هرگز رونالدو برزیلی را انتخاب نمیکنم؛/ پای حرفهای این مربی میخکوب میشوید!
"در مانیفست خالقان فوتبال عنوان شده فوتبال ورزشی است دسته جمعی و تهاجمی. اما ایتالیاییها فوتبال را به ورزشی فردی با تفکرات دفاعی تبدیل کردند."
آریگو ساکی
افول فوتبال ایتالیا و موفقیت بیهمتای منچسترسیتی، بهانه ای است تا یادی کنیم از تیم دیگر دورانساز اروپا، آث میلان، با مصاحبه ای با اریگو ساکی، یکی از بهترین مربیان تاریخ این کشور، اروپا و جهان.
«برد و پیروزی ملاک من نیست!»
فوتبال در سطح بین المللی آینه تمامنمای فرهنگ و شرایط جامعه است.
در آغاز به سال ١٩٨٧ باز میگردیم:
در سالن مطبوعات همهمهای است. هر یک از خبرنگاران به خود میپیچند تا با یک سوال کلیدی که در گلویشان گیر کرده گفتوگو را آغاز کنند. واضح است، همه میدانند، ولی کسی جرئت اشاره به آن را ندارد تا وارد بحث شود. مطمئنا ناراحتی و دلخوری ایجاد خواهد کرد. بحثبرانگیز و تحریککننده است. بالاخره یکی از آنها دل را به دریا میزند و سوال کلیدی را مطرح میکند؛
"شما به تازگی سرمربی میلان شدهاید، اما مشکلی وجود دارد. شما فقط ٤١ سال سن دارید، هرگز در سری آ موفق نبودهاید و نقطه برجسته دوران بازیگری شما فقط به چند بازی نیمه حرفهای در کمی بیش از دو دهه پیش باز میگردد.
بهزودی در مقابل شما مارکو فان باستن میایستد، رود گولیت را خواهید داشت، برنده توپ طلایی، و به تازگی گرانترین فوتبالیست تاریخ. همه ما روزنامهنگاران اینجا جمعشدهایم و مایلیم بدانیم شما چه چیزی میتوانید به دو تن از بهترین بازیکنان جهان، بهعلاوه فرانکو بارسی، پائولو مالدینی، کارلو آنچلوتی و غیره در مورد فوتبال بیاموزید؟"
در اینجا ساکی با یکی از شکنندهترین و ظریفترین جوابهای ممکن نقلقول تاریخی و کلاسیک تاریخ فوتبال را با لبخند معروف خود بیان میکند:
"هرگز نمیدانستم اگر بخواهی یک سوارکار ماهر شوی، ابتدا باید اسب بوده باشی."
افتخاراتی که آریگو ساکی در چهار فصل با روسونری از سال ١٩٨٧ تا ۱۹۹۱ به دست آورد امروزه غیرقابلتصور است. فروشنده سابق کفش در بهترین دوران سری آ در تاریخ، در دورانی که ستارگان تمامی جهان از جمله دیهگو مارادرنا، لوتار ماتئوس و دهها تن دیگر در آنجا توپ میزدند به چالش بزرگی کشیده شده بود و در پایان از گمنامی تبدیل شد به مغز متفکر بزرگترین تیم فوتبال اروپا و جهان (نقل دقیق یوفا در سال ۲۰۱۵).
میلان ساکی، قهرمان سری آ، دو جام متوالی اروپا/ لیگ قهرمانان، دو سوپرکاپ اروپا و دو جام بین قارهای شد. و سپس با ایتالیا در فینال جامجهانی ۱۹۹۴ آمریکا با ضربه پنالتی «مشهور و در عین حال بدنام» روبرتو باجیوی استثنایی، اما نفرین شده، برابر برزیل از قهرمانی جهان با «آزوری» عاجز ماند.
در طول مصاحبه و جواب به سوالات دوستداران فوتبال از سراسر دنیا که از طریق رسانههای متفاوت پیش روی ساکی گذاشته شده، در مجله عالی «فور فور تو» یا FFT به چاپ رسیده است، او همچنان با شور و شوق از دیدگاههای خود حرف میزند و بدون هیچگونه تعارفی نظراتش را در مورد ایتالیا و فوتبال ایتالیا بیان میکند.
پرس سیستماتیک در بالای زمین، دفاع و حمله با ۱۱ بازیکن (برگرفته از توتال فوتبال هلند)، Zonal marking (پوشش منطقهای یا سیستم دفاعیای که در آن هر بازیکن به جای بازیکن تیم حریف، مسئول دفاع از یک منطقه زمین است)، خط آفساید بالای مدافعین تا حد خودکشی و… اگر این مفاهیم برای شما آشنا به نظر میرسند، بهخاطر بدعتگذار مبتکری به نام «آریگو ساکی» است؛ مردی که شیفته فوتبال است، مثل همه ما.
کسی که با حقانیت کامل لقب مستعار «پیامبر فوزی نیانو» (مکان تولد خودش) را یدک میکشد.
میلان اگرچه بهطور طبیعی ذات فوتبال ایتالیایی را در خود داشت، اما برخلاف معمول تیمهای ایتالیایی در اروپا عمل میکرد. صرفاً با به ثمر رساندن یک گل عقب نمینشست. سعی و هدفش تنها برتری با سرمایه کم نبود. یا اینکه از طریق ساختار دفاعی در محوطه دروازه خودی آشیانه نمیکرد، برای بقا و کنترل بازی دست به هر حربهای نمیزد. فوتبال بازی میکردند، فوتبالی بسیار درخور توجه با شیوه و منش و استایل بینظیر در دوران خود.
جاودانههای میلاندر کتاب Immortal به زبان خود ساکی مفصلا در باب آن تیم و دوران صحبت شده است. مطالعه آن برای طرفداران جدی و واقعی فوتبال از واجبات است و نیز برای هواداران فوتبال ایتالیا بهطور حتم. زمانی که میلان آریگو ساکی در فینال جام اروپا ١٩٨٩ استوا بخارست را ٤-٠ شکست داد، همه چیز یکشبه تغییر کرد. با قریحه سه هلندی در کلاس جهانی، رود گولیت، مارکو فان باستن و فرانک رایکارد، میلان ساکی قید سنتهای دفاعی فوتبال ایتالیا را زد و همه تصورات پیشین را از بیخ ریشهکن کرد. به رویکردی مدرن دست زد: پیشروی، هجوم پرفشار و تهاجم و حملات جسورانه. ساکی فوتبال را متحول کرد و دی ان اِی مربیان بزرگ نسل بعدی از جمله پپ گواردیولا و یورگن کلوپ را تمام و کمال تغییر داد. حکایت جاودانهها و فناناپذیران همیشه شنیدنی است.
تیم آث میلان اواخر دهه ۱۹۸۰ و اوایل دهه ۱۹۹۰، دلهای مخاطبان و هواداران و دوستداران فوتبال را در بهترین لیگ داخلی جهان، سری آ، ربود و چشمهای دوستداران فوتبال با رنگهای نو و نادیدهای در زمین سبز به توپ خیره شد. دلیل اصلی آن چیزی جز بدعت و نوآوریهای مربی تیم، آریگو ساکی، نبود.
خوب میدانیم در پشت هر نمایش و اجرای خارقالعاده، یک ایده مبتکرانه و نو نهفته است.
سوالات (را از فرم کلاسیک آن خارج کردم) و متعاقب آن، جوابهای ساکی در بسیاری موارد خاطرهانگیز است و الهام بخش. باید اضافه کنم سوالات را به شیوه خود پاسخ میدهد و سخنانش را به شکلی که میخواهد بازگو میکند که شاید به نظر آید ربطی به سوالات مطرح شده نداشته باشد. از زیر جواب به سوالهایی که مایل نیست پاسخ دهد در میرود. پرطمطراق نیست و گزافهگویی نمیکند. تعارف و تمجید بیمورد در کارش نیست.
اهل تملق نیست. پاسخ سوال آنچلوتی نشانه بارز آن است و جذابیت مصاحبه از دید من شاید در همین نهفته است.
چیدمان سوالات توسط ادیتور فور فور تو، مروری است کوتاه و قدم به قدم به زندگی و دوران فعالیت او، انتقاداتش از فوتبال ایتالیا، طرز تفکر و دیدگاههای موجود در آن و وضعیت نه چندان خوشایندی که یقه فوتبال ایتالیا را سالهای سال است بدجوری چسبیده!
امیرحسین صدر
٣١ آوریل ٢٠٢٣
و این هم مصاحبه:
راه و رسم متفاوت، مشوق و الهام بخش؟
مردم و هیچ کس، در عین حال الگوی من همیشه زیبایی بود. از احساسات بیکران و لذت بیشائبه فوتبال زیبا الهام گرفتم. همیشه به تسلط در بازی، حفظ ابتکار عمل و نمایش سرگرم کننده و جذاب در فوتبال اعتقاد داشتهام. بازی که با تسلط بر توپ انجام شود اعتمادبهنفس بازیکنان را بالا میبرد. بهدست آوردن سریع توپ، حریفان را سرخورده و خسته میکند. پیروزی مجموعهای از همه این موارد است. برای من، فوتبال چیزی فلسفی است: میخواستم هر یک از ١١ بازیکنم به طور فعال در زمین حضور داشته باشند و با یکدیگر مراقب تمامی جنبههای بازی باشند. فاصله مناسب و به اندازه بین بازیکنان، پرسینگ شدید و حرکات هوشمندانه بدون توپ. این ایده من از فوتبال جمعی بود.
ورود به حوزه مربیگری بدون صلاحیتهای لازمه و دشواریهای آن؟
این اشتباه است که فکر کنیم بازیکنان فوتبال میتوانند به مربیگری روی آورند.
این امر در مورد خوانندگان آواز قرون وسطایی نیز صدق میکند. شغل و آهنگهای خود را از پدر به پسر منتقل میکردند اما در نهایت و طبیعتا از دور خارج شدند.
فوتبال مثل هر چیز دیگری نیاز به نظرات جدید و ایدههای نو دارد و باید دائما برای توسعه و پیشرفت مستمر تقلا کند. در غیر این صورت، دچار رکود میشود. بسیاری از بازیکنان سابق تمایل دارند از تجربیات خود و آنچه از مربیان متعدد خود طی سالها پیش و در دوران بازیگری آموختهاند استفاده کنند، اما فقط تعداد کمی از آنها نوآوری در کار خود دارند. یک بازیکن خوب میتواند به یک سرمربی مبتکر تبدیل شود به شرطی که با نگرش درست به نقش جدید خود نزدیک شود. بازیکنان سابق دسترسی آسانتری به آموزش و کلاسهای مربیگری دارند، این مزیتی است و البته این اصلا منصفانه نیست. مربی شدن به عنوان یک بازیکن غیرحرفهای به شخصیت متفاوتی نیاز دارد، به خصوص در ایتالیا که این ذهنیت در بیشتر زمینههای زندگی صدق میکند. اگر به یک گروه خاص تعلق ندارید، این باور وجود دارد که در جای درستی قرار ندارید، وصلهای ناجور به حساب میآیید.
دوران زندگی به عنوان یک فروشنده کفش؟
من و خانوادهام، سهامداران دو کارخانه کفش در (فوسینیانو، شمال غربی ایتالیا) بودیم. برادر بزرگترم فروشنده اصلی بود: او با فروش کفشهای خودمان و آنهایی که در کارخانههای دیگر تولید میشد به دنیا سفر میکرد. متأسفانه او در سن ٢٧ سالگی در یک تصادف رانندگی جان داد و من مجبور شدم در عین تنفر از سفر وظیفه او را به عهده بگیرم.
در روز فینال جام جهانی ١٩٩٤ میان ایتالیا و برزیل به بازیکنانم گفتم: «بیست و پنج سال پیش، من به عنوان فروشنده کفش در ایالات متحده بودم.
هیچکس نمیتوانست مرا متقاعد کند روزی به عنوان مربی تیم ملی فوتبال ایتالیا و برای دیدار فینال جام جهانی به آمریکا بازخواهم گشت. این حکایت باید در همه باور ایجاد کند. اگر واقعاً چیزی را دوست دارید و به بهترین وجه آنچه در توان دارید انجام دهید، مطمئنا میتوانید رؤیاهای خود را به واقعیت تبدیل کنید.
روزهای اولیه، سال ١٩٧٣ و در ٢٦ سالگی و هدایت تیم حرفهای شهر خود فوزی نیانو (Fusignano)؟
در ۱۹ سالگی فوتبال نیمه حرفهای را در منطقه خودمان (برای باراکا لوگو) آغاز کردم، اما پدرم در آن زمان حال و روز مناسبی نداشت؛ از این رو تصمیم گرفتم به فوتبال ادامه ندهم. چند سال بعد، دوستانی از روستای خودمان پیش من آمدند. باشگاه آماتور فوسینیانو نتایج خوبی کسب نمیکرد و به کمک نیاز داشت. در چند بازی به عنوان مدافع انجام وظیفه کردم و خوشبختانه از سقوط اجتناب کردیم. متأسفانه، این بار کَمَرم طاقت نیاورد و بار دیگر مجبور شدم فوتبال را متوقف کنم. در این میان جابجاییهایی انجام دادیم، نقشها تغییر کرد و من مربی تیم شدم.
در پیش از فصل بعدی به جای یک روز تمرین در هفته، یک ماه کامل جلسات روزانه تمرینی داشتیم. اما تک تک بازیهای دوستانه پیش از فصل را باختیم! در خطر اخراج بودم، ولی حقوق نمیگرفتم و بودجه نورافکنهای جدید را هم تامین کرده بودم، فکر کردم نمیتوانند مرا اخراج کنند!
اوضاع در نهایت تغییر کرد: ما در کل فصل فقط در یک بازی شکست خوردیم و از قعر جدول به لیگ ۳ صعود کردیم. برای مربیگری در آن دسته، به مجوز رسمی نیاز داشتم و به این خاطر برای گذراندن دوره مربیگری به مکانی در نزدیکی راونا رفتم.
بعد از سه سال، مربیگری Bellaria، باشگاهی در دسته چهار را به عهده گرفتم اما نیاز به مدرک بالاتری داشتم. یک سال تمام را صرف فریاد زدن و هدایت بازیکنانم از روی سکوها کردم، زیرا رئیس باشگاه مایل نبود دوره بعدی را دنبال کنم، میترسید بعد از دریافت مدرک تیم را ترک کنم. هزینه دوره جدید را خودم جور کردم و برخلاف میل رئیس باشگاه، «بلاریا» را ترک کردم!
در سال ۱۹۷۸ به چزنا نقل مکان کردم، جایی که مدیر آکادمی و مربی تیم زیر ۱۹ سالهها بودم. قهرمان ایتالیا شدیم و در سومین سالی که با چزنا بودم، تمام باشگاههای بزرگ را شکست دادیم. سپس به ریمینی در دسته ۳ پیوستم و در نهایت به پارما ملحق شدم.
سال ۱۹۸۵، هدایت پارما در دسته سوم، سپس تبدیل شدن به یکی از تیمهای اصلی و قدرتمند در سری آ و جام یوفا. بنای پایههای موفقیت پارما؟
فکر نمیکنم اینطور باشد، ما فوتبال کاملاً متفاوتی داشتیم. چگونگی آن نکته خنده داری دارد. مدیر ورزشی پارما، ریکاردو سوگلیانو، در سال ۱۹۸۵ در پایان دومین فصل با ریمینی، با من تماس گرفت، در آن فصل نه تنها سقوط نکردیم، بلکه با گروهی از نوجوانان و جوانان حدودا ۲۰ ساله با اختلاف کمی از صعود باز ماندیم. پارما به تازگی از سری ب سقوط کرده بود و سوگلیانو از من سوال کرد؛ آیا پارما را در دست خواهی گرفت؟، حتی اگر بخواهی بیشتر بازیکنان را میفروشم. او ۲۰ تا ۲۳ بازیکن را به تیمهای دیگر فروخت!
جواب من مثبت بود، برای هر پست، لیستی از یک تا پنج به او دادم. به او تذکر دادم باید طبق اولویتهای من در لیست برای جلب بازیکنان مورد نظر تلاش کند. کار بزرگی انجام داد و تعداد زیادی از اولین انتخابهای مرا به چنگ آورد! ما در فصل ۸۶-۱۹۸۵ تسلط و برتری کاملی داشتیم و بلافاصله به سری ب صعود کردیم.
پارما در کوپا ایتالیا ١٩٨٧-١٩٨٦ دو بار در سن سیرو میلان را شکست داد. نگاه شما به این دو پیروزی؟
ما در آن سال چهار بار با میلان روبرو شدیم. در آگوست در یک بازی دوستانه پیش فصل در خانه ٢-٠ شکست خوردیم، اما خوب بازی کردیم. روزی بود که برای اولین بار سیلویو برلوسکونی، مالک میلان را ملاقات کردم. تحت تأثیر رفتار بازی و منش ما قرار گرفته بود. به من گفت رشد و پیشرفت من را در سری ب دنبال خواهد کرد. خوشبختانه، یک ماه بعد، دوباره در کوپا ایتالیا در گروهی شامل شش تیم، با میلان روبرو شدیم. دقیقا در روزی که خریدهای جدید خود، روبرتو دونادونی، دانیله ماسارو، جیووانی گالی، داریو بونتی و جوزپه گالدریسی را به هواداران میلان در سن سیرو معرفی میکردند. رئیس باشگاه به من گفت خوشحال و راضی است اگر با اختلاف شش گل نبازیم. اوایل فصل بود و باشگاه نگران بود با نمایشی ضعیف بلیتهای فصل روی دستانشان باد کند!
ما فوق العاده بودیم و با گل داویده فونتولان پیروز شدیم. هر دو باشگاه از آن گروه صعود کردند و بار دیگر به حکم قرعه در یک شانزدهم نهایی با هم روبرو شدیم. در دو بازی، ما دوباره ١-٠ در سن سیرو به پیروزی رسیدیم و سپس در استادیوم تاردینی ٠-٠ مساوی کردیم. در یک فصل دو بار آنها را شکست دادیم. حیرتآور بود.
دو پیروزی در برابر میلان و اهمیت و تاثیر روی برلوسکونی و انتصاب شما به عنوان مربی؟
پس از دومین برد، در فوریه ١٩٨٧، یکی از دوستان مشترک ما به نام اتوره روگنونی با من تماس گرفت: "برلوسکونی سهشنبه بعد تو را برای شام با آدریانو گالیانی، مدیرعامل میلان، دعوت کرده است"، قرار بود اواخر همان هفته با مدیران فیورنتینا ملاقات کنم تا قرارداد امضا کنم. گالیانی و برلوسکونی این را میدانستند و تا ساعت ٣ صبح برای به تعویق انداختن آن جلسه اصرار کردند. به آنها گفتم در آنجا حاضر خواهم بود، اما از اینکه به قولم با ویولا پایبند نباشم، خوشحال نبودم. صبح روز بعد با اتوره تماس گرفتم و به او گفتم از طرف من از برلوسکونی تشکر کند و به او تاکید کند من تعهد شفاهی و قولم به فیورنتینا را زیر پا نمیگذارم.
چهارشنبه شب، دومین دعوتنامه را از سوی برلوسکونی برای روز پنجشنبه دریافت کردم، او به دلایل شخصی در آن روز شرکت نداشت، اما همه مدیران میلان و اعضای شرکت فینین وست در آنجا حضور داشتند. وقتی کنار هم نشستیم، به آنها گفتم: "شما یا نابغه هستید یا دیوانه! آدریانو، تو روت خیلی زیاده، من رو متقاعد کردی. باشه، سرمربیگری میلان رو قبول میکنم. فقط شما تصمیم بگیرید چقدر درآمد من خواهد بود!"
آدریانو گالیانی مرا مجبور کرد برای کمتر از آنچه در پارما درآمد داشتم، قرارداد امضا کنم! تنها حُسنی که داشت این بود که ظاهرا تصمیم درست و منطقی بود!
دلایل طرز تفکر و فلسفه فوتبالی کاملا مغایر با ایتالیاییها؟
فرهنگ یک کشور همیشه بر شهروندان و تیمهای فوتبال آن تأثیر مستقیم دارد. ایتالیا همیشه تاکتیکدانهای قهاری داشته، اما استراتژیستهای بزرگ کمی در چنته داشته است.
یک تفاوت بزرگ وجود دارد: در حالی که یک تاکتیکیست با تدبیر منتظر میماند تا حریف مرتکب اشتباه شود و سپس آنها را به خاطر آن مجازات میکند، یک استراتژیست ایده و طرحی دارد که قصد تحمیل آن را دارد و خوب میداند چگونه نقشههای خود را توسعه و گسترش دهد و آن را به مرحله اجرا بگذارد.
خودم را یک تاکتیکدان نمیدیدم. من یک پروژه، یک ایده داشتم و میدانستم که چگونه به آن دست پیدا کنم و آن را عملی سازم.
با گذشت زمان مهارت و نظراتم به خوبی تنظیم شد و همه چیز سر جای خود قرار گرفت.
به تفکرات نویی رسیدم و به عملکردهای متفاوتی دست زدم که ما بهطور معمول در ایتالیا انجام میدهیم.
ما حیلهگری را یک ارزش مثبت میدانیم، اما اینطور نیست. یک پیروزی ناشایست و کثیف هرگز برای من یک پیروزی نبوده است. در اولین فصلی که با هم بودیم، رود گولیت از من پرسید: «چرا در پایان بازی درحالیکه وقت زیادی نمانده و نتیجه بازی مساوی است توپهای بلند روی دروازه حریف ارسال نمیکنیم، بهخصوص با بازیکنانی مثل خودم، پائولو مالدینی، پیترو پائولو ویردیس و مارکو فان باستن که با سر خوب کار میکنند؟
به او گفتم: "اگر آنقدر بدشانس بودیم تا گلی به ثمر برسانیم، نه تنها در ١٠ دقیقه آخر، بلکه باید خیلی زودتر از این فعالیت خود را شروع میکردیم."
هدف من دفاع از یک ایده و یک سبک بازی خاص بود. از طریق شیوه و استایل بازیای که داشتیم، افتخارات جمعی و همچنین فردی بسیاری بهدست آوردیم. مارکو و رود برنده توپ طلا شدند و فرانک رایکارد و فرانکو بارسی نیز بسیار نزدیک به تصاحب آن بودند.
همیشه نگاه و چشمانداز و هدفم، بهطور کلی بر اساس عشق به فوتبال و زیبایی بود.
پارما در کوپا ایتالیا ١٩٨٧-١٩٨٦ دو بار در سن سیرو میلان را شکست داد. نگاه شما به این دو پیروزی؟
ما در آن سال چهار بار با میلان روبرو شدیم. در آگوست در یک بازی دوستانه پیش فصل در خانه ٢-٠ شکست خوردیم، اما خوب بازی کردیم. روزی بود که برای اولین بار سیلویو برلوسکونی، مالک میلان را ملاقات کردم. تحت تأثیر رفتار بازی و منش ما قرار گرفته بود. به من گفت رشد و پیشرفت من را در سری ب دنبال خواهد کرد. خوشبختانه، یک ماه بعد، دوباره در کوپا ایتالیا در گروهی شامل شش تیم، با میلان روبرو شدیم. دقیقا در روزی که خریدهای جدید خود، روبرتو دونادونی، دانیله ماسارو، جیووانی گالی، داریو بونتی و جوزپه گالدریسی را به هواداران میلان در سن سیرو معرفی میکردند. رئیس باشگاه به من گفت خوشحال و راضی است اگر با اختلاف شش گل نبازیم. اوایل فصل بود و باشگاه نگران بود با نمایشی ضعیف بلیتهای فصل روی دستانشان باد کند!
ما فوق العاده بودیم و با گل داویده فونتولان پیروز شدیم. هر دو باشگاه از آن گروه صعود کردند و بار دیگر به حکم قرعه در یک شانزدهم نهایی با هم روبرو شدیم. در دو بازی، ما دوباره ١-٠ در سن سیرو به پیروزی رسیدیم و سپس در استادیوم تاردینی ٠-٠ مساوی کردیم. در یک فصل دو بار آنها را شکست دادیم. حیرتآور بود.
دو پیروزی در برابر میلان و اهمیت و تاثیر روی برلوسکونی و انتصاب شما به عنوان مربی؟
پس از دومین برد، در فوریه ١٩٨٧، یکی از دوستان مشترک ما به نام اتوره روگنونی با من تماس گرفت: "برلوسکونی سهشنبه بعد تو را برای شام با آدریانو گالیانی، مدیرعامل میلان، دعوت کرده است"، قرار بود اواخر همان هفته با مدیران فیورنتینا ملاقات کنم تا قرارداد امضا کنم. گالیانی و برلوسکونی این را میدانستند و تا ساعت ٣ صبح برای به تعویق انداختن آن جلسه اصرار کردند. به آنها گفتم در آنجا حاضر خواهم بود، اما از اینکه به قولم با ویولا پایبند نباشم، خوشحال نبودم. صبح روز بعد با اتوره تماس گرفتم و به او گفتم از طرف من از برلوسکونی تشکر کند و به او تاکید کند من تعهد شفاهی و قولم به فیورنتینا را زیر پا نمیگذارم.
چهارشنبه شب، دومین دعوتنامه را از سوی برلوسکونی برای روز پنجشنبه دریافت کردم، او به دلایل شخصی در آن روز شرکت نداشت، اما همه مدیران میلان و اعضای شرکت فینین وست در آنجا حضور داشتند. وقتی کنار هم نشستیم، به آنها گفتم: "شما یا نابغه هستید یا دیوانه! آدریانو، تو روت خیلی زیاده، من رو متقاعد کردی. باشه، سرمربیگری میلان رو قبول میکنم. فقط شما تصمیم بگیرید چقدر درآمد من خواهد بود!"
آدریانو گالیانی مرا مجبور کرد برای کمتر از آنچه در پارما درآمد داشتم، قرارداد امضا کنم! تنها حُسنی که داشت این بود که ظاهرا تصمیم درست و منطقی بود!
دلایل طرز تفکر و فلسفه فوتبالی کاملا مغایر با ایتالیاییها؟
فرهنگ یک کشور همیشه بر شهروندان و تیمهای فوتبال آن تأثیر مستقیم دارد. ایتالیا همیشه تاکتیکدانهای قهاری داشته، اما استراتژیستهای بزرگ کمی در چنته داشته است.
یک تفاوت بزرگ وجود دارد: در حالی که یک تاکتیکیست با تدبیر منتظر میماند تا حریف مرتکب اشتباه شود و سپس آنها را به خاطر آن مجازات میکند، یک استراتژیست ایده و طرحی دارد که قصد تحمیل آن را دارد و خوب میداند چگونه نقشههای خود را توسعه و گسترش دهد و آن را به مرحله اجرا بگذارد.
خودم را یک تاکتیکدان نمیدیدم. من یک پروژه، یک ایده داشتم و میدانستم که چگونه به آن دست پیدا کنم و آن را عملی سازم.
با گذشت زمان مهارت و نظراتم به خوبی تنظیم شد و همه چیز سر جای خود قرار گرفت.
به تفکرات نویی رسیدم و به عملکردهای متفاوتی دست زدم که ما بهطور معمول در ایتالیا انجام میدهیم.
ما حیلهگری را یک ارزش مثبت میدانیم، اما اینطور نیست. یک پیروزی ناشایست و کثیف هرگز برای من یک پیروزی نبوده است. در اولین فصلی که با هم بودیم، رود گولیت از من پرسید: «چرا در پایان بازی درحالیکه وقت زیادی نمانده و نتیجه بازی مساوی است توپهای بلند روی دروازه حریف ارسال نمیکنیم، بهخصوص با بازیکنانی مثل خودم، پائولو مالدینی، پیترو پائولو ویردیس و مارکو فان باستن که با سر خوب کار میکنند؟
به او گفتم: "اگر آنقدر بدشانس بودیم تا گلی به ثمر برسانیم، نه تنها در ١٠ دقیقه آخر، بلکه باید خیلی زودتر از این فعالیت خود را شروع میکردیم."
هدف من دفاع از یک ایده و یک سبک بازی خاص بود. از طریق شیوه و استایل بازیای که داشتیم، افتخارات جمعی و همچنین فردی بسیاری بهدست آوردیم. مارکو و رود برنده توپ طلا شدند و فرانک رایکارد و فرانکو بارسی نیز بسیار نزدیک به تصاحب آن بودند.
همیشه نگاه و چشمانداز و هدفم، بهطور کلی بر اساس عشق به فوتبال و زیبایی بود.
تاکتیک و طرحهای پیچیده و بغرنج شما در زمین و ترغیب بازیکنان برای اجرای آن؟
با بازیکنان فوقالعادهای در دوران حرفه ای کار کردم، اما هرگز خواهان بازیکنانی نبودم که پیشتر بسیار موفق بودند. این احتمال همیشه وجود داشت که با ایدههای خاصی که تعادل تیم را حفظ کند، کنار نیایند. همیشه در پی بازیکنان جوان با نگرش درست بودم، با اشتیاق و شور، فداکار و فروتن و اهل کار گروهی و تیمی.
به یاد دارم فرانک رایکارد از من پرسید: "چطور رود (گولیت) را مجاب میکنی تا اینقدر بدود؟ او هرگز این کار را در هلند انجام نمیداد!"
همه بازیکنان ما سخت کار میکردند، اگر چنین نبود روی نیمکت مینشستند. تمام عمر از بازیکنان تنبل، متکبر و حریص دوری کردم، چرا که پول باعث خوشحالی و عملکرد بهتر شما در زمین نمیشود. حرص و سخاوت نمیتوانند در یک راستا قرار گیرند. پول باید دستاورد کاری باشد که شما در قبال وظایف خود دریافت میکنید.
هدایت میلان، واکنش هواداران و رسانهها، بدون تجربه بازی حرفهای و عدم موفقیت در سری آ؟
بعدها اکثر روزنامهنگاران بسیار مهربان بودند. جوانترها کنجکاو بودند و با نگرش کاملا مثبت به من نزدیک شدند. بزرگترها مشکوک به قضیه نگاه میکردند.
از دید آنها غاصبی بودم که به زور به این نقطه رسیده، کسی که به آنجا تعلق ندارد. مرا یک مزاحم و مخل اوضاع میدیدند، او کیست؟ قصد انجام چه کاری دارد؟
نمیدانستند آنجا بودم تا وضعیت موجود را تغییر دهم و نوع متفاوت فوتبالی که به آن عادت نداشتند به خوردشان بدهم. واضح است این کار یک شبه انجام شدنی نبود.
تقریباً ٣٠ سال مربی بودم، هرگز اخراج نشدم یا سقوط نکردم و تقریباً در هر سطحی که مدیریت داشتم عناوین لیگ را به دست آوردم.
میلان در اولین فصل، ٨٨-١٩٨٧، شروعی آرام و حذف در جام یوفا مقابل اسپانیول. و هواداران خواستار استعفا، امیدی به موفقیت وجود داشت؟
اگر میخواهید یک ساختمان بزرگ و بلند بسازید، قبل از هرچیز باید پایههای مناسب و اساسی در زیر بنا قرار دهید. این یک فرایند است، زمان میخواهد و مدتی طول میکشد. در هر باشگاهی که مربی بودم همینطور بود. خوشبختانه در میلان، باشگاه کاملا پشت من بود. در ابتدا بازیکنان کمی بدبین بودند اما پیشداوری سریعی هم نداشتند و مغرضانه عمل نمیکردند. این خیلی مهم بود. بالاخره نظراتم را پذیرفتند، و کاملا حرف شنوی به خرج میدادند.
فکر میکنم این نیز به دلیل عزم راسخ رئیس باشگاه، برلوسکونی، بود. همه چیز در ابتدا به خوبی پیش نمیرفت، همیشه از من میپرسید آیا به کمکی نیاز دارم یا نه و بارها برای دیدن ما به "میلانلو" آمد.
معمولا برلوسکونی از طریق رختکن وارد میشد تا به ما خوشآمد بگوید. به همین مناسبت، او همه را به اتاق جلسه فراخواند. وارد شد و ١٥ تا ٢٠ ثانیه طول کشید تا دیدگاهش را روشن کند:
«همگی سلام. من به کار آریگو ایمان کامل دارم. کسانی که از او پیروی کنند، با ما خواهند ماند. و آنهایی که موش میدوانند، خواهند رفت.
حالا همه برگردیم سر کارمان.»
سپس به سرعت بیرون رفت.
در ادامه فصل، ما فقط در یک بازی لیگ شکست خوردیم، از رم. آن هم بخاطر غفلت خودمان بود، پس از آن که یک هوادار ترقهای را به زمین پرتاب کرد که به فرانکو تانکردی، دروازهبان رم، برخورد کرد. در همان فصل قهرمان سری آ شدیم.
برلوسکونی؛ رئیس بلندپرواز میلان تردید به اصول و ایدهها؟
بله، همیشه.
کارلو آنچلوتی یک بار جایی گفت: "آریگو آنقدر به ایدههای خود ایمان داشت که همه ما را نیز متقاعد کرد."
این بهطور حتم درست است. اما من نیز به خودم شک میکردم.
ولی به کاری که مشغول انجام آن بودم باور داشتم و سعی میکردم با توضیحات بیپایان خود دیگران را هم متقاعد کنم.
البته هیچ تضمینی وجود نداشت.
میزان کلاس مارکو فان باستن؟
از نقطه نظر فنی، مارکو بهترین فوتبالیستی بود که داشتیم، عنصر تعیینکننده موفقیت ما بود. با این حال، از نقطه نظر فیزیکی، گولیت و رایکارد بسیار مهمتر، و از نظر شخصیتی خیلیهای دیگر قویتر از او بودند. اگرچه مارکو در زمین بسیار فعال بود، اما دیگران بیشتر از او میدویدند. مثل فرانکو بارزی و مدافعان دیگر ما.
من با رونالدو برزیلی در رئال مادرید کار کردهام. شخصا هرگز بازیکنی مانند او را برای تیمم انتخاب نمیکردم، زیرا باید برای امثال او استثنا قائل میشدم. همیشه دوست داشتم ١١ بازیکنم به عنوان یک واحد جمعی با هم کار کنند. اگر یک مهاجم در بازگشت به موقعیت دفاعی خود، آرام و کند عمل کند، شما در واقع فقط با ١٠ نفر بازی میکنید. اگر دو بازیکن چنین موردی داشته باشند، به ٩ نفر میرسید. همین امر در مورد مدافعان نیز صادق است، آنها باید به مهاجمان در زمین کمک کنند.
در ابتدا، مارکو تمایل داشت این کار را انجام دهد، در آژاکس او عادت داشت پشت به مدافعان بازی کند تا مهاجم دوم راحتتر به محوطه جریمه حریف وارد شود. در میلان، میخواستم او بیشتر در حرکت بماند. در اولین سال حضورش با ما، او در ابتدای فصل مقابل سامپدوریا با یک مصدومیت طولانی روبرو شد. مدافعان بسیار سخت با او برخورد میکردند و ما بیشتر فصل او را از دست دادیم. زمانی که شش ماه بعد بهبود یافت، به خوبی فهمید از او چه میخواهم و این کار را به بهترین نحو انجام داد. حتی یک بار به من گفت که هرگز فکر نمیکردم بتوانم چنین کاری را در این مدت کوتاه انجام دهم.
در کارلو آنچلوتی، از بازیکنان شما در میلان، نشان و ویژگی خاصی دیده بودید تا شما را قانع کند بعدها یکی از موفقترین مربیان جهان خواهد شد؟
کارلو همزمان با خودم به میلان پیوست. قصد داشتم به هر قیمتی شده او را از رم در اختیار بگیرم، حتی با وجود اینکه پزشک باشگاه شدیدا تاکید کرده بود، کارلو ۲۰٪ در زانوی چپ و ۱۵٪ در زانوی راست «نقص» دارد.
برلوسکونی نگران بود و نمیخواست او را خریداری کند. به او گفتم عیب ٢٠ درصدی زانوی کارلو مشکل بزرگی نیست، تا زمانی که مغز او ١٠٠ درصد کار کند. بازیکن باهوشی بود و مطمئن بودم با او قهرمان لیگ خواهیم شد و این مورد را به برلوسکونی گوشزد کردم. سرانجام پذیرفت و بسیار خوشحالم که حرفهای من را قبول کرد.
برلوسکونی یک مدیر فوتبال باورنکردنی بود. باشگاههای ایتالیایی بین سالهای ١٩٨٩ تا ١٩٩٩، شانزده جام مهم اروپایی به دست آوردند، این تصادفی نبود. تیم ملی ایتالیا در جام جهانی ١٩٩٠ سوم شد و چهار سال بعد نایب قهرمان، و در هر دو بازی باخت ما با ضربات پنالتی بود.
ولی حالا، حتی در دو جام جهانی گذشته، اصلا حضور نداشتیم. همه چیز بهطور چشمگیری تغییر کرده است و با توجه به آنچه در حال حاضر در جریان است، به نظر نمیرسد درس خود را یاد گرفته باشیم.
بازی معروف دور دوم جام ملتهای اروپا ستاره سرخ بلگراد در سال ١٩٨٨، میلان ٠-١ عقب، مه شدید، توقف بازی. روز بعد آغاز مسابقه از ابتدا؟
وضعیت سیاسی یوگسلاوی/ بالکان در آن دوران بسیار بد بود و فضا به طور کلی متشنج. آنها تیم واقعا قوی داشتند، با بازیکنان زیادی که میخواستند مهارتهای خود را نشان دهند تا شاید تماسی از باشگاه ایتالیایی داشته باشند. آن شب دیدن چیزی غیرممکن بود. ویردیس در ابتدای نیمه دوم اخراج شد، اما در ابتدا متوجه این موضوع نشدیم. و هنگامی که بازی به دلیل مه متوقف شد و زمین را ترک کردیم، او را دیدیم که کت و شلوار تیم را پوشیده است، تازه بعد از آن متوجه شدم که ۱۰ نفره شده بودیم. بازی روز بعد تکرار شد و ما کاملا مسلط بودیم، یک گل خوب ما در آن دیدار مردود شمرده شد و سپس کار به ضربات پنالتی کشیده شد. در پایان دیدار، رئیس باشگاه ستاره سرخ و شهردار بلگراد به رختکن ما آمدند تا به عنوان قهرمان بعدی اروپا به ما تبریک بگویند. حرکت زیبایی بود و من قلبا از کاری که آنها انجام دادند قدردانی کردم.
کدام نمایش میلان را انتخاب میکنید: برد ٥-٠ مقابل رئال مادرید در نیمه نهایی ١٩٨٩ یا پیروزی ٤-٠ مقابل استوا بخارست در فینال؟
در سال ٢٠١٥، یوفا میلان را به عنوان قویترین تیم تاریخ فوتبال باشگاهی اروپا انتخاب کرد. "فرانس فوتبال" به عنوان بهترین باشگاه پس از جنگ جهانی دوم. "ورلد ساکر" به عنوان بهترین باشگاه و چهارمین تیم برتر تاریخ، پس از برزیل در سال ١٩٧٠، مجارستان در سال ١٩٥٤ و هلند در سال ١٩٧٤ و "فور فور تو FourFourTwo" به عنوان تیم سوم، پس از آژاکس ١٩٦٥ تا ٧٣ و برزیل ١٩٧٠.
ما فراتر از رویاهای خود و حتی برلوسکونی رفتیم، او فقط میخواست به قهرمانی جهان دست یابیم. هیچ یک از ما، بازیکنان و اعضای کادر فنی، تصور نمیکردیم تا این حد پیش برویم.
میلان شما اغلب به عنوان بهترین تیم باشگاهی تاریخ معرفی میشود. چگونه آن را با دوران اوج قدرت بارسلونا و بازیکنانی چون لیونل مسی، آندرس اینیستا و ژاوی مقایسه میکنید؟
در میلان ما همیشه به دنبال کمال بودیم، اگرچه میدانستیم که هرگز به کمال مطلق نخواهیم رسید. اما مطمئن هستم، میتوانستیم چندین بازی بسیار سرگرم کننده در مقابل بارسلونای آن دوران انجام دهیم!
سه تیم در تاریخ فوتبال بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار دادهاند و به طرز عجیبی بین هر کدام ٢٠ سال فاصله است: من به تیم دهه ٧٠ آژاکس با مربیگری رینوس میشل فکر میکنم، سپس ٢٠ سال بعد، میلان ما، و در نهایت بارسلونا با پپ گواردیولا در سال ٢٠١١.
بالاترین کامیابی و دستاورد شما در دوران حرفهای؟
فوتبال یک بازی جمعی است. یک بار در جایی اشاره کردم، هافبک ما، آنجلو کلمبو، جامهای بیشتری در طی سه سال بیشتر از دیگو مارادونا در طول شش سال، به دست آورده است. بدیهی است جملهای تحریکآمیز بود و بحثانگیز اما حقیقتی در آن نیز پنهان بود. تک تک بازیکنان بسیار مهم هستند و چیزی که در نهایت اهمیت دارد تیم است نه فرد. ما بدون مارکو فان باستن، که بیش از ٦ ماه مصدوم بود و فقط در سه دیدار، ٩٠ دقیقه کامل در زمین حضور داشت، سری آ را بردیم. ما دومین جام قهرمانی اروپا را بدون رود خولیت، که در کل مسابقات، تنها در یکی از ٩ بازی، آن هم فقط در فینال حضور داشت، تصاحب کردیم.
موفقیت ما بازگشت به مانیفست واقعی فوتبال بود. کسانی که فوتبال را ابداع کردند، آن را یک ورزش دسته جمعی و تهاجمی میدانستند. سپس ایتالیاییها آن را به یک بازی دفاعی و انفرادی تبدیل کردند.
روبرتو باجیو در جام جهانی ٩٤ آمریکا؟
روبرتو مرد جوان خوبی بود که بیشتر از اینکه به او کمک و حمایت شود مورد استفاده قرار گرفت.
این همان چیزی است که یک مربی تاکتیکدان و مدبر به روبرتو میگوید: «هر کاری میخواهی بکن، اما کاری کن که بازی را ببرم.»
او شروع خوبی در آن جام جهانی نداشت. ما اولین بازی خود را به ایرلند باختیم، سپس مجبور شدم او را در دیدار دوم مقابل نروژ تعویض کنم زمانی که جیانلوکا پاگلیوکا از بازی اخراج شد.
تکرار میکنم، ما یک تیم بودیم و میخواستیم به شیوه خاص خودمان بازی کنیم. ما عملکرد او را آنالیز کردیم و متوجه شدیم که در هر بازی تنها ٢٠ تا ٣٠ بار توپ را لمس میکند. به او گفتم، اگر مطابق و همراه با تیم و هم تیمیهایش حرکت کند، مطمئناً این ضریب به ٥٠ یا ٦٠ ضربه افزایش پیدا میکند. فکر نمیکنم مربیان دیگر به اندازه کافی آنطور که باید و شاید به او خدمت کرده باشند.
بازگشت به عنوان سرمربی میلان در دسامبر ١٩٩٦، پس از اخراج اسکار تابارز، ظاهرا تصمیمی احساسی بود تا منطقی. یک فصل ناامیدکننده، در میانههای جدول پس از قهرمانی در لیگ، همه چیز اشتباه پیش رفت؟
برای اولین بار در دوران حرفهای، در اواسط فصل، هدایت یک باشگاه را بر عهده گرفتم. قبل از آن، همیشه با اردوی پیش از فصل، بازیکنان انتخابی و مطابق با ایدههای من و با بودجهای معین، فصل جدید را آغاز میکردم.
بعد از تنها ١٠ روز، بدون رودربایستی به روسا گفتم؛ شما برای حفظ بیمار خود از آسپرین استفاده میکنید در حالی که آنتی بیوتیک لازم است. تنها بازیکنان گارد قدیمی مانده بودند، و آنها برای ارائه فوتبالی که من میخواستم، خیلی پیر شده بودند. به باشگاه گفتم باید از شر چند بازیکن خلاص شویم، اما آنها موافقت نکردند. اشتباه بزرگی بود، هرگز نباید باز میگشتم.
میراث شما در میلان؟
آیا واقعاً فکر میکنید ٣٠ سال پس از رفتنتان میراثی به جا خواهد ماند؟!
آنچه واقعاً امیدوارم این است که میلان پس از من ایدههای جدید و نویی را دنبال کند. توسعه و گسترش چیزی نو. این برای هر ورزشی اساسی و الزامی است، نه فقط فوتبال. تنیس در دهههای اخیر بسیار تغییر کرده است. دوچرخهسواری و ورزشهای دیگر.
میلان پیش از دوران من نیز تاریخ بسیار درخشانی داشت. ارزشها و هویت یک باشگاه، بسیار مهمتر از هر تیمی است، و تیمهای ادوار مختلف، از هر فردی اهمیت بیشتری دارد. در ایتالیا ما تمایل داریم این کار را برعکس انجام دهیم!؟!
اما در میلان دوران ما اصلا اینطور نبود.
سال ٠٥-٢٠٠٤ مدیر فوتبال رئال مادرید، همکاری با فلورنتینو پرز؟
قرارداد بلندمدتی امضا کردم، اما در اولین سال حضورم در اسپانیا احساس دلتنگی داشتم. دلتنگ خانه بودم. با فلورنتینو که هنوز دوست خوبی است، صحبت کردم. او در پاسخ گفت "هیچکس رئال مادرید را ترک نمیکند!" و من به او قول دادم: "اگر در زندگی ببعدیام اسپانیایی به دنیا بیایم، هرگز مادرید را ترک نخواهم کرد."
آرایش و ترکیب عمدتا موفق ٢-٤-٤ شما دوباره به فوتبال باز خواهد گشت، اکنون ٣-٣-٤، ٣-٤-٣ و ٢-٥-٣ در میان مربیان محبوبتر است؟
من یک ترکیب مشخص تاکتیکی مورد علاقه نداشتم. یک ایده داشتم و آن حرکت دائمی بازیکنان در زمین بود. مثالی بزنم که به فکرم رسید، ویدئویی که اخیرا پپ گواردیولا برایم ارسال کرد. این گل توسط رود گولیت در برابر رئال مادرید در بازی اول نیمه نهایی جام ملتهای اروپا در سال ١٩٨٩ به ثمر رسید، اما توسط داور به دلیل آفساید بیمورد مردود اعلام شد. پرتاب اوت مائورو تاسوتی در نیمه زمین ما به مارکو فن باستن رسید و از آنجایی که مدافعان و مهاجمان باید در زمین نزدیک یکدیگر باشند، او توپ را به فرانکو بارسی که در میانه زمین بود پاس داد! بارسی توپ را کنترل کرد و به روبرتو دونادونی سپرد و او منتظر ماند تا خولیت از راه برسد و این حرکت و حمله را خاتمه دهد.
تمامی این بازیکنان اساساً در مکان مشخصه و معمول خود نبودند. منظورم این است: توپ باید روی زمین حرکت کند. فاصله بین بازیکنان باید حداکثر بیش از ١٠ متر نباشد. و همه آنها باید دائما با یکدیگر در حال حرکت باشند. برای رسیدن به این هدف، تلاش و فداکاری و انرژی زیادی از سوی تمامی بازیکنان لازم است.
کدام مربی را در دنیا رقیب به شمار میآورید؟
با حریفان بسیار تاثیرگذاری آشنا شدم، مانند سرمربی کلمبیایی، فرانسیسکو ماتورانا، که زندگی ما را در برابر تیمش اتلتیکو ناسیونال در فینال جام بین قارهای ١٩٨٩ بسیار سخت کرد. در ایتالیا نیز مدیران خوبی داشتیم، اما رویکرد آنها منعکس کننده ذهنیت کشورمان پس از سقوط امپراتوری روم بود. از آن زمان تاکنون چه کردهایم؟ یا عقب کشیدهایم یا فرار کردهایم. تنها کاری که آنها انجام دادند این بود که عقب بنشینند، دفاع کنند و با توپهای بلند ارسالی، بازی کنند.
ایتالیای امروز و کمبود مدافعان درجه یک؟
فوتبال تصویر و آینهای از فرهنگ یا کشوری خاص است. اگر کشوری در حال کشمکش و تقلاست، فوتبال آن نیز چنین خواهد بود. غیرممکن است فوتبال بینالمللی را خارج از محیط و شرایط فرهنگی کشور تصور کنیم. اگر ترسی باشد، نمایش و اجرای فوتبال شجاعانه غیرممکن است.
از این رو باید اضافه کنم کاری که با میلان در آن دوران انجام دادیم، چیزی نزدیک به معجزه بود.
اگر امکان انتخاب یک مسابقه که در آن شکست خوردهاید را داشتید، کدام یک را انتخاب میکردید؟
من حقیقتا اینگونه نمیبینم. اگر در یک بازی خاص شکست خوردیم، احتمالا حریفان ما در آن روز بهتر از ما بازی کرده بودند و مستحق پیروزی بودند. فقط برنده شدن و پیروزی ملاک من نیست؛ ایثار اهمیت دارد. ارائه همه آن چیزی که در وجود خود دارید، تلاش برای انجام بهترینی که برای شما امکان دارد. این چیزی است که برای من مهم است. بازیکنان ایتالیا در جام جهانی ١٩٩٤ همگی قهرمان بودند. در پایان مسابقات فقط سه کلمه به آنها گفتم: "از همه متشکرم."
پیروزی را فقط نمیتوان به آمار و ارقام کاهش داد.
چه کسی امروز ما را به یاد داشت، اگر به آن شکلی که در خاطرهها باقی مانده است، بازی نمیکردیم؟
….
پانوشت:
عصاره آریگو ساکی که در این مصاحبه دائما، بیبهانه یا با بهانه به آن اشاره میکند؛ ماهیت کار گروهی است. رفتار جمعی، جمع و نه فرد. و این خط مشی و نشانه میزان موفقیت او بود. هر عضو یک تیم وظیفه خود را دارد و همه برای رسیدن به هدف مشترکی تلاش میکنند. و نتیجه کار مجموعه هر چه که باشد، مورد قضاوت قرار میگیرد و نه کارهای انفرادی مجموعه.
کار گروهی میلان ساکی با انعطاف اعضا و بازیکنان آن به سرانجام خوشی رسید.
در تمامی عرصهها آدمهای بسیاری میآیند و میروند، برای همیشه میروند. بییاد و بیاشاره در صفحات تاریخ. در جایی گفت:
"چه کسی امروز ما را به خاطر داشت؟"
شک ندارم اریگو ساکی و میلان او صفحات و ستون و بخش مخصوص و ویژه خود را در تاریخ فوتبال حفظ خواهند کرد.
ایتالیایی ریز اندام، بخواهد یا نخواهد، ماندنی و ابدی شد، و میلان او، جاودانی!
خاطرمان باشد، روزی مرد رو راست و پیامبر فوزی نیانو فوتبال را اینگونه تعریف کرده بود:
"فوتبال مهمترین چیز، در میان کماهمیتترین چیزهای زندگی است."
منبع خبر: ورزش ۳
اخبار مرتبط: هرگز رونالدو برزیلی را انتخاب نمیکنم؛/ پای حرفهای این مربی میخکوب میشوید!
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران