خدایان نگران یک‌دیگر نیستند؛ در ستایش فدرالیسم - Gooya News

خدایان نگران یک‌دیگر نیستند؛ در ستایش فدرالیسم - Gooya News
گویا

اکبر کرمی

سرنویس

فدرالیسم (هم‌پارچه‌گی) چیست؟

فدرالیسم و هم‌پارچه‌گی چه نسبتی با تاریخ ایران دارد؟

و آیا شکلی از ساختار فدرال و هم‌پارچه برای ایران امروز مناسب است؟

با آن که این دست پرسش‌ها در ادبیات سیاسی و دانشگاهی بسیار مهم هستند، اما من پرداختن به آن‌ها را در پهنه‌ی سیاسی و در کوران بگومگوها بر سر فدرالیسم و هم‌پارچه‌گی در ایران چندان مناسب و مفید نمی‌دانم؛ چه، این پرسش‌ها و پاسخ‌ به آن‌ها موضوع و برآمد سیاست‌ورزی هستند، نه پیش‌آورد سیاست‌ورزی. به زبان دیگر پاسخ و پیش‌آورد سیاست‌ورزان به این دست پرسش‌ها همانند پیوستار جا-شناسی سیاسی در ایران گسترده و رنگارنگ است. یعنی برای رسیدن به یک پاسخ همانند و کارآمد ما نیازمند اراده‌ی سیاسی و سازش هستیم و نه بگومگوهای علمی و دانشگاهی. نه این که بگومگوهای علمی و دانشگاهی مفید و مهم نیستند، که سیاست‌ورزی و برون‌شدهای سیاسی همیشه برآمد و وفادار به این گفت‌وگوها نمی‌مانند و نیستند.

برآمد این دست گفتارها و جستارها (علمی و دانشگاهی) چیزی بیش از بسته‌ای از "است‌ها" نخواهد بود. اما سیاست پهنه‌ی "بایدها" است؛ یعنی به پسند ما گره خورده است؛ و ضریبی از جاشناسی سیاسی است. یعنی گفتارها، جستارها و دست‌آوردهای دانشگاهی در این موارد در به‌ترین حالت با جای ما در پیوستار سیاسی رنگ‌آمیزی و دریافت می‌شوند و با جای ما در دعواهای سیاسی هماهنگ. به زبان دیگر چالش‌های سیاسی پاسخ‌های سیاسی می‌خواهند و نه پاسخ‌های علمی و دانشگاهی. پاسخ‌های دانشگاهی از جنس است‌ها هستند، اما پاسخ‌ها ی سیاسی از جنس باید‌ها. و هیوم به ما آموخته است که میان است‌ها و بایدها فاصله بسیار است. (آینده همیشه ادامهی گذشته است، اما تکرار آن نیست.)

با این سرنویس آشکار است که من در این متن نمی‌خواهم به این دست پرسش‌های مهم دانشگاهی پاسخ دهم؛ نه صلاحیت آن را دارم و نه سر و سودای آن را! من می‌خواهم این ادعا را پیش بگذارم که پاسخ‌های دانشگاهی در این موارد حتا اگر بسیار دقیق و عمیق باشد، برای پهنهی سیاست و سیاست‌ورزی و سیاست‌ورزان (اگر مدرن باشند) چندان اهمیت ندارند؛ و ره‌گشا نخواهد بود. در پهنهی سیاست، داوری و سازش سیاست‌مدارها اهمیت دارد و نه داوری کارشناسان تاریخ و تاریخ سیاسی! زیرا سیاست پهنهی توزیع قدرت و آزادی است و نه توضیح آن‌ها. هر توضیحی از قدرت و آزادی، خود برآمد و هوده‌ی شکلی از توزیع قدرت و آزادی است؛ و در جایی به هرم‌های ویژه‌ای از قدرت و داوری می‌رسد. دمکراسی و مناسبات آن تکاپویی برای گذار از این هرم‌ها یا تختیدن آن‌ها است. گذار دمکراتیک بیش از هر چیز گذار از آن هرم‌های قدرت و داوری، و گذار از این دست روی‌کردهای سنتی در سیاست است. (شوربختانه چنین دریافتی از سیاست و دمکراسی در ایران چندان شناخته شده نیست.)

از این چشم‌انداز فدرالیسم و هم‌پارچه‌گی هم شکلی از دمکراسی است و هم ادامه و تعمیق آن. چنین نگاهی بسیار اهمیت دارد؛ زیرا داوری در مورد فدرالیسم را در بنیادها دگرگون می‌کند. خواست فدرالیسم همانند خواست دمکراسی و دوقلوی هم‌راه آن (آزادی و برابری) هیچ‌گاه دل‎خواه و هماهنگ با خواست نیروهای سنتی و محافظه‌کار یعنی هرم‌های قدرت و داوری مستقر و چیره نبوده و نیست. خواست فدرالیسم خواست فروپاشی هرم‌های قدرت و داوری حاکم است و باید به نظام هرمی مستقر چپانده و تحمیل شود. خواست فدرالیسم خواست هم‌پارچه‌گی و مرکززدایی در برابر یک‌پارچه‌گی و مرکزگرایی است.(۱)

تعاریف

فدرالیسم و هم‌پارچه‌گی ساختاری ترکیبی و پیچیده است که در آن یک سامانه‌ی سیاسی واحد در راستای توزیع قدرت و تمرکززدایی به شکل قانونی تا آن‌جا که مقدور و مناسب است مرکززدایی می‌کند و به یک حکومت مرکزی کوچک و چند حکومت‌ منطقه‌ای با اختیاراتی محدود تقسیم می‌شود. در این شکل از حکومت هرچند واحدهای منطقه‌ای (ایالات، ولایات، ممالک، مناطق، نواحی و استان‌ها) تا حد بسیاری در امور داخلی (قانون‌گذاری و اجرایی) از حکومت مرکزی مستقل هستند، اما در اموری همانند مناسبات خارجی، چاپ و مدیریت پول، اعلان جنگ و صلح و... وابسته به دولت مرکزی هستند.

باید توجه داشت که اشکال گوناگونی از دولت‌های فدرال و هم‌پارچه با پیشینه‌های تاریخی و سیاسی گوناگون در جهان یافت می‌شوند؛ و نیز باید میان فدرالیسم (هم‌پارچه‌گی ملت‌ها) و کنفدرالیسم (هم‌سویی ملت‌ها) فاصله گذاشت؛ در اولی حکومتی مرکزی وجود دارد و بسیار از مسوولیت‌های حکومتی در عهده‌ی دولت مرکزی است؛ اما در دومی ما با مجموعه‌ای از حکومت‌های مستقل روبه‎رو هستیم که در مواردی با هم هم‌سویی و هم‌کاری دارند.

دش‌واری "دور" در تعاریف

در پاسخ به پرسش‌هایی همانند آن‌چه در بالا آمد، در مراجعه به نمونه‌ها، شواهد و متون کلاسیک یک دش‌واری بنیادین و فلسفی هست. آیا باید تعریف فدرالیسم را با مراجعه به حکومت‌های فدرال بیرون کشید؟ و اگر چنین است، چه‌گونه می‌توان حکومت‌های فدرال را شناخت؟ آیا تنها این که حکومتی خود را فدرال بداند، کافی است که ما آن را از مصادیق حکومت‌های فدرال بدانیم و برای گرفتن مخرج مشترک از دولت‌های فدرال آن را هم در نمونه‌های مورد مطالعه جا دهیم؟

برای گریز از این دش‌واری آیا لازم نیست در ابتدا تعریفی از فدرالیسم داشت؟ و اگر چنین است این تعریف از کجا آمده است و چرا؟ آیا یک تعریف جامع و مانع از فدرالیسم (همانند آن‌چه شناخت‌شناسی سنتی ادعا می‌کند) وجود دارد که می‌تواند به همه ی بگومگوها پایان دهد؟ یا ما همانند هر گفت‌وگوی دیگری با یک گفت‌وگوی بی‌پایان روبه‌رو هستیم؟ آیا این بی‌پایانی و ناتمامی شکلی و ادامه‌ی بی‌پایانی سیاست و سیاست‌ورزی است؟ و باید به سیاست و سیاست‌ورزی و به تعادلات دمکراتیک در آن سپرده شود؟ یا آن که می‌توان و باید بیرون از گود سیاست‌ورزی ایستاد، و سیاست‌گذاری کرد تا از این دش‌واری‌ها بگذریم؟
(جداسازی "سیاست‌گذاری" از "سیاست‌ورزی" بسیار اهمیت دارد؛ در اولی ما با ساختاری نامردم‌سالار و اقتدارگرا روبه‌رو هستیم که یک "دیگری بزرگ" برای آن سیاست‌گذاری می‌کند؛ و در دومی ساختار مردم‌سالار است و امور سیاسی از راه سیاست‌ورزی سامان می‌یابد.)

تعاریف برخلاف تصور سنتی‌ها برآمد سازش‌های ما هستند؛ و نوعی دادوستد (Trade of) بر آن‌ها حاکم است؛ هرچه دربرگیرنده‌گی (جامعیت) یک تعریف بالا برود، بیرون‌گذاری (مانعیت) آن کم‌تر خواهد شد. و هرچه بیرون‌گذاری تعریف افزوده گردد، دربرگیرنده‌گی آن کم‌تر خواهد شد.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: خدایان نگران یک‌دیگر نیستند؛ در ستایش فدرالیسم - Gooya News