در ستایش میانه‌روی - Gooya News

در ستایش میانه‌روی - Gooya News
گویا

اکبر کرمی

در ستایش میانه‌روی(۱) تکاپویی است برای گذار از نفرت و کدورتی که اصلاح‌طلبان سیاسی و گاهی مذهبی در جمهوری اسلامی ایران گرداگرد فلسفه‌ی سیاسی پیش‌رو و مترقی اصلاح‌طلبانه کاشته، داشته و درویده‌اند؛ تکاپویی که می‌خواهد نشان دهد گذار از اصلاح‌طلبان و راه‌کارهای فرسوده، شکست‌خورده و سنتی آن‌ها، نیازمند گذار از فلسفه‌ی اصلاح‌طلبی و رفورمیسم در ایران نیست؛ تکاپویی که می‌خواهد گذار دمکراتیکDemocratic) Transition) را فراتر از نام‌ها به گذار از شرایط ناهنجار موجود به موقعیتی هنجارمند و مردم‌سالار پیوند زند.

به زبان دیگر گذار دمکراتیک برانداختن جمهوری اسلامی است؛ اما نه هر برانداختنی و نه با هر هزینه‌ای! گذار دمکراتیک می‌خواهد برانداختن جمهوری اسلامی را به بخت بالای برساختن دمکراسی هم برساند. گذار دمکراتیک گذار اصلاح‌طلبانه از نکبت جمهوری اسلامی است؛ تکاپویی که می‌خواهد چرخه‌ی ناکارآمد و تکراری‌ تسلیم و خشونت را بشکند و راهی به رهایی از زندان سنت در ایران بگشاید.(۲)

در این آستانه من گذار دمکراتیک و استقرار جمهوری ی ایرانی را برآمد «گردش به مرکز برای مرکززدایی از سیاست در ایران» می‌دانم؛ و بر آن هستم که توضیح دهم گذار دمکراتیک و برساختن دمکراسی و جمهوری در ایران چیزی نیست مگر بازخوانی و بازسازی برساخته‌ی از چشم‌ و از نفس‌ افتاده‌ی اصلاح‌طلبی. در داوری من اصلاح‌طلبی اگر اصلاح‌طلبی باشد، باید پیوستار اصلاح‌طلبی در داخل و جمهوری‌خواهی در بیرون را دربرگیرد و راهی به گذار دمکراتیک بگشاید. کاری که از عهده ‌ی فلسفه‌های سیاسی دیگر نمی‌آید؛ و در افق نگاه جریان‌های سیاسی دیگر نمی‌گنجد.

یکم. وقتی از سیاست گفت‌وگو می‌کنیم، همه می‌دانیم از چه صحبت می‌کنیم، اما در فربود (واقعیت) این‌گونه نیست! برای دریافت این دش‌‌واری در گام‌نخست باید فلسفه‌ی سیاسی، سیاست، و حتا رفتارها ی سیاسی(politic) را از هم جدا کرد؛ چه، هر کدام داستان خود را دارند. تازه باید بتوان پالتی(حکومت) را از پالسی (دولت؛ قانون‌گذاری و کارکرد آن) هم جدا کرد؛ و سیاست‌گذاری را از سیاست‌ورزی.

دوم. ما در جامعه‌ی کلامی بخشی از زبان هستیم و در فرآیند باز شدن زبان دخالت گسترده و مشارکتی پویا داریم. مثلن این که برای توضیح رویاهای سیاسی خود از برساخته‌ی سیاست‌گذاری یا سیاست‌ورزی بهره ببریم، ممکن است چندان متفاوت به نظر نرسد، اما این‌گونه نیست. در سیاست‌گذاری ما با شکلی از دولت یا حکومت روبه‌رو هستیم که در جایی به یک "دیگری بزرگ" می‌رسد؛ دیگری بزرگی که خود را اصلح‌تر از مردم به تشخیص مصالح آن‌ها می‌داند؛ و او برای جامعه و به جای جامعه می‌اندیشد؛ سیاست می‌گذارد؛ و خطا می‌کند. در سیاست‌ورزی اما مردم اصلح به تشخیص مصالح خود هستند و حق دارند بیاندیشند و سیاست‌ورزی کنند؛ در این جا حق خطا کردن اهمیت دارد و مردم حق دارند خطا بکنند و از با آزمون و خطا راه خود را به آینده بگشایند. (در جایی آورده‌ام خدایی کردن شجاعت خطاکردن است؛ و "دیگری بزرگ" در پایان همین برخورداری از حق ویژه ی خطا کردن است؛ این که شوریده‌گان و خدای‌گان را هم‌سایه ی دیواربه‌دیوار خوانده‌اند، چندان بی‌محل نیست؛ هر دو از جسارت خطا کردن لبریزاند. شوربختانه بسیاری از مردمان شجاعت داشتن و خواستن چنین حقی را ندارند و دیگری بزرگ همیشه برآمد این نبود و کم‌بود است.)

دش‌واری در همین‌جا تمام نمی‌شود جدا کردن جامعه از اجتماع هم اهمیت بسیار دارد؛ (که در اجتماعات ایرانی چندان به آن توجه نمی‌شود.) جامعه اجتماع آدم‌ها به‌ اضافه ی مکان و زمان و دیگر موجودات (حیوانات و طبیعت) است. به زبان دیگر یک‌ اجتماع ممکن است ایرانی یا اسلامی باشد، و بشود؛ اما جامعه ی ایرانی یا اسلامی نداریم! زیرا در جامعه طبیعت، حیوانات، انیرانی‌ها (مهاجران) و نامسلمانان هم حضور دارند. می‌خواهم بگویم اگر ایران را جامعه می‌خواهیم نه تنها از اسلامیت که باید از شکل رایج و‌ چیره ی ایرانیت هم بگذریم و به حقوق بشر و استانداردهای دمکراسی بسنده کنیم. (آسیب‌شناسی مدنیت ناتمام با همه ی پی‌آمدهایی که دارد، ناکامی در گذار از اجتماع به جامعه است.)

سوم. فلاسفه‌ی تحلیلی می‌گویند فلسفه چیزی نیست، مگر فلسفه‌ی زبان! به زبان دیگر افق فکری ما را افق زبانی ما می‌سازد. (فردیناند دسوسور۱۸۵۷-۱۹۱۳) و در زبان همه چیز با نامیدن اشیا و برساخته‌ها ی فربودی (واقعی) و فرابودی (ایده‌آل و ذهنی) زبان آغاز می‌شود؛ یعنی هم فلسفه‌‌(ها) و هم علم(ها) که از پسین‌ها ی (اخلاف) فلسفه هستند، هم نام‌گذاری می‌کنند و هم بار توضیح آن نام‌ها را بر دوش دارند.

همه چیز خیلی ساده به نظر می‌رسد، اما این گونه نیست.
الف) زبان در بارش زمان زاییده و بالیده است. یعنی نامیدن، نامش و نام‌گذاری یک فرآیند است؛ نامیدن و توضیح نام‌ها فرآیند نامیدن و توضیح نام‌(ها) ی یک مجموعه ی باز است! یعنی هر نامی، نامی بر مجموعه ی اشیا و مصادیق بی‌پایان آن است. یعنی هر نامی «نام‌ها» است. و هر توضیحی یکی از خوانش‌های ممکن خواهد بود. یعنی هر گفت‌وگویی بی‌پایان است. گفت‌وگوها و گفتمان‌ها به‌هم می‌رسند؛ و در هم باز می‌شوند، اما هم‌پوشانی کامل ممکن نیست. یعنی مفاهمه همیشه امری ناتمام، نسبی و کران‌مند است.

ب) اما تنها فلاسفه و دانشمندان نیستند که در فرآیند نامیدن اشیا و مصادیق تازه دخالت دارند؛ چه، بسیاری از آینده‌گان (مصادیق) هم براساس آن‌چه پیش‌تر آمده است، در فرآیند نام‌گذاری دخالت می‌کنند، و نامی بر خود می‌گذارند! و کار را بسیار پیچیده‌تر می‌کنند! مثلن اصلاح‌طلبان یا براندازان با نامیدن خود به این سرنام‌ها می‌توانند دریافت ما را در آینده از این نام‌ها و سرنام‌ها جا‌به‌جا کنند. اصلاح‌طلبی و براندازی در بنیادها با آن‌چه این روزها از آن‌ها در ایران و در میان ایرانیان فهمیده می‌شود بسیار فاصله دارد. این فاصله‌ها و دگردیسی‌ها برآمد نادانی‌ها، ناتوانی‌ها، شکست‌ها و ناکامی‌ها ی خفت‌بار اصلاح‌طلبان در برابر زندان‌بان اعظم ایران است.

یعنی گفت‌وگوها و‌ گفتمان‌ها در دل یک سنت و محدود به آن‌ها هستند؛ ‌‌و همانند بودوباش‌های زنده گرفتار فرآیندهای پویای فرگشت (و محیط). یعنی برون‌شد از یک سنت چندان آسان نیست و با آسوده‌گی و اراده‌گرایانه پیش نمی‌رود.

ج) بر این قرار هر نامی بر مجموعه‌ای باز و بی‌پایان از مصادیق و نمونه‌ها بازمی‌گردد. یعنی ما در بارش زبان، زبان باز می‌کنیم و می‌زییم. یعنی همه ی گفت‌وگوها و ‌گفتمان‌ها زندانی زبان و زبان زندانی زمان است؛ یعنی گفت‌وگوها، گفتمان‌ها و مفاهمه‌ها در بنیادها فرآیندهایی ناتمام و بی‌پایان هستند.

د) زبان و خورده‌پاره‌ها و کلان‌پاره‌های آن هم باید نامیده و فلسفیده شود؛ یعنی ما نیازمند فرازبان‌ها و فرانام‌ها و حتا فرافلسفه‌ها هم هستیم؛ شکلی از فلسفه و ‌فلسفیدن برای نامیدن این پیچیده‌گی‌های فلسفی و توضیح آن‌ها در بارش زمان و زبان. یعنی مفاهمه‌‌ها و‌ گفت‌و‌گوها و‌ گفتمان‌‌ها در بنیادها بر هم‌سازی و هم‌سازی در پایان بر پسند‌ها و خواست‌ها ی ما استوار و سوار هستند. یعنی گفت‌وگوها و‌ گفتمان‌ها سرانجام شکلی از سیاست‌ورزی اند و به مناسبات قدرت یعنی سیاست‌گذاری می‌‌رسند.

منبع خبر: گویا

اخبار مرتبط: در ستایش میانه‌روی - Gooya News