چگونه میتوان توافقِ تهران-ریاض را ماندگار کرد؟
خبرگزاری مهر، گروه بینالملل: عربستان در یک سال اخیر یا حداقل در چند ماه اخیر تغییراتی اساسی در سیاست خودش اعمال کرده است. از سال ۲۰۱۵ که آل سلمان در عربستان به قدرت رسید، شاهد چرخشهایی در سیاست عربستان بودیم. به نوعی که از سیاست محافظه کارانه تدافعی وارد سیاست محافظه کارانه تهاجمی شدند؛ در ادامه به قدرت رسیدن دونالد ترامپ در آمریکا این سیاست را بسیار تشدید کرد و علاوه بر جنگ یمن، بحث قطع روابط با ایران، محاصره قطر رخ داد.
«جمال خاشقچی»، روزنامهنگار و مخالف حکومت سعودیها ترور شد. سرکوب مخالفان و برخی دیگر از سیاستهای منطقهای نشان داد که سیاست خارجی عربستان بر مبنای تنش زایی در منطقه شده، اما سیر حوادث به گونهای پیش رفت که شاهد بودیم که عربستان به نوعی از سیاستهای خودش کناره گرفت واکنون وارد فاز تنش زدایی شده و نمونه آن هم توافق پکن و احیای روابط با ایران، بحث روابط با سوریه و حتی پایان جنگ یمن مطرح شده است.
این همه مسائلی است که در مورد عربستان اتفاق افتاده و بسیاری بر این باورند که ما شاهد یک «عربستان جدید» هستیم، اما آیا واقعاً ما عربستان جدیدی را شاهد خواهیم بود یا نه صرفاً شاهد تغییراتی تاکتیکی در راستای اهداف کلان عربستان هستیم؟
برای بررسی این مسئله گروه بینالملل خبرگزاری مهر نشستی را با حضور دکتر مجتبی فردوسیپور، رئیس مرکز مطالعات غرب آسیا و شمال آفریقای وزارت امور خارجه و سفیر سابق ایران در اردن و دکتر علی اکبر اسدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی برگزار کرد که متن کامل آن در ادامه میآید.
یکی از مسائلی که در مورد عربستان مطرح است این است که محمد بن سلمان از زمانی که به قدرت رسید در ۸ سالی که ولیعهد شد و ولیِ ولیعهد بود فراز و فرودهای زیادی را تجربه کرد. از بحث قطع روابط با ایران، بحث جنگ یمن، بحث محاصره قطر و قتل جمال خاشقچی؛ همه اینها در حالی اتفاق افتاد که زمانی که محمد بن سلمان وارد هرم قدرت در عربستان شد همه میگفتند او یک جوان و یک شاهزاده خام و بی تجربهای است که عواقب زیادی برای عربستان به همراه خواهد داشت. شما چرخشها یا تغییراتی که در سیاست خارجی عربستان مشاهده میشود را تا چه میزان متأثر از سیاستها و رفتارها و تجربههای گذاشتهای میبینید که محمد بن سلمان تجربه کرده است؟
فردوسیپور: من برای اینکه وارد بحث بشوم اجازه بدهید در سه مؤلفه سوال شما را پاسخ بدهم. عوض اینکه عربستان چه شاخصه ای را داشته و اینکه شما گفتید الان این عربستان آیا اقدام تاکتیکی را دارد دست میزند یا اینکه یک رویکرد راهبردی را دارد اتخاذ میکند. برای شناخت عربستان به صورت اختصار و کوتاه به نظرم سه مؤلفه اساسی را ما باید مد نظر قرار بدهیم.
مؤلفه اول، بحث سنتی و سنت گرایی است که نزدیک به یک قرن از این مسئله دارد میگذرد. بحث حوزه سنتی یا دوران سنت گرایی در عربستان مربوط به وضعیتی است که ما شبه جزیره عربستان را به صورت جزایر پراکنده عشایری و قبایلی میبینیم که عبدالعزیز بعد از اینکه توانست با اقدام متفق کردن و متحد کردن این قبایل و تسری حکمرانی خودش از مناطق نجد به حجاز و همین طور در تصرف و اختیار گرفتن سه استان همجوار با یمن که نقطه کانونی و سوق الجیشی و استراتژیک که مشرف به شبه جزیره عربستان بود یعنی عصیر، نجران و جیزان؛ اینها را به صورت اجازه بلند مدت ۹۰ ساله توانست تحت تصرف خودش بگیرد و حجاز را در حکمرانی خودش وارد کرد و شبه جزیره را متفق و متحد کرد، و به این ترتیب عربستان سنتی شکل گرفت.
خب این تسلسل و تواسل حکمرانی هم در ابناء عبدالعزیز بعد از فوت عبدالعزیز، تسری پیدا کرد اما مرحله دوم یا مؤلفه دومی که عربستان سعودی با آن مواجه شد و میشود گفت که نقطه عطفی که موقعیت پارادایمیک در وضعیت و تاریخ عربستان سعودی را به دست میدهد مسئله انرژی است. از زمانی که در واقع انرژی نفت در سطح منطقهای و مخصوصاً در عربستان سعودی کشف و به آن دست پیدا کردند. با توجه به اینکه جهان آن روزگار هم در حوزه جنگهای جهانی ورود کرده بود و انرژی نکته حائز اهمیت و برگ برندهای بود برای طرفهای درگیر در این منازعه بین المللی، عربستان حائز اهمیت شد و تاریخ جدیدی را شروع کرد که من به اختصار دو ویژگی را برای این ذکر میکنم.
ویژگی اول مربوط به میشود به تاریخ ۱۹۷۳ یا وضعیت مترتب بر منازعه اعراب و اسرائیل در ۱۹۷۳ که آخرین جنگ ارتشهای عربی با رژیم صهیونیستی بود.
نکته حائز اهمیت آن این است که اینجا نفت تبدیل به سلاح سیاسی- امنیتی شد و آن ویژگی صرف استخراج و صادرات یا کمک به اقتصاد منطقه را از دست داد. یک شوکی را به نظام بین الملل ایجاد کرد و «پارادایم برتونوودز» را در سطح بین المللی منجر شد؛ گفته میشود یکی از عواملی که برتونوودز را سبب شد، همین شوک نفتی است، یعنی عربستان سعودی نفت خودش را به بازارهای بینالمللی نفرستاد و قیمت نفت افزایش پیدا کرد و توان مالی و اقتصادی این کشورها افزایش پیدا کرد.
از طرف دیگر مصر هم، کانال سوئز را بست. این دو قاعده توانست برای کشورهای حوزه منطقه صاحب انرژی، یک توانمندی مضاعفی را ایجاد بکند. بنابراین یکی این مقطع تاریخی است و نکته دوم هم رویکرد هماوردی با غرب است. یعنی از آنجایی که هفت خواهران نفتی غرب آمدند و بعد از قائله ۷۳ که منجر به ۱۹۷۹ توافق کمپ دیوید میشویم و عربها دیگر توان و یارای منازعه و معارضه با رژیم صهیونیستی را ندارند و وارد سازش میشوند.
فرایند سازشی سبب ورود شرکتهای غربی به عربستان سعودی، به کشورهای منطقه و استخراج و تولید و همینطور صادرات محصول انرژی فسیلی در سطح منطقهای میشود. این دو رخداد، مؤلفه دوم را شکل داد و ظرفیتها و توان و عطف توجه حوزه بین الملل و بازیگران بین المللی را به عربستان سعودی مضاعف کرد.
این دو مقوله دست به دست هم دادند و وضعیت عربستان حوزه سنتی و چرخش از حوزه سنتی به مدرنیته را برای ما توصیف میکنند تا حدی که نفت آمد در جوامع این کشورها و بخشی از توسعه اقتصادی را توانست به آن دامن بزند یا تسهیل وضعیت مال باد آورده و سرشار انرژی فسیلی دست حکمرانی منطقه را باز گذاشت و ما حکمرانها را بر اساس پترودلار و رانتِیر میبینیم. حکومتها یا حکمرانیهای اقتصادی مبتنی بر رانتیرِ فروش نفت به عنوان تنها محصول یا تک محصول اقتصاد کشورهای منطقه.
اما از اینجا که بگذریم پاسخ اصلی من به سوال شما دورانی است که ما در شرایطی جدید میبینیم یعنی در انتهای ابناء عبدالعزیز که آخرین فرزند، بعد از مرگ نایف؛ سلمان به عنوان آخرین حلقه از فرزندان عبدالعزیز عهده دار حکمرانی شد در عربستان سعودی و رفته رفته شرایط به گونهای شد که ولایتعهدی محمد بن نایف هم تضعیف شد گرچه آمریکاییها تمام تخم مرغهای خودشان را در سبد محمد بن نایف گذاشته بودند.
بن نایف یکی از شخصیتهای کاریزماتیک حوزه امنیت داخلی عربستان سعودی در وزارت کشور بود، متولی نیروهای نظامی -انتظامی بود و به شدت نفوذ داشت در این لایههای امنیتی و آمریکاییها هم با او تعاملات خیلی خوبی داشتند اما از آنجایی که بن سلمان با توجه به حکمرانی پدر، خودش را کشید بالا، همانطور که شما هم اشاره کردید، یعنی ولیِ ولیعهد شد و بعد از آن وزارت دفاع برعهده گرفت و کم کم بن نایف را کنار زد و خودش بر کرسی ولایتعهدی نشست.
امروزه نکته حائز اهمیتی که دارد اتفاق میافتد من اسم آن را رنسانس ملی یا رنسانس سعودی گذاشتهام؛ شکلی از وضعیت رنسانس در عربستان دارد شکل میگیرد. اگر ما بخواهیم تعریف مختصر و گویا و کوتاهی از رنسانس بدهیم، رنسانس به نوعی تجدیدنظرخواهی یا تجدیدطلبی است.
البته در فرهنگ لغات به عنوان نوزایی یا زایش فرهنگی و علمی- تکنوژیک هم از آن یاد شده است ولی آن چیزی که حائز اهمیت است این است که وضعیت اپوزیسیون مترتب بر پروتسانیزم در مقابل حکمرانی کاتولیک، وضعیت را به جایی رساند که سه عنصر تعارض پروتستانیزم با کاتولیک از یک طرف، خواست سطح جامعه غرب در آن موقع یعنی روم و یونان به عنوان اینکه مدرنیته را در وضعیت جامعه مدنی خودشان تسهیلگری بکنند و نکته سوم یعنی تجدیدنظرطلبی بکنند نوع رویکردی که کلیسا و کاتولیک به انسان داشت و احساسش این بود که این انسانِ غربی به هیچ وجه در مسیر رشد، تعالی و ترقی منهای کلیسا و منهای رویکرد دینی کلیسایی – کاتولیک قرار نمیگیرد.
این تعارض سبب شد که یک تحولی ایجاد بشود. برای پاسخ به اینکه آیا چرخشهای عربستان سعودی در سیاست خارجی، تغییری تاکتیکی است یا راهبردی باید سه مؤلفه اساسی را در نظر گرفت یک- دوران سنتگرایی در عربستان دو- مسئله انرژی و کشف نفت در عربستان و توجه قدرتهای جهانی به آن و سه- دوران رنسانس ملی یا تجدیدنظرطلبی که از آن به عربستان جدید یاد میشود. اگر ما این مبنای رویکردی را در تعریف رنسانس بپذیریم چیزی که الان در عربستان سعودی و وضعیت کنونی عربستان سعودی دارد اتفاق میافتد همین تجدیدنظرطلبی است که با رویکرد عربستان جدید دارد اتفاق میافتد و این خیلی کمتر از آن است که ما بخواهیم بگوییم یک روند است؛ بیشتر شبیه یک نوع رویکرد پارادایمیک باید به آن نگاه کنیم که یک اتفاقی است که در عربستان سعودی دارد رخ میدهد و این حاکی از این است که آقای بن سلمان در رویکرد خودش برای وضعیت و حکمرانی تبیین و اعلام کرده است. اولاً عربستان را به سمت هوشمندسازی یا هوش مصنوعی دارد سوق میدهد. به سمت متاورس دارد سوق میدهد، به سمت ایجاد ژئوپلتیک دیتا در عربستان سعودی به عنوان کانون دیتای منطقه خاورمیانه را تحریک میکند و به شدت دارد سرمایه گذاری میکند.
جالب است که من اینجا به عنوان شاهد دو تا رقم بگویم. مثلاً چیزی که الان دارد در سطح خاورمیانه هزینه میشود یا به طور کلی رقمی مثلاً حدودی در خود عربستان سعودی برای سال ۲۰۳۰ رقم ۵۰۰ میلیارد دلار برآورد شده که در وضعیت زیرساخت جامعه هوشمند مبتنی بر هوش مصنوعی دارد سرمایه گذاری میشود و تقریباً اینها چیزی حدود ۱۳۵ میلیارد دلار به صورت میانگین یعنی ۱۲.۸ درصد را به عنوان جی دی پی یا تولید ناخالص داخلی برای خودشان گذاشتهاند که در واقع سهم هوش مصنوعی از تولید ناخالص داخلی است و این رقم حائز اهمیتی است.
دستوراتی که محمد بن سلمان داده مثل ایجاد مثلاً منطقه توریستی ۲۰۰ کیلومتر مربعی حاشیه دریای سرخ که به شدت دارد سرمایه گذاری میشود؛ ورود ایالات متحده آمریکا و اسرائیل به صورت مشترک در کانون هوشمند سازی عربستان آینده است که با زیرساختهایی همچون شهرکهای هوشمند نئوم یا لاین یا سبز یا قریه که اینها بخشهایی از جامعه هوشمند و مبتنی بر اقتصاد منهای نفت دارد طراحی میشود و به سمت انرژیهای پاک میرود اینها نمونههایی است که در این تغییر، دگردیسی و رویکرد جدید ما شاهد آن هستیم که صرف اینکه عربستانی که در ابتدای رویکرد سنتی اش که در مؤلفه اول اشاره کرد اگر ما مبنای شکل گیری را با دو رکن حکمرانی سلطنتی یعنی عبدالعزیز و رکن دوم که اینها از طریق وصلت، پیوند ممزوجی را تشکیل دادند یعنی دیانت در کنار حکمرانی سیاسی قرار گفت و محمد ابن عبدالوهاب به عنوان حکم حکمرانی قرار گرفت آقای بن سلمان زیرپایه این قصه را شُل کرده و اساساً گفته تمام وهابیت فارغ از اینکه دین باشد، فارغ از اینکه مذهب باشد، فارغ از اینکه به عنوان یک فرقه مذهبی اسلامی شناخته بشود یک رکن سیاسی و یک رکن فعالیت حزبی- سیاسی است و به هیچ وجه به عنوان مذهب و دین شناخته نمیشود.
پس بنابراین آن چیزی که در دستور کار بن سلمان است این است که این رویکرد از عربستان برداشته میشود و رکن اساسی که در حکمرانی تلقی میشود وضعیت توتالیتر یا حاکمیت اقتدارگرایانه است. بنابراین اگر این مفروض ما بر مبنایی که عرض کردم یعنی رنسانس ملی یا رنسانس سعودی با رویکرد تغییر جامعه، فرهنگ و حوزه تمدنی در عربستان سعودی از یک طرف؛ رشد علم و رشد حوزههای زیرساخت فناوریهای نوین از طرف دیگر؛ اگر مجموع حاصل از این دگردیسی و تغییر را ما رنسانس بنامیم و این تعبیر و این توصیف و تعریف درست باشد نکته حائز اهمیت سوم آن این است که بایستی طرح توسعه اقتصادی شکل بگیرد.
طرح توسعه اقتصادی بلند مدت عربستان ۲۰۳۰ است و بن سلمان این را طراحی کرده، بایستی به این سمت حرکت بکند و این نیاز به امنیت دارد و نیاز به تثبیت و حکمرانی دارد. پس شق اول آن میشود مسئله جانشینی. الان مسئله جانشینی برگ برنده یا تأیید نهایی را از طرف ایالات متحده آمریکا ندارد. این یکی از تهدیدها و مخاطرات عمده در چشم انداز آینده عربستان سعودی است.
لذا سعودیها به این فکر افتادند که سبد امنیتی خودشان را متکثر کنند. این ترک و شکاف از اینجا ایجاد شد؟ از زمانی که ما دیدیم آرامکو بوجود آمد؛ یعنی اتفاقی که در آرامکو میگوید یک شبه ما ۵۰ درصد از ظرفیت تولیدی و اقتصادی خودمان را بر اثر بمبارانی که توسط پهپادهای انصارالله صورت گرفت، از دست دادیم.
نکته دوم اینکه این بود که آمریکا هیچ واکنشی نشان نداد ضمن اینکه تمام سامانههای گنبد آهنین را مبتنی بر تاد و پاتریوت را از شبه جزیره عربستان خارج کرد؛ پشت عربستان خالی شد. پس بنابراین سعودیها هم این ظرافت و هوشمندی را در سیاست و حکمرانی دارند که عامل متغیر نظام بین الملل برای آنها هم میتواند تأثیر گذار باشد. برای اینکه این عامل را بتوانند تضعیف بکنند من همان تعبیر متکثر کردن سبد امنیتی را بکار می برم.
اینها عمدتاً حکمرانیهای مقتدر یا اقتدارگرایانه یا به تعبیر غربی آن در حوزه روابط بین الملل توتالیتر هستند در سطح منطقه. برای اینکه این جانشینی بتواند تضمین بشود و از همه مهمتر یعنی علاوه بر تضمین جانشینی، تداوم و تواصل یعنی بتواند این را ۵۰ سال بیمه بکند بایستی به سمت نظاماتی بروند که این ضمانتها و گارانتیها را از طرف گارانتیر، عنصر بین الملل بدست بیاورند. سعودیها این را بررسی کردند و دیدند در وضعیت موجود امروز آن چیزی که میتواند خواست آنها برآورده کنند، چینیها هستند چون چینیها این نوع نظامات را دارند. اساساً نظام سوسیالیستی هم یک نظام توتالیتر است که هم توسعه اقتصادی دارد و هم حکمرانی را بر اساس نظامات اقتدارگرایانه دارد به سمت جلو میراند.
لذا نکتهای که حائز اهمیت است اینها اگر میخواستند طرح توسعه بلندمدت بر اساس نظامات لیبرالیستی پیش ببرند رفته رفته بایستی میرفتند به دموکراسیاسیون یعنی آن وضعیت توتالیتر و اقتدارگرایانه یا تثبیت حکمرانیها زیر پایهاش سست میشد.
بنابراین با اقتصادی لیبرالیستی نمیتوانستند جلو بروند و رفتند به سمت سوسیالیستی و اقتصاد سوسیالیستی که با چین این مسئله را بستهاند و چین را دعوت کردند برای جذب سرمایه و چینیها گفتند شرط اولیه ما ثبات و امنیت است که ما این سرمایه را بگذاریم زمین در وضعیت عربستان سعودی. اگر شما نگاه بکنید تقریباً میشود گفت حجم مناسبات و تعاملات تجاری در حوزه انرژی عربستان با چین به طور سالیانه میانگین ۶۸ میلیارد دلار است.
اگر حجم تبادل تجاری چین و حوزه شبه جزیره را هم اگر بخواهیم احصا کنیم بالاتر از چیزی حدود ۱۵۰ میلیارد دلار است و این هم نکته حائز اهمیت است که چینیها برای این مقوله و برای این حجم از تعاملات اقتصادی طبیعتاً ضریب بالای همکاری و امنیت را لحاظ کنند.
لذا به سعودیها گفتند ما میپذیریم هم وضعیت تضمین بر جانشینی را، هم تداوم و تواصل حکمرانی در بعد از جانشینی را بر اساس نظامات خودمان که از طریق توسعه شبکه دیتا برخلاف آنچه که در سفر بایدن اتفاق افتاد.
اگر توجه کنیم بایدن وقتی آمد معاهده آی تو یو ت را گذاشت که این ضد چین بود، محاصره چین بود و به تبع آن محاصره ایران و روسیه بود. چینیها آمدند این را خنثی کردند و در قالب شبکه سازی خودشان و ایجاد ژئوپلتیک دیتای جدید هم تضمین حکمرانی کردند و هم تضمین طرحهای توسعه اقتصادی.
بنابراین آن چیزی که در عربستان سعودی بایستی اتفاق بیفتد بر اساس رویکرد جدیدی که شما توصیف کردید بر اساس نگاه و رویکرد آقای محمد بن سلمان، اولاً تضمین جانشینی است، ثانیاً تداوم و تواصل در حوزه توسعه اقتصادی و رویکرد عربستان نو و عربستان جدید است. مسئله سوم هم تضمین ثبات در حیطه منطقه و تعاملات مشترک منطقهای است که در تعارض با این طرح توسعه قرار نگیرد و سبب پیشران حرکت عربستان سعودی به سمت جلو بشود که بتواند منافع خودش را از این طرح توسعه بربچیند.
منبع خبر: خبرگزاری مهر
اخبار مرتبط: چگونه میتوان توافقِ تهران-ریاض را ماندگار کرد؟
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران