چرا قابلمه‌ی خالی به خودیِ خود اقتدار را زمین نمی‌زند

چرا قابلمه‌ی خالی به خودیِ خود اقتدار را زمین نمی‌زند
رادیو زمانه

اوتکو بالابان [Utku Blaban] استادیار علوم سیاسی در دانشگاه زاویر [Xavier] به تدریس در رشته‌های جامعه‌شناسیِ کار، شهرنشینی، نژادپرستی و جامعه‌شناسیِ سیاسی مشغول است. پیش‌تر در رادیو زمانه گفت‌و‌گوی دیگری با او که عمدتا درباره‌ی بستر اقتصادی‌ای بود که حزب حاکم ترکیه در آن رشد کرد، منتشر شده بود. متن پیشِ رو گفت‌و گوی جدیدی است با او که در فاصله‌ی بین دو دُورِ انتخاباتی ریاست جمهوری ترکیه انجام گرفته است. بالابان هم در گفت‌وگوی پیشین، و هم در این گفت‌وگو پیش‌بینی کرده بود که برنده‌ی این انتخابات اردوغان است.
با وجود اینکه آرای اردوغان وحزب عدالت وتوسعه در انتخابات اخیر کاهش یافت، «ائتلاف جمهور» که متشکل بود از حزب حاکم و چند حزب راست افراطی، دوباره اکثریت پارلمان را به دست آورد و به ارزیابی‌هایی منجرشد مبنی بر این که در جهان معاصر دیگر قابلمه‌ی خالی اقتدار را زمین نمی‌زند.
استادیارعلوم سیاسی، دکتر اوتکو بالابان بر این باور است که: اسلام‌گرایان تنها یک استراتژی داشتند: دستمزد کم و اشتغال زیاد. از یک سو، دستمزدهای پایین به شرکت‌های کوچک ومتوسط صنعتیِ صادرکننده که مهمترین متحد اسلام‌گرایان هستند، حیات بخشید، و از سوی دیگر، گسترش اشتغال مانع ازبی‌خانمانی وگرسنگی طبقه‌ی کارگر شد. رأی گسترده‌ی کارگران این کارگاه‌های صنعتی ضامن پیروزی اردوغان شد.
• منبع: Birikim

ما در ۸ ژوئیه ۲۰۲۲ مصاحبه‌ی طولانی با اوتکو بالابان داشتیم و آن را در مجله‌ی اینترنتی Birikim منتشر کردیم. این گفت‌وگویی مستقیماً در ارتباط با انتخابات نبود، بلکه موضوع اصلی آن عمومی‌سازیِ فقر یا به‌طور دقیق‌تر، سیاسی‌کردن فقر از زبان احزاب و بخش‌های سیاسی مخالف بود. این بار با اوتکو بالابان در این‌باره به گفت و گو نشستیم که حزب حاکم عدالت و توسعه در چه ترکیب طبقاتی عمل می‌کند و رابطه‌ی طبقه‌ی کارگر با بحران سیاسی در چشم‌انداز امروزی چیست. 

گفت‌وگو با اوتکو بالابان

بگذارید با این سوال شروع کنم: در روزهایی که با شما مصاحبه کردیم، این عقیده غالب بود که «قابلمه‌ی خالی، اقتدار را زمین می‌زند»، اما امروز با توجه به نتایج دور اول، گفته می‌شود که «قابلمه‌ی خالی برای بازپس‌گرفتن اقتدار کافی نیست». واقعیت هم همین را نشان می‌دهد. و یا اگر بخواهیم از طریق گفتمان شما بپرسیم، آیا بحران به بخش‌های «بزرگ» خرده‌بورژوازی ضربه زده است، و نه به طبقات پایین؟

اوتکو بالابان، منبع: توئیتر @BalabanUtku

اوتکو بالابان: در یک جمله: قابلمه‌ی خالی این اقتدار را از بین نمی‌برد، برعکس تقویت می‌کند.

بیایید پاسخ را با یک توضیح مفهومی بیان کنیم. اولا بیایید سعی کنیم از اصطلاح «طبقه‌ی پایین» اجتناب کنیم، و بگوییم: «طبقه‌ی کارگر». کارگران‌اند که دنیای ما را تولید می‌کنند. ما و شما هم مانند بورژوازی از طبقات انگلی هستیم. حتا اگر آن بخش «بزرگ» خرده‌بورژوازی که شما از آن صحبت می‌کنید، به تولید ارزش (شاید) کمک کند، در اصل، آنها امتیازات خود را مدیون سهمی هستند که از ارزش اضافیِ تولید طبقه کارگر دریافت می‌کنند. مخاطب و اکثریت خوانندگان این مصاحبه نیز از اعضای این طبقه‌ی انگلی هستند.

اجازه دهید این توضیح را با میان‌بری شبیه پرسش شما مشخص کنم: از خواننده دعوت می‌کنم موضع خود را زیر سوال ببرد. منافع طبقاتی ممکن است دیدگاه‌های سیاسی آنها را شکل دهد و نگرش آنها در نهایت ممکن است به استثمار طبقه‌ی کارگر کمک کند. شاید بر خلاف تصورشان، «شخصیت خوب» این داستان نباشند.

بنابراین، قبل از هر چیز، لازم است مرز مفهومیِ دقیقی بین خرده‌بورژوازی و طبقه‌ی کارگر ترسیم شود. بین این دو طبقه تضاد منافع وجود دارد. سوسیالیست‌ها قاطعیت سیاسی ضعیفی دارند و استراتژی سوسیالیسمِ مشخصی ندارند. این طوری است که سیاست به عرصه‌ی نزاع بین خرده‌بورژوازی و یک طبقه‌ی دوم که در ادامه از آن سخن خواهم گفت، تبدیل شده است. نزاع هم بر سر تصاحب ارزش اضافی است که طبقه‌ی کارگر تولید می‌کند. در مرکز این طبقه‌ی دوم صنایع صادرات و کارگاه‌های کوچک و متوسط تولیدی قرار دارند. به همین دلیل، رابطه‌ی طبقه‌ی کارگر با خرده‌بورژوازی موضوع مهمی است.

اکثریت طبقه‌ی کارگر به هر طریقی از این نزاع و درگیری آگاه هستند و به خرده‌بورژوازی اعتماد ندارند. این حسّ ناامنی و بی‌اعتمادی یکی از عوامل اصلی تعیین‌کننده‌ی تأثیرات سیاسی انقباض اقتصادی است که چندین سال است شاهدش هستیم.

حال اگر در همین ارتباط به پرسش شما بازگردیم، البته، بحران در درجه‌ی اول طبقه‌ی کارگر را تحت تأثیر قرار داد، و نه خرده‌بورژوازی را. خانواده‌ای کارگری که چند سال پیش می‌توانست کرایه‌خانه، بدهی خانه، پول کباب‌پزی و حتا هزینه‌ی ازدواج فرزندش را بپردازد، اگر یکی دیگر از اعضای خانواده‌اش را قربانی استثمار سیستم سرمایه داری نکند، اکنون در معرض آزمایش گرسنگی و بی‌سرپناه ماندن است.

از سوی دیگر، روند فقیرسازی کنونی، شاید برای اولین بار در طول ربع قرن حکومت اسلام‌گرایان، از قبل از این انتخابات، خرده بورژوازی را ناخشنود کرد. این طبقه سعی کرد با یدک کشیدن طبقه‌ی کارگر بر ناخشنودی خود غلبه کند: به گفته‌ی خرده‌‌بورژوازی، مشکلِ این طبقه، یعنی خرده‌بورژوازی، مشکلِ کشور است. اگر خرده‌بورژوازی مشکلی نداشته باشد، کشور مشکلی ندارد.

به دلیل این بی‌بصیرتی، خرده‌بورژوازی لفاظی‌های بی‌محتوا و بدبینانه در خصوص فقر را باور کرد و در خواب دید که این لفاظی‌ها طبقه‌ی کارگر را به حمایت از احزاب مخالف تشویق می‌کند. حتا طبقه‌ی کارگر را «طبقه» خطاب نمی‌کرد، بلکه طبقه‌ی کارگر را «توده»‌ای می‌دانست که باید از نظر سیاسی بسیج شود.

در این شرایط، کسانی که مشکلی حیاتی به نام «قابلمه‌ی خالی» دارند، اگر یک درآمد اضافه وارد خانه شود، و حتا فقط احتمال ورود یک درآمد اضافه به خانه باشد، از نظر سیاسی از کسانی حمایت می‌کنند که معتقدند می‌توانند این وضعیت (در حال حاضر بد) را تداوم بخشند.

بنابراین اگر به ابتدا برگردیم، قابلمه‌ی خالی این اقتدار را نمی‌برد، برعکس، جایش را قرص و محکم می‌کند.

ما در خصوص خرده‌بورژوازی با یک مورد کلینیکی بسیار جدی و طولانی مدت از خودشیفتگی اجتماعی مواجه هستیم. این خودشیفتگی، طبقه‌ی کارگر را به آغوش اسلام‌گرایان سوق می‌دهد. الان باید کسانی پیدا شوند و این واقعیت را به زبان بیاورند.

شما همیشه به احتمال «استخدام» (استخدام بیمه‌شده در برابرِ بخش‌های تولیدیِ زیرپلکانی) همراه با کاهش دستمزد توجه کرده‌اید. اگر آن را همراه با پیامدهای سیاسی کنونی ارزیابی کنیم، آیا می‌توان گفت که در ایجاد شرایط فعلی این امر مؤثر بوده است؟

همانطور که در نمودار مشاهده می‌شود، از ابتدای حکومت اسلام‌گرایان، همپوشانی بین نرخ رأی و اشتغال وجود داشته است. از سوی دیگر در سه سال گذشته انفجاری در اشتغال رخ داده است و با وجود انواع مشکلات، رأی اردوغان نسبت به سال ۲۰۱۸ تنها سه درصد کاهش یافته است. نتیجه‌ی انتخابات، پیش‌بینی من در یک سال پیش را مبنی بر اینکه ازدیاد و گسترش اشتغال به نفع اسلامگرایان خواهد بود، تأیید کرد.

از طرفی در استانبول که من تقریباً آن را می‌شناسم نیز شاهد چنین روندی هستیم. در مقایسه با سال ۲۰۱۸، رکود رأی اردوغان در مناطق کارگری مانند باغجیلار، زیتین بورنو، سلطانگزی، گونگورن و سلطان بیلی کمتر از کل شهر است. اگر محله‌های اسنلر، بایرامپاشا و توزلا را کنار بگذاریم، مناطقی که اقتدار در آنها به میزان بالاتری رأی نیاورده است، همه در حکم «دژِ» خرده‌بورژوازی هستند: محله‌هایی مانند کادیکوی، بشیکتاش و چکمکوی، جاهایی که نرخ رأی اردوغان در حال حاضر پایین است. همچنین باید تأکید کنم که در شهرهای استانی، که با سرعت بیشتری در حال صنعتی شدن هستند (و احتمالاً اشتغال با شتاب بیشتری رشد می‌کند)، افت رأی اسلام‌گرایان کمتر از کل کشور است.

البته در آینده این موارد را با جزئیات بیشتری بررسی خواهیم کرد، اما اگر به سؤال شما برگردیم، بله، می‌توان گفت که سیاست اشتغال گسترده با دستمزدِ پایین که من آن را «انقباض پایدار» می‌نامم، سرعت افول پایگاه اجتماعی حزب عدالت و توسعه و اردوغان را در محله‌های طبقه‌ی کارگر کم کرده است.

استراتژی اردوغان برای گسترش اشتغال، البته به بهای کاهش دستمزدها و ازدیاد فقر، کارساز بوده است. این استراتژی، اسلام‌گرایان را -که خرده‌بورژوازی معتقد بود در پای صندوق‌های رأی دود خواهند شد- قوی کرد آنقدر که اکثریت پارلمانی را به دست آوردند و حتا ممکن است هفته‌ی آینده ریاست جمهوری را هم به دست آورند.

این را که طبقه‌ی کارگر به بحران فعلی به عنوان یک گزینه‌ی قابل قبول نگاه می‌کند و مسئولیت بحران را هم بر عهده‌ی بلوک حاکم نمی‌گذارد، به چه چیزی باید نسبت داد؟

به این کاستی: طبقه‌ی کارگر برای خود نقشی جز رأی دادنی منفعلانه قایل نیست، زیرا در کشور ما سیاست طبقاتی وجود ندارد که مبتنی بر واقعیات باشد و گزاره‌های ابطال‌پذیر تولید کند و از یک نظریه‌ی منسجم بیرون بیاید. من از زمان انتشار مقاله‌ی خود با عنوان “فابورژوازی و قدرت” در مجله پراکسیس در سال ۲۰۱۳ سعی کردم نظریه‌ای را که ذکر کردم، گسترش دهم و بر زبان آورم.[1] نظرات و تفاسیری که در مورد تحولات ادواری به اشتراک گذاشتم، مانند پیش‌بینی یک سال پیشم مبنی بر اینکه گسترش اشتغال به نفع اسلام‌گرایان خواهد بود، ازهمین نظریه بارور می‌شود. به عبارت دیگر، منبع این نظر و تفسیر، داده‌های تجربیِ انتخابی و تصادفی نیست. برعکس، تئوری به هر زحمتی هست، مرا راهنمایی می‌کند که به کجا باید نگاه کنم. من معتقدم که تئوری به جای قضاوت‌های متعارف، گزاره‌های ابطال‌پذیر تولید می‌کند. به همین دلیل است که من تلاش می‌کنم تا این نظریه را مورد توجه قرار دهم.

در غیاب یک جنبش طبقاتی که این نوع تئوری مطرح می‌کند، ترجیحات سیاسی طبقه‌ی کارگر توسط سه انگیزه (یا نگرانی) اصلی شکل می‌گیرد که می‌توانیم آنها را به صورت غذا، سرپناه و مخارج ازدواج فرزندان آنان خلاصه کنیم. کسانی که به سیاست طبقاتی کمک نمی‌کنند، نمی‌توانند طبقه کارگر را به خاطر این انتخاب‌ها نقد یا سرزنش کنند، به عبارت دیگر، نمی‌توانند موضع طبقاتی بگیرند. چنین نگرشی با هیچ یک از اصول اساسی اخلاقی سازگار نیست.

در رابطه با سوال فوق، واکنش شرکت‌های کوچک و متوسطِ ​​صادرات‌محور -که از نظر شما یکی از متحدان اصلی حزب عدالت و توسعه است- به این بحران چگونه بوده است؟

مهم‌ترین متحد اسلام‌گرایان صاحبان کارگاه‌‌های تولیدی کوچک و متوسط ​​هستند. نقطه…

روایات غالب درباره‌ی سیر اسلام‌گرایی این واقعیت را می‌پوشاند. مثلا کسانی که سعی کردند رویکردی بدیل به چپ‌های خرده‌بورژوایِ زمان خود ارائه دهند، اما در نهایت به نتایج پوچ دست یافتند، و یا کسانی که می‌توانیم موقعیت‌شان در چارچوب سیاست طبقاتی را فقط با نظر به عضویت‌شان در برخی احزاب تشخیص دهیم، تحلیل‌های نادرستی ارایه کردند. این خوانش‌ها تنها با بزرگنمایی جنبه‌های پیش‌پاافتاده‌ی این پدیده و نامرئی ساختن جنبه‌های مهمش، اصل موضوع را فراموش کردند.

این قرائت‌ها آسیب‌های سیاسی زیادی به بار آورد. اینجا فرصتش نیست که با جزئیات توضیح دهم که چرا این خوانش‌ها بین ما اینقدر محبوب هستند، اما حداقل برای من عجیب است که در تحلیل‌های آنان طبقه‌ی متحد اسلام‌گرایان تنها با عباراتی مانند «بورژوازی مسلمان»، و یا «سرمایه‌داران آناتولی» عنوان می‌شوند، و این مفهوم‌سازی‌های بی‌اساس سریع مورد پذیرش قرار می‌گیرد، فقط تاکید کنم که همین مفهوم‌سازی‌های نادرست در امتداد تلاش خرده‌بورژوازی برای حفظ هژمونی فکریِ خود است.

از سوی دیگر، خوشبختانه تحولات سیاسی یک دهه‌ی اخیر، بی‌اساس بودن این‌گونه روایت‌ها را به خوبی نشان داده است. به همین دلیل است که بسیاری به جایگزین‌های نظریِ دیگر توجه می‌کنند. حدس می‌زنم به همین دلیل است که این مصاحبه را انجام می‌دهیم.

اگر به موضوع بازگردیم، اسلام‌گرایی از زمان تصمیم جماعت دینیِ ارباکان/ اسکندرپاشا برای ورود به سیاست، دستخوش دگرگونی‌های بسیاری شده است. او با از بین بردن موفقیت‌آمیز ایده‌ی توسعه‌گرایی در دهه ۱۹۹۰، با اشتیاق یک استراتژی رشد مبتنی بر صادرات را اتخاذ کرد. از سوی دیگر، تنها یک موضوع وجود دارد که اسلام گرایان در نیم قرن اخیر بر سر آن سازش نکرده‌اند، آن هم نه مسئله‌ی حجاب است، نه لاییسیته و ​​نه شریعت.

 آن موضوع، همان عدم تمرکز سرمایه است یا به قول معروف قدیمی «سرازیر شدن سرمایه به پایین». رکن تعیین‌کننده‌ی اسلام‌گرایی نه فرهنگی بلکه اقتصاد سیاسی است. تحت رهبری فکری ارباکان، اسلام‌گرایان دریافتند که تولیدکنندگان کوچک هسته‌ی اصلی یک طبقه‌ی اجتماعی را تشکیل می‌دهند و این طبقه به نمایندگی سیاسی نیاز دارد. بر اساس این عزم، حرکت‌های سیاسی خود را برای پر کردن این خلأ مهم به ویژه در سیاست حزبی طراحی کردند. آنها کل اسلام‌گرایی، از جمله عناصر فرهنگی و نمادین را برای خدمت به منافع این تولیدکنندگان شکل دادند. از این نظر، اسلام‌گرایی جنبشی است که به وضوح طبقه‌ی مورد نظر خود را در ترکیه تعریف کرد.

بنابراین، گسترش اسلام‌گرایی و استراتژی‌های سیاسی اسلام‌گرایان را تنها از منظر مارکسیستی می‌توانیم درک کنیم.

از سوی دیگر، این صاحبان کارگاه‌های کوچک و متوسط فقط عبارت نیستند از «بورژوازی مسلمان»، و یا «سرمایه داران آناتولی» و غیره. بله، بخش بزرگی از این کارآفرینان عمیقاً به اسلام‌گرایی پایبند هستند، اما نه این طبقه را می‌توان به اسلام‌گرایی تقلیل داد و نه اسلام‌گرایی را به این طبقه. این کارآفرینان جزو اصلی یک طبقه‌ی اجتماعی هستند که از فرآیند گردش سرمایه سرچشمه می‌گیرد. رابطه‌ی آنها با اسلام‌گرایی به دلیل «ذاتی»، «هستی‌شناختی» یا «فرهنگی» نیست.این طبقه صاحب یک گذشته‌ی طولانی است، اما هنوز هم بقایش در گروِ رابطه‌ای مبتنی بر اتحاد است.

همه‌ی اینها را از یک سو برای تأکید بر تأثیر منافع طبقاتی صاحبان کارگاه‌های کوچک و متوسط بر استراتژی کلی حزب عدالت و توسعه می‌گویم و از سوی دیگر تأکید می‌کنم که منظور من این نیست که کل حزب حاکم در اینان خلاصه می‌شود.

حالا بروم سراغ سوال شما.

استراتژی «انقباض پایدار» اردوغان نه تنها برای خودش، بلکه برای مالکان این کارگاه‌ها که او مخاطبش بودند، خطرات و عدم قطعیت‌هایی را به همراه داشت. بیایید نگاهی بیندازیم به برنامه‌ی «بهره‌ی نازل بانکی» که رکن اصلی این استراتژی است.

به ابتدای این حرکت اگر برگردیم، اسلام‌گرایان از دهه ۱۹۷۰ گفته بودند که مخالف بهره‌ی بانکی‌اند. اگر از قصه‌های متفکران خرده‌بورژوا که هوس کرده بودند از اسلام‌گرایان، سوسیالیست بسازند، درگذریم، این گفتمان اسلام‌گرایان هرگز به معنای حذف ربا از اقتصاد نبود.

وعده‌ی اسلام‌گرایان ساده بود، البته با عبارات فاخر: اعتبار ارزان به صاحبان کارگاه‌های کوچک و متوسط. احتمالاً این تنها ماده‌ی مشترک در هر متن احزاب اسلام‌گرا از زمان اعلامیه‌ی تأسیس «حزب نظم ملی» است. اردوغان نیز از این خط پیروی کرد که به ویژه در سال‌های اخیر از دو جهت برای او سودمند بود: صاحبان این کارگاه‌ها می‌توانند با سیاست بهره‌ی نازل به وام‌های ارزان دسترسی داشته باشند و با کاهش دستمزد ناشی از این سیاست، حجم اشتغال افزایش می‌یابد.

بهای این استراتژی، عدم نظارت در انضباط مالی عمومی بود که برای سالیان متمادی حفظ شده است. یکی از ویژگی‌های متمایز دوره‌ی حزب حاکم، رشد نسبت سهام بدهی خصوصی به سهام بدهی عمومی است. با عدم نظارت در انضباط مالی، تابلوی بی‌ثبات نرخ ارز و سیاستمدارانی که به دنبال پول داغ در خارج از کشور بودند در دستور کار قرار گرفت. اگرچه آنها از استراتژی کلی اسلام‌گرایان راضی بودند، بسیاری از صاحبان ابن نوع کارگاه‌ها از پایداری به شرطِ کوچک‌سازی اقتصاد شروع به نگران شدن کردند.

جبهه‌ی «اتحاد ملت» با حمایت این «صاحبان نگران کارگاه‌ها» پدید آمد. همانطور که می‌دانیم، اولین و احتمالاً مهم‌ترین تحولی که امکان پیروزی این اتحاد را واقع‌بینانه کرد، تأسیس حزب «خوب» (IYIP) در سال ۲۰۱۷ و افزایش سریع نرخ رأی آن به ۱۰ درصد بود که تکرار کنم مطابق بود این دوره با نگرانی‌های بخشی از صاحبان کارگاه‌های کوچک و متوسط.

بنابراین، اتحاد حزب خلق و حزب خوب در واقع چیزی نبود بیش از یک «ازدواج مبتنی بر منافع مشترک» و پیوندی خجالتی بین خرده‌بورژوازیِ حریص و خودشیفته و برخی صاحبان این نوع کارگاه‌ها که از اسلام گرایان فاصله گرفتند.

این پیوند نتیجه‌ی مورد انتظار را برای اپوزیسیون به همراه نداشت، زیرا استراتژی کلی اسلام‌گرایان از قبل نتایج بسیار مثبت و مطلوبی را برای صاحبان کارگاه‌های کوچک و متوسط به همراه آورده بود، حتا اگر خطراتی نیز برایشان در بر داشته باشد. یک اقلیت متشکل از خرده‌بورژواها در حزب خلق که صاحب صدایی قوی هستند و تأثیر زیادی بر حزب دارند، برای اینکه حزب را تحت استیلای خود بگیرند، وظیفه‌ی جلب حمایت صاحبان این کارگاه‌ها را به حزب «خوب» واگذار کردند، به جای اینکه فضای بیشتری را در حزب خود برای آنان بازکنند.

همانطور که وعده‌های انتخاباتی جبهه‌ی «اتحاد ملت»، که عمدتاً توسط حزب «خوب» شکل گرفته بود، نشان می‌دهد، رقابت مداوم برای حمایت از مالکان این کارگاه‌ها دوباره در مرکز مبارزات انتخاباتی قرار داشت. بنابراین، از نظر رابطه‌ی بین بازیگرانی که نام بردم، نتیجه‌ی انتخابات نمی‌توانست زاینده‌ی امکان تحولی بنیادین باشد.

اما مخاطرات همچنان قابل توجه بود. در نتیجه، منظره‌ای که صاحبان این کارگاه‌ها با آن مواجه بودند این بود: از یک سو جبهه‌ی «اتحاد جمهور» که برای جلب حمایت آنان از استراتژی مخاطره‌آمیز انقباض پایدار پیروی می‌کرد و از سوی دیگر «اتحاد ملت» که در حزب خلق شامل خرده بورژوازی با نمایندگی بالا بود…

در مواجهه با این منظره، اکثریت مالکان کارگاه‌ها، حزب «خوب» را به چشم یک «حزب عدالت و توسعه »‌ی جدید ندیدند و اتحاد خود را با اسلام‌گرایان تقویت کردند. حزب «خوب» که نمی‌توانست شرایط جایگزین قانع‌کننده‌ای در مقایسه با اسلام‌گرایان ارائه دهد، در میان مالکان کارگاه‌ها از حمایت محدودی برخوردار شد، و این حزب نتوانست نرخ رأی خود را افزایش دهد. به طور خلاصه، واکنش دوجانبه‌ی صاحبان کارگاه‌ها به استراتژی مخاطره‌آمیز اردوغان، این انتخابات را «هیجان انگیز» کرد، اما تعادل قوا را تغییر نداد. پس از انتخابات باید دقت کنیم ببینیم حزب «خوب» در تایید یا رد تاکتیک‌هایش چطور استدلال خواهد کرد.

به عنوان پرسش آخر، چگونه می‌توانیم نقش مهم آن طبقه‌ی اجتماعی که شما آن را «فابورژوازی» می‌نامید، در سیاست ترکیه توصیف کنیم، و رابطه‌ی طبقه‌ی کارگر (یا کارگران) با این طبقه در یک بازه‌ی کوتاه‌مدت چه چیزی می‌تواند به ما بگوید؟

فابورژوازی یک طبقه‌ی اجتماعی است که هسته‌ی اصلی اش را تولیدات صادراتی مالکان کارگاه‌های کوچک و متوسط تشکیل می‌دهد که صاحب امتیازِ واردات ارز از خارج از کشور هستند و عمدتا در محله‌های کارگری فعالیت می‌کنند؛ و حلقه‌ی بیرونی‌اش، ازمالکان ساختمان‌ها و پیمانکاران کوچک تشکیل می‌شود. فابورژوا کارآفرین است اما بورژوا نیست. با کارگرانش کدهای فرهنگی مشابهی دارد، اما کارگر نیست. سطح درآمدش نزدیک به خرده‌بورژوازی است، اما خرده‌بورژوا نیست.

عاملی که فابورژوازی را به یک طبقه‌ی اجتماعی مستقل تبدیل می‌کند، کارکردی است که در انباشت سرمایه‌ی جهانی ایفا می‌کند و نیز رویکرد کلکتیوی که در سیاست کشور برای ایفای این کارکرد ایجاد کرده است. بنابراین، نه در انحصار ترکیه است و نه در انحصار کشورهای عمدتا مسلمان. به همین ترتیب، بین اقتدارگرایی در کشورهای نیمه‌پیرامونی (مسلمان یا غیرمسلمان) و نقش فابورژوازی در اقتصاد این کشورها رابطه وجود دارد.

عامل اصلی شکل دادن به سیاست کشور پس از کودتای ۱۹۸۰ تنشی است که بین خرده‌بورژوازی و بورژوازی پدید آمد. این تنش در سیاست تعیین‌کننده شد، زیرا جنبش طبقه‌ی کارگر درهم شکسته شد و سوسیالیست‌ها قادر به ایجاد و گسترش یک استراتژی جدید نبودند.

عنصر اصلی تنش بین خرده‌بورژوازی و فابورژوازی نسبت تقسیم ارزش اضافی بود که پس از غارت بورژوازی باقی می‌ماند. تقابل اسلام‌گرایی و لاییسیته بازتاب این ستیز و مذاکره در سیاست کنونی است.

بنابراین، شما نمی‌توانید با چشمپوشی از فابورژوازی، سیاست پس از ۱۹۸۰ را درست تحلیل کنید. تحلیل شما بدون در نظر گرفتن این عامل، (همان طور که در جریان انتخابات دیدیم) به جای پاسخ، پرسش‌ها و انواع خرافات به جا می‌گذارد.

حالا اجازه دهید چند پیشنهاد ارائه کنم تا خواننده منظورم را روشن‌تر متوجه شود: بروند در یک محله‌ی کارگری گردش کنند. فضای کار «زیر پلکان‌ها» را در آن محله‌ها که اصلاً پر‌طمطراق نیست، بررسی کنند. اینجاها همان جاهایی است که مارکس آنها را «مخفی‌گاه‌های تولید» نامیده است.[2] صاحبان این کارگاه‌ها چه تأثیری بر زندگی فرهنگی-اجتماعی آن محله‌ها دارند؟ چه تأثیراتی برای سیاست دارند؟ سعی کنند آن را بفهمند یا کارهای کسانی را بخوانند که سعی در درک آن کرده‌اند.

آنها خواهند دید که آن تصویرهیولاواری که از حزب حاکم‌در ذهن خود ساخته‌اند، برساخته ازاقلیت این محله‌هاست. حال آنکه اکثریت قریب به اتفاق کارگران در آن محله‌ها افرادی هستند که جان خود را به دندان گرفته‌اند و فقط سعی می‌کنند روی پای خود بمانند. آنها تحت ظلم و ستم اقلیت فابورژوازی که من از آن صحبت می‌کنم زندگی می‌کنند. می‌دانند که خرده‌بورژوازی با خصومتی که تا حد نفرت اوج می‌گیرد به آنها نگاه می‌کند.

به همین دلیل، اگرچه صاحب کارگاه کارگر را استثمار می‌کند، اما کارگر معتقد است که سرنوشت اقتصادی صاحب کارگاه (که از اشراف محله‌اش است) سرنوشت اقتصادی خودش هم هست، و برای بقای خانواده‌اش به دیدگاه سیاسی «اشراف» اهمیت می‌دهد و اغلب آنها را دنبال می‌کند.

با این همه، فابورژوازی دشمن طبقه‌ی کارگر است، نه متحد آن. اگرچه ریشه‌ی اکثر آنها در همان طبقه‌ی کارگر است، اما این طبقه عامل اصلی در فرآیند استثمار کارگران است. به همین دلیل، پیش‌شرط آنکه طبقه‌ی کارگر در سیاست صاحب سخن شود و دموکراسی بورژوایی در وهله‌ی اول احیا گردد، ایجاد و گسترش یک حمله‌ی مستقیم سیاسی علیه فابورژوازی است. به عبارت دیگر، وقتی از سرمایه‌داری جهانی یا بنگاه‌های صنعتی بزرگ صحبت می‌کنیم، آنچه می‌گوییم ممکن است حاوی برخی لحن‌های سوسیالیستی باشد، اما چنین گفتمان‌هایی که نقش فابورژوازی را در فرآیند انباشت و تولید سیاست نادیده می‌گیرند، به طور غیرمستقیم مانع از نقش‌آفرینی بزرگ‌ترین و مهم‌ترین بخش طبقه‌ی کارگر می‌شوند، و در نهایت در امتداد رویکرد خرده‌بورژوایی قرار می‌گیرند.

در شرایط انباشت کنونی، طبقه‌ی سرمایه‌دار فراملی به فابورژوازی نیاز دارد، بنابراین یک همکاری بین طبقه‌ی سرمایه‌دار فراملی و فابورژوازی وجود دارد که با تنش‌های منعکس‌شده در سیاست فعلی درهم‌تنیده شده است. هدف حمله قراردادنِ فابورژوازی اولین گام مهم و در اولویت به منظور فسخ روابط تولید سرمایه‌داری است. بنابراین من پیش‌بینی نمی‌کنم که در تصویر کلی سیاسی کشور تغییری رخ دهد، مگر اینکه یک حمله‌ی فکری و سیاسی به روشی که من پیشنهاد می‌کنم آغاز شود.

–––––––––––––––––

پانویس‌ها

[1]   توضیح مترجم درباره «فابورژوازی»:

از منظر بالابان در این بخش سه گروه وظیفه ی گردش سرمایه را بر عهده دارند: یکی بخش تکنوکراسی، یکی خرده بورژوازی و سوم «فابورژوازی». آنچه در بحث بالابان در شرایط جدید سیاسی-اقتصادی ترکیه بیش از هر چیز حائز اهمیت است، بخش سوم یعنی فابورژوازی است. ( پیشوند فا- fa در زبان لاتین در معنای «به اصطلاح/ مدّعی» است؛ فابورژوازی: شِبهِ بورژوازی).

تعریف بالابان از این طبقه ی نوظهور چنین است:  فا-بورژوازی طبقه‌ای است که در نتیجه ی دگرگونی‌های جهانی در فرآیند انباشت پدید آمد و ریشه های تاریخی و گسترشش به تمامی محلّی یا پیرامونی است. او از همین نقطه حرکت می کند و نتیجه می گیرد که اسلام سیاسی لااقل در ترکیه آن مفهومی نیست که ریشه در  تاریخ  کهن داشته باشد؛ اسلام سیاسی نه علت، که نتیجه ی توسعه و قدرت یابی طبقه ی فابورژوازی است.

منظور او از فابورژوازی به طور عینی، کلیه‌ی مالکان کارگاه های کوچک و متوسط صنعتی و به خصوص نساجی است که از  دهه ی ۱۹۹۰ به این سو عمده ترین سهم در تولید و صادرات ترکیه را ایفا کرده‌اند، و به همین میزان تاکنون بزرگ ترین سهم را در استخدام کارگران داشته اند.

مهم ترین علامت مشخص‌کننده فابورژوازی از بورژوازی در این است که این طبقه قادر به انباشت سرمایه نیست و درآمد ماهانه اش از یک پزشک که به طور خصوصی کار می کند، چندان بیشتر نیست. (به نقل از مقدمه مصاحبه پیشین)

[2] در متن اصلی: “die verborgene Stätte der Produktion”

‌و در متن انگلیسی: “the hidden abode of production”

منبع خبر: رادیو زمانه

اخبار مرتبط: چرا قابلمه‌ی خالی به خودیِ خود اقتدار را زمین نمی‌زند