در آخرین لحظات سقوط دو خلبان ایرانی چه گذشت؟

در آخرین لحظات سقوط دو خلبان ایرانی چه گذشت؟
ایسنا

موتور چپ هوائیما به علت ذوب شدن اتصالات از جایش کنده و از هواپیما جدا شد. تکه‌هایی هم از بال کنده شد. دیگر درنگ جایز نبود. هواپیما کاملاً از کنترل خارج شده بود. حلقه پرتاب صندلی را کشیدم. انگار نه انگار اتفاقی نیفتاد. عرق سردی بر بدنم نشست.

به گزارش ایسنا، امیر سرتیپ محمد عتیقه‌چی از عقابان تیز پرواز نیروی هوایی ارتش کشورمان ر خاطره ای روایت می‌کند: در نهم فروردین ١٣٦١، ابلاغ شد تا طی یک پرواز دو فروندی پوشش منطقه را انجام دهیم. من به اتفاق خلبان کابین عقبم محمد جوانمردی مسئولیت لیدری پرواز را بر عهده داشتم. شماره دو هم سروان خسرو غفاری بود بعد از توجیه و مقدمات کار در منطقه کبوتر واقع در شمال غرب اهواز حاضر و با حالت تاکتیکی مناسب به پرواز گشت زنی مشغول شدیم.

دقایقی گذشت و افسر کنترل رادار وجود یک فروند «میگ ۲۳» عراقی را در فاصله ۳۵ مایلی خبر داد. شماره دو هم آن را تأیید کرد. بدین ترتیب به سمت آن گردش کردیم و غفاری در موقعیت حمایت از ما قرار گرفت. در ۲۵ مایلی قفل راداری و بعد شلیک یک تیر موشک «اسپارو» انجام شد. موشک خیلی زود به هدف رسید و آن را منهدم کرد. من و شماره دو به علت استفاده از قدرت حداکثر موتورها دچار کمبود سوخت شدیم و پس از دریافت بنزین از هواپیمای تانکر به منطقه برگشتیم.

پس از چند دور، رادار دوباره خبر نزدیک شدن یک جنگنده ناشناس را داد. بار دیگر شروع به رهگیری کردیم. همان طور که افسر رادار موقعیت هواپیما را اعلام می‌کرد. ارتفاع را کاهش دادیم و با سرعت بیشتری به سوی او رفتیم. کم کردن ارتفاع به این دلیل بود که مبادا مورد اصابت موشک‌های دوربرد عراقی قرار بگیریم. جوانمردی هدف را در رادار هواپیما پیدا کرده بود و داشت اطلاعات لازم را به من می‌داد. هنوز به محدوده قفل راداری نرسیده بودیم که متوجه شلیک صدها گلوله ضدهوایی شدم. از هواپیما سر و صداهای نامأنوسی به گوش رسید و شعله‌های آتش از سمت چپ در آینه معلوم شد با سوختن سیم‌ها، ارتباط رادیویی با رادار قطع شد. فقط با کابین عقب تماس داشتم جوانمردی :گفت پشتم» می سوزد! چه کار کنم؟» گفتم «کمی تأمل کن الان روی سر عراقی‌ها هستیم.»

بیشتر بخوانید:

* قهرمانی که خطر را نفس می‌کشید
*
روایت جانبازی یک تیزپرواز ارتشی در آزادسازی خرمشهر

آتش به انتهای بال سمت چپ رسیده بود و هر آن احتمال کنده شدن آن می‌رفت. لحظاتی بعد موتور چپ هوائیما به علت ذوب شدن اتصالات از جایش کنده و از هواپیما جدا شد تکه‌هایی هم از بال کنده شد. دیگر درنگ می‌جایز نبود. هواپیما کاملاً از کنترل خارج شده بود. حلقه پرتاب صندلی را کشیدم. انگار نه انگار اتفاقی نیفتاد. عرق سردی بر بدنم نشست ولی باز به خود مسلط شدم و بار دیگر با تمام توان آن را کشیدم خوشبختانه صندلی‌ها پرتاب شدند و هواپیما با گردش شدید به سمت زمین رفت و مانند یک گلوله آتشین در میان گل و لای منطقه فرورفت.

در حالی که باد موافق به کمک ما آمد و ما را به سمت نیروهای خودی می‌برد از همه طرف گلوله بود که به سمت ما شلیک می‌شد! حتی چند گلوله به هر دو چتر نجات خورد و آنها را پاره کرد. اوضاع خیلی بحرانی بود. با سوراخ شدن، چتر سرعت فرود هم افزایش یافت در این موقعیت بحرانی، یک موتورسوار که از پایین نقطه فرود مرا رصد می‌کرد و منتظر زمین خوردن من بود که پس از فرود بلافاصله موتورسوار غضب آلود با یک چوب بالای سرم رسید و پرسید: «ایرانی یا عراقی؟» گفتم: «ایرانی» چهره‌اش باز شد و گفت: «بپر روی موتور از اینجا دورت کنم. خودم برمی‌گردم وسایلت را می‌آورم.»

سرتیئپ عتیقه‌چی در دیدار با امام

منبع خبر: ایسنا

اخبار مرتبط: در آخرین لحظات سقوط دو خلبان ایرانی چه گذشت؟