روایتی از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
شما مسئول کمیته اجرایی حزب جمهوری اسلامی بودید و از این روی، در جریان جزئیات مسائل این تشکل. به نظر شما عامل منافقین چگونه توانسته بود تا این حد در حزب نفوذ کند؟
منافقین از ماهها و حتی شاید سالها قبل، برای نفوذ در گروهها و تشکلهای مختلف، برنامهریزی کرده بودند و چون برخلاف چپها، ظاهر مذهبی داشتند، توانسته بودند اعتماد خیلیها را جلب کنند! حذف یاران حضرت امام و خالی کردن اطراف ایشان، در اولویت برنامههایشان بود. بهخصوص زمانی که بنیصدر از فرماندهی کلقوا خلع شد، منافقین به ترورهای کور روی آوردند و هر کسی را که حزباللهی میپنداشتند، از کاسب تا استاد دانشگاه، ترور میکردند! آنها حتی حرمت ماه رمضان را هم نگاه نداشتند و برخی مردم عادی را به جرم حمایت از نظام اسلامی، بر سر سفرههای افطارشان به شهادت رساندند! آنها برای حذف یاران امام در حزب جمهوری اسلامی، محمدرضا کلاهی را ــ که بسیار آدم زیرکی بود ــ از طریق نام شهید جواد مالکی که در فاجعه هفتم تیر به شهادت رسید، در حزب نفوذ داده بودند. کلاهی جوان بسیار منظمی بود و روحیه بالایی داشت و توانسته بود کاملا اعتماد شهید جواد مالکی را جلب کند و حتی به خانه آنها رفتوآمد میکرد!
شما به رفتارهای کلاهی شک نکرده بودید؟
میدیدم که مدام بین بخشهای مختلف حزب، تردد میکند و با نمایندگان مجلس و وزرا ارتباط میگیرد و برگزاری جلسات را دنبال میکند، ولی کسی به او شک نداشت. دستکم به شکل واضحی این تردید ایجاد نشد!
و سرانجام از فاجعه هفتم تیر ۱۳۶۰، چه روایتی دارید؟
طبعا حادثه مسجد ابوذر، همه را متأثر و بسیار نگران کرده بود و فضا، فوقالعاده ملتهب بود! عصر روز هفتم تیر قرار بود جلسه شورای مرکزی حزب برگزار شود. شهید آیتا... بهشتی، فوقالعاده دقیق بودند و بهخصوص در رعایت وقت، نظم عجیبی داشتند. آن روز ایشان نیمساعت دیر آمدند که سابقه نداشت و لذا ما، بسیار نگران شدیم! وقتی آمدند، گفتند: بنا به توصیه تیم حفاظت، این کار را کردهاند! اذان مغرب که شد، به امامت شهید بهشتی نماز خواندیم. سپس همه به سالن جلسه رفتیم. ابتدا شهید صادق اسلامی، قرآن تلاوت کرد. قرار بود درباره تورم، گرانی و آثار سوء آن بر زندگی مردم صحبت شود و آقای حسین کاظمپور اردبیلی، وزیر بازرگانی در این مورد توضیح بدهد. عدهای از نمایندگان پیشنهاد کردند: با توجه به عزل بنیصدر از قدرت، موضوع جلسه به انتخابات ریاستجمهوری آینده تغییر کند. رأیگیری شد و این پیشنهاد رأی آورد. شهید محمد منتظری ردیف جلوی من و شهید قندی در کنار من نشسته بودند. بعد از تلاوت قرآن و اعلام دستورجلسه، شهید بهشتی پشت تریبون قرار گرفتند، ولی هنوز ۵ دقیقه نگذشته بود که ناگهان نور زرد و سفیدی، سالن را پر کرد و من دیگر چیزی نفهمیدم! حدود چهار ساعت زیر آوار بودم که سه ساعت آن را در بیهوشی بهسر بردم و حتی وقتی بههوش آمدم، صدای ناله و دعا و نیایش افرادی را که زیر آوار زنده مانده بودند میشنیدم. امدادگران سعی کردند آوارها را از روی ما بردارند که زنجیر جرثقیل پاره شد و آوار فرو ریخت و عدهای از کسانی که هنوز زنده بودند، شهید شدند. سرانجام در این میان، مرا هم دیدند و بیرون کشیدند./ اندیشکده تاریخ معاصر ایران
منبع خبر: جام جم
اخبار مرتبط: روایتی از انفجار دفتر حزب جمهوری اسلامی
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران