مادرید با دیوید به جنون رسید
به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین؛ «فکر کردم من و دیوید مثل پرنسس دایانا می میریم.» این حرفی است که اندی برنال، مشاور، دستیار، مترجم و در اغلب اوقات محافظ شخصی این ستاره انگلیسی در زمان انتقالش به رئال ماردید بیان کرد. او اسپانیایی را به خوبی صحبت می کرد. آنچه که در روز اول جولای 2003 در پایتخت اسپانیا و روز بعد از آن در کمپ تمرینی رئال مادرید رخ داد، نمادی از همه ماجراهایی بود که بعد از آن پیش آمد.
فلورنتینو پرس، رئیس رئال مادرید، بعد از خرید فیگو، زیدان و رونالدو در سه سال متوالی تصمیم گرفت چهارمین فوق ستاره را در سال 2003 به تیم کهکشانی خود اضافه کند. در آن روز فضای شهر مادرید شبیه فیلم های اکشن شده بود: حرکت موتور سیکلتها، تعداد زیادی خبرنگار که در هتل و اطراف آن مخفی شده بوند، نیروها و وسایل امنیتی در حد عملیات نظامی، بچه هایی که همه چیز را به هم می ریختند. چیزی که کسی حواسش به آن نبود یک ماشین ون پر از پول بود که در گوشه ای ایستاده بود. برنال در مورد آن روز گفت: «وقتی دیوید را آنجا با لبخند می دیدید در حالی که کت آبی آسمانی پوشیده بود و پیراهن شماره 23 رئال مادرید را در دست داشت، به سختی می شد احساسی که وجود داشت را با کلمات بیان کرد و همچنین فضایی که در آن روز به وجود آمده بود. »
ماجرای اندی برنال در نوع خود جالب است. 57 سال پیش در استرالیا به دنیا آمد جایی که پدر ومادرش به آنجا مهاجرت کرده بودند. سپس در فوتبال این کشور مشهور و تبدیل شد به اولین بازیکن استرالیایی که در اسپانیا بازی می کرد. در سن 20 سالگی به اسپورتینگ خیخون رفت هرچند که مورد توجه رئال مادرید هم بود: «در 18 سالگی رو به روی آنها در یک تورنمنت زیر 20 سال در آلمان قرار گرفتم. دل بوسکه سرمربی تیم اصلی بود. او من را دید و خواست به تیمش ملحق شوم. در نهایت اما اتفاقاتی افتاد که به خیخون رفتم. سال 1985 خیخون یک تیم مهم در اسپانیا بود. »
در آن زمان هر تیم فقط می توانست دو بازیکن خارجی داشته باشد، به همین دلیل اندی مجبور به ترک خیخون شد و به تیم ناتینگهام فارست در انگلیس پیوست: «آنجا هم مشکل ویزا داشتم پس به استرالیا برگشتم و در نهایت به تیم ریدینگ انگلیس رفتم.»
در سالهای 1994 تا 2000 بود که با بکام ارتباط گرفت: «من مقابل منچستریونایتد چند بار بازی کرده بودم. اما ارتباط حرفه ای ما اتفاقی بود. دوستی در ریدینگ داشتم که مدیر برنامه دیوید، تونی استیونس،را می شناخت. با هم صحبت کردیم. من در سالهای پایانی فوتبالم بودم. یک روز به لندن و دفتر او رفتم. با هم صحبت کردیم و او به من شغل مشاوره را داد. دو سال اول را به سفر کردن به اسپانیا و ایتالیا اختصاص دادم تا با تیمهای مختلف ارتباط برقرار کنم. »
آژانس نقل و انتقالات SFX در آن زمان تصمیم گرفت نماینده ای در اسپانیا داشته باشد که هم جوان و با انگیزه باشد و هم زبان اسپانیایی را به خوبی صحبت کند،چون آنها می خواستند بازیکنان زیادی را به اسپانیا بفرستند مثل بکام، مایکل اوون، امیل هسکی،استیون جرارد و ... به همین دلیل وقتی خرید دوید بکام از سوی فلورنتینو پرس با رقم 25 میلیون یورو در تاریخ 17 ژوئن 2003 قطعی شد اندی بهترین گزینه برای همراهی دیوید در رئال مادرید بود. از اینجا زندگی جدید اندی شروع شد، زندگی پر از پول، شکوه و اتفاقات عجیب.
ساعت 1:00 بعد از ظهر روز اول جولای دیوید با اندی و کل گروه به مادرید رسیدند. مستقیم به کلینیک پزشکی رفتند تا آزمایشات انجام شود. بعد از دو ساعت آزمایش، الفونسو دل کورال رئیس کلینیک پزشکی گفت که بکام در وضعیت عالی برای بازی کردن به سر می برد.
در آن زمان، روزنمه نگارهایی بودند که موتور کرایه کرده بودند تا سایه به سایه ماشین بکام در حرکت باشند،بعضی دیگر هم خودشان را به مریضی زده بودند تا به کلینیک پزشکی بروند و کمی به بکام در آن روز نزدیک شوند و عکسی اختصاصی از او بگیرند. برنال می گوید: «توصیف جنونی که وجود داشت خیلی سخت است. مثل یک فیلم جیمز باند شده بود.»
روز بعد یعنی دوم جولای، جنون طرفداران بابت حضور بکام به اوج رسید. بیش از 500 خبرنگار و 46 دوربین تلویزیونی از پنج قاره به مراسم معارفه ستاره انگلیسی آمده بوند. بکام با کت و شلوار به رنگ آبی آسمانی با پیراهن سفید و موهایی که به سبک سامورایی بسته بود، با لبخند وارد صحنه شد. دی استفانو سمت راست او و فلورنتینو سمت چپ او قرار داشتند. او با پیراهن شماره 23 رئال که نمادی از شماره مایکل جوردن اسطوره بسکتبال آمریکا بود، عکس گرفت و گفت: «خانم ها و آقایان، بودن در رئال مادرید رویایی بود که به حقیقت پیوست. ممنون از شما و زنده باد مادرید.» شبکه های BBC در انگلیس و CNN در آمریکا مراسم را به طور زنده پخش می کردند.
دقایقی بعد که دیوید با لباس کامل رئال مادرید وارد زمین شد تا اولین ضربات را به توپ بزند یک پسر بچه از حصار دور زمین فرار کرد و در حالی که پیراهنی بر تن داشت به سمت بکام دوید و او را در آغوش گرفت. برنال می گوید: «پسر بچه به طور غریزی دوید و مشکلی پیش نیامد. دیوید او را بغل کرد و به او یک پیراهن داد. » او خاطرات جالبی از پسر بچه ای که آلفونسو لوپز نام داشت و حالا 31 ساله است به یاد دارد. این اولین فرار او نبود. او یک سال قبل از آن هم در مراسم رونالدو از دست ماموران در رفته بود. دو دهه بعد آلفونسو که حالا به عنوان پیک رستوران کار می کند پیراهن یادگاری بکام را مثل یک گنج طلا در خانه خود نگه می دارد.
برنال می گوید: «طرفداران و خبرنگاران همه جا دنبال ما بودند، 24 ساعت. بیرون هتل می خوابیدند، با موتور و ماشین تعقیبمان می کردند. در روز اول این به ذهنم رسید که من ودیوید مثل پرنسس دایانا خواهیم مرد، چون جار و جنجال و آشفتگی که وجود داشت درست مثل روز مرگ دایانا بود.»
دیوید به همراه همسرش ویکتوریا آدامز به مادرید آمدند که او نیز ستاره سرشناس آن روزهای موسیقی جهان بود: «برای انها دو محافظ کوبایی استخدام کردیم، محافظان سابق فیدل کاسترو. دو نظامی انگلیسی نیز در کنار آنها بودند که همیشه اطراف ماشین را چک می کردند و مسیرهای مخفی برای رفت و آمد را معرفی می کردند. اما اینها کافی نبود. پاپاراتزی ها همه جا همراه ما بودند. هر جا می رفتیم تعداد زیادی ماشین و موتور در کنارمان بود و مدام عکس می گرفتند. یادم می آید روز اول حضور بکام در تمرین ماشین ما با سرعت 200 کیلومتر بر ساعت حرکت می کرد و آنها نیز با همین سرعت ما را در بزرگراه تعقیب می کردند. سرعت انقدر زیاد بود که بکام خواست ماشین بایستد چون حالت تهوع گرفته بود و استفراغ کرد!»
اندی در مورد حس و حال روزهای اول بکام می گوید: «او به عنوان یک فوق ستاره در یونایتد و کاپیتان تیم ملی انگلیس آمد، اما با این حال هم روزهای اول استرس داشت. برای او بازی با زیدان، رونالدو، روبرتو کارلوس یا فیگو یک رویا بود. زبان اسپانیایی هم نمیدانست، «سلام» میگفت، اما نه چیز دیگری، سعی میکردم به او آرامش بدهم، خیلی وقتها مترجمش بودم، هر وقت با آنها بود، در کنارش بودم. همه بکام را دوست داشتند و بکام هم عاشق مادرید شده بود.»
257 251
منبع خبر: خبر آنلاین
اخبار مرتبط: مادرید با دیوید به جنون رسید
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران