یک تصمیم سخت اما ضروری
اگر زاپاروژیه و خرسون را به طور کامل آزاد کنیم، این یک پیروزی حداقلی خواهد بود. یک موفقیت اندکی بزرگتر، آزادسازی کل شرق و جنوب اوکراین امروزی در طی یک یا دو سال خواهد بود. اما با این حال، یک تکه از آن با یک جمعیت افراطی ناسیونالیست – و حتی تلختر-، که با سلاح پمپاژ شده است، باقی خواهد ماند؛ زخمی خونین که عوارضی اجتناب ناپذیر و خطر جنگ مجدد را در پی خواهد داشت. اگر به بهای فداکاریهای وحشتناک، کل اوکراین را آزاد کنیم و با جمعیتی که عمدتاً از ما متنفر هستند، در ویرانه باقی بمانیم، وضعیت تقریبا بدتری ممکن است ایجاد شود. بیش از یک دهه طول خواهد کشید که آنها مجددا آموزش ببینند.
هر یک از این گزینهها، به ویژه گزینه آخر، روسیه را از انتقال فوری تمرکز معنوی، اقتصادی، نظامی-سیاسی خود به شرق اوراسیا منحرف میکند. ما در جهت غیر امیدبخش غربی گیر خواهیم کرد. و قلمروهای اوکراین امروزی، عمدتاً مناطق مرکزی و غربی، از منابع – مدیریتی، انسانی، مالی استفاده میکنند. این مناطق در زمان شوروی نیز یارانه گستردهای داشتند. دشمنی با غرب ادامه خواهد داشت، و آنها از یک جنگ داخلی چریکی کند حمایت خواهند کرد.
گزینه جذابتر، آزادسازی و اتحاد مجدد شرق و جنوب اوکراین و وادار کردن بقیه آن به تسلیم و غیرنظامی شدن کامل و ایجاد یک دولت حائل و دوست است. اما چنین نتیجهای تنها در صورتی امکان پذیر است که ما بتوانیم اراده غرب برای تحریک و حمایت از حکومت کییف را بشکنیم و آن را وادار به عقب نشینی استراتژیک کنیم.
و در اینجا به مهمترین موضوع، اما تقریباً بحث نشده میرسم. علت اصلی و حتی اساسی درگیری در اوکراین و بسیاری از تنشهای دیگر در جهان و همچنین رشد کلی تهدید جنگ، شکست شتابزده نخبگان غربی حاکم مدرن – عمدتاً نخبگان کمپرادور (استعمارگران پرتغالی از کلمه “کمپرادور” برای اشاره به تاجران محلی استفاده میکردند که نیازهای آنها را برآورده می کردند) در اروپا است که در جریان جهانی شدن دهه های اخیر به وجود آمده اند. این شکست با تغییر سریع بیسابقه توازن قوا در جهان به نفع اکثریت جهانی همراه است که لوکوموتیو اقتصادی آن چین و بخشی از هند است و تاریخ روسیه را برای نقش یک پشتیبان نظامی-استراتژیک معرفی کرده است. این تضعیف نه تنها نخبگان امپریالیستی-جهان وطنی (بایدن و شرکا) را خشمگین میکند، بلکه نخبگان امپریالیستی-ملی (ترامپ) را نیز میترساند. غرب در حال از دست دادن توانایی خود برای مکیدن ثروت کل جهان قبل از هر چیز با اعمال زور، دستورات سیاسی، اقتصادی و تثبیت سلطه فرهنگی خود است. بنابراین، پایان سریع رویارویی تدافعی، اما تهاجمی که توسط غرب آشکار شده است، قابل انتظار نیست. این فروپاشی مواضع اخلاقی، سیاسی و اقتصادی از اواسط دهه ۱۹۶۰ آغاز شد، با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی قطع شد، اما با قدرتی دوباره در دهه ۲۰۰۰ از سر گرفته شد (نقاط عطف، شکست آمریکاییها و متحدان آنها در عراق، افغانستان و همچنین سال ۲۰۰۸ بود).
برای جلوگیری از این لغزش گلوله برف، غرب به طور موقت تحکیم شد. ایالات متحده اوکراین را به یک ابزار تبدیل کرده است تا از آن برای بستن دستهای روسیه، به عنوان هسته نظامی-سیاسی جهان غیرغربی آزاد شده از قید و بند استعمار نو، استفاده کند. در حالت ایدهآل، آمریکاییها میخواهند، البته، به سادگی کشور ما را نابود کنند، و ابرقدرت جایگزین در حال ظهور، چین را به شدت تضعیف کنند. به نوبه خود، ما حمله پیشگیرانه خود را یا به این دلیل که ناگزیر بودن یک درگیری را درک نکردیم، یا به این دلیل که در حال جمع آوری نیرو بودیم، به تعویق انداختیم. علاوه بر این، با پیروی از تفکر نظامی-سیاسی مدرن، عمدتاً غربی، ما بدون فکر آستانه بسیار بالایی برای استفاده از سلاحهای هستهای تعیین کردیم، وضعیت اوکراین را به اشتباه ارزیابی کردیم و عملیات نظامی را در آنجا با موفقیت کافی آغاز نکردیم.
نخبگان غربی که در داخل شکست خوردند، فعالانه شروع به تغذیه علف های هرز کردند که پس از هفتاد سال رفاه، سیری و صلح به وجود آمده بود – همه این ایدئولوژی های ضد انسانی که خانواده، وطن، تاریخ، عشق بین زن و مرد، ایمان، تعهد به آرمانهای برتر و هر چیزی که جوهر انسان را تشکیل میدهد، را رد میکند. آنها کسانی را که مقاومت میکنند از بین میبرند. هدف از بین بردن جوامع آنها و تبدیل مردم به مانکورت است (بردگانی که از عقل و حس تاریخ محروم هستند؛ همانطور که چنگیز آیتماتوف نویسنده بزرگ قرقیز و روسی توصیف کرده است) تا توانایی آنها در مقاومت در برابر سرمایه داری مدرن “جهانی” را کاهش دهد که به طور فزایندهای ناعادلانه و برای انسانها و بشریت به عنوان یک کل غیرسازنده است.
در این مسیر، ایالات متحده ضعیف، برای تمام کردن کار اروپا و سایر کشورهای وابسته به آنها سعی میکند آنها را پس از اوکراین به کوره تقابل بیندازد. نخبگان در بیشتر این دولتها توان خود را از دست دادهاند و با وحشت از شکست مواضع خود در داخل و خارج، مطیعانه کشورهای خود را به قتلگاه سوق میدهند. در عین حال، به دلیل شکست بزرگتر، احساس ناتوانی، روس هراسی چند صد ساله، تنزل سطح فکری و از دست دادن فرهنگ استراتژیک، نفرت آنها تقریباً شدیدتر از ایالات متحده است.
بردار توسعه در اکثر کشورهای غربی به وضوح نشان دهنده حرکت آنها به سمت یک فاشیسم جدید و (تا کنون) توتالیتاریسم “لیبرال” است.
مهمتر از همه این است که وضعیت در آنجا بدتر خواهد شد. آتش بس ممکن است، اما صلح نه. خشم و ناامیدی گام به گام افزایش می یابد. این بردار جنبش غرب بدون ابهام نشان دهنده لغزش به سمت جنگ جهانی سوم است. این روند در حال حاضر شروع شده است و ممکن است به طور تصادفی یا به دلیل بی کفایتی و بی مسئولیتی فزاینده محافل حاکم مدرن در غرب به یک طوفان آتش تبدیل شود.
پیشرفت هوش مصنوعی و روبات سازی جنگ، خطر تشدید حتی ناخواسته را افزایش میدهد. در واقع، ماشینها میتوانند از کنترل نخبگان سردرگم خارج شوند.
“پارازیتهای استراتژیک” وضعیت را تشدید میکند – برای ۷۵ سال صلح نسبی، مردم وحشتهای جنگ را فراموش کردهاند، آنها دیگر حتی از سلاحهای هستهای نمیترسند. در همه جا، به ویژه در غرب، غریزه حفظ نفس ضعیف شده است.
من سالهاست که تاریخ استراتژی هستهای را مطالعه کردهام و به یک نتیجه صریح، هرچند نه کاملاً علمی، رسیدهام. ظهور سلاحهای هستهای نتیجه مداخله حق تعالی است که وقتی دید مردم اروپایی و ژاپنیهایی که به آنها پیوستند، دو جنگ جهانی را در طول یک نسل به راه انداختند که جان دهها میلیون نفر را گرفت، وحشت کرد و سلاح آرماگدون را به بشریت سپرد. به کسانی که ترس خود را از جهنم از دست داده بودند نشان داد که او وجود دارد. آرامش نسبی سه ربع قرن گذشته بر این ترس استوار بود. حالا این ترس از بین رفته است. آنچه اکنون در حال رخ دادن است، مطابق با ایدههای قبلی در مورد بازدارندگی هستهای غیرقابل تصور است: محافل حاکم بر گروهی از کشورها در یک خشم ناامیدکننده، جنگی تمام عیار را در زیر بطن یک ابرقدرت هستهای به راه انداختهاند. ترس از تشدید تنش اتمی باید احیا شود. در غیر این صورت بشریت محکوم به فناست.
آنچه در میدانهای نبرد در اوکراین درباره آن تصمیمگیری میشود تنها این نیست که آینده روسیه و نظم جهانی چگونه خواهد بود، بلکه عمدتاً این است که آیا اصلاً جهانی وجود خواهد داشت یا این سیاره به ویرانههای رادیواکتیو تبدیل خواهد شد که بقایای انسانیت را مسموم میکند.
با شکستن اراده غرب برای تجاوز، نه تنها خود را نجات خواهیم داد، بلکه سرانجام جهان را از یوغ غرب که پنج قرن به طول انجامیده است، رهایی خواهیم داد، بلکه تمام بشریت را نیز نجات خواهیم داد.
با سوق دادن غرب به سوی تطهیر و نخبگان آن به سمت کنار گذاشتن تلاش برای هژمونی، آنها را مجبور خواهیم کرد تا قبل از وقوع یک فاجعه جهانی عقب نشینی کنند. بشریت فرصت جدیدی برای توسعه پیدا خواهد کرد.
راه حل پیشنهادی
شکی نیست که مبارزه سختی در پیش است. ما باید مشکلات داخلی باقیمانده را حل کنیم: در نهایت از شر غرب گرایی در ذهن خود و غربیها در طبقه مدیریتی، از کمپرادورها و تفکر مشخص آنها خلاص شویم. (غرب در واقع در این زمینه به ما کمک میکند). زمان آن فرا رسیده است که سفر سیصد ساله خود را به اروپا به پایان برسانیم، که تجربیات مفید زیادی به ما داد و به ایجاد فرهنگ عالی ما کمک کرد. البته ما میراث اروپایی خود را با دقت حفظ خواهیم کرد. اما زمان آن فرا رسیده است که به خانه و خود واقعی خود برویم، از تجربه انباشته استفاده کنیم و مسیر خود را ترسیم کنیم. وزارت امور خارجه اخیراً با نامیدن روسیه در مفهوم سیاست خارجی به عنوان یک دولت-تمدن، پیشرفتی برای همه ما ایجاد کرده است. من اضافه میکنم – تمدنی از تمدنها که به سمت شمال و جنوب، غرب و شرق باز است. جهت اصلی توسعه امروز جنوب و شمال است، اما در درجه اول شرق.
رویارویی با غرب در اوکراین، صرف نظر از اینکه چگونه به پایان میرسد، نباید ما را از حرکت استراتژیک داخلی – معنوی، فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و نظامی-سیاسی- به اورال، سیبری و اقیانوس بزرگ منحرف کند. ما به یک استراتژی جدید اورال-سیبری نیاز داریم که شامل چندین پروژه معنوی قدرتمند، از جمله، ایجاد پایتخت سوم در سیبری است. این جنبش باید به بخشی از تلاشهایی تبدیل شود که امروز به شدت به آن نیاز داریم تا رویای روسی خود را بیان کنیم – تصویری از روسیه و جهانی که میخواهیم ببینیم.
من و بسیاری دیگر بارها نوشتهایم که بدون یک ایده بزرگ، دولتهای بزرگ عظمت خود را از دست میدهند یا به سادگی ناپدید میشوند. تاریخ پر از سایهها و گورهای قدرتهایی است که آن را از دست دادهاند. باید از بالا ایجاد شود، بدون اینکه انتظار داشته باشیم از پایین بیاید، همانطور که افراد احمق یا تنبل انجام میدهند. باید با ارزشها و آرمانهای اساسی مردم مطابقت داشته باشد و از همه مهمتر همه ما را به جلو هدایت کند. اما بیان آن بر عهده نخبگان و رهبری کشور است. تأخیر در انجام این کار به طور غیرقابل قبولی طولانی بوده است.
اما برای آینده، باید بر مقاومت شیطانی نیروهای گذشته –غرب – غلبه کرد که اگر این کار انجام نشود، یک جنگ جهانی تمام عیار و احتمالاً آخرین جنگ جهانی برای بشر تقریباً به طور قطع آغاز خواهد شد.
و این مرا به سخت ترین قسمت این مقاله میرساند. ما میتوانیم یک سال، دو یا سه سال دیگر به جنگ ادامه دهیم، هزاران و هزاران نفر از بهترین مردان خود را قربانی کنیم و دهها و صدها هزار نفر را که در سرزمینهایی زندگی میکنند که اکنون اوکراین نامیده میشود و در تله غمانگیز تاریخی سقوط کردهاند، را به خاک و خون بکشیم. اما این عملیات نظامی بدون وادار کردن غرب به عقبنشینی استراتژیک یا حتی تسلیم و وادار کردن آن به دست کشیدن از تلاشها برای معکوس کردن تاریخ و حفظ سلطه جهانی و تمرکز بر خود و بحران چند سطحی کنونی، نمیتواند با پیروزی قاطع پایان یابد. میتوان گفت که آنها باید ساکت شوند تا روسیه و جهان بتوانند بدون مانع به جلو حرکت کنند.
بنابراین، باید غریزه حفظ خود را که غرب از دست داده است، برانگیخت و آن را متقاعد کرد که تلاشهایش برای فرسودگی روسیه با مسلح کردن اوکراینیها برای خود غرب نتیجه معکوس دارد. ما باید بازدارندگی هستهای را بار دیگر با پایین آوردن آستانه استفاده از سلاحهای هستهای، که بهطور غیرقابل قبولی بالا تعیین شده است، و با بالا رفتن سریع اما محتاطانه از نردبان بازدارندگی و تشدید، به استدلالی قانعکننده تبدیل کنیم. اولین گامها قبلاً توسط اظهارات مرتبط رئیس جمهور روسیه و سایر رهبران انجام شده است: اعلام استقرار سلاحهای هستهای و حاملهای آنها در بلاروس و افزایش آمادگی رزمی نیروهای بازدارنده استراتژیک. اما پلههای زیادی روی این نردبان وجود دارد. من بیش از ۲۰ مورد را برشمردم. همچنین ممکن است کار به جایی برسد که ما مجبور شویم هموطنان خود و همه افراد دارای حسن تفاهم را ترغیب کنیم که محل سکونت خود را در نزدیکی تأسیساتی که ممکن است به هدف حملات در کشورهایی تبدیل شوند که مستقیماً از رژیم دست نشانده در کیف حمایت میکنند، ترک کنند. دشمن باید بداند که برای جلوگیری از لغزش به سمت جنگ هستهای جهانی، آماده انجام یک حمله پیشگیرانه به تلافی تمام اقدامات تجاوزکارانه فعلی و گذشته علیه خود هستیم.
من بارها گفتهام و نوشتهام که اگر استراتژی ارعاب و بازدارندگی و حتی استفاده از سلاحهای هستهای را درست بسازیم، خطر حمله هستهای «تقابلی» یا هر حمله دیگری به قلمرومان را میتوان به حداقل مطلق کاهش داد. فقط یک دیوانه، که بیش از همه از آمریکا متنفر است، جرأت حمله متقابل برای «دفاع» از اروپاییها را خواهد داشت، بنابراین کشور خود را در معرض خطر قرار میدهد و یک بوستون فرضی را قربانی پوزنان فرضی میکند. هم آمریکا و هم اروپا این را به خوبی میدانند، اما ترجیح میدهند به آن فکر نکنند. ما خودمان با لفاظیهای صلح طلبانه به این بی فکری دامن زدهایم. از مطالعه تاریخ استراتژی هستهای آمریکا میدانم که پس از اینکه اتحاد جماهیر شوروی توانایی قانعکنندهای برای پاسخ به یک حمله هستهای را به دست آورد، واشنگتن به طور جدی امکان استفاده از سلاحهای هستهای علیه قلمرو شوروی را کنار گذاشت اگرچه در ملاء عام بلوف میزد. اگر آنها هرگز چنین امکانی را در نظر میگرفتند، این کار را فقط علیه نیروهای “پیشرو” شوروی در خود اروپای غربی انجام دادند. من میدانم که صدراعظم کوهل و اشمیت به محض مطرح شدن موضوع چنین استفادهای در طول تمرینهای نظامی، به پناهگاههای خود فرار کردند.
ما باید به سرعت از نردبان بازدارندگی و تشدید بالا برویم. با توجه به بردار توسعه غرب – انحطاط مداوم اکثر نخبگان آن – هر یک از تماسهای بعدی آنها حتی ناکارآمدتر و ایدئولوژیکتر از موارد قبلی خواهد بود. ما به سختی میتوانیم انتظار داشته باشیم که در آینده نزدیک رهبران مسئول و منطقیتری در آنجا به قدرت برسند. این میتواند تنها پس از یک دوره تحول درونی و تطهیر اتفاق بیفتد، پس از اینکه آنها از جاه طلبیهای خود دست کشیدند.
ما نباید “سناریوی اوکراینی” را تکرار کنیم. برای یک ربع قرن، ما به کسانی که هشدار میدادند که گسترش ناتو منجر به جنگ میشود، گوش نکردیم و سعی در به تاخیر انداختن و “مذاکره” کردیم. در نتیجه ما با یک درگیری مسلحانه شدید مواجه شده ایم. قیمت بلاتکلیفی در شرایط کنونی به مراتب بزرگتر خواهد بود.
اما اگر آنها عقب نشینی نکنند چه؟ اگر غریزه حفظ خود را به طور کامل از دست داده باشند چه؟ در این صورت، ما باید به هدفهایی در تعدادی از کشورها ضربه بزنیم تا کسانی را که عقل خود را از دست دادهاند به سر عقل بیاوریم.
از نظر اخلاقی، این یک انتخاب وحشتناک است زیرا ما از سلاح خدا استفاده خواهیم کرد و در نتیجه خود را محکوم به خسارات روحی شدید خواهیم کرد. اما اگر این کار را نکنیم، نه تنها روسیه میتواند بمیرد، بلکه به احتمال زیاد کل تمدن بشری وجود نخواهد داشت.
ما باید خودمان این انتخاب را انجام دهیم. حتی دوستان و دلسوزان هم در ابتدا از ما حمایت نخواهند کرد. اگر من چینی بودم، نمی خواستم درگیری کنونی خیلی زود و ناگهانی پایان یابد، زیرا نیروهای آمریکایی را به سمت خود میکشاند و به چین فرصتی میدهد تا برای نبردی سرنوشت ساز نیرو جمع کند، یا مطابق با دستورات لائوتسه، دشمن را به عقب نشینی بدون جنگ وادار کند. من همچنین با استفاده از تسلیحات هستهای مخالفت میکردم، زیرا بالا بردن سطح رویارویی به سطح هستهای به معنای انتقال به منطقهای است که کشور من (چین) هنوز ضعیف است. علاوه بر این، اقدام قاطع با فلسفه سیاست خارجی چین که بر عوامل اقتصادی (هنگام ایجاد قدرت نظامی) تأکید میکند و از رویارویی مستقیم اجتناب میکند، همسو نیست. من از متحد حمایت میکردم و حیاط خلوت او را تأمین میکردم، اما بدون دخالت در جنگ پشت او پنهان میشدم. (اما شاید من این فلسفه را به اندازه کافی درک نکنم و انگیزههای نادرستی را به دوستان چینی خود نسبت بدهم). اگر روسیه حمله هستهای انجام میداد، چینیها آن را محکوم میکردند، اما از اینکه ضربه محکمی به اعتبار و موقعیت ایالات متحده وارد شده بود، از دل خوشحال میشدند.
و اگر (خدای ناکرده) پاکستان به هند ضربه بزند یا برعکس، واکنش ما چه خواهد بود؟ از شکسته شدن تابوی هسته ای وحشت و ناراحتی خواهیم داشت. و سپس ما شروع به کمک به افراد آسیب دیده و ایجاد تغییرات لازم در دکترین هسته ای خود خواهیم کرد.
برای هند و سایر کشورهای دارای اکثریت جهانی، از جمله کشورهای هستهای (پاکستان، اسرائیل)، استفاده از سلاحهای هستهای به دلایل اخلاقی و ژئواستراتژیک نیز غیرقابل قبول است. اگر از آنها “موفقیت آمیز” استفاده شود، این موضوع تابو هستهای و این ایده که آنها تحت هیچ شرایطی قابل استفاده نیستند و استفاده از آنها ناگزیر به یک آرماگدون هستهای جهانی میشود را میشکند. ما به سختی میتوانیم روی پشتیبانی سریع حساب کنیم، حتی اگر بسیاری از کشورهای جنوب جهانی از شکست ستمگران سابق خود که دستبرد زدند، مرتکب نسلکشی شدند و فرهنگ بیگانه را تحمیل کردند، احساس رضایت کنند.
اما در نهایت برندگان قضاوت نمی شوند. و از ناجیان تشکر میشود. فرهنگ سیاسی اروپا چیزهای خوب را به یاد نمیآورد. اما بقیه جهان با قدردانی به یاد میآورند که چگونه به چینیها کمک کردیم تا خود را از اشغال وحشیانه ژاپن رهایی بخشند و چگونه به مستعمرات کمک کردیم تا خود را از یوغ استعماری رهایی بخشند. اگر به یکباره درک نشویم، انگیزههای بیشتری برای مشارکت در خودسازی وجود خواهد داشت. اما با این وجود، کاملاً محتمل است که ما بتوانیم پیروز شویم، دشمن خود را بر سر عقل بیاوریم و بدون توسل به اقدامات افراطی مجبور به عقب نشینی کنیم و چند سال بعد در پشت چین موضع بگیریم، همانطور که اکنون چین پشت سر ما ایستاده است. و از آن در مبارزه با ایالات متحده حمایت کنیم. در این صورت امکان جلوگیری از یک جنگ بزرگ وجود خواهد داشت. ما با هم به نفع همه، از جمله مردم ساکن در کشورهای غربی، پیروز خواهیم شد.
و سپس روسیه و بشریت در تمام سختیها استقامت خواهند کرد و به آینده ای خواهند رفت که به نظر من روشن، چند قطبی، چند فرهنگی، رنگارنگ است و به کشورها و مردم فرصتی میدهد تا آینده مشترک و آینده خود را بسازند.
311311
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: یک تصمیم سخت اما ضروری
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران