آیا ممکن است خیزش جوانان ایران به سرنوشت بهار عربی دچار شود؟
تا چند سال پیش رهبران عرب آیندهای برای بشار اسد در سوریه نمیدیدند. هفت سال پیش حساب کاربری وابسته به وزارت امور خارجۀ عربستان سعودی از قول عادل الجُبِیر نوشت: بشار اسد رفتنی است و در آیندۀ سوریه جایی ندارد. کم و بیش همۀ کارشناسان سوریه و خاور میانه، ماندن اسد را در قدرت ناممکن میدانستند. پایداری او در درجۀ نخست نتیجۀ کمکهای نظامی، مالی و انسانی متحدانش به ویژه ایران و روسیه بود. استقبال گرم محمد بن سلمان از بشار اسد در سی و دومین نشست اتحادیۀ عرب نشان داد که رهبران کشورهای عربی پیروزی اسد را در جنگ داخلی سوریه پذیرفتهاند.
دیدار بشار اسد با قیس سعید، رئیس جمهور تونس، و عبدالفتاح السیسی، رئیس جمهور مصر، نیز معنای تاریخی مهمی داشت. زیرا آنان نیز مانند بشار اسد نماد شکست بهار عربیاند. بازگشت اوضاع مصر، تونس و سوریه به پیش از بهار عربی نشان داد که نوید دموکراسی در آن کشورها توهمی بیش نبود.
بهار عربی که در ۱۷ دسامبر ۲۰۱۰ با خودسوزی محمد بوعزیزی، دستفروش تونسی، آغاز شد و کشورهای عربی جنوب غرب آسیا و شمال افریقا را درنوردید، مجموعهای از انقلابها، خیزشها و جنبشهای اعتراضی بیسابقه در جهان عرب بود. بسیاری از اروپاییان با دیدن ابعاد حیرت انگیز آن خیزشها و شور و شوق جوانان عرب برای آزادی چنین پنداشتند که بساط رژیمهای خودکامه در آن کشورها دیر یا زود برچیده خواهد شد و جوانان عرب زمینه ساز برقراری نظامی دموکراتیک خواهند شد. به همین سبب، رسانههای غربی به ویژه فرانسوی زبان به ستایش آن خیزشها گشودند.
آتشی که در دسامبر ۲۰۱۰ با مرگ دستفروش تونسی شعله ور شده بود، از طریق شبکههای اجتماعی و با هلهله و شادیِ رسانههای غربی در ۲۵ ژانویۀ ۲۰۱۱ به مصر، در ۱۵ فوریه به لیبی و در ۱۵ مارس به سوریه سرایت کرد. اما طولی نکشید که آن بهار امیدبخش به زمستانی سرد و خونین تبدیل شد.
شور و شوقی که بهار به اصطلاح عربی در میان اروپاییان و جوانان عرب برانگیخته بود، خیلی زود جای خود را به یأس و ناامیدی داد. جنگهای داخلی بیپایان در لیبی، سوریه و یمن، ویرانی زیرساختهای آن کشورها، بازگشت ارتش مصر به قدرت پس از حکمرانی کوتاه اخوانالمسلمین، ورشستگی اقتصادی مصر و تونس و دیگر کشورهایی که در مسیر باد بهار عربی قرار گرفته بودند، کوششهای اسلامگرایانِ «میانه رو» برای قانونی کردن قواعد شریعت و برقراری چند همسری در تونس، رشد بیسابقۀ جهادگرایی، ظهور داعش، جنگهای قومی و هجوم مهاجران و پناهجویان به سوی کشورهای اروپایی از جمله پیامدهای بهار عربی بود.
باری، جنبشی که وعدۀ دموکراسی و آزادی میداد، خیلی زود تبدیل به کابوس وحشتناکی شد که نه تنها کارشناسان و ناظران بلکه کنشگران خود جنبش را نیز شگفت زده کرد.
ناظران و تحلیلگرانِ موشکافی که رویدادها و پیامدهای «بهار عربی» را از آغاز تاکنون بررسی کردهاند، معتقدند که بسیاری از تجزیه و تحلیلهایِ کارشناسان در این باره از همان آغاز نادرست بود. نخست اینکه دادن عنوان «بهار عربی» به مجموعهای از خیزشها و جنبشهایی که با مرگ دستفروش تونسی به راه افتادند، خطای تاریخی بزرگی بود. این عنوان، گرته برداری شده از عنوان «بهار خلقها» یا «بهار انقلابها» در اروپای ۱۸۴۸ بود.
بهار خلقها یا «بهار انقلابها» به مجموعهای از جنبشها و انقلابهایی اطلاق میشد که از پایان فوریه تا اوایل ژوئیۀ ۱۸۴۸ در بخش بزرگی از اروپا با خواستههای کاملاً ملیگرایانه به راه افتاد. اروپا در آن زمان شاهد شکلگیری دولت- ملتها بود و نیروی برانگیزندۀ مردم در آن انقلابها پیش از هر چیز خواستههای ملی بود. در حالی که «بهار عربی» مجموعهای از جنبشها و خیزشها با خواستههای سیاسی و اقتصادی بود. در هیچیک از آن جنبشها خواستۀ ملی به معنای ناسیونالیستی مطرح نبود.
دوم اینکه مردم کشورهای شمال افریقا و جنوب غربی آسیا به رغم آنکه زبانشان عربی است، برخلاف عربهای عربستان سعودی یا کشورهای عربی خلیج فارس دارای تعصب عربی نیستند. در لیبی تعصب قبیلهای نیرومندتر از عصبیتهای دیگر است. به همین سبب، بهار عربی در آنجا شکل جنگ قبیلهای به خود گرفت. بهار عربی در یمن تبدیل به جنگ مذهبی و در سوریه نیز تبدیل به جنگهای قومی، مذهبی و قبیلهای شد. جنگهای داخلی هیچیک از آن کشورها ربطی به عِرق ملی نداشتند.
اکنون اگر از این دیدگاه به خیزش سراسری جوانان ایران پس از مرگ مهسا امینی بنگریم، میبینیم که اتفاقاً این خیزش را بهتر میتوان با «بهار خلقها» یا «بهار انقلابها» در اروپای ۱۸۴۸ مقایسه کرد. حقیقت این است که در خیزش اخیر جوانان ایران «عِرق ملی ایرانی» نمود پُررنگتری داشت. کافی است شعارهای این خیزش را با خیزشهای بهار عربی مقایسه کنیم تا به تفاوتهای آنها پی ببریم.
بیجهت نبود که یکی از ترفندهای جمهوری اسلامی از همان آغاز خیزش سراسری جوانان ایران علم کردن موضوع «تجزیهطلبی» بود؛ چنان که خامنهای در نخستین سخنرانیاش پس از مرگ مهسا امینی، این خیزش را به تجزیهطلبان نیز نسبت داد.
البته دستاویز کردنِ «تجزیه طلبی» یکی از ترفندهای کهنه و همیشگیِ جمهوری اسلامی بوده است. زیرا رهبران این نظام خوب میدانند که مردم ایران از هر قوم و مذهبی به تمامیت ارضی کشور دلبستهاند و اگر موضوع تجزیه طلبی بر سر زبانها بیفتد، ممکن است در مبارزه با رژیم تعلل کنند و یا اصلاً دلسرد شوند.
باید بپذیریم که تاکنون مردم ایران به ویژه سرآمدان سیاسی و فرهنگی کشور در دام این ترفند رژیم نیفتادهاند. آینده را نمیتوان پیشبینی کرد. اما یک چیز روشن است و آن اینکه «عِرق ملی ایرانی» در خیزش سراسری جوانان در ماههای گذشته چنان تجلی پیدا کرد که کسی را یارای نواختن ساز جدایی از ایران نبود.
امیدوار باشیم که همین عِرق ملی نگذارد این خیزش به سرنوشت «بهار عربی» دچار شود. این را نیز بیفزاییم که به نظر نمیرسد این عِرق ملی از جنس ناسیونالیسم تنگنظر باشد و اقوام ایرانی را بهراساند.
دریافت رایگان خبرنامهبا خبر-پیامک های ما اخبار را بصورت زنده دریافت کنید
آبونه شویداخبار جهان را با بارگیری اَپ ار.اف.ای دنبال کنید
منبع خبر: آر اف آی
اخبار مرتبط: آیا ممکن است خیزش جوانان ایران به سرنوشت بهار عربی دچار شود؟
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۵ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران