یار غار آقای رضا پهلوی، یعنی پرویز ثابتی، معاون جنایتکار ساواک، می باشد.
  2. حمایت قدرتهای سلطه گر خارجی، از آمریکا تا اسرائیل.

یادمان باشد بنی صدر به آیت الله محمد یزدی، نماینده حزب جمهوری اسلامی و عضو «هیئت سه نفره حل اختلاف» گفته بود که شما در جامعه 5 درصد هم طرفدار ندارید و ایشان پاسخ داده بود:

«و ما می خواهیم همین 5 درصد حکومت کنند.»

مائو تسه تونگ، رهبر حزب کمونیست چین هم گفته بود که 5 درصد مسلح جامعه می توانند 95 درصد بقیه را تحت کنترل خود در آورند.

ولی از آنجا که نقد مقاله متین ایشان بکار روشنگری می آید، از فرصت استفاده می کنم.

در مورد محتوا باید بگویم از آنجا که نوشته ای است که بحثهای تاریخی را نه از طریق رفرنس و منبع و فاکت که از طریق رتوریک عرضه می کند، نقد رتوریک به جایی راه نمی برد و در آخر کار ما را به آنجا می رساند که: « هر دو موافقت می کنیم که نظراتی مخالف هم داشته باشیم.»

ولی البته این کافی هیچ کافی نیست و هیچ کمکی به روشنگری جامعه ملی نمی کند. برای همین در آغاز و به علت محدودیت زمانی، در این فکر بودم که پاسخ ندهم. ولی از آنجا که محتوای مقاله و اطلاعات عرضه شده در آن، نمونه ای کلاسیک از قربانیان تحریف و دستبرد های همه طرفه در تاریخ وطن می باشد، فکر کردم که نقد آن لازم است. چرا که سالهاست به این نظر رسیده ام که جامعه ملی ایران و بخصوص نسل جوان، همانگونه که گفتم، بیش از هر چیز قربانی جعل و تحریف و دستبرد و سانسور نه تنها تاریخ مرجع انقلاب که تاریخ قرن بیستم وطن می باشد.

وضع بدتر می شود وقتی می بینیم که تنها اینگونه نیست که تاریخ را «فقط پیروزها می نویسند.» بلکه شکست خورده هایی که از اسب قدرت بر زمین زده شده اند و در آرزوی دوباره سوار شدن بر آن می باشند نیز با استفاده از رسانه های وابسته، تاریخ مناسب خود را جعل و به روشهای گوبلزی به جامعه پمپاژ می کنند. اینگونه است که از دوران پهلوی دورانی طلایی (3) می سازند که در جوبهایش شیر و عسل جاری بود و خوشی زیر دل مردم را زد و به استقبال گلوله های ارتش شاهنشاهی رفته تا خود را گرفتار فاجعه استبداد مذهبی کنند.

این روایت سازان، اضافه می کنند که علت پیروزی، نه جنبش عظیم مردمی و اعتصابات بیسابقه سراسری و بدنه ارتش را جذب خود کردن و خوداری سران ارتش ( که بر نمی تافتند تا تحت فرمان یک آمریکایی - ژنرال هایزر - دست به کشتار هموطنان خود بزنند.) که ساخت و پاخت پنهان آمریکای وحشت زده از قدرت شاه در گوادالوپ و اجازه ندادن آمریکا به شاه برای استفاده از نیروی نظامی (4) برای کشتار بود. تحریف واقعیات، (5) از طرف افرادی چون آقای عباس میلانی، از نئو کانزرواتیوها، (6) به آنجا می رسد که آقای زیبا کلام کتابی با عنوان: «چرا شاه در دوران انقلاب حاضر به سرکوب نشد.» (7) و اینگونه این ستایشگران قدرت و زندانی های روانشناسی زیر سلطه، با تحریف تاریخ به حافظه تاریخی ایرانیان آسیبی جدی وارد کرده و اینگونه آن بخش از جامعه را دچار سر در گمی کرده و در نتیجه، فضا را برای طلبکار شدن طرفداران دیکتاتوری شاه آماده می کنند.

اینها کسانی هستند که هیچ نمی گویند که چند نفر باید کشته می شدند تا بگویند که شاه حاضر به خونریزی و سرکوب نبود؟! پاسخ جز این نمی تواند باشد که برای اینها، انسانها چیزی جز گوشت دم توپ نمی باشند و آنچه مهم است منیت و منافع آنها می باشد. چرا که اگر از منظر حقوق انسان و حقوق شهروندی نگاه می کردند و تحلیل، آنگاه می دانستند که حتی قتل یک معترض، شاه را به جنایتکار تبدیل می کرد و شرم انسانی و مسئولیت اخلاقی مانع می شد تا قلم را به دفاع و توجیه عمل جنایتکار آلوده کنند.

کسانی اینگونه سخن می گویند که در زمان انقلاب شب و روز در خیابانها نبوده و نام و گروه خون خود را در کاغذی در جیب پیراهن خود نگذاشته و نگران این نبوده است که اگر گلوله به آن جیب بخورد چگونه شناخته شود و خانواده مطلع؟

کسانی اینگونه سخن می گویند که زوزه گلولها از بغلشان عبور نکرده است و با هر زوزه ای در انتظار پاشیده شدن مغرشان در کف خیابان و بیرون ریختن شکمشان بروی آسفالت نبوده و شاهد بدنهای غرق در خون و قلبهای منفجر شده، کسانی که هیچ گناهی جزاینکه با دستهای خالی، به دیکتاتور نه گفته بودند نداشتند، نبوده اند.

و کسانی اینگونه سخن می گویند که، در بهترین حالت، به وظیفه تحقیق خود عمل نکرده و در کار پژوهش دچار کاهلی می باشند. در غیر اینصورت می دانستند که بعد از کشتار 17 شهریور و خاموش نشدن اعتراضات، اعلیحضرت همایونی شاهنشاه آریامهر بزرگ ارتشتاران، به حمایت کلامی جیمی کارتر و دولتش از بکار بردن مشت آهنین قانع نبوده است و از کارتر دست نوشته می خواسته است و اینگونه نبوده است که خانم فرح پهلوی با زبان فریب می گویند که شاه نمی خواسته از تاج و تختش به قیمت کشتار مردم دفاع کند.

این واقعیات را از جمله در خاطرات ویلیام سلیوان، سفیر امریکا در ایران در زمان انقلاب، در کتابش «ماموریت به ایران» می بینیم:

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: مشروطه، رضا شاه، بختیار، خمینی، بنی صدر: نقدی بر مقاله مهشاد طاووسی، محمود دلخواسته - Gooya News